حضرات آیات
منبع:سایت اندیشمندان اسلامی
کتاب:گلشن ابرار-سيد عباس رفيعى پور علوى علويجه
ولادت
در سال 1297 هـ ق در قريه «چرمهين» اصفهان و در خانه حاج على پناه (ارباب حاج آقا) پسرى به دنيا آمد كه نام او را «رحيم» برگزيدند
خاندان
پدر آقا رحيم، حاج على پناه، مشهور به ارباب حاج آقا(فرزند عبدالله مشهور به ارباب آقا) فرزند حاج على پناه فرزند ملاّ عبدالله شيرانى بود
«آقا رحيم در خانواده اى رشد كرد كه افرادى با سواد، اهل شعر و ادب و تاريخ بودند پدر ايشان در شعر، تخلّص «لنگر» داشت و سال ها با عُمّان سامانى و دهقان سامانى و ملاّ محمّد هُمامى و ديگر شعراى معاصرش جلسات شعر داشت آقا رحيم نيز بيش تر اشعار فارسى حافظ و مولانا و شعراى عرب را كه حفظ داشت، از دوره كودكى خود و از طريق شنيدن از زبان پدر و عمويش بوده است »
آقا رحيم ارباب بزرگ ترين فرزند خانواده اش بود وى دو برادر و يك خواهر داشت يكى از برادرانش، عبدالله ارباب (1298 - 1379 هـ ق ) استاد بزرگ خطِّ نسخ بود و قرآن و كتاب هاى دُعا را با اين خط مى نوشت
دومين برادر وى، حاج عبدالعلى ارباب(1304 - 1384 هـ ق ) بود او مردى با سواد و اهل كمال بود كه مخارج خانواده به همّت وى تأمين مى شد
هر دو برادر آقا رحيم از وى كوچك تر بودند، و پيش از او وفات يافتند ([1])
اجداد آقا رحيم ارباب «از اعيان دهاقين و مشاهير نجبا و بزرگ زادگان قريه چرمهين از قُراى معروف روستاى لنجان اصفهان و صاحب مال و ثروت بودند و بدين سبب به لقب ارباب خوانده مى شود »([2])
پدر و عمويش (ارباب حاج حسن) از ستم «بختيارى ها گريخته به شهر آمدند كه تظلّم كنندامّا چه نتيجه كه حاكم، خود فاسدتر از آن ها (بختيارى ها) بود و به ناچار براى هميشه در اصفهان و - در محلّه باغ همايون سابق و باغ تختى امروزى - ساكن شدند و محل سكونت آن ها چهار خانه تو در تو بود كه چهار طرف اين خانه ها اتاق وجود داشت، و هشت خانوار كه حدود شصت نفر بودند در صلح و صفا و آرامش مى زيستند »([3])
تحصيلات
آقا رحيم ارباب، ادبيات فارسى و بخشى از صرف و نحو را در كودكى، نزد ملاّ محمّد همامى([4])، در «چرمهين» خواند وى در اصفهان، بقيّه مقدّمات و سطوح را نزد حاج ميرزا بديع (متوفا: 1318 هـ ق )، قوانين اصول را نزد علاّمه آية الله آقا سيد محمّدباقر درچه اى (متوفا: 1342 هـ ق ) و خارج اصول فقه را نزد سيد ابوالقاسم دهكردى و حاج آقا منير احمدآبادى (متوفا: 1342 هـ ق ) آموخت فلسفه، هيئت و رياضيات را نزد جهانگيرخان قشقايى و آخوند ملاّ محمّد كاشى فرا گرفت ([5])
وى 4 سال به فراگيرى اسفار نزد حاجى ملاّ اسماعيل درب كوشكى پرداخت او براى ادامه تحصيلات، به عراق رفت و در درس ميرزا محمّد حسن شيرازى شركت كرد، تا به مقام اجتهاد نائل آمد
او شوق فراوانى نسبت به فراگيرى دانش داشت خودش در اين باره مى گويد:
«از اول شب آماده مطالعه كتاب هاى علمى مى شدم و مطالعه طول مى كشيد تا شام حاضر مى شد و لذّت مطالعه كتاب، مهلت به صرف شام نمى داد و غذا سرد مى شد و گاهى مطالعه طول مى كشيد تا صبح مى شد و بعد از تناول غذاى شب و اداى فريضه صبح، در مجلس درس حاضر مى شدم و با شوقِ علم آموزى اعتنا به كمبود خواب نداشتم »([6])
آقا رحيم ارباب «از حيث تبحّر در ادبيات، در زمان خود كم نظير بودند تمام اشعار سيوطى را در سن نود و چند سالگى از حفظ داشتند و نيز كتاب شرح منظومه ملاّ هادى سبزوارى را، همين ملا هادى كتابى دارد در فقه به نام «نبراس» كه هم نظم است و هم نثر و موضوع آن فلسفه احكام است »([7])
استادان
استادان حاج آقا رحيم در اصفهان و نجف به شرح ذيل است:
1 حجة الاسلام و المسلمين ابوالمعالى كلباسى
2 آخوند ملاّ محمّد كاشى
3 آية الله سيد محمّد تقى مدرس
4 آية الله حاج سيد محمّد باقر درچه اى
5 جهانگيرخان قشقايى ([8])
6 آية الله سيد ابوالقاسم دهكردى (1272 - 1353 هـ ق )
7 ميرزا بديع درب امامى (متوفا: 1318 هـ ق ) ([9])
8 حاج آقا منير احمد آبادى (1269 ـ 1342 هـ ق )
9 آقا سيد محمود كليشادى (متوفا: 1324هـ ق) ([10])
احترام به استادان
ارادت و عشق حاج آقا رحيم به استادانش، به خصوص جهانگيرخان قشقايى و آخوند كاشى به حدّى بود كه نظيرش در كم تر كسى ديده شده است وى در خدمت آن دو بزرگوار مى ايستاد تا بگويند: آقا رحيم، بنشين! آن وقت با ادب در حضور آنان مى نشست «نكته مهمى كه در زندگى ايشان قابل توجه است و به عنوان اُسوه پذيرى از آية الله ارباب مى توان نام برد، اين است كه در مورد خدمت به استادش، جهانگيرخان اين گونه بود كه كليّه وسايل زندگى و خوراك ايشان را تهيه و غذاى ايشان را آماده مى كرد و حتى لباس هاى ايشان را با نهايت احتياطى كه طبيعت او بود، مى شست آن گاه اگر اجازه مى داد از خدمتش مرخص مى شد »([11])
تدريس
او شرح لمعه تدريس مى كردند درس شرح لمعه ايشان «آن قدر تطبيقى بود و شرح و بسط داشت كه مطالب را استدلالى براى شاگردانشان مى گفتند آن كسانى كه مى رفتند درس ايشان و آن را يادداشت مى كردند، از شرح لمعه آية الله ارباب بيشتر از درس خارج ديگران استفاده مى كردندبه طورى كه كسى شش يا هفت سال به درس خارج حاج آقا رحيم ارباب مى رفت، ادعاى اجتهادش مقرون به دليل مى شد چون در هر بحث فقهى، ايشان رواياتش را از بحارالانوار و يا كتب مشهور روايى كه مستند فقه است، نقل مى نمودند و يا نظر استادان فقه را با دلايل آن مى گفتند كتاب وسايل الشيعه از كتاب هاى جامع اخبار فقهى است، كَانَّهُ ايشان آن روايات را حاضرالذهن داشتند و اقوال مختلف فقها را نقل مى كردند، با شرح لمعه تمام اقوال را با شواهد روايى و شواهد آيات قرآن كريم، تفسير، لغت، رجال، درايه آن كاملا بررسى مى كردند مصداق آن چه كه به آن مى گويند درس خارج »
حاج آقا رحيم ارباب، ابتدا در مسجد حكيم و سپس در مسجد «كرك يراق» تدريس مى كردند ([12]) وى «فقه را از روى جواهر مى گفتند و جواهر هم جلوى ايشان بود در خارج فقه استنباطشان از روى جواهر آشيخ محمّد حسين نجفى بود فقه را از جواهر مى گفتند و اصول را هم از فرائد »([13]) او پس از آن كه بيمارى اش شدّت يافت، در منزل تدريس مى كردند وى به تدريس، بيش تر از هر چيز ديگر اهميّت مى دادند «در طول پنجاه سال كمتر مسافرت رفتند، حتى براى سفرهاى زيارتى عتبات مقدس كربلا، نجف، مشهد و حج هم همان يك حج واجب را ايشان رفتند ايشان درس را تعطيل نمى كردند و در احياى حوزه و تربيت شاگردانى كه هر كدام از علماى اين شهر (اصفهان) هستند، نهايت جدّيت و كوشش را مى نمودند »([14])
آية الله ارباب در سال 1320، جواهر و شرح تجريد علاّمه را در مسجد حكيم تدريس مى كردند ([15])
وى معتقد بود «تنها تدريس كافى نيست، علما و مجتهدين بر اريكه منبر بنشينند و به بيان مسائل شرعيه و اخلاقيات براى مردم بپردازند »([16])
يكى از شاگردان وى مى گويد: «در زمينه فلسفه، در حدّ اعلى بودند و به «حكيم» شهرت داشتند »([17])
آية الله ارباب آخرين فروغ هاى فلسفه در اصفهان بودند وى مدّت ها درس فلسفه مى گفتند، لكن بعداً تبديل كردند به كلام مانند «شرح تجريد» و هنگامى كه به ايشان پيشنهاد مى شود كه شرح منظومه تدريس كنند، قبول نمى كند و مى فرمايد: حاضرم شرايع الاسلام (فقه) بگويم حكمت ايشان «متمايل به حكمت مشاء و حرف هاى ملاّ صدرا بودبه مطالب صدرالمتألّهين خيلى اهميت مى دادند هر وقت حرف از حكمت بود، معمولا سخنان ملاّ صدرا يا محى الدين عربى اندلسى را مطرح مى فرمودند، زيرا اين ها استوانه هاى علمى ايشان بودند در حكمت و عرفان »([18])
شاگردان
1 ملاّ محمّد على معلم حبيب آبادى (نويسنده مكارم الآثار) مى گويد:
«من هيئت را خدمت آية الله ارباب مى خواندم و مثل اين كه ايشان در كُرات سير كرده بودند، با وجود نداشتن ابزار و وسايل در آن زمان، چنان براى ما علم هيئت را ترسيم مى نمودند كه گويا مى ديديم و براى ما عينيّت پيدا مى كرد »([19])
2 سيد حسين مدرس هاشمى (متولّد: 1290) وى هيئت را نزد آية الله ارباب فرا گرفت ([20])
او درباره استادش مى گويد: «خيلى به ادبيات بها مى داد و اگر طلبه اى عبارتى را اشتباه مى خواند، خيلى ناراحت مى شد و برعكس، وقتى عبارت عربى را از نظر ادبى خوب مى خواند، او را مورد تشويق قرار مى داد »([21])
3 سيد مصطفى بهشتى نژاد
4 سيد محمّد حسينى قهدريجانى
5 شهيد سيد محمّد حسينى بهشتى
6 شهيد محمّد مفتح
7 حاج سيد محمّدرضا خراسانى
8 حاج ميرزا على آقا هسته اى
9 سيد محمّد مباركه اى
10 حاج ملاّ رمضان املايى
11 حجة الاسلام مقتدايى
12 حاج آقارضا بهشتى نژاد
13 ملاّ هاشم جنّتى (پدر آية الله جنّتى)
14 حاج آقا هدايت (اهل شهرضا)
15 حاج آقا مهدى امام (امام جمعه شهرضا)
16 آخوند نورى (اهل رهنان)
17 حاج آقا ميرزا امام دهكردى
18 حاج آقا مصطفى امام دهكردى
19 آقاى حسين على راشد (سخنران معروف)
20 شيخ مرتضى شمس اردكانى
21 حاج آقا كلباسى
22 آية الله ناصرى اصفهانى ([22])
23 جلال الدين همايى
وى «هر وقت به اصفهان مى آمد، فوراً به خدمت آقاى ارباب مى شتافت و ايشان نيز به وى علاقه داشتند آقاى همايى «فقه» آية الله ارباب را تماماً مى دانست»([23]) آقاى همايى در اين خصوص نوشته است: «اين بنده حقير افتخار دارد كه ساليان دراز با ارادت صادق در خدمت ايشان آمد و رفت داشتم و مدت مديد از درس فقه، كلام، هيئت و نجوم از محضر مباركشان بهره مند شده ام آنچه درباره ايشان مى نويسم مبتنى بر درايت است، نه روايت از قبيل مشاهدات و امور يقينى است نه مسموعات و قضاياى حدسى و تخمينى »([24])
24 شهيد مرتضى مطهرى
آية الله شيخ احمد فياضّ مى گويد: «مرحوم مطهرى پيش حاج ميرزا على شيرازى و مرحوم ارباب - كه در جنبه هاى حكمت و رياضى و قوى بودند و جامع - رفت و آمد مى كردند و از ايشان استفاده ها مى بردند مرحوم ارباب به ايشان احترام مى گذاشتند »([25])
شهيد مطهرى(رحمه الله) درباره حاج آقا رحيم ارباب گفت:
«خدا حفظ كند آقاى حاج آقا رحيم ارباب اصفهانى را، ايشان از علماى طراز اول ما در فقه و اصول و فلسفه و ادبيات عرب و قسمتى از رياضيات قديم مى باشندشاگرد حكيم معروف مرحوم جهانگيرخان قشقايى بوده اند و مثل مرحوم جهانگيرخان هنوز هم كلاه پوستى به سر مى گذارند »([26])
نظرات فقهى
آية الله ارباب در فقاهت، «مذاقى معتدل و متوسط ما بين اصولى و اخبارى ]داشت و [مجتهد مسلّم بود([27]) ايشان در فقه، مبنايش بر اخبار بود، نه اين كه اخبارى باشدلكن مانند صاحب حدائق كه متمايل به اخباريت است، متمايل به اخبار بودند در زمينه اصول، همسو با صاحب كفايه نبودند و متمايل به فرائد شيخ مرتضى انصارى بودند كه اصولى آميخته با فقه و اصولا فقه است »([28])
آقاى ارباب اعتقاد داشت كه اگر كسى مطالبى را كه در شرح لمعه است، خوب و دقيق و عميق بخواند، مجتهد است و احتياج به درس خارج ندارد
وى در فقه، بسيار خوش سليقه بود و در مسائل فقهى تحت تأثير ديگران قرار نمى گرفت در هيچ مسئله اى از مسائل فقهى، تزلزلى بر خاطرش راه نمى يافت برخى از فتواهاى او مخالف فتواى بسيارى از فقيهان معاصرش بود، از جمله:
1 وجوب عينى نماز جمعه وى پيوسته در اصفهان و حومه، نماز جمعه را اقامه مى كرد معمولا خطبه هاى اميرالمؤمنين(عليه السلام) را در دو خطبه نماز جمعه مى خواند
«نسبت به علاقه اى كه به اميرالمؤمنين داشت، اكثر مواقع احاديثى را كه پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله)در فضائل امام على(عليه السلام) فرموده بود، در خطبه هاى نماز جمعه مى خواند »([29])
2 ارث بردن زوجه از تمام تركه شوهر، حتى از زمين ([30])
3 طهارت اهل كتاب ([31])
4 زكات اختصاص به موارد نه گانه ندارد
5 سهم امام را بايد به سيّد داد ([32])
6 هر غسلى كفايت از وضو مى كند ([33])
مشرب فلسفى
جلال الدين همايى در خصوص مشرب فلسفى حاج آقا رحيم ارباب مى نويسد:
«حاج آقا رحيم ارباب آخرين يادگار مكتب قديم اصفهان هستند كه به غور فلسفه ملاصدرا رسيده و غوامض و دقايق آن را به درستى و خالى از حشو و زوايد فهميده و هضم كرده و به اصول و مبانى آن كاملا معتقد مى باشند چيزى كه هست، اهل تظاهر و فضل فروشى نيستند شاگردان خصوصى خود را نيز با همين خوى و عادت تربيت فرموده اند »([34])
با نهج البلاغه
آية الله ارباب اكثر خطبه هاى نهج البلاغه را از حفظ داشت و به ابن ابى الحديد علاقه وافر داشت اشعارش مشحون از مدح مولاى متقيان، على بن ابيطالب(عليه السلام) و نهج البلاغه بود معمولا در جلسه هاى دوستانه اش مدتى از نهج البلاغه سخن مى رفت اين بحث ها بخصوص زمانى كه مرحوم آية الله حاج ميرزا على آقا شيرازى(رحمه الله) زنده بودند، صدها بار در منزل حاج آقا رحيم تكرار مى شد و آن مرد بزرگ، شاخص و شمع محفل بودند و ديگران سراپا گوش بخصوص يك تابستان، اديب نيشابورى با آن قد كوچك و لهجه خراسانى، همه روزه در منزل ايشان با آن دو بزرگوار جمع بودند و بحث اصلى آن ها نهج البلاغه بود »([35])
وجوب نماز جمعه
آية الله ارباب نماز جمعه را وجوب عينى مى دانست لذا براى برپايى آن اهتمام ويژه داشت در اين باره، يكى از شاگردانش مى گويد:
«تمام روزهاى جمعه حدود ساعت 9 صبح، ايشان در حمّام محلّه بودند، خضاب مى كردند و نظافت مى نمودند غسل جمعه را در حمّام انجام مى دادند ]و ايشان[ با توجه به اين كه نماز جمعه را واجب مى دانستند، مى خواستند غسل جمعه انجام شود بر نماز جمعه اصرار داشتند حتى در همان كهولت سن »([36])
نماز جمعه ايشان «حال بخصوصى داشت همه اين نماز حال بود ما مى گفتيم: شما حالى داريد مى فرمودند: شما آخوند كاشى را نديده بوديد وقتى آخوند به طرف خدا مى ايستاد و نماز مى خواند، استخوان هاى سينه اش مى لرزيد و حالتى داشت كه همه در و ديوار مدرسه صدر جذب مى شد »([37])
خطبه هاى نماز جمعه او «در تقويت روحيه معنوى افراد خيلى مؤثر و مفيد بود شخصى گفته بود كه اين خطبه ها از جهت موعظه بودن آن، براى يك هفته ما بس است »([38])
وى «براى اجراى نماز جمعه چه زحماتى را متحمل شدند و چقدر جا عوض كردند ]ابتدا [مسجد گَرَكْ يَراقْ([39])ها ـ بر روى يك حصير كهنه، زير يك درخت توت قديمى ـ بود سپس مسجد حكيم، مسجد در كوشك، مسجد جامع، مسجد رهنان، مسجد مرحوم حجة الاسلام صديقين، منزل شخصى برادرش حاج عبدالعلى ارباب و بالاخره ]محله[ گورتان در راه نجف آبادايشان خود را موظف مى دانستند كه حدّ شرعى فاصله نماز ]جمعه[ را رعايت كنند و به همين دليل فاصله را دائماً افزودند ]تا به خارج شهر اصفهان محله فوق الذكر كشيده شد[ البته عمق مطلب اخلاق ستوده آن بزرگوار بود كه نمى خواستند اقدام ايشان كمترين بار خاطرى براى نمازگزار (امام جمعه) ديگرى در حول و حوش ايشان باشد »([40])
درآن زمان، نمازجمعه دراصفهان توسط امام جمعه اصفهان (آقامحمّدمهدى سلطان العلماء ) و در محله گورتان توسط حاج آقا رحيم ارباب و در علويجه - 70 كيلومترى اصفهان ـ توسط آية الله سيد ميرزا هادى طباطبايى رفيعى اقامه مى شد و از آن زمان تاكنون ادامه دارد
«آقاى ارباب دليل مهمشان بر وجوب تعيين نماز جمعه در دوران غيبت كبرى، همين بسط يد علماى شيعه بود بسط يد علماى شيعه را ايشان دليل بر وجوب تعيينى مى گرفتند، چون در زمان ائمّه(عليهم السلام) بسط يدى بود، آن ها نماز جمعه را اقامه مى كردندمثلا اميرالمؤمنين على(عليه السلام) در پنج سال حكومتشان و يا امام حسن مجتبى(عليه السلام)در شش ماه حكومت خود »([41])
آية الله ارباب و امام خمينى(قدس سره)
«در ابتداى مبارزات امام خمينى(قدس سره) و نهضت ايشان، قضاياى نهضت به آقاى ارباب منتقل شد و ايشان فرمودند: آقاى خمينى كه از اصحاب ليل ]اهل نماز شب[ هستند بايد پيروز شوند و كارشان به ثمر برسد شخصى به آية الله ارباب گفت: شاه انتظار دارد كه حضرت آية الله العظمى خمينى بروند و از او عذر خواهى كنندآقاى ارباب در جواب او فرمودند: اين شاه است كه بايد برود و از ايشان عذر خواهى كند »([42])
آية الله ارباب و مسائل جهانى
«ايشان در مسائل جهانى و خارج از كشور نيز اگر صلاح مى دانستند، اظهار نظر مى فرمودنددر موقع استقلال الجزاير كه ظاهراً در سال 1342ش بود، فتوايى جهت كمك به مسلمانان و ملت الجزاير و به نفع آنان و عليه دولت فرانسه صادر نمودند»
در بخشى از آن آمده است: «وَ قالَ تَباركَ وَ تَعالى اِنْ تَنْصرُوا الله يَنْصُركُمْ وَ يُثَبِّت اَقْدامَكُمْ
دير زمانى است كه اهل الجزاير به وجوه مختلفه دچار گرفتارى شديد گرديده و نداى يا للمسلمين آن ها به سمع عالميان رسيده، به منظور عمل به لوازم ايمان بلكه عمل به لوازم بشريت و وجدان مأمول و مترقب از ارباب همم عاليه و اولياء احسان كه مظانّ خيرند، از طبقات جامعه و طوايف اين است كه در اسرع اوقات هر چند زودتر بذل جهد فرموده در مقام مساعدت و دستگيرى اين ستمديدگان كه حال آن ها حزن آور و رقّت بار است بر آيند و خداوند را از خود خشنود فرمايند ان شاء الله وسيله ازدياد نعمت و بركت خواهد بود اقل الخليقه رحيم »([43])
سبب معمّم نشدن
«شايد از جمله عللى كه آية الله ارباب معمّم نشداين بود كه به استادش جهانگيرخان تأسى كندزيرا او در همان لباس ايلى بود و ديگر اين كه احتمال مى رود تصوّر مى نمود كه لياقت اين لباس را نداشته و حال آن كه اگر كسى با ايشان محشور بود، مى ديد لياقت ايشان از همه بيش تر است ولى در موقع نماز عمامه مى گذاشتندشالى داشتند ]كه[ آن را بر سر مى بستند و بعد از نماز باز مى كردند و اين كار را مستحب مى دانستند »([44])
درس اخـلاق
يكى از شاگردانش مى گويد: «روزى به آية الله ارباب گفتم: خوب است شما درس اخلاق هم بگوييد آن مرحوم گفتند: اخلاق علم حال است و علومى كه ما مى خوانيم، علم قال است » يعنى اخلاق چيزى نيست كه باشركت دركلاس اخلاق و با خواندن كتاب هاى اخلاقى، بتوان به آن دست يافت بايد تهذيب نفس نمود ([45])
روزه و رمضان
«حاج آقا رحيم ارباب در حالى كه در سنّ نود سالگى يا بيشتر، بودند مى فرمودند: تا به حال يك روزه از من فوت نشده است »([46])
ويژگى هاى اخلاقى
در خصوص ويژگى هاى اخلاقى حاج آقا رحيم ارباب بايد گفت كه وى مردى بود كه جذبه معنوى اش، كوچك و بزرگ را به تكريم و تعظيم وا مى داشت و سخنان كوتاه و پرلطفش هر كسى را به قبول و اطاعت ترغيب مى كرد هميشه با طمأنينه راه مى رفت و چشم به سوى زمين داشت ابتدا، از طريق صدا ديگران را مى شناخت و بعد آنان را مى ديد به اندك غذايى قانع بود غذاى اصلى او را لبنيات تشكيل مى داد اگر به مهمانى مى رفت ساده ترين غذا را مى خورد عادت او، خوردن چند استكان چاى بود
هرگز با هيچ كس، بچه و بزرگ، با لحن تند و خشن سخن نمى گفت و همه را با لفظ آقا يا خانم صدا مى زد
او با بچه هايى كه شلوغ مى كردند، درشتى نمى كرد و با مهربانى برخورد مى نمود
هر كس به ملاقات او مى رفت، تا آن جا كه توان داشت، در تكريم و تعظيم او مى كوشيد و در مقابل او به پا مى خاست كم تر كسى ديده شده است كه هنگام سخن گفتن از استادان خود و بزرگان گذشته و حال، تا آن حدّ احترام آميز سخن گويد «وقتى از جهانگيرخان و آخوند كاشى حرفى به ميان مى آورد، درست مثل آن بود كه هنوز در برابر آنان ايستاده است آن ها را عاشقانه مى ستود يك بار مرد ناپخته اى به ايشان گفت: حاج آقا! شنيده ام كه مرحوم آخوند كاشى گاهى عصبانى كه مى شدند الفاظ تند و درشت به زبان مى آوردند در پاسخ گفتند: از اين بابت چيزى نمى دانم ولى شما آيا از بزرگى مقام و علم آخوند چيزى نشنيده اى؟ گفت چرا گفتند: پس از آن ها حرف بزنيد ([47])
اداره زندگى
آية الله ارباب از سهم امام اعاشه ]زندگى [نمى كردند، اصلا سهم امام نمى گرفتند و مى گفتند: خودتان به طلاّب مستحق سهم امام بدهيد يكى از روحانيون مى گفت: مقدارى سهم امام جهت ايشان آورده بودند، فرمودند تا آن پول ها را به آقايى بدهند تا ميان طلاب تقسيم كند، امّا پول براى فقرا مى گرفتند و فقرا نيز به خانه ايشان رفته و حق خود را مى گرفتند ([48]) حتى از عوايد املاكى كه اطراف شهركُرد و از ناحيه ارث پدرى به ايشان مى رسيد، به اندازه مخارج خود برمى داشتند و مى فرمودند: همين اندازه مخارج ما مى گذرد و بقيه عوايد را مى دادند به كشاورزان ([49])
خـانـواده
آية الله ارباب در جوانى ازدواج كرد او بعد از فوت همسرش، با خواهر ميرزا عباس خان شيدا (شاعر معروف اصفهان، خطّاط بزرگ نستعليق و صاحب مجله «دانشكده») ازدواج كرد و تا آخر عمر با اين همسر زندگى كرد او از هيچ كدام از همسرانش صاحب فرزندى نشد ([50])
عبادت
آية الله ارباب شب ها دير به خواب مى رفت و زود بيدار مى شد شب هاى تابستان كه همه در حياط خانه مى خوابيدند، ايشان نيمه هاى شب بيدار مى شد، به پشت بام مى رفت و مشغول نماز شب مى شد
«نمازهاى ايشان، بدون استثنا در اول وقت بود تنها در يك مورد نماز را تأخير مى انداختند، آن هم به هنگامى بود كه مهمانانى از سنخ خود داشتند يا در جايى مهمان بودند كه معمّمين ديگرى نيز در آن جا بودندبى شك، به خاطر آن كه مبادا آن ها را در شرايطى قرار دهد كه موظّف به اقامه نماز جماعت با ايشان باشند، از اين كار كراهت داشتند مشرب اخلاقى آن بزرگ، آن چنان بسيط و عام بود كه نمى خواست كم ترين بار خاطرى براى همگِنان باشد
مسلمانى بود با شناختى كامل كه ذرّه ذرّه وجودش با آن عجين بود به هنگام نماز و دعا، در صداى لرزانش آن چنان استحكام و ايمانى بود كه هر شنونده اى را به لرزه مى انداخت و در بيانش چنان متانت و منطقى بود كه هر مدّعى را آرام مى كرد توحيد او تمام بود و زبانش جز حمد و شكر ايزد تعالى چيزى نمى گفت در همه عمر، حتى يك بار سخنى كه بوى ناشكرى و نارضايى از آن به مشام برسد، شنيده نشدحتى در مواقعى كه نزديك ترين كسانش درمى گذشتند، با ايمان مطلق، انالله مى گفت و مى گذشت »([51])
خـاطـره
«حاج آقا رحيم ارباب، قريب صد سال عمر كرد مرد با سواد و با تقوايى بود از شاگردان مرحوم آخوند كاشى بود و نسبت به وى خيلى اظهار علاقه مى كرد مرحوم ارباب نقل مى كرد: يك روز، درس مرحوم آخوند حاضر نشدم، روز بعد كه رفتم، پرسيد: ديروز كجا بودى؟ گفتم: رفته بودم زيارت قبور مؤمنين فرمود: چطور تا اينان در دنيا بودند، در كسب و كار و بازار، رعايت امور شرعى را نمى كردندحال كه مرده اند، شده اند مؤمنين!»([52])
جنبه علمى
مرحوم ارباب، از نظر علمى فوق العاده بود «مرحوم ارباب رفته بودند تهران براى معالجه آقايى از علماى تهران، همراه پسرش به عيادت آن مرحوم مى روند همان جا، مشكل فلسفى را كه سال ها دنبال حلّ آن بوده ولى موفق به حلّ آن نشده بود، از مرحوم ارباب سؤال مى كند ايشان با همان حال مريضى و با آن كهولت سن، پاسخ وى را مى دهد و سپس اشعارى را از منظومه، از حفظ مى خواند آن آقا به پسرش مى گويد: «اين چنين بايد درس خواند كه هنوز اشعار منظومه از يادش نرفته است و مشكل مرا هم به اين آسانى حلّ كرد »([53])
ارتباط با جوانان
دكتر محمّد جواد شريعت استاد دانشگاه مى گويد:
«سال 1332 ش بود من و عدّه اى از جوانان پرشور آن روزگار، پس از تبادل نظر به اين نتيجه رسيده بوديم كه چه دليلى دارد كه ما نماز را به عربى بخوانيم؟! چرا نماز را به فارسى نخوانيم! و عاقبت تصميم گرفتيم كه نماز را به فارسى بخوانيم و همين كار را هم انجام داديم والدين كم كم از اين موضوع آگاهى يافتند و به فكر چاره افتادند آن ها هم پس از تبادل نظر با يكديگر تصميم گرفتند كه اول خودشان با نصيحت كردن، ما را از اين كار باز دارند و اگر مؤثر نبود راه ديگرى برگزينند و چون پند دادن آن ها مؤثر نيفتادروزى ما را به نزدِ يكى از روحانيون آن زمان بردند و آن فرد روحانى وقتى فهميد كه ما به زبان فارسى نماز مى خوانيم، به طرز اهانت آميزى، ما را كافر و نجس خواند و اين عمل او ما را در كارمان راسخ تر ومُصرتر ساخت عاقبت يكى از پدران، بقيّه والدين دوستان را به اين فكر انداخت كه ما را به محضر آية الله حاج آقا رحيم ارباب ببرند و اين فكر مورد تأييد قرار گرفت و روزى آن ها نزد حضرت ايشان مى روند و موضوع را با وى در ميان مى گذارند و ايشان دستور مى دهند كه در وقت معيّنى، ما را به خدمت آقاى ارباب راهنمايى كنند در روز موعود، ما را كه تقريباً پانزده نفر مى شديم، به محضر مبارك ايشان بردند در همان لحظه اول، چهره نورانى و لبان خندان ايشان ما را مجذوب خود ساخت و آن بزرگ مرد را غير از ديگران يافتيم و دانستيم كه اكنون با شخصيت استثنايى مواجه هستيم ايشان در آغاز، دستور پذيرايى از همه ما را صادر فرمودند سپس رو به والدين ما كردند و فرمودند: شما كه نماز به فارسى نمى خوانيد، فعلا تشريف ببريد و ما را با فرزندانتان تنها بگذاريد
وقتى آن ها رفتند، حضرت آية الله ارباب رو به ما كردند و فرمودند: بهتر است شما يكى يكى خودتان را معرفى كنيد و هر كدام بگوييد كه در چه سطح تحصيلى هستيد و در چه رشته اى درس مى خوانيد پس از آن كه امر ايشان را اطاعت كرديم، به تناسب رشته و كلاس، هر كدام از ما پرسش هاى علمى طرح كردند و از درس هايى از قبيل جبر و مثلثات و فيزيك و شيمى و علوم طبيعى مسائلى پرسيدند كه پاسخ اغلب آن ها از عهده درس هاى نيم بندى كه ما خوانده بوديم، خارج بود، امّا هر يك از ما كه از عهده پاسخ پرسش هاى ايشان بر نمى آمد، با اظهار لطف حضرت ارباب مواجه مى شد كه با لحن پدرانه اى پاسخ درست آن پرسش ها را خودشان مى فرمودند اكنون ما مى فهميم كه ايشان با طرح اين سؤال ها قصد داشتند ما را خلع سلاح كنند و به ما بفهمانند كه آن دروس جديدى را كه شما مى خوانيد، من بهترش را مى دانم ولى به آن ها مغرور نشده ام پس از اين كه همه ما را خلع سلاح كردند، به موضوع اصلى پرداختند و فرمودند: والدين شما نگران شده اند كه شما نمازتان را به فارسى مى خوانيد آن ها نمى دانند كه من كسانى را مى شناسم كه، نعوذبالله، اصلا نماز نمى خوانند شما جوانان پاك اعتقادى هستيد كه هم اهل دين هستيد و هم اهل همّت من در جوانى مى خواستم مثل شما نماز را به فارسى بخوانم امّا مشكلاتى پيش آمد كه نتوانستم به اين خواسته جامه عمل بپوشانم اكنون شما به خواسته دوران جوانى من لباس عمل پوشانيده ايد، آفرين به همّت شما! امّا من در آن روز به اولين مشكلى كه برخوردم، ترجمه صحيح سوره حمد بود كه لابد شما مشكل را حل كرده ايد اكنون يك نفر از شما كه از ديگران بيشتر مسلط است، به من جواب دهد كه بسم الله الرّحمن الرّحيم را چگونه ترجمه كرده است يكى از ما، به عادت محصلين، دستش را بالا گرفت و پاسخ داد جناب ايشان با لبخند فرمودند: كه خوب شد كه طرف مباحثه ما يك نفر است، زيرا من از عهده پانزده جوان نيرومند برنمى آمدم بعد رو به آن جوان كردند و فرمودند: خوب، بفرماييد كه بسم الله الرّحمن الرّحيم را چگونه ترجمه كرده ايد؟ آن جوان گفت: طبق عادت جارى ترجمه كرده ايم: به نام خداوند بخشنده مهربان حضرت ارباب با لبخندى فرمودند: گمان نكنم ترجمه درست بسم الله چنين باشد در مورد «بسم» ترجمه «به نام» عيبى ندارد امّا «الله» قابل ترجمه نيست زيرا اسم عَلَمْ (= خاص) است براى خدا و اسم علم را نمى توان ترجمه كردمثلا اگر اسم كسى «حسن» باشد، نمى توان به او گفت: «زيبا» درست است كه ترجمه «حسن» زيباست امّا اگر به آقاى حسن بگوييم آقاى زيبا، حتماً خوشش نمى آيد كلمه الله، اسم خاص است كه مسلمانان بر ذات خداوند متعال اطلاق مى كنندهمان گونه كه يهود خداى متعال را «يهوه» و زردشتيان «اهورامزدا» مى گويند بنابراين، نمى توان «الله» را ترجمه كرد، بلكه بايد همان لفظ جلاله را به كار بُرد
خوب، «رحمن» را چگونه ترجمه كرده ايد؟ رفيق ما پاسخ داد كه «رحمن» را «بخشنده» معنى كرده ايم حضرت ارباب فرمودند: اين ترجمه بد نيست ولى كامل هم نيست زيرا رحمن يكى از صفات خداست كه شمول رحمت و بخشندگى او را مى رساند و اين شمول در كلمه بخشنده نيست، يعنى در حقيقت رحمن يعنى خدايى كه در اين دنيا هم بر مؤمن و هم كافر رحم مى كند و هم در كَنَفِ لطف و بخشندگى خود قرار مى دهد
خوب، «رحيم» را چطور ترجمه كرده ايد؟ رفيق ما جواب داد كه «رحيم» را به «مهربان» ترجمه كرده ايم حضرت آية الله ارباب فرمودند: اگر مقصودتان از رحيم، من بودم (چون نام ايشان رحيم بود) بدم نمى آمد كه اسم مرا به «مهربان» برگردانيدامّا چون رحيم كلمه اى قرآنى و نام پروردگار است، بايد آن را غلط معنى نكنيم باز هم اگر آن را به «بخشاينده» ترجمه كرده بوديد، راهى به دهى مى بردزيرا رحيم يعنى خدايى كه در آن دنيا گناهان مؤمنان را عفو مى كند و صفت «بخشايندگى» تا حدودى اين معنى را مى رساند بنا بر آن چه گفته شد، معلوم شد كه آن چه در ترجمه «بسم الله» آورده ايد، بد نيست ولى كامل نيست و از جهتى نيز در آن اشتباهاتى هست و من هم در دوران جوانى كه چنين قصدى را داشتم، به همين مشكلات برخورد كردم و از خواندن نماز به فارسى منصرف شدم تازه اين فقط آيه اول سوره حمد بود، اگر به بقيه آيات بپردازيم موضوع خيلى غامض تر (پيچيده تر) از اين خواهد شد امّا من عقيده دارم شما اگر باز هم به اين امر اصرار داريد، دست از نماز خواندن به فارسى برنداريد، زيرا خواندنش بهتر از نخواندن نماز به طور كلى است
در اين جا، همگى شرمنده و منفعل و شكست خورده به حال عجز و التماس از حضرت ايشان عذر خواهى مى كرديم و قول مى داديم كه ديگر نمازمان را به فارسى نخوانيم و نمازهاى گذشته را نيز اعاده كنيم، امّا ايشان مى فرمودند: من نگفتم نماز به عربى بخوانيد، هر طور دلتان مى خواهد نماز بخوانيد، من فقط مشكلات اين كار را براى شما شرح دادم ولى ما همه عاجزانه از پيشگاه ايشان طلب بخشايش مى كرديم و از كار خود اظهار پشيمانى مى نموديم حضرت آية الله ارباب با تعارف ميوه و شيرينى، مجلس را به پايان بردند و ما همگى دست مبارك ايشان را بوسيديم و در حالى كه ايشان تا دم در ما را بدرقه مى كردند، از ايشان خداحافظى كرديم و در دل به عظمت شخصيت ايشان آفرين مى گفتيم و خوشحال بوديم كه افتخارى چنين نصيب ما شد كه با چنين شخصيتى ملاقات كنيم نمازها را اعاده كرديم و دست از كار جاهلانه خود برداشتيم
بنده از آن به بعد، گاه گاهى به حضور آن جناب مى رسيدم و از خرمن علم و فضيلت ايشان خوشه ها برمى چيدم »([54])
ارتباط با دانشگاه
دكتر محمّد جواد شريعت مى گويد:
«وقتى در دوره دكتراى زبان و ادبيات فارسى دانشگاه تهران به تحصيل مشغول بودم، گاهى حامل نامه ها و پيغام هاى استاد فقيد، مرحوم بديع الزمان فروزان فر براى ايشان مى شدم و پاسخ هاى كتبى و شفاهى حضرت آية الله ارباب را براى آن استاد فقيد مى بردم و اين، خود افتخارى براى بنده بود »([55])
برخورد با جوانان قمار باز
يكى از شاگردان حاج آقا رحيم ارباب مى گويد:
«روزى ايشان در باغى مهمان بودند و اينجانب هم در خدمت ايشان بودم از كوچه باغ عبور مى كرديم چند نفر از جوان هاى بى مبالات آن منطقه مشغول قمار بودند من با مشاهده آن منظره، احساس ناراحتى كردم كه چنين آية اللّهى بر ما وارد شده و با چنين منظره اى رو به رو شديم و آيا چه مى شود؟ همين طور كه يواش يواش مى رفتيم يك وقت آقا خطاب به آن جوانان با صداى بلند فرمود: سلام عليكم آن ها سر را بلند كردند، تا چشمشان به ايشان افتاد، هر كدام از طرفى فرار كردند و بعداً كه با بعضى از آن ها برخورد كردم، گفتند: چرا به ما خبر نداديد كه از آن جا متفرّق شويم؟ گفتم: من اطلاع نداشتم كه شماها در اين محل چه مى كنيد آن جوانان براى هميشه دست از قمار كشيدند اين تأثير يك حركت بسيار ظريف و با گذشتى بود كه آقاى ارباب داشتند قدم و كلامشان طورى بود كه هر جا قدم مى گذاشتند يا كلمه اى مى فرمودند، فوراً يك اثر مثبتى برجاى مى گذاشت »([56])
برخورد او از اين باب بود كه: (اذا خاطبهم الجاهلون قالوا سلاما)هنگامى كه با افراد جاهل برخورد مى كنند به آن ها سلام مى كنند
تربت امام حسين(عليه السلام)
آية الله ارباب در طول زندگى، سه سفر طولانى كردند: سفر به عتبات عاليات، مكه، و مشهد مقدس
سفر اول ايشان در «جوانى و همراه برادر كوچك خود، حاج عبدالعلى ارباب بوده است از قول حاج عبدالعلى نقل شده است كه در همان اوايل ]ورود به كربلا[ حاج آقا رحيم گرفتار سخت ترين بيمارى حصبه مى شود كه در روز بيستم ديگر چيزى از ايشان باقى نمانده و در حالت اغماء كامل بود طبيب قديمى آن محل، در كربلا به حاج عبدالعلى مى گويد: ديگر اميدى ]به زنده ماندن بيمار[ نيست، تنها يك نفر مى تواند او را نجات دهد و اشاره به مرقد مطهر امام حسين(عليه السلام) مى كند حاج عبدالعلى با پريشانى كامل به صحن مطهر مى رود و با گريه و زارى شفاى برادر را مى خواهد يكى از خدمه ]مرقد مطهر امام حسين(عليه السلام)[ كه حال ايشان را مى بيند، داستان را سؤال مى كند و ايشان قضيه را مى گويد آن مرد اندكى تربت به ايشان مى دهد و مى گويد: زود برو و تربت را در دهان برادر بگذار صبح حاج عبدالعلى حسب معمول بيدار مى شود و در ميان خواب و بيدارى، بدون آن كه به ياد داشته باشد كه برادرش بيمار است، مى بيند آقا رحيم در رختخواب نشسته است ناگهان به ياد مى آورد و به سرعت بر مى خيزد و لباس هاى خيس از عرق ايشان را عوض مى كند وقتى طبيب مى آيد و آقا رحيم را مى بيند، تعجب مى كند و مى گويد: او تقريباً مرده بود اين كار، كار همان كس است كه گفتم وقتى داستان را مى فهمد، سجده شكر به جا مى آورد، دستورات لازم را مى دهد و تا آن جا بودند، مرتب به آن ها سر مى زند »([57])
سفر كربلا و مكّه
آية الله ارباب در سفر حج دچار مشكل مى شود «در بحبوحه جنگ جهانى دوم به سال 1321 شمسى بود كه با برادرش ]حاج عبدالعلى ارباب[ و دو نفر از دوستانش به سفر حج رفتند پس از زيارت نجف اشرف و كربلاى معلّى، ماشينى كرايه مى كنند كه آنان را به مكه برساندهنوز ده فرسخى در صحرا پيش نرفته بودند كه ماشين از كار افتاده و راننده اظهار عجز مى كند علاوه بر آن ها، صدها وسيله نقليه ديگر در ميان رمل (شن) از كار افتاده و سرگردان مانده بودند ظاهراً يك شبانه روز به مراسم حج مانده بود، ناگهان ماشينى از سوى مكه مى رسد و سراغ اربع اربع، رحيم (احتمالا منظور آن عرب، ارباب، ارباب رحيم بوده است) را مى گيرد آن ها خود را معرفى مى كنند و راننده با احترام آن ها را سوار مى كند و اين راه طويل را با سرعت عبور مى كند و جز براى اداى نماز نمى ايستد و دقيقاً در شروع مراسم به مكه مى رسند و سجده شكر به جاى مى آورند اين ماشين را شيخ بزرگ مكه يا امام جمعه مكه فرستاده بود كه معلوم نيست از كجا «رحيم» را شناخته و چگونگى سفر و خرابى ماشين را دانسته كه در بيابان مانده اند اين مسئله براى آنان لطف الهى بود كه آن ها را نه تنها از بيابان برهوت رهايى بخشيدبلكه توفيق داد تا مراسم حج را به بهترين وجه انجام دهند ظاهراً در مكه بنا به خواهش شيخ مكه، حاج آقا رحيم در مسجد آن شيخ، خطبه اى طولانى بيان مى كنند كه مورد تحسين و اعجاب نماز گزاران مى شود »([58])
تأليفات
حاج آقا رحيم ارباب جزوه اى در علم هيئت نوشته بودند از جمله آثار ايشان، حاشيه نويسى بر كتب مختلف علمى ـ فلسفى بود ـ به طورى كه مطالب خلاف خود را در سطورى يادداشت و نظر خودشان را نيز مى نوشتند ([59])ايشان در اين زمينه همانند مرحوم ابوالحسن شعرانى بودند كه بر آثارِ ديگران حاشيه مى زدند
آية الله ارباب همراه آية الله حاج ميرزا على آقا شيرازى، در تصحيح «تبيان» سعى فراوانى نمود «مرحوم حاج ميرزا على آقا شيرازى در جلسات متعددى كه در هر هفته با حاج آقا رحيم داشتندآن دو با هم گفت وگو مى كردند و بقيه سراپا گوش بودند خوب به ياد دارم كه مدت هاى مديد، به هنگامى كه مشغول تصحيح تبيان بودند، از بعداز ظهر تا غروب، دو نفرى مشغول بودند و گاهى سيّد ديگرى نيز بود كه متأسفانه ايشان را به ياد نمى آورم به هر حال، تبيان را صفحه به صفحه تصحيح كرده و به پيش مى رفتندتا پايان پذيرفت »([60]) اين تفسير شامل 76 جزء بود «كه در كتابخانه مرحوم حاج آقا محسن اراكى بوده است كه به دستور حاج ميرزا على آقا شيرازى از آن جا توسط استاد حسين عمادزاده به اصفهان ـ براى تصحيح و مقابله ـ برده مى شود »([61])
از ديگر آثار اين عالم فرهيخته، تعليقات رياضى در حواشى كتاب «منهاج معادن التجنيس» است كه در نسخه عكسى كتابخانه مركزى دانشگاه تهران موجود است ([62])
رسيدگى به همسايه
«سالى بود كه در اصفهان بارندگى بسيار شد و خانه هاى زيادى خراب و يا در شُرُف خراب شدن بود آقا ]حاج آقا رحيم ارباب[ همسايه اى داشتند كه آن قدر هم مذهبى نبود و چند بچه داشت آقا به عيالشان فرموده بودند: برويد در خانه همسايه و ببينيد در چه وضعى هستند همسرشان آمده و ديده بود كه زن و بچه همسايه گريه مى كنند و اتاق آن ها مُشرِفِ به خراب شدن بودموضوع را براى آقا نقل كرده بود آية الله ارباب فوراً آن ها را به منزل خود برده بودند نكته اى كه جالب توجه است اين است كه آقا يك اتاق و پس اتاق بيشتر نداشتند و فرموده بودند: شما در اتاق زندگى كنيد، من و همسرم در پس اتاق پس از قطع بارندگى و مرمت خانه، همسايه قصد رفتن به منزل خود را نمود، در آن حال، آقا فرموده بودند: من بايد ببينم اتاق، قابل زندگى هست يا نه و بعد از آن برويد پس از تحقيق، ديده بودند كه منزل او قابل سكونت است سپس فرموده بودند: حالا مختاريد، مى خواهيد بمانيد يا برويد، اختيار با شماست »([63])
مراسم روضه خوانى
آية الله ارباب هر سال در منزل خود مراسم عزادارى براى امام حسين(عليه السلام) برپا مى كرد و در حالى كه مقدارى گِل بر پيشانى مى ماليدمقابل درب منزل، شخصاً به شركت كنندگان خوش آمد مى گفت و آن ها را مورد احترام قرار مى داد و تا پايان مراسم روى پا مى ايستاد مراسم عزادارى به روشِ جالبى اجرا مى شدبر پله بالاى منبر، سخنران جلوس مى كرد، بر پله وسط، مدّاح مى نشست و بر پله پايين، روضه خوان قرار مى گرفت ابتدا روضه خوان ذكر مصيبت مى خواند و مجلس را گرم مى كرد، سپس مدّاح، دَم مى گرفت و مردم سينه مى زدند و حُسنِ ختام مجلس سخنران پيرامون نهضت كربلا و قيام خونين امام حسين(عليه السلام) مطالب مفيدى ارائه مى كرد و پس از سخنرانى، هر سه فراز منبر در مصيبت امام حسين(عليه السلام) و اهل بيت او و شهداى كربلا اشعارى را هم خوانى مى كردند و شور و هيجان زيبايى به مجلس مى دادند و اين ابتكار در شيوه برگزارى مراسم بزرگداشت امام حسين(عليه السلام) مردم مشتاق را به منزل اين فقيه بزرگوار گسيل مى داشت ([64])
ارادت به اهل بيت(عليهم السلام)
«يكى از مدّاحان اصفهان مى گويد: آية الله ارباب از من درخواست نمودند كه شبى از شب هاى هفته بروم منزل ايشان و در مدح و منقبت اميرالمؤمنين(عليه السلام) و اهل بيت عصمت و طهارت(عليهم السلام) اشعارى را بخوانم و يا اين كه ذكر مصيبتى بشود »([65]) يكى از شاگردان وى مى گويد:
«مرحوم ارباب، خيلى نسبت به اهل بيت ارادت مى ورزيد و اهل ولايت بود، خصوصاً نام مبارك حضرت على(عليه السلام) را خيلى با عظمت به زبان مى آورد »([66]) عشق و علاقه ايشان به حضرت زهرا(عليها السلام) كم نظير يا بى نظير بود «اگر شخصى براى كار مهمى مراجعه مى كرد و مى گفت: چه بكنم؟ براى حلّ اين مهم مى فرمودند: برويد تسبيحات حضرت صديقه طاهره(عليها السلام) را بخوانيديعنى سى و چهار مرتبه الله اكبر، سى و سه مرتبه الحمدلله و سى و سه مرتبه سبحان الله و خودشان نيز همين طور عمل مى كردند »([67])
توجه به فقرا و مستمندان
«دكتر محمّد باقر كتابى مى گويد: وقتى كه عازم سفر بيت الله بودم و جهت خداحافظى منزل آقاى ارباب رفتم، به ايشان عرض كردم: آقا! آمده ام خداحافظى كنم، ضمناً يك مقدار پول در ذمّه من هست كه آمده ام خدمت شما بدهم آقا دست در جيبشان كردند، مقدارى پول در آورده و به من داده، فرمودند: آقا، چرا از فلان همسايه تان غافليد؟! اين پول ها را با پول هاى خودتان روى هم گذاشته و بدهيد به او »
«عوام و خواص به عدالت ايشان معترفند و كليه طبقات مردم از بازارى، ادارى، مقدسين و مجتهدين به ايشان ارادت دارند و اطلاق نائب امام براى ايشان صحيح است هيچ گاه تا كنون از سهم امام اعاشه نكرده اند، اصلا سهم امام نمى گيرند، به مردم مى گويند: خود شما برويد به مستحقين و طلاب سهم امام بدهيد چه لازم است كه من بگيرم و به آن ها بدهم »([68])
احترام به سادات
ايشان در خصوص سادات احترام ويژه اى قائل بود:
«يكى از خصوصيات ايشان اين بود كه جلوتر از سادات، مطلقا راه نمى رفتندحتى اگر كسانى عنوان شاگردى داشتند و سيّد بودند، حتماً بايد آن سيّد جلو برود آية الله ارباب آن قدر براى سادات ارزش قائل بودند » كه به دستور ايشان، در مدرسه امام صادق(عليه السلام) (چهار باغ)انجمن سادات تشكيل شد و به سادات اعلام كردند اگر عمامه نگذاشته ايد، لااقل دگمه سبزى به لباستان بگذاريد، زيرا ديگران موظفند احترام سادات را داشته باشند ([69])
وفـات
آية الله ارباب نزديك به يك قرن زيست اين حكيم فرزانه در خصوص راز طولانى بودن عمر خود گفته است: «من هيچ وقت بدخواه كسى نبودم »([70]) وى در 18 ذى الحجه 1396 هـ ق مصادف با 19 آذر ماه 1355 ش و در روز عيد غدير دار فانى را وداع گفت بدن مطهّرش را در تخت فولاد اصفهان، حوالى تكيه مَلِكْ به خاك سپردند
[1] ارباب معرفت، ص 77
[2] همان، ص 125
[3] ارباب معرفت، ص67 و 68 (با تغيير اندك)
[4] وى مردى فاضل، اديب و شاعر بوده است
[5] ارباب معرفت، ص 74
[6] همان، ص 43
[7] همان، ص 42
[8] گنجينه دانشمندان، ج8، ص86
[9] - دانشمندان و بزرگان اصفهان، ص 505
[10] - همان
[11] ارباب معرفت، ص 74
[12] همان، ص40
[13] همان، ص 48
[14] همان، ص 40
[15] همان، ص 57
[16] همان، ص 10 (با تغيير اندك)
[17] همان، ص 57
[18] همان، ص 50 و 51
[19] ارباب معرفت، ص 40
[20] مجلّه حوزه، شماره 47، ص 33
[21] همان، ص 40 و 41
[22] به نقل از حسن ابراهيم زاده (يكى از پژوهشگران حوزه علميّه قم)
[23] ارباب معرفت، ص 57
[24] مجلّه جاويدان خِرَد، شماره اول، سال سوم، ص8
[25] مجلّه حوزه، شماره 18، ص 32
[26] ارباب معرفت، (پشت جلد)
[27] مجلّه جاويدان خرد، شماره اول، سال سوم، ص 8
[28] ارباب معرفت، ص 47
[29] همان، ص 36
[30] ارباب معرفت، ص 120
[31] همان، ص 110
[32] همان، ص 47
[33] همان، ص 39
[34] دو رساله همايى، ص 16
[35] ارباب معرفت، ص 64 و 65
[36] همان، ص 31
[37] همان، 29
[38] همان، 29
[39] - نوعى شُغل بوده است
[40] ارباب معرفت، ص 73 و 74
[41] همان، ص 49
[42] همان، ص 33
[43] همان، ضمائم
[44] همان، ص 53
[45] همان، ص 27
[46] همان، ص 32 و 33 (با تغييراندك)
[47] همان، ص 63 و 64
[48] همان، ص 6
[49] همان، ص 9
[50] همان، ص 67 و 127
[51] همان، ص 66
[52] مجلّه حوزه، شماره 53، ص 54 و 55
[53] - همان
[54] ارباب معرفت، ص 10 - 13
[55] همان، ص 13
[56] همان، ص 20 و 21
[57] همان، ص 75 و 76
[58] همان، ص 76 و 77
[59] همان، ص 45
[60] همان، ص 69
[61] همان، ص 44 (با تغيير اندك)
[62] همان، ص 127
[63] همان، ص 22 و 23
[64] - آقاى محمّد جعفر قندهارى علويجه اى (يكى از كسبه هاى معتمد اصفهان كه در اين مراسم حضور داشته) براى مؤلف نقل كرده است
[65] همان، ص 35
[66] مجلّه حوزه، شماره 47، ص 43
[67] ارباب معرفت، ص 35
[68] علوم و عقائد، ابراهيم جواهرى، چاپ 1333، ص 7
[69] ارباب معرفت، ص 35
[70] همان، ص 20