آقا این گونه بود
گرفتار بودم و احتياجى داشتم كه بايد تأمين مى كردم. صبح قبل از درس مرحوم ميرزا(قدس سره) به حرم مطهر ]جهت زيارت حضرت معصومه(عليها السلام) [مشرف شدم، توسل پيدا كرده و احتياج خود را براى كريمه اهل بيت(عليها السلام)مطرح كردم
ارتباط معنوى مرحوم ميرزا(قدس سره)
فاضل محترم حجت الاسلام بندانى مى گويد: گرفتار بودم و احتياجى داشتم كه بايد تأمين مى كردم. صبح قبل از درس مرحوم ميرزا(قدس سره) به حرم مطهر ]جهت زيارت حضرت معصومه(عليها السلام) [مشرف شدم، توسل پيدا كرده و احتياج خود را براى كريمه اهل بيت(عليها السلام)مطرح كردم و گفتم: بى بى! گرفتارم، يارى ام كن. درس كه پايان يافت به خودم گفتم بروم و در راه مسائلى كه دارم از مرحوم ميرزا(قدس سره)سؤال كنم. با ميرزا(قدس سره) همراه شدم و در بين راه مسائل خود را مطرح كردم و در نزديك منزل ايشان با وى خداحافظى كردم ناگهان مرحوم ميرزا(قدس سره)فرمود: بيا داخل خانه، كار دارم. آن گاه پاكتى را كه حاوى پولى بود به من دادند و گفتند: «تو به اين احتياج دارى!» بسيار غافلگير شدم و پاكت را از دست مبارك ايشان گرفتم و در بين راه آن را شمردم. ديدم به مقدار ما يحتاج من است و خدا را شكر كردم. مقام مرحوم ميرزا(قدس سره)بر من واضح بود و مى دانستم كه ايشان يك ارتباط معنوى قوى دارند; وليكن اين كارشان مرا بيشتر شيفته ايشان كرد و هنوز كه هنوز است، داغ هجران او بر دل من باقى است و خارج نمى شود و واقعاً: «يَوْمٌ عَلى آلِ الرَّسُول عَظِيمٌ.»