مدینة جدنا لا تقبلینا/فبالحسرات و الاحزان جینا
خرجنا منک بالاهلین جمعا/رجعنا لا رجال و لا بنینا
و کنا فی الخروج بجمع شمل/رجعنا حاسرین مسلبینا
و کنا فی امان الله جهرا/رجعنا بالقطیعة خائفینا
و مولانا الحسین لنا انیس/رجعنا و الحسین به رهینا
زینب همان که زینت بابای خویش بود/در کربلا شدند پسرهاش زیورش
گفتند عصر واقعه آزاد شد فرات/وقتی گذشته بود دگر آب از سرش...
گفتی رباب، آه! دل من کباب شد/اشکی چکید وچلّه نشست و شراب شد
آیینه ها شکست، زمین گُر گرفت و سوخت/وقتی امیر قافله پا در رکاب شد
السلام علیکِ یا زوجة وصی رسول الله
السلام علیکِ یا عزیزة الزهراء
السلام علیکِ یا اُمَّ البُدور السَّواطع یا فاطمة بنت حِزام الکِلابیه المُکَنّاة باُمِّ البنین و رحمت الله و برکاته.
یعقوب کربلا چه قدر گریه میکنی/از صبح زود تا به سحر گریه میکنی
یعقوب را که غصه ی یوسف شکسته کرد/داری برای چند نفر گریه میکنی
وقتی که چشمهات می افتد به معجری/حق داری ای عزیز اگر گریه میکنی
أَلسَّلامُ عَلَى الرُّؤُوسِ الْمُفَرَّقَةِ عَنِ الاَْبْدانِ
سلام بر آن سرهای از بدن جدا افتاده
روي نيزه سر ِ محبوب خدا را بردندكو به كو پشت سرش ما اسرا را بردند
سر ِ او را كه ز تن برده و دورش كردند/ميهمان شب جانسوز تنورش كردند
فعلا مپرس طرز ورود مرا به شهر/بگذار گوشه ای تک و تنها ببینمت
با پهلوي شکسته و با صورت کبود/کنج تنور کوفه کشانده مرا سرت
پیشانی ات شکسته و موهات کم شده/خاکستر تنور چه کرده است با سرت؟
روایت است که چون تنگ شد بر او میدان/فتاد از حرکت ذوالجناح وز جَوَلان
نه سیدالشهدا، بر جدال طاقت داشت/نه ذوالجناح دگر تاب استقامت داشت
کشید پا ز رکاب آن خلاصه ی ایجاد/به رنگ پرتو خورشید بر زمین افتاد
هوا ز جور مخالف چو قیرگون گردید/عزیز فاطمه از اسب سرنگون گردید
بلند مرتبه شاهی ز صدر زین افتاد/اگر غلط نکنم عرش بر زمین افتاد
ای اهل حرم میر و علمدار نیامد/علمدار نیامد
سقای حسین سید و سالار نیامد/علمدار نیامد
جوانان بنی هاشم بیایید/علی را بر سر خیمه رسانید
خدا داند که من طاقت ندارم/علی را بر سر خیمه رسانم