گفتی رباب، آه! دل من کباب شد/اشکی چکید وچلّه نشست و شراب شد
آیینه ها شکست، زمین گُر گرفت و سوخت/وقتی امیر قافله پا در رکاب شد
امام صادق علیه السلام درباره حضرت رباب می فرماید:
هنگامی که امام حسین علیه السلام شهید شد، همسر آن حضرت، رباب، برایش مجلس سوگواری برپا نمود و همراه زنان و خدمتگزارانش چنان گریه کرد که اشک چشمانش خشک گردید.
حضرت رباب دختر امرءالقیس همسر گرانقدر امام حسین علیه السلام، مادر حضرت علی اصغر و حضرت سکینه علیهم السلام ، از زنان شایسته و نامدار تاریخ اسلام است كه در واقعه طَفّ حاضر بود ونزد امام حسین علیه السلام منزلتی عظیم داشت و شدّت علاقه امام به وی، به قدری بود که حضرت در مورد ایشان وحضرت سکینه فرمودند:
لعمرك انني لاحب دارا /تحل بها السكينه و الرباب
احبهما و ابذل جل مالي /و ليس لعاتب عندي عتاب
به جانت سوگند ، من خانه ای که سکینه ورباب در آن حضور داشته باشند را دوست دارم ، آنها مورد علاقه ی من هستند وبیشترین اموال خویش را برایشان هزینه میکنم و در این کار جای سرزنش هیچ نکوهشگری وجود ندارد
بس کن رباب نیمه ای از شب گذشته است
دیگر بخواب نیمه ای از شب گذشته است
کم خیره شو به نیزه ، علی را نشان نده
گهواره نیست دست خودت را تکان نده
با دست های بسته مزن چنگ بر رخت
با ناخن شکسته مزن چنگ بر رخت
بس کن رباب حرمله بیدار می شود
سهمت دوباره خنده انظار می شود
ترسم که نیزه دار کمی جابجا شود
از روی نیزه راس عزیزت رها شود
یک شب ندیده ایم که بی غم نیامده
دیدی هنوز زخم گلو هم نیامده
گرچه امید چشم ترت نا امید شد
بس کن رباب یک شبه مویت سپید شد
پیراهنی که تازه خریدی نشان مده
گهواره نیست دست خودت را تکان مده
با خنده خواب رفته تماشا نمی کند
مادر نگفته است و زبان وا نمی کند
بس کن رباب زخم گلو را نشان مده
قنداقه نیست دست خودت را تکان مده
دیگر زیادت این غم سنگین نمی رود
آب خوش از گلوی تو پائین نمی رود
بس کن ز گریه حال تو بهتر نمی شود
این گریه ها برای تو اصغر نمی شود.
در كتب معتبر تاریخ نقل است كه حضرت رباب بعد از ورود به مدينه در زير سقف ننشست و از آفتاب به سایه نیامد، از گرما و سرما دوری نکرد و مدت یک سال بر اباعبدالله علیه السلام گریه میکرد، اشراف قريش خواهان تزويج او شدند در جواب فرمود: لا يَكُونُ لي حَمْوٌ بَعْدَ رَسوُلِ اللّه صلى اللّه عليه و آله و سلّم ؛ من ديگر پدر شوهرى بعد از پيغمبر نخواهم ...و پيوسته روز و شب گريست تا از غصّه و حزن از دنيا رفت ..
و نقل شده كه اين ابيات را رباب بعد از قتل حضرت سيدالشهداء عليه السّلام در مرثيه آن حضرت میخواند:
اِنَّ الَّذى كانَ نُورا يُسْتَضاءُ بهِ
بِكربلاءَ قَتيلٌ غَيرُ مَدفُونٍ
سِبْطَ النَّبىِّ جَزاكَ اللّهُ صالِحَةً
عَنّا وَجَنَّبْتَ خُسْرانَ المَوازينِ
قَدْ كُنْتَ لى جَبَلاً صَعْبا اَلوُذُبِهِ
وَكُنتَ تَصْحَبُنا بالرَّحْمِ وَالدّينِ
مَنْ لِلْيَتامى وَمَنْ لِلسّائِلينَ وَ مَنْ
يَعنى وَيَاءوي اِلَيهِ كُلُّ مِسكينٍ
وَاللّه لا اَبْتَغى صِهرا بِصِهْركُمُ
حتّى اُغَيَّبَ بينَ الرَّمْلِ وَالطّينِ
به راستی آن کس که نوری روشنی بخش بود [و مردم از پرتو آن نور بهره میگرفتند] در کربلا کشته شد و به خاک سپرده نشد. ای سبط پیامبر(ص)، خداوند از سوی ما به تو جزای نیک دهد و از تو خسران را دور گرداند. همانا تو برای من کوهی استوار بودی که به آن پناه میبردم و تو با ما به مهربانی و دینداری رفتار میکردی. دیگر چه کسی بعد از تو یتیمان و سائلان را دستگیری میکند و آنها را بینیاز میکند؟ و کیست که مسکینان را پناه میدهد؟. به خدا قسم؛ پس از او هرگز همسری بر نخواهم گزید تا آن گاه که میان ریگ و گل پنهان شوم
شکسته پشت غم از بار غصه های رباب
از آن زمان که شنیده است ماجرای رباب
به سوز سینه ی گهواره داغ غم زده است
شرار زخم دل خون لای لای رباب
و تار صوتی آتش گرفته می فهمد
که آمده چه بلایی سر صدای رباب
برای کودکش آنقدر آه و ناله نکرد
که چشم مشک پر از اشک شد بجای رباب
به جان گریه ی شش ماهه روی دست حسین
کسی نریخته اشکی مگر به پای رباب
قنوت صبر گرفته برای حلق علی
خدا کند به اجابت رسد دعای رباب
میان هلهله ی چنگ و های و هوی رباب
سه شعبه زخم زد و ناله شد نوای رباب
و ناگهان پر و بال فرشته ها تر شد
به خون کشته ی مظلوم کربلای رباب
"رقیه" آمده از یک فرشته می پرسد
پیام تسلیت آورده ای برای رباب؟
و فکر می کنم آب فرات گل شده است
که ریخته به سرش خاک، در عزای رباب
خدا به داد دل خاطرات او برسد
چه می کشند خیالات انزوای رباب
نقل شده كه حضرت رباب سلام الله علیه در مجلس ابن زياد سر مطهّر را در بر گرفت و بر آن سر بوسه داد و شروع به گریه کرد و گفت :
واحُسَينا فَلا نَسيتُ حُسَيْنا
اَقْصَدَتْهُ اَسِنَّةُ الاَدْعِياء
غادَروهُ بِكَرْبَلاءَ صَريعا
لا سَقَى اللّهُ جانِبَىْ كَرْبلاء
واحُسَيناه ! «آه ای حسین علیه السلام! من هیچگاه حسین علیه السلام را فراموش نخواهم کرد؛ دشمنان او را هدف نیزههای خود قرار دادند. آنان او را فریب دادند و جنازهاش را در کربلا به خاک افکندند؛ بعد از او خدا آن سرزمین را سیراب نکند.
گفتی رباب، آه! دل من کباب شد
اشکی چکید وچلّه نشست و شراب شد
آیینه ها شکست، زمین گُر گرفت و سوخت
وقتی امیر قافله پا در رکاب شد
وقتی که دور می شد از اندوه خیمه ها
چشمی به سوی خیمه وچشمی پُر آب شد
هرکس تمام هستی خود را به او سپرد
حالا زمان زمزمه های رباب شد
تا صبح خواند، آیه ی « اَمّن یجیب» را
تا پاسدارکوچک او انتخاب شد