آقا این گونه بود
اوايل مرجعيت يك روز همراه با مرحوم ميرزا(قدس سره) به محل استراحتشان خارج از شهر رفته، شب را به صبح رساندم و همان نصف شب صداى قدم زدن مرحوم ميرزا(قدس سره) را در داخل حياط شنيدم. بلند شدم
مرحوم ميرزا(قدس سره) و عنايت ولى عصر به امور شهريه
فرزند مرحوم ميرزا(قدس سره) مى گويد: اوايل مرجعيت يك روز همراه با مرحوم ميرزا(قدس سره) به محل استراحتشان خارج از شهر رفته، شب را به صبح رساندم و همان نصف شب صداى قدم زدن مرحوم ميرزا(قدس سره) را در داخل حياط شنيدم. بلند شدم، هنوز يك ساعت به اذان صبح باقى مانده بود. خدمت ايشان آمدم و سلام كردم; ايشان فرمود: «فرزندم! تا به حال براى شهريه قرض نگرفته ام اين ماه كمى شهريه نقص دارد.» بعد سؤال كردند كه چند روز به اول ماه مانده، گفتم: آقا! سه روز مانده است. ضمن اينكه اشك در چشم ايشان حلقه زد، فرمود: «حافظ اين مذهب امام زمان(عليه السلام) است و او عنايت خواهد كرد، ان شاء اللّه تعالى.» آن گاه دستان مباركشان را به سوى آسمان بالا بردند و حمد خدا به جاى آوردند و آن شب بسيار ذكر خدا كردند.
فرزند مرحوم ميرزا(قدس سره) مى گويد: صبح به دفتر رفتم. داخل اتاق آقا شدم، سلام كرده و نشستم; ديدم جوانى نزد مرحوم ميرزا(قدس سره)نشسته و در حال حساب وجوهات خود مى باشد. مرحوم ضمن لبخندى به من اشاره كرد كه ديدى اين مذهب صاحب دارد و او نظارت و عنايت دارد، اين جوان ضمن تأمين ناقصى شهريه مبلغى را جهت ماه ديگر پرداخت كرد.