آیت الله شیخ محمدتقی بهجت
در گذشته از هر شهرى ، نمونه هاى خوبى از علما در نجف بودند . آقاى شيخ مهدى مازندرانى ( رحمه الله ) از شاگردان خوب مرحوم آخوند خراسانى ( رحمه الله ) و خيلى بحاث بوده كه با آقا ضيا عراقى ( رحمه الله ) در يكى از كوچه هاى نجف بحث مى كنند و مباحثه آن دو طول مى كشد
آقا ميرزا محمد تقى شيرازى ( رحمه الله ) با يكى از شاگردانش كار داشته و وجهى براى او به در منزل آورده بود. نزديكى هاى مغرب بود. منتظر ماند تا خود آن آقا از خانه بيرون آمد، بعد وجه را به او داد.آن آقا به ميرزا ( رحمه الله ) مى گويد: چرا دق الباب نفرموديد
پيرمردى تاجر و تاجرزاده ، ساكن قم نقل مى كرد: بيست و پنج سال پيش (و يا بيست و پنج ساله بودم ) كه در سامرا بوديم ، مرحوم ميرزا محمد حسن شيرازى صاحب فتواى تحريم تنباكو، مريض و شايد در حال احتضار بودند.گويا اطرافيان مرحوم ميرزا و از جمله خود ناقل داستان فهميده بودند كه ميرزا ( رحمه الله ) وفات مى كند
از مرحوم شيخ عبدالكريم حايرى نقل شده است : زمانى كه در كربلا مشرف بودند، شاگردى داشتند كه نزد ايشان مكاسب مى خواند، روزى حاج شيخ ايشان را جهت نهار دعوت فرمودند
در زمان آقا سيد محمد كاظم يزدى ( رحمه الله ) يكى از علما و بزرگان اسلامبول كه در آن جا براى مشروطيت زياد ترويج مى كرد، به نجف آمد و با سيد و آخوند خراسانى (رحمهماالله) در يك جا اجتماع نمودند و آن عالم بر له مشروطه بياناتى ايراد كرد كه براى آزادى اسلام و مسلمانان بايد كوشش نمود
شخصى مى گفت : در اوايل مرجعيت سيد محمد كاظم يزدى ( رحمه الله ) در نجف با آن همه عايله ، ديدم خادم او ديگ بزرگى را گرفته و از خانه به بازار مى رود، هنگام برگشتن نيز با او برخورد نمودم
به شيخ انصارى ( رحمه الله ) در وقت مرض موت عرض كردند: خيلى براى شفاى شما مجالس ختم و دعا گرفته شده ، ان شاء الله شفا مى يابيد . ايشان فرمودند
مرحوم آقا سيد حسن صدر كه در زمان ما در كاظمين ساكن بود و فضايل او را مى شنيديم ، بنده گمان مى كردم او را نديده ام ، تا اين كه یكى دو سال قبل وقتى عكس ايشان را در يكى از كتاب هاى تراجم ديدم
به خدا پناه مى بريم !انسان نبايد هيچ گاه از عاقبت خود خاطر جمع باشد هنگامى كه براى بار دوم آقازاده ى مرحوم آخوند خراسانى را در زمان رضا شاه پهلوى به زندان بردند. به او فهماندند كه اگر كشف حجاب را امضا كنيد، شما را نجات مى دهيم
شنيدم زمانى كه مرحوم آقا شيخ غلامرضا يزدى در يزد اقامت داشت خيلى خوش گذران بود، ولى هرگاه به روستاهاى اطراف مى رفت با خود نان و ماست و ... بر مى داشت و به هر ده كه مى رسيد، قرائت نماز و مسايل مورد نياز را به مردم ياد مى داد
زمانى مرحوم سيد محمد كاظم يزدى از نجف اشرف به سامرا براى ميرزاى شيرازى ( رحمه الله ) نامه اى فرستاد و روى پاكت عنوان ركن الاسلام را براى ايشان نوشت
زمانى ديدند كه مرحوم آقا ميرزا محمد تقى شيرازى با آن همه قابليت و علم و عمل و بزرگوارى ، در خزانه ى حمام مى گويد: خدايا، از تو خواسته بودم كه مرا به رياست و مقام مرجعيت مبتلا نكنى ، حال كه نمودى ، يارى ام كن ، حفظم كن
استاد ما مى فرمود: ما نزد آقا ميرزا محمد تقى شيرازى ( رحمه الله ) مكاسب مى خوانديم ، هفت سال روزى دو درس طول كشيد تا مكاسب تمام شد.
استاد ما مى فرمود: ما گاهى آقاى ميرزا محمد تقى شيرازى ( رحمه الله ) را امتحان طلبگى مى كرديم ، به اين صورت كه یك هفته در نماز (حتى در اذان و اقامه ) ايشان حاضر مى شديم ، در درسش شركت مى كرديم