آیت الله مجتهدی تهرانی
حضرت آیت الله مجتهدی می فرمایند: اگر بخواهم ریاستی داشته باشم می توانم، لذا برای من فرق نمی کند، مثلاً فقه و اصول بگویم یا اینکه این بچه های طلبه بیایند، از آنها سؤال کنم که فعل وفاعل و جار و مجرور را مشخص کنند
حضرت استاد می فرمایند: یکی از رمزهای موفقیت من این است که اساتید خود را دعا کنیم، شما هم اساتید خود را دعا کنید حتی استاد صرف ونحو خود را، و در نزد استادی درس بخوانید که اهل تقوا باشد و اگر بعدها هم منبری شدید، سعی کنید نام اهل بیت(ع) را با عظمت ببرید
حضرت آیت الله مجتهدی می فرمایند: به دو علت موعظه و پند و اندرز، درمردم تأثیر نمی کند، یکی اینکه طرف مقابل زمینه پذیرش سخنان خوب را ندارد مثال یزیدها و معاویه ها
حضرت استاد از زبان استادشان مرحوم آیت الله شیخ علی اکبر برهان نقل می کنند که آن مرحوم می فرمودند: ثواب زیاد است ولی ثواب دان ما سوراخ است
حضرت آیت الله مجتهدی می فرمایند: تجربۀ نیم قرن من ثابت کرده است که اگر اساتید از تو راضی نباشند به جایی نخواهی رسید، اگر چه در این راه استقامت داشته باشی
حضرت استاد می فرمایند: همواره توصیه من به شما طلبه های محترم این است که از اول برای خدا بیائید حوزه علمیه، برای رضای پروردگار درس بخوانید
حضرت آیة الله مجتهدی می فرمایند: یادم می آید در اوائل طلبگی برای تبلیغ به لواسان بزرگ رفتم در آنجا هر روز غذا برایم پلو و مرغ می آوردند تا حدی که دیگر کلافه شدم
استاد مجتهدی می فرمایند: یک شب منزل یکی از علماء افطار دعوت بودیم عصر آن روز مادرشان فوت کرده بود ولی ما که رفتیم هیچ نگفتند و خیلی عادی رفتار کردند و کم کم موقع رفتن به ما گفتند که فردا تشییع جنازه است
حضرت آیت الله مجتهدی می فرمایند: یکی از علما که من او را می شناختم، به یک بیماری مبتلا شد، که در اثر همین عارضه تمام علم و دانشش را فراموش کرد
حضرت آیت الله مجتهدی می فرمایند: در زمان طاغوت جوانی متدین را دیدم که وارد سینما شد بعد که او را دیدم و جریان را پرسیدم گفت رفتم داخل سینما پول خرد کنم
استاد مجتهدی می فرمایند: شخص مال دوستی را می شناختم که یک سال ونیم، جان دادنش طول کشید
حضرت استاد می فرمایند: شخصی نزد من آمد و می خواست مرا در غیبت بیندازد، به او گفتم: ببین جهنم رفتن واجب کفائی است
حضرت آیه الله مجتهدی می فرمایند: وقتی که یک بدحجاب از کنار من عبور می کند سرم را پایین گرفته
حضرت آیت الله مجتهدی می فرمایند: یکی از طلبه های این مدرسه گفت: روزی برای نماز مغرب به مسجد می رفتم، نزدیک اذان یکی آمد و نماز ظهر و عصر را تند و بدون طُمَأنینه خواند