آیت الله مجتهدی تهرانی
حضرت آیه الله مجتهدی می فرمایند: یک بار در زمان جوانی آمدم شلوارم را ایستاده بپوشم پدرم تذکر داد و گفت: بنشین و بپوش، و رو به قبله نپوش،چون ایستاده شلوار پوشیدن مکروه است
حضرت آیه الله مجتهدی فرمودند: تهران برای من هم قفس است. گاهی هم که گریه ام نمی آید خودم را ملامت می کنم که گناه کرده ای که اشک نداری
حضرت آیت الله مجتهدی می فرمایند: بنشین قدری فکر کن که خداوند متعال چقدر به ما نعمت داده است. خودش می فرماید: نمی توانید نعمتهای مرا بشمارید
حضرت آیت الله مجتهدی می فرمایند: توبه هر کسی به اندازه علم و عقل و درک خودش است. عوام باید از گناهانشان توبه کنند
حضرت استاد فرمودند: شخصی جریانی را برایم نقل کرد که یک نفر بود نمازها و روزه های قضا، خمس، حقُّ الناس، و هم کارهایش را در زمان حیات خودش درست کرد و حتی ثلث مالش را هم خرج کرد، و جالب اینکه برای خودش هم ختم گرفت
حضرت آیت الله مجتهدی فرمودند: یک موعظه دیگر اینکه، وصیت نکن که بعد از من چه ها بکنید، خودت انجام بده، زیرا مردم گرفتار کار خودشان هستند و به وصیت نامه ات عمل نمی کنند، اگر بر فرض تمام ورثه خوب باشند یک نااهل پیدا می شود
حضرت آیت الله مجتهدی فرمودند: در این ماه، مقدار درس و بحث را کمتر کن و به عبادت برس، دعای افتتاح و ابوحمزه و نماز شب و دعای سحر، را فراموش مکن
حضرت آیت الله مجتهدی می فرمایند: قصابی می گفت: زمان قدیم که زن ها پوشیه می زدند روزی زنی به مغازه من آمد که گوشت بخرد در حالی که پوشیه نزده بود ولی صورتش را با چادر پوشانده بود و فقط نوک بینی او از چادر بیرون بود، گفتم خانم صورتت را بپوشان وبا می آید
حضرت آیت الله مجتهدی فرمودند: شخصی مدت 15 سال غیبت مرا می کرد و بعد از 15 سال فهمید حرفهایی که پشت سر من می زده مربوط به شخص دیگری است که فامیل او، مثل من(مجتهدی) است
جناب حجت الاسلام و المسلمین آقای قرائتی می گفتند: زمانی یک بلیط اتوبوس داشتم و کنار خیابان منتظر اتوبوس ایستاده بودم بعد از مدتی اتوبوس آمد و همه سوار شدیم، دیدم دو نفر می گویند این مرد چقدر شبیه قرائتی است، دیگری گفت: نه بابا قرائتی محافظ دارد
آقای قرائتی می فرمودند: شخصی ریش نداشت وقتی دعای ماه رجب می خواند ریش بغل دستی را می گرفت و می گفت: (حرم شیبتی علی النّارِ ) الان خارجیها هم ریش می گذارند چون علتش را فهمیده اند
حضرت آیت الله مجتهدی فرمودند: روزی در خیابان می رفتم دیدم یک نفر از طرف بالا به من سلام می کند سرم را بلند کردم دیدم یک شوفر تریلی است که در جوانی هر دو طلبه بودیم و او هم مباحثه من چقدر ما باید خدا را شکر کنیم
حضرت آیت الله مجتهدی فرمودند: در یکی از شبهای احیا مادری پیغام فرستاد، که فرزندم بچه چند ماهه ای است، که در چشمش خوکار رفته، و پرده چشمش پاره شده است و قرار است که فردا صبح او را عمل کنند.
حضرت آیت الله مجتهدی می فرمایند: یادم می آید که هجده ساله بودم و شب عید بود، و من در مدرسه فیضیه قم تحصیل می کردم و چون ایام تعطیلات بود لذا تمام رفقا به شهرستانهای خود رفته بودند