Menu

منبع:سایت اندیشمندان اسلامی
کتاب:گلشن ابرار-سيدعباس رفيعى پورعلوى علويجه وى روز عيد غدير سال 1214 هـ ق در شهر دزفول در خانواده علم و ادب، متولد شد پدرش شيخ محمد امين، نامِ اوّلين فرزندش را مرتضى انتخاب كرد.

رؤياى صادق

مادر شيخ قبل از تولد وى، شبى حضرت امام صادق(عليه السلام) را در عالم رؤيا مى بيند كه قرآنى طلاكارى شده به او داد. معبرين خوابش را و عطاى امام را به فرزندى صالح و بلند مرتبه تعبير كردند و چنين شد كه جهان تشيّع مفتخر به وجود اين شخصيّت گرديد كه از نسل جابر بن عبدالله انصارى، فرزندى پا به عرضه گيتى بگذارد كه استمرار بخش خط ولايت و امامت باشد.

نياكان و پدران شيخ انصارى

در يكى از محله هاى شهر دزفول كه نامش محلّه مشايخ انصار و در شمال غربى بقعه معروف «سبز قبا» واقع است. گروهى كه اكثر آنها فقيه و اهل علم و عمل اند زندگى مى كنند و از آنجائى كه جدّ بزرگ اين خاندان جابربن عبدالله انصارى ( 16 ـ 78 ق و بعضى سال وفات وى را 98 ق ذكر كرده اند) آنها را جابرى انصارى مى گويند. جابر بن عبدالله بن عمرو بن حرام انصارى از مردم مدينه و از طايفه خزرج و از اصحاب بزرگ رسول الله(صلى الله عليه وآله) بوده است. عبدالله پدر جابر از بزرگان قبيله خزرج و از نخستين مسلمانان مدينه است و در بيعت عقبه شركت نموده و از كسانى بوده كه سوگند خوردند پس از مهاجرت پيامبر به مدينه جان و مال خود را فداى آن حضرت كنند عبدالله در غزوه بدر و احد شركت كرد و در احد از سربازانى بود كه محافظت دره نزديك به ميدان جنگ به ايشان سپرده شده بود، در اواخر جنگ كه به سود مسلمانان بود بسيارى از يارانش دره را براى جمع آورى غنائم ترك نمودند، عبدالله و فرمانده دسته و چند نفر ديگر برجاى ماندند و سپس كه جنگ مغلوب شد، گرفتار حمله قريش گرديد و در راه انجام وظيفه شهيد شدند.

جابر بن عبدالله از رسول خدا(صلى الله عليه وآله) 1540 حديث نقل كرده است و اولين كسى است كه قبر حضرت امام حسين(عليه السلام) را چهل روز پس از شهادتش زيارت كرده و در اين موقع نابينا نبوده است، در بعضى از منابع آمده است كه در زمانِ زيارت قبر امام حسين(عليه السلام) جابر نابينا بوده است.

پدر و مادر شيخ

پدر شيخ به نام محمد امين از علماى پرهيزكار و از زمره احياگران دين مقدس اسلام بوده است و در سال 1248 ق خاكيان را بدرود گفته است. مادر شيخ دختر شيخ يعقوب فرزند شيخ احمد بن شيخ شمس الدين انصارى است. وى از زنان پرهيزكار عصر خود و از زنان متعبده بوده و نوافل شب را تا هنگام مرگ ترك نكرده و چون در اواخر عمر نابينا شده بود شيخ مقدمات تهجد وى را فراهم مى كرد حتى آب وضويش را در موقع احتياج گرم مى كرد اين بانوى مكرّمه به سال 1279 ق در نجف اشرف از دنيا رفت و شيخ در غم فقدان مادر بسيار متأثر و غمناك شد و گريه كرد.

خانواده شيخ انصارى(ره)

شيخ سه همسر داشته است اولين آنها دختر شيخ حسين انصارى ـ كه نخستين استادش بوده و از اين همسر يك دختر به نام بى بى فاطمه داشته است.

دومين همسر شيخ، دختر ميرزا مرتضى مطيعى دزفولى بوده كه از وى يك دختر به نام بى بى زهرا بازمانده است سومين همسر وى اهل اصفهان يا رشت بوده كه از او يك فرزند پسر به دنيا آمده لكن قبل از تولد از دنيا رفته است.

برادران شيخ

دو برادر كوچكتر از شيخ در خانواده محمد امين مى زيسته است اولى به نام شيخ منصور و دومى شيخ محمد صادق. شيخ منصور در سال 1224 هـ . ق در دزفول تولد يافت تحصيلاتش را نزد برادرش شيخ مرتضى انصارى تلمذ نموده و يكى از رجال معروف اين خاندان و از بزرگان فقها و اصولين، اديب ، حافظ قرآن مجيد، جامع معقول و منقول و فروع و اصول و شاعرى توانا بوده است. او پس از وفات برادرش شيخ انصارى در مسجد وى در نجف اشرف اقامه جماعت مى كرد و مجلس درس نيز داشته و به سال 1294 هـ ق در سن هفتاد سالگى در آن مكان مقدس داعى حق را لبيك گفت و درباب قبله متصل به مقبره شيخ مدفون گرديده است. اثر علمى شيخ منصور كه اكثراً به صورت منظومه است از وى باقيمانده است.

شيخ محمد صادق سومين برادر شيخ مرتضى است كه در سال 1234 هـ ق در دزفول به دنيا آمد و پس از تحصيل مقدمات و سطح در همان شهر، رهسپار نجف اشرف گرديد و فقه و اصول را نزد برادرش شيخ انصارى فرا گرفت و به درجه اجتهاد نائل گرديد و در سال 1298 هـ ق در همانجا بدرود حيات گفت.

تحصيلات شيخ در ايران

وى از دوران صباوت، عشقِ تحصيل و فراگيرى معارف جاودانه و حياتبخش اسلام را داشت و با جدّيتِ بسيار تا نيمه شب به مطالعه و تأليف دروس خود همت مى گمارد.

مرتضى ادبيات عرب و مقدمات را نزد پدرش و دانشوران دزفول سپرى كرد و فقه و اصول و دوره سطح را خدمت شيخ حسين انصارى (عموزاده اش) ـ كه از فقهاى سپيد نامِ دزفول بود تلمذ نمود.

تحصيلات در عتبات

شيخ در سال 1232 ق به همراه پدرش به عتبات ـ كربلا و نجف ـ جهت تكميل دروس و ترقى انديشه هايش رهسپار شد.

شيخ محمد امين در كربلا به محضر سيد محمد مجاهد ـ كه از فقهاى بزرگ شيعه در آن زمان بود و رياست حوزه كربلا را داشت رسيد. پس از معرفى خود، سيد مجاهد احوالِ استادِ نخستين خود ـ شيخ حسين انصارى را كه زمانى با هم در درس پدرش سيد على طباطبايى ـ صاحب رياض ـ حاضر مى شدند و با يكديگر دوست و همدرس بودند پرسيد. شيخ محمد امين گفت: ايشان برادر زاده من است و اكنون مشغولِ تدريس فقه و اصول و تربيت طلاب است. سيد مجاهد بر احترام آنها بيفزود و فرمود: به جز زيارت معصومين (عليهم السلام)مقصود ديگرى نيز داريد؟ شيخ محمد امين پاسخ داد: فرزندم را براى استفاده از محضر مبارك آورده و به شيخ مرتضى كه در آخر مجلس نشسته بود، اشاره كرد، سيد نگاهى خاص به شيخ كرد! زيرا كمتر كسى در سنين 18 سالگى مى توانست از محضر درس استاد و فقيهى فرزانه چون او استفاده كند، لذا براى آزمايش معلومات فقهى طلبه جوان مسأله اى پيش آورد و گفت: شنيده ام برادرم شيخ حسين در دزفول نماز جمعه مى خواند در حالى كه بسيارى از فقهاى شيعه اقامه نماز جمعه را در زمان غيبت ولى عصر(عج) جائز نمى دانند. در اين موقع شيخ مرتضى دلايلى در وجوب نماز جمعه در زمان غيبت بياورد كه سيد مجاهد از تقرير دليل ها و بيان مطلب او شگفت زده شد و به شيخ محمد امين رو كرد و گفت: اين جوان نبوغ ذاتى دارد، او را به صاحب اين قبّه ـ اشاره كرد به بارگاه امام حسين(عليه السلام) ـ بسپاريد.

شيخ محمد امين به دزفول بازگشت و فرزندش براى ادامه تحصيل در كربلا بماند.

شيخ مرتضى چهار سال از محضر دو فقيه بزرگ يعنى سيد مجاهد و شريف العلماء استفاده كرد.

در سال چهارم، عده اى از مردم دزفول كه به زيارت كربلا آمده بودند، به وى گفتند:

پدرت شوق ديدار تو را دارد.

بازگشت به وطن

شيخ به اتفاق همشهريانش به زادگاهش دزفول بازگشت اما بيش از يكسال نتوانست در دزفول بماند شوق تحصيل او را در سال 1237 ق بار ديگر به عتبات كشاند. وى در مجلس درس شيخ موسى فرزند شيخ جعفر كاشف الغطاء شركت كرد و پس از دو سال مجدداً به دزفول بازگشت.

ازدواج شيخ

شيخ در سن 25 سالگى با دختر اولين استاد خود ـ شيخ حسين ـ ازدواج كرد. اولين ثمره اين ازدواج پسرى بود كه پس از رفتن شيخ انصارى به مسافرت متولد گرديد و چون هنگام تولد دو دندان داشت و بنا به عقائد خرافى پير زنان قديم چنين طفلى بديُمن خواهد بود، ماماى نادان دندانهاى طفل چند روزه را كشيد و كودك بيچاره از اين صدمه بمرد.

استادان شيخ انصارى

شيخ از محضر اساتيد بزرگوارى همچون شيخ حسين انصارى دزفولى، شريف العلماء مازندرانى، شيخ موسى كاشف الغطاء، سيد محمد مجاهد، شيخ على كاشف الغطاء، حاج ملا احمد نراقى تلمذ نمود و غير از فرزانگان فوق الذكر شيخ نزد هيچ كس ديگر تلمذ نكرده است.([1])

شيخ حسين انصارى (متوفاى 1253 هـ ق)

وى از رجال نامى در خاندان انصارى در عصر خود بوده و در دزفول مجلس درسى داشته و مرجعيّت در فتوا و فيصله امور شرعيه در آن زمان به وى منتهى گشت و شيخ قسمتى از دروس مقدماتى را نزد او فرا گرفت، شيخ حسين بعد از سال 1253 در دزفول بدرود حيات گفته است.([2])

شريف العلماء (متوفاى 1245 هـ ق)

ملا محمد يا محمد شريف فرزند حسنعلى آملى مازندرانى دو مجلس درس داشته، يكى براى مبتدئين و ديگرى براى آنانى كه در فضل و كمال به مرتبه اجتهاد رسيده بودند. وى در سال 1245 ق در كربلا دار فانى را وداع گفت.([3])

شيخ موسى كاشف الغطاء (متوفاى 1241 هـ ق)

شيخ على كاشف الغطاء متوفاى 1254 هـ ق

هر دو از فرزندان شيخ جعفر كبير ـ معروف به كاشف الغطاء ـ هستند كه نسبت آنها به مالك اشتر مى رسد.([4])

سيد محمد مجاهد (متوفاى 1242 هـ ق)

وى فرزند سيد على «صاحب رياض» است. سيد مجاهد شاگردان بسيارى تربيت كرد كه از جمله آنها شيخ انصارى بوده كه چهار سال نزد وى تلمذ نموده و در مجلس درسش در كربلا حاضر مى شد.([5])

نراقى (متولد 1185 و متوفاى 1245 هـ ق)

حاج ملا احمد نراقى فرزند ملا مهدى نراقى است. نراقى به دانش و فضل شيخ انصارى اعتماد و اطمينان كامل داشته تا جايى كه گفته است:

«در سفرهاى مختلفه اى كه رفته ام زياده بر پنجاه تن مجتهد مسلّم را ديده ام، ولى هيچ كدام آنان اين جوان نبودند.»

بدين سبب مقدم شيخ را گرامى داشت و بعد از حركت از كاشان، ملا احمدنراقى فرمود:

«استفاده اى كه من از وى بردم بيش از بهره اى بود كه او از من برد.»

ملا احمد نراقى به مرض وبا درگذشت و جنازه اش به نجف اشرف منتقل و در صحن مطهر پشت سر حضرت على(عليه السلام) دفن گرديد.([6])

شاگردان شيخ

مكتب علمى شيخ انصارى ـ در اواسط قرن سيزدهم تا اوايل قرن چهاردهم ـ پرورش دهنده دانشوران و انديشمندان معروف شيعه است، علماء و دانشمندانى كه شمار آنها را از 500 نفر تا 3000 نفر در كتب رجالى و تاريخى ثبت كرده اند. در كتاب زندگانى و شخصيت شيخ انصارى كه توسط كنگره جهانى بزرگداشت دويستمين سالگرد تولد شيخ انصارى(ره) انتشار يافته است نام 316 نفر را ذكر كرده كه بعضى از مشاهير از شاگردان شيخ به شرح ذيل آمده است:

1 ـ شيخ ابراهيم آل صادق (1221 ـ 1284 يا 1288 ق)

2 ـ سيدمحمد ابراهيم بهبهانى ( ـ 1300 ق)

3 ـ شيخ ابراهيم خوئينى ( ـ 1300 ق)

4 ـ ميرزا محمد حسن شيرازى ( 1230 ـ 1355 ق)

5 ـ حاج ميرزا ابراهيم خوئى ( 1247 ـ 1325 ق)

6 ـ آخوند خراسانى ( 1329 ق)

7 ـ ميرزا ابراهيم علوى سبزوارى ( 1316 ق)

8 ـ سيد جمال الدين اسدآبادى ( 1254 ـ 1314 ق)

9 ـ شيخ ابراهيم قفطان ( ـ 1279 ق)

10 ـ ميرزا حبيب الله رشتى(1234 ـ 1312 ق)

11 ـ شيخ مولا ابراهيم قمى ( ـ 1308 ق)

12 ـ ملا حسينعلى همدانى ( 1239 ـ 1311 ق)

13 ـ سيد ابوتراب قزوينى (معروف به سكاكى)(ـ1303 ق)

14 ـ ميرزا محمد آشتيانى ( 1248 ـ 1319 ق)

15 ـ سيدميرزاابوالحسن رضوى ( 1311 ق)

16 ـ سيد ميرزا ابوالحسن سبزوارى ( ـ 1313 ق)

17 ـ شيخابوالقاسم انصارى دزفولى(ـ 1280 ق)

18 ـ سيدابوالقاسم خوانسارى ( 1280 ق)

تأليفات شيخ انصارى

آثار قلمى اين فقيه فرزانه ـ كه به دست مبارك خود و با خطى زيبا پيرامون موضوعات مختلف تأليف شده است و بعضى از آنها در زمان حيات شيخ در چند نوبت به قطع رحلى چاپ سنگى شده اند به شرح ذيل است:

1 ـ كتاب رسائل. اين كتاب در علم اصول فقه است و به دليل محتوايى تازه و بديع به فرائد الاصول معروف شده است و در 400 صفحه به قطع رحلى چاپ سنگى و منتشر شده است.

2 ـ كتاب المكاسب اين اثر در خصوص مسائل كسب و تجارت است. مطالب اين كتاب علمى و استدلالى با تحقيقات و پژوهش ميدانى و جامع در ردّ و ابرام نظرات دانشوران و فقها گذشته است و هر دو اثر فوق از كتب درسى رايج در حوزه هاى علميه تشيّع است.

3 ـ كتاب الصلاة اين اثر گرانسنگ ـ كه در مورد مسائل نماز است به صورت علمى و بسيار دقيق و مستدل بحث كرده است. اين كتاب 437 صفحه اى به قطع رحلى در سال 1305 ق چاپ سنگى و منتشر شده است.

4 ـ كتاب الطهارة اين كتاب در 548 صفحه به قطع رحلى در سال 1317 ق چاپ سنگى و منتشر شده است.

اوضاع ايران در عصر شيخ انصارى

تولد، رشد جسمى و تحصيلى شيخ در زمان سلطنتِ فتحعلى شاه ـ 1212 تا 1250 ق ـ بوده است. ايران در دوره پادشاهان قاجار، گرفتار دو دشمن نيرومند گرديده در شمال روسيه تزارى و در جنوب انگلستان استعمارگر. خبر سقوط شهر گنجه در قفقاز و قتل عام مردم مسلمان آنجا در دربار فتحعليشاه غوغا كرد و علماى تهران جنگ با كفار روسيه را تصويب كردند و حكم جهاد و تجهيز سپاه صادر شد.

جنگ دوره اول قريب دهسال طول كشيد و پس از جنگ و گريزهاى متعدد، با وساطت سفير انگليس، پيمان صلح ميان ايران و روسيه فراهم آمد و در سال 1228 ق در محلى بنام گلستان، عهدنامه صلح به امضاء رسيد.([7])

فقهاى شيعه در ميدان جنگ

سيد محمد مجاهد متوفاى 1242 ق كه از فقهاى بزرگ شيعه در عراق بود و از نخستين استادان شيخ انصارى است به ايران آمد و به قفقاز رفت و به تشجيع جنگجويان پرداخت و به اين سبب ملقب به مجاهد گرديد يعنى كسى كه با كفار جهاد كرده است.

از ديگر فقهاى شيعه ملا احمد نراقى متوفاى 1245 ق است كه از علماى مشهور كاشان و از اساتيد معروف شيخ انصارى است، وى كفن پوش با سپاه ايران در ميدان جنگ حاضر شد ولى متأسفانه عباس ميرزا نايب السلطنه براى جلب حمايت روس از سلطنت آينده اش كوشش خود را در جنگ به كار نگرفت و سرانجام جهادگران در جنگ عليهروس موفق نبودند.

و پس از خاتمه جنگ ايران و روس فتحعليشاه از ملا محمد تقى برنمانى كه همراه سيد محمد مجاهد به ميدان جنگ آمده بود پرسيد چرا جهاد توفيق نيافت؟! وى پاسخ داد به سبب عدم خلوص نيت عباس ميرزا.

سلطه انگلستان در ايران

آنجايى كه دولت استعمار انگلستان مستعمره بزرگ و پر فايده خود يعنى هندوستان را در معرض خطر جدى دولتروس مى ديد به اين فكر افتاد كه كشورهاى هم جوار هند مانند ايران و افغانستان را تحت نفوذ و سلطه خود در آورده و راه رسيدن به خليج فارس و درياى آزاد را براى روسيه سد كند. بدين منظور در سال 1223 ق سفير خود را با هداياى فراوانى به ايران فرستاد. سفير انگليس با فتحعليشاه ملاقات كرد و نامه هاى پادشاه انگليس را با يك قطعه الماس درشت تقديم كرد و مقاصد دولت متبوع خود را راجع به قرارداد (به اصطلاح) دوستى با ايران بوسيله مترجم ابلاغ داشت و تعهداتى فيمابين آنها منعقد و امضاء گرديد.

اوضاع اجتماعى ايران در زمان شيخ انصارى

قرن سيزدهم، قرنِ شكوفايى و رشد تشيّع در ايران بود، بيشتر مردم شيعه دوازده امامى بودند و از علماى دين در تمام شئون اجتماعى خود پيروى مى كردند، مردم در تربيت فرزندان خود كوشا بودند و به اجراى تكاليف مذهبى و دستورهاى دينى اهتمام مىورزيدند. پدران و مادران فرزندان خود را از سنين پنج سالگى براى آشنا شدن فرائض دينى ـ به مسجد مى بردند.

اكثر مردم در اين زمان از دانش و سواد بهره اى نداشتند. شاهزادگان و ثروتمندان معلم سر خانه براى فرزندان خود داشتند, تعداد كمى از فرزندان طبقه متوسط از سنين هفت سالگى در مكتبخانه ـ كه در بيشتر نقاط ايران برپا بود و به دست روحانيون و ملايان اداره مى شد ـ به خواندن و نوشتن مى پرداختند.

اوضاع علمى ايران در زمان شيخ انصارى

قرن سيزدهم مصادف با قرن نوزدهم ميلادى و ظهور علوم و پيشرفت صنايع جديد در اروپا بود اما مسلمين عموماً و ايرانيها خصوصاً از اين علوم و صنايع جديد بى بهره بودند.

از جمله علومى كه در اين قرن پيشرفت چشمگير و شايسته اى داشت فقه و اصول بود كه توسط دانشوران صاحب نامى مانند شيخ جعفر كاشف الغطاء متوفاى 1228 ق و سيدعلى طباطبايى ( صاحب رياض) متوفاى 1231 ق و فرزندش سيد محمد مجاهد متوفاى 1242 ق كتابهاى معتبرى به روش استدلالى و با استفاده از قواعد اصول در احكام شرع ـ فقه ـ تأليف شد.

مراكزعلمى فعال در زمان شيخ انصارى:

الف: حوزه علمى كربلا

اين حوزه در قرن سيزدهم اعتبار علمى بسيار يافت و اين تكامل حوزه علميه كربلا مرهون زحمات علامه وحيد بهبهانى بود كه توسط شاگردش سيدعلى طباطبايى استمرار پيدا كرد و سيدمحمد مجاهد فرزند سيدعلى طباطبايى اين حوزه را رونق بيشترى بخشيد.

ب: حوزه علمى نجف

اين مركز علمى، قرنها محل تدريس علوم اسلامى و فقه شيعه بوده است. در قرن سيزدهم شيخ جعفر نجفى مشهور به كاشف الغطاء كه از شاگردان مشهور وحيد بهبهانى بود در نجف به تدريس فقه استدلالى پرداخت و اين مركز علوم اسلامى را فعال تر نمود. پس از شيخ جعفر فرزندانش شيخ موسى متوفاى 1249 ق و شيخ على متوفاى 1254ق كه از فقهاى نامدار شيعه بوده اند، حوزه علمى نجف را اداره مى كردند اين دو فقيه بزرگوار استادان شيخ مرتضى انصارى بوده اند.

ج: حوزه علمى كاشان

اين حوزه به كوشش ملا مهدى نراقى در اواخر قرن دوازدهم بوجود آمد و حدود يك قرن فعّال بوده است. ملا مهدى نراقى از شاگردان وحيد بهبهانى بوده است و پس از فوت او فرزندش ملا احمد نراقى متوفاى 1245ق حوزه علمى كاشان را رونق بخشيد. ملا احمد از استادان مشهور شيخ انصارى است.

د: حوزه علمى اصفهان

اين حوزه در اوايل قرن يازدهم بوجود آمد با توجه به احترام خاص شاهان صفوى نسبت به فقها و علماى شيعه و هجرت علماى شيعه از سرزمينهاى اسلامى مانند لبنان و عراق به ايران و اقامت در اصفهان و تدريس علوم مختلف در اين شهر عالم پرور، اين حوزه به دويست سال دوام داشت و تا نيمه قرن سيزدهم زمان حجة الاسلام شفتى متوفاى 1260ق رونقى كامل داشت، شيخ انصارى قريب يك ماه مهمان سيّد شفتى بوده است.

مرجعيّت شيخ انصارى

عصر زندگى شيخ مصادف بود با مرجعيّت عامه آية الله شيخ موسى كاشف الغطاء تا سال 1256 هـ ق و بعد از مرحوم شيخ موسى زعامت دينى به برادرش آية الله شيخ حسن كاشف الغطاء تا سال 1262 هـ ق و بعد از رحلت ايشان مرجعيّت عامه به آية الله شيخ محمد حسن صاحب جواهر منتقل شد.

در سال 1266 هـ ق آية الله شيخ محمد حسن صاحب جواهر در لحظات آخر حياتش در جمع علماء بزرگان شيعه ـ كه براى تعيين تكليف مرجعيّت و زعامت دينى به حضورش رسيده بودند ـ پرسيد: بقيه علماء محترم كجا هستند؟ به عرض رسيد كه علماء حوزه همگى در خدمت شما هستند، نگاهى ديگر همراه با تبسّمى نمود و فرمود: آرى هستند اما عالمى در اين شهر (نجف) است كه در جمع نيست. مجدداً به عرض رسيد كه خير آقا همگى خدمت شما هستند. آنگاه فرمود: پس ملاّ مرتضى كجاست؟ عدّه اى به جستجوى وى پرداختند. پس از مدتى او را در حرم اميرالمؤمنين(عليه السلام) يافتند كه مشغول دعا جهت بهبودى و سلامتى صاحب جواهر بود. جريان را به عرض شيخ انصارى رسانده و به حضور صاحب جواهر رسيدند، صاحب جواهر نفس عميقى كشيد و رو به حضّار نمود و فرمود: «هُذا مَرجُعكم مِن بَعدى» اين مرجع شما بعد از من است. و آنگاه رو به شيخ انصارى نمود و فرمود: «قَلِّلْ مِنْ اِحْتياطِكَ فَاِنَّ الشَّريَعة سَمْحَةٌ سَهْلَهٌ» اى شيخ تو هم از احتياط خود كم كن چه دين اسلام سهل و آسان است.([8])

چگونگى تدريس شيخ انصارى

از كارها و گفته هاى شيخ معلوم است كه در طول عمر با بركتش همه سعى و كوشش در راه تحصيل، تدريس و تأليف آثارِ علمى بوده است. از برادرش شيخ منصور نقل شده كه: شيخ حتى در سفر براى وى درس مى گفت و او تقريرات شيخ را مى نوشت. حاج ملا نصر الله تراب در لمعات البيان مى نويسد:

در سفر مكه همراه شيخ استاد بوديم، ما و همه حُجّـاج دو مـاه در محلى به نام عُنيزه به جهت ترس از غارت اعراب باديه نشين توقف نموديم، شيخ عصرها براى ما از كتاب «هداية، المسترشدين» درس مى گفت و از جمله حاضرين در درس شيخ محمد باقر فرزند مؤلف كتاب مذكور بود.

شيخ انصارى بعد از نمازهاى يوميه به جاى تعقيبات نماز مطالب درس و اشعارالفيه ـ كتابى است در علم نحو كه شامل هزار بيت شعر است. مى خواند. وقتى از وى سؤال شد كه شما با اين همه مقام علمى، درسهاى دوره نوجوانى را تكرار مى كنى؟!

در جواب فرمود: بله مى خوانم و تكرار مى كنم تا فراموشم نشود.

بيان شيخ انصارى در تدريس

شيخ در موقعِ تدريسِ خارج فقه و اصول در توضيح مطالب علمى، چنان خوش بيان بوده و با استدلال، آراء ابتكارى خود را پيرامون مبانى اصولى و فقهى تقرير مى نموده كه همه انديشوران را مجذوب و شيفته خود مى كرده است.

نمونه اى از بيانات علمى و استدلال شيخ

استاد شهيد مرتضى مطهرى در كتاب عدل الهى، ص 348 از چگونگى بيانات علمى و استدلالى شيخ به هنگام تدريس جريانى به شرح ذيل نقل مى كند:

«سيد حسن كوهكمرى كه از فضلاى عصر شيخ بوده و خود مجلس درسى داشته است، يك روز در محل درس خود، پيش از آمدن شاگردان حاضر شد، ديد در يك گوشه مسجد، شيخ ژوليده اى با چند نفر شاگرد نشسته و تدريس مى كند, سيد حسين سخنان او را گوش داد و احساس كرد كه اين شيخ بسيار محققانه بحث مى كند، روز ديگر راغب شد، زودتر بيايد و به سخنان شيخ گوش كند، آمد و گوش كرد و به اعتقاد روز پيشين افزون شد كه اين شيخ از خودش فاضل تر است... و اگر شاگردانش به جاى درس او به درس اين شيخ حاضر شوند بهره بيشترى خواهند برد.

روز ديگر كه شاگردان او آمدند گفت: رفقا اين شيخ كه در آن كناره با چند شاگرد نشسته از من براى تدريس شايسته تر است و خود من نيز از او استفاده مى كنم، همه با هم به درس او برويم... از آن روز سيدحسين و شاگردانش در مجلس شيخ حاضر شدند. اين شيخ همان است كه بعدها نام شيخ مرتضى انصارى معروف شد و استاد متأخرين لقب يافت.

شيخ در بروجرد و اصفهان

شيخ انصارى به سال 1240 ق به قصد زيارت مرقد مطهر على بن موسى الرضا(عليه السلام) از دزفول حركت كرد وى به هنگام ترك زادگاهش فرموده است: «آنچه را از علماى عراق كه بايد ببينم ديده ام و مايلم در اين سفر اگر از علماى ساكن ايران شخصيتهايى يافت شود كه ممكن باشد مورد استفاده قرار گيرند، آنها را نيز ملاقات كرده و از ايشان بهره مند گردم.»

شيخ به اتفاق برادرش (شيخ منصور) رضايت مادرشان را جلب كردند و راهى سفر شدند آنها مدت يك ماه در بروجرد ماندند و سپس راهى اصفهان شدند.

شيخ در اصفهان وارد كاروانسرايى شد و منزلى گرفت. در آن زمان رياست مطلقه و زعامت دينى اصفهان در دست با كفايت حجة الاسلام شفتى ـ بنيانگذار مسجد سيد اصفهان ـ بود. شيخ در يكى از روزها اشكالى را براى شاگردان طرح نموده و منتظر جوابى از آنان بود، شيخ كه در پايين مجلس نشسته بود جواب آن را به يكى از نزديكانش بيان كرده و از مجلس خارج گرديد. آن طلبه نيز جواب را خدمت استاد بازگو كرده استاد فرمود:

اين جواب از تو نيست يا حجة بن الحسن(عليه السلام)به تو تلقين نموده و يا شيخ مرتضى نجفى. آن دانش پژوه بالاخر حقيقت را گفت.

سيد بلافاصله با چند نفر به تفحص و جستجو پرداختند تا سرانجام شيخ و برادرش را در كاروانسرا يافتند و به منزل سيد بردند. سيد اصرار كرد كه شيخ انصارى در اصفهان بماند، ولى شيخ به داشتن پدر و مادر در دزفول اعتذار جست و گفت:

«اگر خيال ماندن و توقفى در ايران داشتم، اصفهان را ترجيح خواهم داد و پس از چند روز توقف اين شهر را ترك كرد.

شيخ در كاشان ورى

شيخ از اصفهان به كاشان رفت و مدت چهار سال از محضر علمى ملا احمد نراقى بهره گرفت و به مباحثه و تحقيق و تأليف نيز اشتغال داشت. نراقى هنگام حركت شيخ از آن شهر اجازه مبسوطى به او داد و با بهترين عبادات و جملات وى را ستوده و فرمود: «استفاده اى كه من از اين جوان نمودم بيش از استفاده اى بود كه او از من برد.»

شيخ و برادرش از كاشان به مشهد مقدس مشرف شدند و چند ماهى در آن شهر توقف نمودند و از آنجا به تهران و رى رفتند و پس از مدتى بازگشت به وطن كردند. مردم دزفول پس از شش سال، هنگامى كه از بازگشت شيخ و برادرش با خبر شدند تا چهار فرسخى از آنها استقبال شايانى نمودند.

بازگشت مجدد شيخ به نجف اشرف

شيخ پس از مسافرت به شهرهاى مختلف دوباره در سال 1249 ق وارد نجف اشرف شد و از محضر شيخ على فرزند كاشف الغطاء بهره برد. شيخ على روزى به شيخ جعفر شوشترى فرمود: «تو گمان مدار كه شيخ مرتضى براى استفاده بردن در مجلس ما حاضر مى گردد، بلكه شنيده در خانواده هاى علمى، تحقيقاتى هست كه او براى بدست آوردن آنها در اين محضر حضور بهم مى رساند و الاّ او ديگر احتياجى به خواندن درس ندارد.

اداره حوزه علميه نجف

شيخ انصارى پس از شيخ على كاشف الغطاء و برادرش شيخ حسن كاشف الغطاء و همچنين شيخ محمد حسن صاحب جواهر رياست و اداره حوزه علميه نجف را از سال 1266 تا 1281 ق به مدت 15 سال به عهده داشت و شيعيان جهان از وى تقليد مى كردند.

وضع ظاهر شيخ

شيخ از حيث قد مايل به طول و رخسارش سرخ و نمكين، بدنش نحيف و چشمانش ضعيف و محاسنش را با حنا رنگ مى بست، بر سر عمامه بزرگى از كرباس و به تن قبايى سفيد رنگ از جنس كرباس و عبايى سرخ رنگ از جنش پشم به دوش.

مشايخ اجازه روايتى شيخ

مشايخ اجازه روايتى شيخ عبارتند از: حاج ملا احمد نراقى، سيد صدرالدين عاملى، شيخ محمد سعيد دينورى.

صفات پسنديده شيخ

شيخ داراى همت بلند، اخلاقى نيكو، زهد و تقواى بى نظير، استادى بى بدليل، پدرى مهربان، مربّى دلسوز بود.

ميرزا حبيب الله رشتى گفته است: «شيخ سه چيز ممتاز داشت، علم، رياست، تقوا، رياست را به ميرزا محمد حسين شيرازى، علم را به من و تقوا را با خود به قبر برد.

كرامات شيخ

نابغه دهر، شيخ انصارى داراى كرامات و خوارق عادات بوده است كه به دو نمونه از آنها اشاره مى شود:

كرامت اوّل:

در زمان شيخ روزى شخصى از تنگى معاش براى دوستش سخن راند و گفت: اگر همراهى با من كنى در اين باب فكر و تدبيرى انديشيده ام. گفت: بگو اگر صلاح باشد تو را يارى كنم. گفت: در اين روزها پول زيادى نزد شيخ مرتضى آورده اند. ما شبانه به خانه او رفته و آنها را آورده بين خود تقسيم كنيم.

من چون اين بشنيدم او را منع كردم ولى سودى نبخشيد. بالأخره با اصرار بسيار مرا با خود موافق نمود به اين شرط كه در بيرون منزل بايستم تا او برود و بيايد كه من مباشر عملى نباشم. چون پاسى از شب رفت به سراغ من آمد و به طرف منزل شيخ روانه شديم و با تدبيرى وارد دهليز بيرونى شديم ولى من جلوتر نرفتم، دوستم از پله هاى بيرونى بالا رفت تا از پشت بام بيرونى به بام اندرونى درآيد و از آنجا وارد خانه شده و دست به سرقت بزند.

مدتى نگذشته بود كه با حالتى پريشان و شگفت آور نزد من آمد، سبب را پرسيدم گفت: چيزى را مشاهد كردم كه تا خودت نبينى تصديق من نخواهى كرد. گفتم مگر چه ديدى؟ گفت: از پله ها كه بالا رفتم سايه اى در مهتابى بيرونى به نظرم آمد وقتى از ديوار بيرونى بالا رفتم كه خود را به پشت بام اندرونى برسانم ناگهان ديدم شيرى مهيب بر كنار بام اندرونى ايستاده و آماده حمله به من بود و هر چه بالاتر رفتم خشم شير زيادتر مى گرديد قدرى تأمل نمودم تا شايد علاجى پيدا كنم، ولى ممكن نشد برگشتم. به او گفتم: شايد ترسيده اى!! گفت: تا نبينى باور نكنى از پله ها بالا برو و نگاه كن از پله ها بالا رفتم نزديك بام اندرونى شيرى عجيب ديدم كه از ترسش بدنم به لرزه درآمد شير نعره اى كشيد و به سوى پشت بام بيرونى شد، چون اين امر خارق عادت را ديديم از كرامات آن مرد بزرگ شيخ انصارى حمل كرديم و نادم و پشيمان برگشتيم.

كرامت دوم:

يكى از شاگردان شيخ انصارى نقل مى كند:

چون از مقدمات علوم و سطوح فارغ گشته براى تكميل تحصيلات به نجف اشرف رفتم و به مجلس درس شيخ درآمدم ولى از مطالب و تقريراتش هيچ نمى فهميدم خيلى به اين حالت متأثر شدم تا جايى كه دست به ختوماتى زدم، فايده نبخشيد. بالاخر به حضرت امير(عليه السلام)متوسل شدم.

شبى در خواب خدمت آن حضرت رسيدم و «بسم الله الرحمن الرحيم» در گوش من قرائت نمود.

صبح چون در مجلس درس شيخ حاضر شدم درس را مى فهميدم كم كم جلو رفتم، پس از چند روز به جايى رسيدم در آن مجلس صحبت مى كردم. آن روز پس از ختم درس خدمت شيخ رسيدم وى آهسته در گوش من فرمود: آن كس كه «بسم الله ...» را در گوش تند خوانده است تا «والضالين» در گوش من خوانده اين بگفت و برفت. من از اين قضيه بسيار تعجب كردم و فهميدم كه شيخ داراى كرامت است زيرا تا آن وقت كسى از اين موضوع اطلاع نداشت.

منابع اصلى: 2 ـ زندگينامه استادالفقهاء شيخ انصارى، مؤلف ضياءالدين سبط شيخ زندگانى و شخصيّت شيخ انصارى، مؤلف شيخ مرتضى انصارى 3 ـ تنقيح المقال 4 ـ اعيان الشيعه، ج 4 ص 45 و 46

وفات شيخ

شيخ انصارى هيجدهم جمادى الثانى سال 1281 هـ ق پس از 67 سال عمر با بركت اما پر زحمت در نجف اشرف به بيمارى اسهال، دار فانى را وداع گفت. چون شيخ از دنيا رفت شيخ راضى على بيك. يكى از شاگردان صاحب جواهر، ملا محمد طالقانى، مولى على محمد طالقانى و مولى على محمد خوئى او را غسل دادند و حاج سيد على شوشترى بر جنازه اش نماز خواند و در حجره اى متصل به باب قبله صحن مجلل اميرالمؤمنين على(عليه السلام) مدفون گرديد.

در فوت شيخ ماده تاريخهايى گفته شده از جمله برادرش شيخ منصور در تاريخ ولادت و فوتش سروده:

زغيب آمده تاريخ حيات و ممات *** «غدير» عام تولد «فراغ» عام وفات([9])

[1] - زندگانى و شخصيت شيخ انصارى، حاج مرتضى انصارى، كنگره جهانى بزرگداشت دويستمين سالگرد تولد شيخ انصارى، ص 179.

[2] - همان، ص 180.

[3] - همان، ص 182.

[4] - همان، ص 188.

[5] - همان، ص190.

[6] - همان، ص 197.

[7] - ايران در دوره سلطنت قاجار، ص 60.

[8] - فقهاى نامدار شيعه، عقيقى بخشايشى، ص 341 ـ 342، انتشارات كتابخانه آية الله مرعشى.

[9] - زندگانى و شخصيت شيخ انصارى، تأليف مرتضى انصارى، ص 172 چاپ كنگره جهانى بزرگداشت دويستمين سال تولد شيخ انصارى(ره).

حضرت امام حسن عسکری:
فقر با ما ، بهتر از ثروتمندی در کنار دشمنان ماست.
و کشته شدن با ما بهتر از زندگی در کنار دشمنان ماست.
و ما پناهگاه کسی هستیم که به ما پناه آورد.
و نور هدایت برای کسی هستیم که خواهان بصیرت از ما باشد.
و نگهبان کسی هستیم که به ما تمسک جوید.
پس هر کس ما را دوست بدارد با ما در درجات والای بهشت خواهد بود.
و آن که از ما جدا شد به سوی آتش خواهد رفت.

برو بالا