آقا این گونه بود
ك روز عده اى از فضلا خواهان ملاقات با آقا شدند. آقا فرمودند: عصر تشريف بياوريد! بعد از اينكه به محضر آقا رسيدند در مورد بعضى تشكيكات در مذهب با ايشان سخن گفتند، وضعيت آقا دگرگون شد و بسيار متأثر شدند.
بعد از سخنرانى شخص بيروتى* در خصوص صديقه شهيده، حضرت فاطمه زهرا(عليها السلام)، فقيه مقدس، مرحوم ميرزا جواد تبريزى(قدس سره)سخت مقابل ايشان و اتباعش ايستاد و جواب تمام تشكيكات آنها را دادند و همين امر موجب شد كه اين گروه به انواع مختلف، آن فقيه راحل را مورد اذيت و آزار قرار دهند.
حركت مرحوم ميرزا (قدس سره) با پاى برهنه با جمعى از فضلا، طلاب و مؤمنين در روز سوم جمادى الثانى; يعنى روز شهادت حضرت فاطمه زهرا (عليها السلام) در فصل گرما واقع مى شد
مؤسس فاطميه و بزرگ پرچمدار انقلاب ايام فاطميه به عاشوراى ديگر، فقيه مقدس ميرزا جواد تبريزى(قدس سره) در گرماى سوزان و با پاى برهنه همه ساله سوم جمادى الثانى روز شهادت حضرت زهرا(عليها السلام)جهت عرض ادب به ساحت مقدس فاطمه معصومه(عليها السلام)همراه با فضلا، طلاب و متدينين به سوى حرم مطهر روانه مى شدند
بعد از دفاع مستمر مرحوم ميرزا(قدس سره) از مبانى بر حقّ تشيع و رد شبهات به خصوص در قضيه هجوم به خانه حضرت صديقه شهيده(عليها السلام) و ايستادگى عده اى از فضلاء حوزه، يك شب خواب ديدم كه در نجف اشرف به حرم مطهر اميرالمؤمنين على بن ابى طالب(عليه السلام) وارد شدم
با بررسى قرون مختلف پى مى بريم كه در قرن اخير با مواقف شجاعانه فقيه مقدس مرحوم ميرزا جواد تبريزى(قدس سره) در دفاع از عقايد بر حق تشيع و رد شبهات و بر ملا كردن غرض مشككين، تمام شيعيان غيور صاحب قلم و گفتار را در دفاع از كيان تشيع به حركت درآورد
نيمه شب چهارشنبه شبى در كنار قبر مرحوم ميرزا(قدس سره) در حال قرائت قرآن بودم. ناگهان جوانى حدود 25 ساله را مشاهده كردم كه بر سر قبر مرحوم ميرزا(قدس سره)بسيار بى تابى مى كند
يكى از طلاب توجه خاصى به سيد بيروتى داشت و دائماً از مواقف مرحوم ميرزا(قدس سره)انتقاد مى كرد كه داعى ندارد اين گونه برخورد شود
من از مؤسسين «مرفاء الكلمه» بودم و با شخص مرحوم ميرزاى تبريزى (قدس سره)]به خاطر مواقفى كه در مقابل سيد بيروتى داشتند
با جمعى از دوستان، بعد از القاى شبهات و موضع گيرى فقيه مقدس، ميرزا جواد تبريزى(قدس سره)در مقابل سيد بيروتى، شروع به فعاليت در جهت مقابله با خط منحرف كرديم
اوايل مرجعيت يك روز همراه با مرحوم ميرزا(قدس سره) به محل استراحتشان خارج از شهر رفته، شب را به صبح رساندم و همان نصف شب صداى قدم زدن مرحوم ميرزا(قدس سره) را در داخل حياط شنيدم. بلند شدم
گرفتار بودم و احتياجى داشتم كه بايد تأمين مى كردم. صبح قبل از درس مرحوم ميرزا(قدس سره) به حرم مطهر ]جهت زيارت حضرت معصومه(عليها السلام) [مشرف شدم، توسل پيدا كرده و احتياج خود را براى كريمه اهل بيت(عليها السلام)مطرح كردم
عادت اين جانب بر اين بود كه صبح ها، به دليل نزديكى منزل ما با حرم مطهر حضرت معصومه (عليها السلام)، به حرم مشرّف مى شدم و در نماز جماعت شركت مى كردم معظم له نيز، همه روزه صبح ها چه زمستان و چه تابستان، پياده از منزلشان تشريف مى آوردند
روزى جهت معالجه، عزم سفر به تهران داشتم. فقط دوازده هزار تومان پول از شهريه مانده بود. صبح قبل از اذان صبح به حرم رفتم و بعد از خواندن نماز فكر اين بودم كه از چه طريق و از چه راهى از كسى قرض بگيرم، به همين جهت، صبح به حرم رفتم تا بتوانم يك نفر آشنا پيدا كنم.