مراجع معظم تقلید
منبع:سایت اندیشمندان اسلامی
کتاب:گلشن ابرار-سعيد عباس زاده
تولد
سال 1267 هـ.ق در روستاى «مهرجرد» يزد در خانه مردى پاكدل و پرهيزكار به نام «محمد جعفر» كودكى پا به عرصه حيات گذاشت و عبدالكريم نام گرفت.([1][1]) وى دوران كودكى را در دامان پُرمهر مادرى سپرى كرد تا به شش سالگى رسيد. در آن روزگار كه عبدالكريم بايستى پايش به مكتب باز مى شد در مهرجرد از مدرسه و مكتب خبرى نبود و كودكانى كه بزرگ مى شدند به دنبال كار و حرفه پدران خود رفته، بهار عمرشان را در مزارع سپرى مى كردند. اما عبدالكريم كه گويى سرنوشتى جز اين داشت مورد لطف الهى قرار گرفت و خيلى زود وسيله درس و دانش اندوزى برايش فراهم شد.
آغاز تحصيل
«روزى يكى از بستگانش به نام محمد جعفر معروف به (ميرابوجعفر) - كه خود عالم و در كسوت روحانيّت بود - به مهرجرد آمد و ]در ديدار نخست[ آثار استعداد و پرتو نبوغى خارق العاده را در سيماى اين كودك مشاهده نمود و اين بود كه تحصيل عبدالكريم را عهده دار شد و در همين سفر با رضايت پدر و مادرش، او را به اردكان برد و به مكتب سپرد.»([2][2])
عبدالكريم، در اين شهر ناآشنا چندين سال در رفت و آمد بود. روزها در درس استادان حاضر مى شد و شبها در خانه ميرابوجعفر به سر مى برد و گاهى در شبهاى جمعه به منظور ديدار با پدر و مادر راه مهرجرد را پيش مى گرفت. عبدالكريم هرچند با رحـلت پدر مـدّتى از تحـصيل باز ماند امّا اين فراق از مكتب چندان طـول نكشيد و ديگر بار شوق مدرسه و مكتب، قـرار از كف اختيار او ربود و عشق به معارف قـرآن در دلـش جوانه زد و ايـن بار راه حـوزه علـميّه يــزد را در پـيش گرفت.
حوزه يزد
در آن دوران (اواخر قرن سيزدهم) يزد حوزه علمى پر رونقى داشت. پنج مدرسه علوم دينى در اين شهر، بخش عمده اى از دانشجويان علوم اسلامى را در خود جاى داده بود و دانشمندان بزرگى كه تربيت يافته حوزه پر آوازه نجف و شاگردان شيخ بزرگ انصارى و ميرزاى شيرازى بودند، در آنجا به تدريس علوم مختلف اسلامى اشتغال داشتند.
در ميان مدرسه هاى مختلف علوم دينى، مـدرسه بزرگ (و زيـباى) «محـمد تقى خـان» از معروف ترين آنها به شمار مى رفت.»([3][3]) كه بسيارى از درسهاى دوره سطح و خـارج در آنجـا تدريس مى شد. عبدالكريم جوان، در چنين جوّ معـنوى وارد دارالعبـاده يـزد گرديد و در مدرسه محمد تقى خان سكنى گزيد و سالها با شور و اشتياق فراوان در پاى درس استادان بزرگ به تحصيل علوم اسلامى پرداخت.
شوق ديدار
هنوز بيش از 18 بهار از عمر عبدالكريم سپرى نگرديده بود كه شوق ديدار عتبات در دل وى جوشيدن گرفت و راهى سرزمين عراق شد. چهار شهر مذهبى عراق (نجف، كربلا، كاظمين و سامرّا) كه فرزندان پيامبر خدا را ميزبان هستند و خاكشان وجود پاك امامان بزرگوار ما را در آغوش خود كشيده است، عتبات مى گويند.
او به همراه مادر خويش با كاروان زيارتى راهى آنجا شد و بى درنگ به حلقه دانشوران و عالمان بزرگى كه گرداگرد امامان را گرفته بودند، پيوست. عبدالكريم ابتدا چند سالى در حوزه علميه كربلا در محضر آية الله فاضل اردكانى بود و پس از آن با راهنمايى استادش به حوزه علميه سامرّا و به محضر ميرزاى بزرگ شيرازى شتافت.
در حوزه سامرّا
ميرزاى شيرازى در آن زمان مرجع وقت و در رأس حوزه علميّه سامرّا بود. وى از آنجـا كه به علم و معنويت آية الله اردكانى احترام زيادى مى گذاشت شيخ عبدالكريم را مورد توجه قرار داد. مى گويند وقتى نامه فاضل اردكانى را خـواند رو به عبـدالكريم كرد و فرمود: «مـن به شـما اخـلاص پيـدا كردم.»([4][4]) از همين رو آن طلبه جوان و پرتلاش را در منزل خود جاى داد. آية الله حائرى پس از اينكه به مقام اجتهاد نايل گشته بود از اين دوران به نيكى ياد كرده، از خانه ميرزا خاطراتى را اين گونه نقل مى كند : «سرداب خانه ميرزا هم محل مطالعه ام بود و هم محل استراحتم و در ماه مبارك رمضان سحرى را نيز در آنجا مى خوردم امّا براى افطار به خانه ميرزا باز نمى گشتم، بلكه به علت گرماى طاقت فرساى هوا، به سوى فرات رفته، آب مفصلى مى خوردم و شنا مى كردم([5][5])»
شيخ عبدالكريم در حوزه علميّه سامرّا دوازده سال تمام به تحصيل علم پرداخت. او در اين مدّت. با همه رنجها و مشقتها ساخت و فارغ از هرگونه اشتغال ديگرى با دلى پر اميد، به آينده روشن خويش چشم مى دوخت و سرانجام نيز به كمالات علمى و معنوى نايل گشت.
در محضر استادان
گذشته از اراده محكم و تلاش خستگى ناپذير شيخ عبدالكريم در راه تحصيل دانش، استادان پرمايه نيز در شكل گيرى شخصيّت علمى و معنوى او نقش اساسى ايفا مى كردند.
وى در سالهايى كه در حوزه علميّه سامرّا حضور داشت از خرمن دانش فقهاى بزرگى چون آية الله سيد محمد فشاركى، آية الله محمد تقى شيرازى و آية الله شيخ فضل الله نورى، كه هر يك از ستاره هاى درخشان آسمان فقاهت به شمار مى رفتند، خوشه علم و معنويت چيد.
اقامت در كربلا
آية الله حائرى پس از رحلت ميرزاى شيرازى راهى نجف گرديد و در آنجا رحل اقامت افكند اما به زودى دريافت كه حوزه علميه كربلا اكنون به وجود او نياز بيشتر دارد. به همين سبب شهر امام مظلومان حسين(عليه السلام)را برگزيد و راهى كربلا گرديد.
كربلا كه روزگارى حوزه علميه معروف و باشكوهى داشت در آن روزها ديگر شكوه و رونق خود را از دست داده بود و هيچ جنب و جوشى در مدرسه هاى علميه به چشم نمى خورد و از تراكم طلاب مثل سالهاى دوران تحصيل او خبرى نبود.
بارگاه مقدس حسينى نيز آرام و خالى از درس و بحث علمى، روزگار خود را تنها با زمزمه شيفتگان اهل بيت و زائران مشتاق ضريح حسين(عليه السلام) مى گذراند. وى به موجب همين اوضاع تأسف بار حوزه علميّه، اين شهر را انتخاب كرد و اينجا بود كه او لقب حائرى([6][6]) را براى خود برگزيد با حضور اندك مدّت خود در حوزه علميّه كربلا، غبار عزلت و فراموشى سالهاى گذشته را از چهره اين شهر زدود و پس از سالها آرامش و سكوت بار ديگر همهمه طلاب در مدارس پيچيد و بارگاه امام حسين(عليه السلام) نيز با طنين افكندن بحثهاى علمى دانش پژوهان در آن، جلوه اى ديگر گرفت. آية الله حائرى در اين مدّت دو درس عمده خارج اصول و فقه تدريس مى كرد و باقى اوقاتش را در اختيار طلاب علوم دينى قرار داد و علاوه بر اينها، در مقام كسى كه آية الله ميرزا محمد تقى شيرازى مرجع تقليد شيعه احتياطات خود را به ايشان ارجاع داده، پاسخگويى به مسائل دينى مردم را نيز بر عهده گرفت.
در حلقه خوبان
آية الله حائرى در اواخر سال 1332 هـ.ق وقتى ماجراجويى انگليس در عراق شدت گرفت و دامنه آشوب به شهر كربلا نيز كشيده شد به دعوت مردم اراك عزم سفر به ايران كرد. و تا سال 1340 كه عازم قم شد در كنار مردم اين ديار و در خدمت حوزه علميّه شهر اراك بود. گويند در اين ايّام امام خمينى(ره) جوانى بيست ساله بود كه با شنيدن آوازه حوزه علميّه شهر اراك، از عزيمت به حوزه اصفهان صرف نظر كرد و به سوى اراك شتافت و تا انتقال اين حوزه به شهر مقدس قم از حوزه دانش و معرفت اين مرد بزرگ بهره ها جست([7][7]).
آية الله حائرى به مدّت هشت سال در اين حوزه پر شكوه بر مسند تدريس تكيه زد و در كنار مسؤوليت سنگين مرجعيت از پرورش و شكوفايى استعدادهاى طلاب جوان نيز لحظه اى غافل نبود و به موجب اهميت فوق العاده به اين امر صدها جوان پاك طينت ديگر را كه اميد آن مى رفت همه در زمره مراجع بزرگ بشمار آيند در دامان پر مهر و محبت پدرانه خود پرورش داد.
قم شهر فضيلت
قم از بزرگترين شهرهاى مذهبى جهان تشيّع به شمار مى آيد كه از روزگاران نخست تولد تشيع در ايران، به مركزيّت شيعه شهرت داشته و تا كنون نيز مركزيّت خود را در دانش و بينش اسلامى و تصميم گيرى درباره حوادث سياسى و اجتماعى حفظ كرده است. اين شهر همانند شهرهاى نجف و كربلا در سالهاى پس از ظهور اسلام ايجاد گرديد و با ورود دختر امام موسى كاظم (عليه السلام) و بعدها به سبب وجود بارگاه عظيم آن حضرت به عظمتش افزوده شد و مورد توجه مشتاقان اهل علم و ايمان قرار گرفت.
قم تاريخ درخشانى در خصوص برپايى حوزه علميّه و پايگاه دينى مردم دارد. اوّلين كسانى كه در اين شهر براى تأسيس حوزه علميّه قيام كردند محدثان و روات قبيله اشعرى بودند كه از ياران امامان معصوم(عليهم السلام)به شمار مى رفتند. سپس ظهور شخصيّتهاى بزرگى چون شيخ كلينى و شيخ صدوق و پس از آنها رو آوردن شيعيان علوى بدين حوزه بر رونقش افزود. امّا با اينهمه اين شهر روزگارى نيز خالى از عالمان بوده است و از قرن ششم هجرى تا دوران صفويه چندان رونقى نداشته است و بر حجره هاى مدارس آن گرد غربت و تنهايى نشسته بود.
«در اوايل قرن يازدهم هـ.ق چند سالى شخصيتهاى بزرگى چون صدرالدين شيرازى، فياض لاهيجى و فيض كاشانى و بعدها ميرزاى قمى در مدارس اين شهر به بحث و اشاعه علوم اسلامى در فقه، تفسير كلام، فلسفه و عرفان پرداختند.»([8][8]) و با تشكيل جلسات پرشكوه علمى مدّتى كور سوى دانش را در اين شهر روشن نگه داشتند. اما پس از آن تا روزى كه آية الله حائرى پا به اين شهر مى گذارد وضع حوزه هاى علميّه همچنان اسفبار و مدتها عظمت گذشته آن فراموش شده بود.
آية الله حائرى پيش از آنكه از طرف اهالى قم به اين شهر دعوت شود يك بار در سال 1332 هـ.ق در سفرى كه به مشهد رضوى عزيمت نمودند، از قم نيز ديدن كرده و چند شبى را در كنار حرم حضرت فاطمه معصومه(عليها السلام) گذرانده و اوضاع مدارس دينى را از نزديك مشاهده نموده بود. مدرسه فيضيه را ديده بود كه حجره هاى پر غوغاى ديروزش اكنون خالى از همهمه محصلان علوم دينى شده و بر قفسه هاى كتاب گرد فراموشى نشسته است. انگار هيچ گاه زمزمه دانش پژوهان اسلامى در فضاى قم طنين انداز نبوده است! مدرسه بزرگ «دارالشفا» را ديده بود كه سالنهاى درس و بحث آن اكنون محل اسكان فقراى شهر يا زائران شده است «و بعضاً كسبه اطراف حرم از حجره هايش به عنوان انبار اجناس استفاده مى كردند.»([9][9]) و از همه غمناك تر حال و روز طلاب جوانى بود كه به علت محروم بودن از استادان چيره دست و نبود نظم با چهره هاى افسرده، عمر خود را به بيهودگى مى گذرانيدند و در آن حجره هاى تاريك و غبار گرفته با مباحثات سطحى، روزگار سپرى مى كردند.
گويند ايشان پس از آنكه از نزديك اوضاع اسفبار مدارس علمى اين شهر را ديد، بسيار ناراحت و افسرده خاطر قم را ترك گفت و اطرافيانش بارها از او شنيدند كه مى گفت: «چه مى شد اگر حوزه علميّه قم سرو سامان مى گرفت!»
آية الله حائرى در اواخر زمستان 1300 هـ.ش (22 رجب 1340 ق.) بود كه با فرزند بزرگش حاج شيخ مرتضى حائرى به همراه آية الله محمد تقى خوانسارى به قصد اجابت دعوتِ مردم، از اراك به سمت قم حركت كردند و در ميان انبوه جمعيت استقبال كننده وارد شهر قم شدند.
تأسيس حوزه
تأسيس حوزه علميّه قم چيزى بود كه زمزمه آن قرنها پيش از حوزه علميه نجف شروع شده بود و ريشه در روايات امامان معصوم(عليهم السلام) داشت امام صادق(عليه السلام) در قرن دوّم هجرى قمرى به ياران خود درباره شهر قم و مركزيّت اين شهر براى دانش اسلامى چنين فرموده بود:
زود بـاشد كه كـوفه روزگارى از مؤمـنان خالى گردد و دانش در آن ناپديد شود... و به شهرى كه آن را «قم» گويند ظاهر شود و معدن اهل علم و فضل شود.([10][10])
حضور آية الله حائرى در قم اين نويد امامان بزرگوار شيعه را كه همواره زبان به زبان نقل شده و در ذهن شيعيان جاى گرفته بود، تحقق مى بخشيد.
اوايل بهار 1301 ش، پس از دو ماه اقامت آية الله حائرى در شهر قم، در منزل آية الله پايين شهرى، جلسه اى از طرف علما، بازاريان و كسبه تهران تشكيل شد كه بزرگانى از فقهاى قم چون آية الله بافقى، آية الله كبير و آية الله فيض در آن شركت داشتند. در اين جلسه، گفتگو پيرامون حوزه علميه قم، ساعتها به درازا كشيد و سرانجام نظر نهايى به آية الله حائرى محوّل شد.
همه علما و بزرگان علم و معرفت قبول اين امر مهم به آية الله حائرى اصرار كردند و نيز بسيارى از بازاريان و كسبه در تأمين مالى حوزه اعلام آمادگى نمودند. آية الله حائرى ابتدا بر اين عقيده بود كه بزرگان قم خود اين كار را انجام دهند و از عهده اين امر خطير نيز بر خواهند آمد. امّا چون اصرار بى حد علما را مشاهده كرد تكليف را بر عهده خود ثابت ديد و اين نكته را بيان فرمود: «استخاره خواهيم كرد آيا صلاح است در قم مانده، به فضلا و محصلين حوزه اراك كه انتظار بازگشت مرا دارند، بنويسم به قم بيايند يا نه؟»
وى صبح روز بعد، پس از آنكه نماز صبح را به پايان رساند در حرم حضرت معصومه(عليها السلام)به دعا و نيايش ايستاد و به قرآن روى آورد. نقل است كه آية الله حائرى به قرآن استخاره نمى كرد و مى فرمود من درست نمى فهمم مثلاً «يسبح له ما فى السموات و الارض، نسبت به موضوع استخاره خوب است يا بد». اما در مورد ماندن در قم به قرآن استخاره كرد و خود را به مشيّت الهى سپرد، كه آيه اى زيبا و مناسب حالش «... و أتونى باهلكم اجمعين»([11][11]) خط مشى آينده او را ترسيم نمود و آية الله حائرى را مصمّم ساخت حوزه علميّه قم را سامان داده، شاگردان خود را از اراك به اين شهر فرا خواند.([12][12])
با اقامت گزيدن آية الله حائرى در قم بنيان حوزه علميّه قم نيز نهاده شد و با گامهاى بزرگى كه ايشان برداشت اين حوزه بتدريج رشد كرد و در رديف بزرگ ترين حوزه هاى علميّه جهان تشيّع درآمد.
اساسى ترين گام آية الله حائرى پس از تأسيس حوزه، تعمير مدارس دينى و تغيير روش آموزشى بود كه تحوّلى عظيم را در آنها به وجود آورد. و دوران نابسامان حوزه علميّه قم كه پس از ميرزاى قمّى وضع رقّت بارى يافته بود، پايان گرفت. ابتكار آية الله حائرى پس از توجه دادن محصلان علوم دينى به ژرف نگرى در درس و بحث علمى گزينش «هيأت ممتحنه» براى گرفتن امتحان از دروس حوزوى بود كه امروز چنين روشى در آموزش و پرورش همه كشورها از ضروريات كار محسوب مى شود.
شكوه و عظمت حوزه علميّه قم از آغاز تا به امروز كه بيش از هفتاد سال از شكل گيرى آن مى گذرد هر سال چشمگيرتر از گذشته در عرصه هاى مختلف، نمود داشته است و پرتو آثار وجودى اش افقهاى جديدى از دورترين نقاط عالم را در نورديده است. اين حوزه با شكوه گذشته از اينكه بزرگ ترين دانشگاه علوم اسلامى است در رشته هاى اعتقادات، فقه و حقوق، عرفان، فلسفه، اقتصاد، تفسير، كلام و... پاسخگوى نيازهاى اجتماعى، فرهنگى و فكرى جامعه نيز بوده و هست و در اين راه انديشمندان و فرزانگان فراوانى در دامن خود پرورانده است و اكنون بيش از 40 هزار دانشجوى علوم اسلامى از ايران و هزاران نفر از 45 كشور اسلامى را در خود جاى داده است.
به طور كلى حوزه علميه در زمينه هاى مختلف فرهنگى، اعتقادى، سياسى و اجتـماعى آثار و بـركات فـراوانى به جاى گذاشت كه مى توان در يك كلام از آن، احياى عظمتهاى فراموش شده اين سرزمين تعبير آورد. پـس از تـأسيس حـوزه عـلميّه قـم بـود كه در كمترين زمان، روح بالندگى و تحرّك علمى و فرهنگى در بسيارى از شهرهاى ايران نـمايان گرديد. پرورش يافتگان حوزه علميّه قـم به ساير بلاد سـرازير گشتند، و ده ها كتابخانه و مدرسه علوم دينى در سـراسر كشور تأسيس شد. در آن روزگار كه چند مدرسه دولتى ايران محدود به شاهزادگان و حـكومتيان بود درگاه حوزه هاى عـلميّه سراسر كشـور، به روى فرزندان هـمه اقشار ملّت گشوده بود و حتى در دورترين نقاط كشور هم به همّت علماى اسلام آثار اسلامى انتشار مى يافت و مكتبهاى درسى رونق مى گرفت و از هر خانه گلى در دل كوهها و ميان جنگلها هم صداى دلنشين قرآن بچه هاى مسلمان در آسمان ايـن كشور طنين انداز مى شد و روز به روز فرهنگ اسلامى و معارف تشيّع در ايران راه مى يافت.
به بركت شكل گيرى حوزه علميّه قم در زمانى اندك فروغ درخشان آن به افقهاى دور دست رسيد.
وضع مدارس ديگر شهرستانها- نيز با گسيل شاگردان مكتب آية الله حائرى بدان مناطق - رو به بهبود گذاشت. و در خود شهر قم علاوه بر احياى مدرسه هاى علميّه قديمى چون، فيضيه، دارالشّفا، مؤمنيّه، خان، مدرسه هاى بزرگ ديگرى نيز تأسيس شد كه امروزه تعداد آنها «به بيش از 70» مدرسه مى رسد.([13][13])
در قلمرو قلم
در كنار همه تلاشهاى خستگى ناپذير آية الله حائرى آثار قلمى مهمى نيز از ايشان به يادگار مانده است كه از آن ميان مى توان به كتابهاى ذيل اشاره كرد:
1. كتاب الصلوة - كتاب مفصلّى درباره مسائل نماز است.
2. كتاب دُرَر الاصول - اين كتاب تقريرات درس آية الله سيد محمد فشاركى است.
گويند آية الله محمد حسين كمپانى اصفهانى، صاحب كتاب گرانقدر «نهاية الدرايه فى شرح الكفايه» بحثهاى درس خارج خود را مطابق با سرفصلهاى همين كتاب پيش مى برده و از مؤلف آن با عنوان «بعض الأجله» (يكى از مردان بزرگ) تعبير مى فرموده است([14][14])
3. كتابهاى ديگر آية الله حائرى مجموعه رسائلى است كه در ابواب مختلف فقهى مانند احكام ارث، احكام شير دادن و مسائل ازدواج و طلاق به رشته تحرير درآورده است.
شاگردان مكتب آية الله حائرى
آية الله حائرى در دوران زندگى پربار خود علاوه بر خدمات بسيار ارزشمند فرهنگى و اجتماعى به اسلام و مسلمانان، در مكتب خود فرزانگان و انديشمندان بزرگى را تربيت كرد.
او كه در دوران تدريس توجّه ويژه اى نسبت به شاگردان خود داشت افراد خوش استعداد را همواره تشويق مى نمود و مورد حمايت خويش قرار مى داد و بدين ترتيب توانست شخصيّتهاى بارزى را به جهان اسلام تقديم دارد كه از ميان آنان مى توان از آية الله العظمى امام خمينى، آية الله العظمى آقاى گلپايگانى، آية الله العظمى آقاى اراكى، آية الله العظمى آقاى مرعشى نجفى و صدها فرزانه ديگر نام برد.([15][15])
در خدمت مردم
آية الله حائرى كسى نبود كه در مقام فقاهت و رسيدگى به امور دينى، مشكلات ديگر اجتماعى و اقتصادى جامعه را به فراموشى سپارد. او در حالى كه بر مسند مرجعيّت تكيه زده و استوارترين انسان عصر خود به شمار مى رفت، در مقابل مشكلات و نيازهاى مردم محروم، تحمّل را از دست مى داد. از اين جهت در كنار مسئوليت سخت اداره حوزه علميه برطرف كردن نيازهاى اساسى مردم را از وظايف اصلى خويش مى دانست، كه به طور خلاصه اشاره مى شود.
در حادثه سيل 1313 ش. سيل بسيارى از خانه هاى مردم فقير ساحل رودخانه را طعمه خود ساخت و انبوهى از آنان را آواره و بى خانمان كرد.
در اين حادثه آية الله حائرى با ارسال پيام به ساير شهرهاى ايران، خواستار كمكِ ديگر هموطنان به اين شهر سيل زده شد و انبوه كمكهاى مردم را به شهر قم سرازير ساخت.
ايشان در رسيدگى به اين مهم قطعه زمين وسيعى را در منطقه خاك فرج كه متعلق به آستانه حرم حضرت فاطمه معصومه(عليها السلام) بود، خريدارى نمود و با كمك ديگر اقشار جامعه، خانه هايى منطبق با اصول مهندسى وقت، به منظور اسكان آوارگان احداث كرد كه هم اكنون اين منطقه به كوچه رهبر شهرت دارد.
در روزگارى كه بسيارى از مردم در خيابانهاى قم زندگى خود را به تكدى مى گذراندند وى محلى را به «خانه فقرا» اختصاص داد و مستمندان شهر را در آن مكان گرد آورد و بدين ترتيب صدقات و كمكهاى مالى مردم نيك انديش را در مسيرى صحيح، صرف اداره امور آنان كرد.
بيمارستان فاطمى قم به پيشنهاد به آية الله حائرى و با مساعدت يكى از مؤمنين به نام آقا سيد محمّد فاطمى تأسيس شده و بعدها با وجوهى از ارث آقاى سهام الدوله توسعه يافته است.
از خدمات ديگر آية الله حائرى انتقال قبرستان قم به خارج از شهر است. در آن روزها قبرستان بزرگ قم در جوار در شمالى حرم حضرت معصومه(عليها السلام) قرار داشت و چهره ناخوشايندى به بافت قديمى شهر داده بود و شهرى كه پذيراى زائران اهل بيت و محل درس و بحث طلاب علوم دينى به شمار مى رفت، به صورت قبرستانى بزرگ به نظر مى آمد و اى بسا اين امر موجب هتك حرمت به مقبره بزرگان تلقى مى شد. آية الله حائرى در اين مورد نيز گام ارزشمندى برداشت و در آن سوى رودخانه كه آن روزها خارج از شهر محسوب مى شد زمين وسيعى را خريدارى و آن را به عنوان قبرستان عمومى شهر كرد. (اين قبرستان قديمى هم اكنون به «قبرستان نو» معروف است.)
ويژگى روحى
از خصوصيّات بارز آية الله حائرى كه ساير خصوصيّات اخلاقى ديگر او را تحت الشعاع خويش قرار مى داد، زهد و ساده زيستى و زندگى بى آلايش - قبل و پس از مرجعيّت - او بود. پاى بندى او به طلبگى زيستن تا آخر عمر، از او تنديسى از زهد ساخته بود. او همواره خدا را شاكر بود كه از همان اندك چيزى كه در دست دارد مى تواند به وضع فقرا رسيدگى كند. روزى يكى از بزرگان، عباى گرانقيمتى را به فرزندش هديه كرد و آية الله حائرى چون از آن مطلع گرديد با فرزندش به سخن نشست و با اين جمله كه «فرزندم، اين عبا براى تو زياد است» او را متقاعد ساخت كه آن را فروخته، با پولش سه عباى متوسط براى خود و دو طلبه ديگر تهيّه نمايد.
در مقام زهد ايشان، همين بس كه امام خمينى(ره) وقتى به ياوه گوييهاى پسر رضاخان پاسخ مى دهد، با اشاره به زهد آية الله حائرى چنين مى فرمايد:
«ما مفت خوريم!... مايى كه مرحوم حاج شيخ عبدالكريم حائرى ما از دنيا مى رود، همان شب آقازاده هاى ايشان شام ندارند، مفت خوريم! يا آنها كه بانكهاى خارج را پر كرده اند و باز دست از مملكت برنمى دارند مفت خور نيستند!»([16][16])
در جاى ديگر حضرت امام(ره) در خصوص زندگى زاهدانه استاد معظم خود فرموده است:
«جناب استاد معظم و فقيه مكرّم حاج شيخ عبدالكريم يزدى حـائرى - كه از سال 1340 تا سال 1355 رياست تامّه و مرجـعيّت كـامله قطر شيعه را داشت همه ديديم كه چه سـيره اى داشت. با نوكر و خـادم خود همسفره و هم غـذا بود و روى زمين مى نشست.»([17][17])
از ديگر ويژگيهاى روحى آية الله حائرى اينكه اخلاق بسيار در معاشرت با مردم داشت وى كم حرف بود و با مردم با مهربانى و ملايمت رفتار مى كرد و در برخورد با طلاب جوان حال و روحيّه آنها را مراعات مى نمود و همواره چهره اى بشاش و بر لبهايش تبسّم داشت.
گاهى در دمادم سحر براى سركشى و شناخت طلاّب پركار و سحر خيز، راهى مدارس مى شد و در رفع مشكلات مالى و رفاهى آنان همواره تلاش مى كرد. بارها مى شد كه به صاحبان مغازه هاى اطراف حرم مراجعه مى كرد و بدهى طلاّبى را كه از آنها اجناس نسيه برده بودند، ادا مى نمود.
بردبارى
صبر و بردبارى يكى ديگر از خصوصيّات روحى آية الله حائرى در مقابل مشكلات بود كه از وى رادمردى پراستقامت ساخته بود. ايشان در مقابل حوادث و مسائل سياسى در اوايل شكل گيرى حوزه كه مصادف با روى كار آمدن رضا خان پهلوى و به دنبال آن ماجراى كشف حجاب بود همواره صبر و بردبارى را پيشه خود ساخت و حراست از حوزه علميّه نوپا را كه انهدام آن در رأس توطئه دشمنان دين بود، تلاش بسيارى نمود و همواره مى فرمود: «من حفظ حوزه علميّه را اهم مى دانم.» آية الله حائرى در ماجراى كشف حجاب بارها با رضاخان برخورد و ستيز نمود.
معروف است كه: پس از ماجراى كشف حجاب و كشتار مسجد گوهرشاد ايشان هيچ گاه حال و روز خوشى نداشت و اين اندوه را تا پايان عمر در دل داشت.
غروب آفتاب
آية الله حائرى پس از عمرى تلاش و تحمل رنج و مشقت، در 81 سالگى، در 17 ذيقعده 1355 هـ.ق (1315 هـ.ش) به ديار ابدى شتافت و در جوار مرقد قدسى حضرت معصومه(عليها السلام) به آغوش خاك سپرده شد.
[1][1] - مجله حوزه، ش 12، سال 64 فصلنامه ,ياد، ش 4، سال 65.
[2][2] - يادداشتهاى مرحوم آية الله شيخ مرتضى حائرى (فرزند بزرگ ايشان).
[3][3] - تاريخ يزد، عبدالحسين آيتى، ص 428.
[4][4] - آيةالله موسس، كريم جهرمى، ص31، به نقل از يادداشتهاى مرحومآيةالله شيخ مرتضى حائرى
[5][5] - همان، ص 30
[6][6] - حائر در لغت به گودالى گفته مى شود كه در آنجا آب جمع مى شود. از اين رو زمين كربلا را حائر مى ,,,,خوانند. (مجمع البحرين، ماده حار).
[7][7] - فصلنامه ياد، ش17.
[8][8] - رك: آشنايى با حوزه هاى علميه شيعه، سيّد حجّة موحّدى ابطحى، ج1، ص291.
[9][9] - به نقل از آية الله اراكى (مصاحبه).
[10][10] - گنجينه دانشمندان، ج1، ص 32.
[11][11] - سوره يوسف، آيه 93، يعنى «پدر: و همه كسان خود را نزد من بياوريد».
[12][12] - گنجينه دانشمندان، ج1، ص287.
[13][13] - آشنايى با حوزه هاى علميه، ص 128.
[14][14] - آيةالله مؤسس، ص 103.
[15][15] - رك: گنجينه دانشمندان، ج1، ص290. (در اين كتاب نام 81 شاگرد آيةالله حائرى ذكر شده است).
[16][16] - صحيفه نور، ج16، ص92.
[17][17]- چهل حديث، امام خمينى، ص97.