حضرات آیات
منبع:بیت معظم له
مرحوم حاج سید فضلالله حجازی فرزند سید محمدحسن در شهرضا متولد شد و در سال 1324 به مکتب رفت و از سال 1335 در سلک اهل منبر وارد شد و تا سال 1346 در اصفهان و قم و مشهد به تحصیل علوم دینی اشتغال ورزید. مرحوم حجازی، دانش هیئت و نجوم و علوم نقلی و منطق و ریاضی و فقه را نزد آقایان شیخ محمد خراسانی، شید محمد نجفآبادی و حاج میرزا محمدصادق احمدآبادی فرا گرفت. آنگاه در نجف اشرف از محضر مرحوم آیتالله سید ابوالحسن اصفهانی کسب فیض نمود. پس از بازگشت به شهرضا به تدریس ادبیات و فقه و علوم اسلامی پرداخت. اولین مدرسه علمیه را در محل حسینیه سادات خریداری و به مدرسه حسینیه سادات نامگذاری کردند. از خدمات ارزنده ایشان یکی رونق بخشیدن مساجد و اقامه جماعت در آنها بود؛ به این صورت که چندی در مسجدی متروک و بیرونق، خود اقامه جماعت میکرد و سپس دیگری را در آنجا منصوب میفرمود.
هماینک آثار منظوم و منثوری از ایشان به جا مانده که مهمترین آنها عبارتند از: 1- بدبختنامه، که حاوی انتقاد و طنز از اوضاع روزگار معاصر خود و دوران ستمشاهی بوده است. 2- مناثرالحجازیه (زندگینامه خودشان) 3- مآثرالحجازیه، که متضمن اشعار ایشان میباشد و شامل قصاید، غزلیات، ترجیعبند و دو بیتی به زبانهای فارسی و عربی است.
ایشان در 28 دی ماه 1347 در 69 سالگی زندگی را بدرود گفت.
عماد: آیا خاطرات شنیدنی از روزگار آن مرحوم به خاطر دارید؟
با شنیدن این سوال ایشان کتاب مناثرالحجازیه را که به خط مرحوم والدشان بود به عماد دادند و او نیز برخی از خاطرات را برای همه ما خواند.
الف: سرمای کشنده سال 1308 ش. (1347 ق)
" از غرائب این سال که معمرین نظیر آن را به یاد نداشتند سرما و برفی بود که از دوم دی ماه شروع شد و در حدود 40 روز که اغلب اوقات ابری بود برف متوالیاً میآمد. راهها و معابر مسدود بود و عبور و مرور کمتر میشد. گوسفندان از رفتن به بیابان ممنوع بودند، وسایل حملونقل از کار باز ماند و وسایل حرارت کمیاب و گران بود. درجه سردی هوا به قدری بود که تخم مرغ و روغن چراغ یخ کرد و ظروف شیشه و سفالین و چینی زیاد شکست و حوضهای آب فراوان شکست. عجبتر از همه آفتابه مسی کار یزد در منزل ما شب از اتاق بیرون مانده بود صبح دیدیم چهار شکاف شده بود. بسیاری از طیور هلاک شدند. مسموع افتاد ]که[ طفلی در گهواره از شدت سرما سیاه شده بود عجبتر اینکه این برف به این زیادی که وقتی آدم در صحرا و بیابان نگاه میکرد در سطح زمین خال سیاه نمیدید به فاصله سه روز در اثر وزیدن باد به کلی از بین رفت.
ب: کلاه پهلوی، حادثه سال 1310 ش. (1349 ق)
روز پنجشنبه 4 جمادیالاولی/ 25 شهریور، اهل منبر شهرضا از جمله نگارنده با کمال کراهت کلاه پهوی بر سر گذاشتیم. با آن که مطابق نص قانون (دارندگان اجازه روایتی از دو مجتهد مستثنی هستند) و ما همه اجازه داشتیم. علاوه بر آنکه ائمه جماعت نیز مستثنی هستند اما افسوس که امورات مملکت افتاده به دست یک دسته مردم اراذل و اوباش و اشخاص جاهل.
به عهد ]آن[ رضاشاه جفاجو- خدیو ظالم بیاصل بدخو
ستمگر ملحدی کز اول دهر- ندیده چشم کیوان بدتر از او
لباس عزت از مردم برون کرد- به جایش شرت تا بالای زانو
کلاهی همچو کج بیل آن بداختر- نهادی بر سر هر زشت و مهرو
در ربیعالثانی (1353) و خرداد ماه (1314) اهالی ایران به قهر سلطان به کلاه دورهدار مکلا شدند با کراهت اهالی و نیز انقلاب خراسان و اعتصاب آنها در مسجد گوهرشاد و حمله قشونیها و به توپ بستن مسجد و تلفات جانی.
ج: کشف حجاب
در شهرضا بناست روز شنبه 9/12/1314 ش، کشف حجاب کنند و هر شبه جلسات از افراد یک فامیل یا یک محل به همراهی چند نفر از اعضای ادارات برقرار است در منازل اعیان. مدعوین باید با خانمهای بیحجاب خود وارد جلسه شده، پس از صرف چای و شربت و شیرینی یکی از افراد برخاسته کلماتی برای خوشآمد جالسین- هرچند خدا را به غضب آورد- میگوید و بعد جلسه خاتمه مییابد و به اتفاق برای گردش به خیابان میروند و بعد متفرق میشوند.
12/12/1314: زنی با چادر از خیابان میگذرد، یک نفر از امنیهها میگوید: خانم چادر را از خود دور کن! آن زن میگوید: با چادر محفوظتر هستم. او باز اصرار میکند. مأمور بالاخره پیش آمده، چادر از سر زن بر میدارد آن زن از دهشت بیهوش شده، به زمین میافتد. مردم اطراف او را گرفته، به هوش میآورند.
مسموع افتاد که بعضی از زنها خود را مسموم ساختند و بعضی حملشان سقط شد و دیگر فجایعی که قلم از نوشتن آنها عاجز است.
هادی: حال اگر ممکن است از زندگی خودتان نیز برای ما بگویید تا بیشتر آشنا شویم. در این هنگام ایشان اندکی تأمل کردند و سپس به اتاقشان رفته، چند جلد کتاب به نام "وسواس و درمان" آوردند و به هریک از همراهان هدیه کردند و فرمودند: در آخر کتاب، شرح حالم را آقای حسن عرفان از استادان حوزه علمیه قم تنظیم کردهاند مطالعه فرمایید.