حضرات آیات
منبع:ستارگان حرم جلد 10
ناصر باقرى بيدهندى
ولادت و تحصيل
حاج شيخ عبدالنبى اراكى به سال 1307، در شب مبعث پيامبر اكرم (ص) در شهر اراك و در خانوادهاى مذهبى ديده به جهان گشود.
خواندن و نوشتن را در مكتب شخصى به نام سيد احمد و نيز نورعلىبگ مىآموزد. پس از آن، ادبيات را نزد ميرزا محمود، از بستگان پدرى خود و نزد مرحوم ميرزا هاشم و ميرزا رضى و ميرزا اسماعيل و... فرا مىگيرد. وى سپس به شهر همدان هجرت مىكند و به مدت دو سال، در مدرسه مرحوم آخوند در اين شهر - واقع در سر گذر - به تحصيل خود ادامه مىدهد. آن گاه به زادگاه خود اراك باز مىگردد و حدود چهار سال در درس اساتيد مشهور شهر خود شركت مىكند.
در بيست سالگى، دروس سطح را به اتمام مىرساند و درس خارج را آغاز مىنمايد. حدود دو سال در مجلس درس بزرگانى چون: آقا نور الدين عراقى، ميرزا محمد عليخان و ميرزا ابوالحسن4 زانوى ادب مىزند و در اين مدت كوتاه، بهره وافر از محضر آنان مىبرد.
سال 1327، جهت تكميل اندوختهها و طى مدارج علمى بالاتر، رهسپار نجف اشرف مىگردد و در حوزه نجف، گذشته از اين كه علوم رياضى و هيئت و نجوم را نزد شيخ شمس الدين بخارايى مىآموزد، در درس مراجع و علماى بزرگ حوزه هم شركت مىجويد.
آيتاللّه اراكى در خصوص اساتيد خود مىنويسد:
«حقير از اول تحصيلم كه كتاب به دست گرفتم تا موقعى كه فارغ شدم، بيست و هشت استاد ديدم و بيست و هشت شيخ دارم. رحمة اللّه عليهم اجمعين»(1)
اساتيد آيتاللّه اراكى در نجف عبارت بودند از:
1 - مرحوم آيتاللّه سيد محسن عراقى (در كلام و حكمت).
2 - مرحوم آخوند ملا محمد كاظم خراسانى، صاحب «كفاية الاصول» وى دو سال از درس ايشان استفاده برده است.
3 - مرحوم آقا سيد محمد كاظم طباطبايى يزدى، صاحب «عروة الوثقى». آيتاللّه اراكى در كتاب «خزائن» ضمن يادكردى از اين استاد، مىنويسد حدود يك سال از درس فقه ايشان بهرهمند شده است.(2)
4 - مرحوم شيخ الشريعه اصفهانى. با اين كه ايشان زياده بر پانزده سال، شيخ الشريعه اصفهانى را درك مىكند، ولى تنها در حدود هفت، هشت ماه در درس فقه وى حاضر مىشود.(3)
5 - مرحوم آقا ضياء الدين عراقى؛ كه بيشترين تحصيلات وى نزد ايشان بوده است.(4)
6 - مرحوم آقا شيخ على قوچانى.
7 - مرحوم آقا شيخ مهدى مازندرانى.
8 - مرحوم ميرزا حسين نائينى (به مدّت 8 سال).
9 - مرحوم آيتاللّه شيخ على گون آبادى.
10 - حاج ميرزا على آقا قاضى تبريز. ايشان استاد اخلاق و سير و سلوك آيتاللّه اراكى بوده است.(5)
آيتاللّه اراكى سه سال پس از جنگ جهانى، به جهت فوت پدر به ايران بازگشت و در زادگاه خود پنج ماه توقف كرد و به اقامه نماز جماعت، قضاوت و تدريس پرداخت. سپس مجدداً به نجف بازگشت و در مجموع، چهل و پنج سال در آنجا اقامت گزيد. در اين مدت وى علاوه بر بهره جستن از درس اساتيد قبلى خود، به تدريس خارج فقه و اصول هم پرداخت و شاگردان بسيارى را تحت تربيت و تعليم قرار داد. در اين زمينه خود ايشان مىنويسد:
«مدت چهل و پنج سال در مجموع دو سفر در نجف بودم و بحمد اللّه گوى سبقت در تدريس خارج را در آنجا ربودم و بر معاصرين تقدم جستم... و در نجف در عصر اساتيد، معضلات فقه آل محمد (ص) به دست حقير حل شد؛ چنانچه «رساله اعلام العامة فى صحة الحج مع ابناء العامة» و «رساله ايقاظ البشر فى اجزاء اضطرارى المشعر» و «رساله ارشاد الامة فى عدم اجزاء صلاة الجمعة» تماماً طبع نجف شواهد دعوايم بوده كه اساتيد و معاصرين عموماً به فتواى حقير رجوع نمودند.»
بازگشت به ايران
آيتاللّه شيخ عبدالنبى اراكى در سال 1340، به قصد زيارت حضرت ثامن الائمه (ع) به ايران بازگشت و به اتفاق مرحوم حائرى رهسپار مشهد گرديد. به هنگام مراجعت، مرحوم آيتاللّه حائرى، مؤسس حوزه علميه، از ايشان براى اقامت در قم دعوت مىكنند؛ ولى ايشان بنا به دعوت متولى مدرسه سپهدار، راهى زادگاه خود مىگردد و در آنجا به مدت يك سال به تدريس مشغول مىشود.(6) و در رأس علماى اراك قرار مىگيرد.
دعوت به تدريس
آيتاللّه اراكى به سال 1346 بنا به دعوت مرحوم آيتاللّه سيد ابوالحسن اصفهانى جهت تدريس در حوزه نجف، به عتبات هجرت مىكند و در مسجد هندى به تدريس مىپردازد. اين امر همچنان ادامه مىيابد تا در سال 1366 كه فرزند ايشان (آقا نورالدين) مريض مىشود و طبق دستور اطباى نجف، به ايران بازمى گردد؛ اما اين بار در قم رحل اقامت مىفكند و در مسجد عشقعلى به اقامه جماعت و تدريس اشتغال مىورزد و پس از آن در مسجدِ واقع در خيابان اعتضادالدوله، امامت و تدريس مىنمايد.
وى علاوه بر آگاهى به فقه و اصول و كلام، در علوم غريبه و تعبير خواب نيز مهارت داشت.
تأليفات
آيتاللّه شيخ عبدالنبى اراكى را بايد در زمره آن دسته از بزرگان حوزه قرار داد كه در كنار تدريس و تربيت طلاب، به تأليف كتاب نيز مىپرداختهاند.(7) از ايشان بيش از يكصد جلد كتاب در زمينههاى مختلف فقه، اصول، اخلاق و انسانشناسى به جاى مانده است كه حدود 30 جلد از آنها به چاپ رسيده است. برخى از آثار وى به قرار ذيل است:
1 - «رساله عمليه»، كه در سال 1366 قمرى، پس از رحلت آيتاللّه سيد ابوالحسن اصفهانى در نجف به چاپ رسيد.
2 - «معالم الزلفى»، در شرح كتاب «عروة الوثقى»، كه 25 جلد مىباشد و تا كنون يك جلد آن چاپ شده است.
3 - «افاضة القدير» در طهارت عصير.
4 - «انيس المقلدين»، رساله عمليه، طبع قم، 1372.
5 - «غوالى اللئالى»؛ در فروع علم اجمالى - اين كتاب، تقريرات بحث ايشان به قلم مرحوم آقا ميرزا محمود اراكى است كه در سال 1369 چاپ شده و يك صد و پنجاه و هشت فرع دارد.
6 - «روح الايمان»؛ فقط يك جلد است كه در سال 1350 در نجف به چاپ رسيده است و در قم نيز به سعى و اهتمام حاج محمد على نمازيخواه تجديد طبع شد. اين كتاب در روانشناسى و نفسانيات انسان است و حقيقت ايمان را آن طورى كه دين مقدس اسلام دستور داده، معرفى مىنمايد.
7 - «اعلام العامة فى صحة الحج مع ابناء العامة»، كه در سال 1354 به طبع رسيده است.
8 - «كتاب المحاكمات»؛ دو جلد است. اين اثر، به نقد و بررسى آراء و نظريات مرحوم ميرزا نايينى، و مقايسه آن با آراى برخى علماى ديگرى مىپردازد. به قلم استاد آيتاللّه ملكوتى است.
9 - «رسالة زيارت عاشورا»؛ به «نام كنز مخفى» در سال 1372 در تهران چاپ شده كه فعلاً كمياب است.
10 - «حاشيه بر وسيله»؛ 11 - «حاشيه بر تبصره علامه»؛ 12 - «حاشية فتوائيه بر عروه»؛ 13 - «كتاب طهارة»؛ 14 - «كتاب صلوة»؛ 15 - «كتاب بيع»؛ 16 - «كتاب الخيارات»؛ 17 - «رساله فى قبول توبة المرتد مطلقا»؛ 18 - «رسالة فارسية و شرائط المراجع العامة»؛ 19 - «رسالة فى الحيض».
20 - «رسالة درر المنظومة فى الحقائق»؛ در «خزائن نبويه»، جلد اول، ص 171 درباره اين كتاب مىگويد:
«در «دررالمنظومه» سى و نه دليل اقامه نمودم بر وجود امام زمان روحى له الفداه.»
و در ص 172 مىنويسد:
«در «درر المنظومه» حدود صد دليل عقلى و نقلى اقامه نمودم بر رسالت محمد بن عبداللّه (ص).»
21 - «ارشاد الامّة فى عدم اجزاء صلاة الجمعة» كه در سال 1356 در نجف به طبع رسيده است.
22 - «رسالة فى قاعدة لاضرر» و رساله ديگرى در اين قاعده.
23 - «كتاب الاقرار».
24 - «رسالة فى النفاس».
25 - «رسالة فى الرضاع».
26 - «رسالة فى الاستحاضة».
27 - «رسالة فى حكم تلقيح النسوان».
28 - «رسالة منية الطالب فى لزوم القيام عند ذكر الغائب - روحى له الفداه - ».
29 - «رسالةفى حكم راديو».
30 - «رسالة الثانوية».
31 - «رسالة فى حكم سترالنسوان».
32 - «رسالة فى الدرهم و الدينار الشرعى».
33 - «رسالة فى مناسك الحج على نمط مخصوص».
34 - «رسالة فى حكم حلق اللحية».
35 - «رسالة فى صلوة ذوى الاعذار».
36 - «رسالة فى اعجاز القرآن».
37 - «رسالة غريبة فى حقيقة النفس».
38 - «رسالة فى فضيلة العلم و بيان المراد منه».
39 - «رسالة فى الدعاء سيفى».
40 - «رسالة فى الهيئة و رسالة الحساب».
41 - «كتاب فى شرح الفية ابن مالك».
42 - «كتاب درر المنطقيه».
43 - «كتاب اعتقادات الاثنى عشريه فى الكلام».(8)
44 - «رسالة فى نبذة من الآيات و الاخبار».
45 - «رسائل متفرقة فى الفقه و الاصول».
46 - «كتاب شهاب العتيد فى ردّ ابن ابى الحديد».
47 - «كتاب الحاشية على المكاسب الشيخ».
48 - «حاشية صغير على المكاسب».
49 - «كتاب تحف العقول»؛ كه سه جلد و يك دوره اصول است.
50 - «كتاب نهاية المأ مول فى شرح كفاية الاصول»؛ اين كتاب دو جلد و هر جلد آن معادل صلوة جواهر است.
51 - «حاشية على الكفاية».
52 - «رسالة فى شرح عدة اشعار حكماء و عرفاء».
53 - «حاشية استدلالية»؛ حاشيه بر جلد اول عروه.
54 - «حاشيةعلى تقريرات استادالنائينى فى دورة الاصول».
55 - «كتاب فوائد قميه»؛ تقرير بحث ايشان است و در 1373 در قم طبع شده است.
56 - «رسالة الهداية فى ان الشهادة بالولاية جزء فى الاذان و الاقامة».
57 - «حاشية على مصباح الانوار فى حلّ مشكلات الاخبار»؛ اثر سيد عبداللّه شبر.
58 - «حاشيه بر جلد دوم عروة».
59 - «رسالة فى اربعين حديث».
60 - رسالة فى كون المنجزات من الاصل».
61 - «رسالة فى ارث الزوج و الزوجة».
62 - «رسالة فى الجبر و التفويض».
63 - «رسالة فى اليد المضمونة».
64 - «رسالة فى المعاد».
65 - «رسالة فى اثبات الحجة (ع) ».
66 - «رسالة فى الترتب».
67 - «رسالة فى البرزخ».
68 - «رسالة فى الاجتهاد و التقليد».
69 - «رسالة فى اثبات الصّانع».
70 - «رسالة فى الولاية».
71 - «رسالة فى اتصال اجازات المشايخ بالمعصومين».
72 - «رسالة فى الرسالة».
73 - «رسالة فى شرعية افعال الصّبى».
74 - «رسالة فى جبل قاف و اسراره المكنونة».
75 - «رسالة فى اليد المسموعة».
76 - «رسالة فى حقيقة الانسان».
77 - «رسالة فى الحسن و القبح».
78 - «رسالة فى حكم النسوان عند الاجانب».
79 - «رسالة فى حكم تلقيح النسوان».
80 - «رسالة فى شرح بعض اشعار العرفاء».
81 - « روح الايمان»؛ در كلام و حقيقت انسان. طبع نجف، خرداد .1350 وىدر كشكول مىنويسد:
«فانه كتاب لم يسبق مثله فى الاسلام كتاب كريم».
82 - « ايقاظ البشر فى اجزاء اضطرارى المشعر»؛ طبع نجف، 1355؛
83 - « منهج الرشاد فى الاصول الدين»؛ رساله عمليه است. طبع تهران، 1375.
84 - « ذخيرة العباد»؛ رساله عمليه است. چاپ قم، 1368.
سجايا و فضايل اخلاقى
آيتاللّه شيخ عبدالنبى اراكى، روحى لطيف و الهى داشتند كه در اثر زهد و پارسايى و شبزندهدارى به آن نائل شده بودند. حضرت حجة الاسلام و المسلمين حاج سيد محمد على روحانى قمى، يكى از شاگردان وى، نقل كرده است كه:
هيچ فجرى طلوع نكرد كه او در خواب باشد. به هر مسجدى كه وارد مىشد، نماز تحيت مسجد را به جاى مىآورد. لذا هر گاه به محل درس خود (مسجد همايون) وارد مىشد، قبل از درس، نماز تحيت را مىخواند و آن گاه درس را شروع مىفرمود.
حضرت حجة الاسلام و المسلمين شيخ قدرت اللّه وجدانى فخر، داماد معظم له، در زمينه خصوصيات اخلاقى او مىگويد:
آنچه كه من به دست آوردم، شخصى بود دور و گريزان از دنيا؛ به طورى كه بود و نبود آن، نسبت به شخص او مساوى بود. از برنامههاى مريدبازى و جلب اشخاص به سوى خود، كاملاً پرهيز داشت و همواره متكى به خداوند و مخالف با هواى نفس بود. اكثر شبها را به عبادت و مناجات به سر مىبرد.
شبى از شبها منزل ايشان مهمان بودم. دير وقت شد. مجبور شديم در منزل ايشان بيتوته كنيم. در يكى از اطاقهاى خانه او با خانوادهام خوابيده بودم. ساعتى از نصف شب گذشته، صداى ضجهاى مرا از خواب بيدار كرد. نگران شدم. گويا كسى را كتك مىزنند، او هم مىنالد. وقتى دقت كردم، متوجه شدم كه ناله از مرحوم ابوالزوجه است كه بعد از نماز شب يا در آن حال با خدايش راز و نياز كرده، التماس عفو و غفران و اضطراب از عذاب او باعث ضجه و نالهاش مىشود.
معظّم له در پرورش طلّاب، نقش مؤثّرى داشت و با آنان نهايت رفاقت را از خود نشان مىداد.
وى براى وقت خويش بسيار ارزش قائل بود و در زمره افرادى است كه از عمر خود، حداكثر استفاده را برد و همواره اشتغال به تدريس و تحقيق و تأليف داشت.
داماد محترم ايشان، حضرت حجت الاسلام و المسلمين سيد على اكبر موسوى مىفرمود:
راز موفقيت معظم له پشتكار ايشان بود. هميشه يا مطالعه مىكرد، يا مىنوشت، يا تدريس مىنمود.
ايشان تا آخر عمر از نويسندگى دست بر نداشت و كتاب «معالم الزلفى» را در حال بيمارى نوشت. در ماه مبارك رمضان ختومات قرآن متعدد داشت. از آيتاللّه ميرزا هاشم آملى شنيدم كه او درس آقا ضياء عراقى را تقرير مىكرد.
ارتباط معنوى با اهلبيت (ع)
ايشان به ائمه اطهار (ع) عشق مىورزيد و ارتباط روحى و معنوى با آنان داشت. از اين رو، گاهى مشكلات مادى و معنوى خود را با توسل به خاندان عصمت و طهارت رفع مىساخت؛ از جمله براى يكى از بستگان خود نقل كرد:
«زمانى، بعد از اين كه از خواب بيدار شدم، متوجه شدم كه دستم فلج شده است. موضوع را از همگان حتى همسرم مخفى كردم؛ اما براى گرفتن شفاى خود، آهنگ مشهد مقدس كردم. شب پنجشنبه بود كه به مشهد رسيدم. شب در منزل يكى از دوستانم به استراحت پرداختم. عصر پنجشنبه غسل كرده، وارد حرم شدم. پس از زيارت، رو به مرقد مطهّر امام كردم و عرض نمودم: «تا مرا شفا ندهيد، از اينجا نمىروم. من مىخواهم با اين دستم خدمت بكنم.» آن شب را در حرم گذراندم تا شفا گرفتم و آن گاه از حرم بيرون آمدم.»
تشرف به حضور امام زمان (ع)
حضرت حجة الاسلام و المسلمين حاج سيد محمد مهدى (عبدالصاحب) مرتضوى لنگرودى نقل كردهاند:
«روزى مرحوم آيتاللّه العظمى حاج شيخ عبدالنبى مجتهد عراقى؛ براى ديدن والدم به منزل ما آمد و مدتى نشست و از مرحوم آيتاللّه آقا سيد ابوالحسن اصفهانى صحبت شد. ايشان گويا مىخواست مطلبى بگويد و از من كه آن وقت جوان بودم، ملاحظه مىكرد. پس مرحوم والدم فرمودند: محمد مهدى محرم اسرار و اهل راز است، بيگانه نيست؛ مطلبى داريد، بفرماييد. پس مرحوم حاج شيخ عبدالنبى گفتند: من در نجف كه بودم، براى آقاى اصفهانى خيلى ارج قائل نبودم و مىگفتم او يك شاگرد آخوند ملاكاظم خراسانى صاحب كفايه است و من هم يكى؛ منتهى او خوش شانس بود، رئيس شد و من نشدم.
تا وقتى شنيدم شخص مرتاضى كه رياضتهاى شرعى كشيده، به نجف آمده، و اطلاعاتى دارد. پس نزد او رفتم و او را آزمايش و امتحان كردم. ديدم اطلاعات عميق دارد و خبرهايى مىدهد. پس يقين به صدق گفتار او كردم و به او گفتم: شما با اين معلومات آيا راهى براى ملاقات و ديدار حضرت بقية اللّه اعظم حضرت مهدى - ارواحنا فداه- دارى؛ چون من مسائل مشكلى دارم كه مىخواهم از آن حضرت سئوال كنم؛ زيرا فقط او مىداند حكم واقعى الهى را؟ پس به من گفت: آرى، يك روز در صحرا در مكان خلوتى كه محل اياب و ذهاب و رفت و آمد مردم نباشد، با طهارت و توجه كامل رو به قبله بنشين و هفتاد مرتبه آيه شريفه آيةالكرسى را بخوان؛ پس در آخر آيات، هر كس نزد تو آمد، او ولى امر حضرت صاحب الزمان است، هر چه خواهى، بپرس و بخواه.
پس روزى غسل كرده و وضو گرفته و به مسجد سهله آمدم در وسط هفته و پس از اعمال مسجد، رفتم در بيابانِ مسجد و رو به قبله نشسته و هفتاد آيةالكرسى را با توجه خواندم. ناگهان ديدم شخصى نزد من آمد و سلام كرد و گفت: از من چه مىخواهى؟ مرا غفلت گرفت و گفتم: من شما را نخواستم. فرمود: چرا، مرا خواستى كه اين جا آمدى. باز بدبختى مرا شامل شد. گفتم: با شما كارى ندارم و تا سه بار تكرار شد و من انكار كردم.
پس آقا شروع كرد به رفتن و از من دور شد. ناگهان به خاطرم آمد كه عجب! من براى ديدن آقا آمده و اين ختم را گرفتهام. پس شروع كردم به دويدن و فرياد مىزدم: آقا! من شما را مىخواهم. و من نعلين خود را درآورده و بر شال كمرم گذارده و مىدويدم و به او نمىرسيدم. تا ديدم از دور وارد كوخى از كوخها و خانههاى آنجا شد. پس به زحمت و عرق ريختن در آن هواى گرم خود را به آن جا رسانيده و درب آن خانه را زدم. پس از لحظهاى، شخصى نورانى آمد، در را باز كرد و گفت: چه مىخواهى؟ گفتم: آقا را كه در اين جا آمدند. گفت: اين منزلى نيست كه كسى بدون اجازه وارد آن شود؛ صبر كن تا اجازه بگيرم. و رفت و پس از لحظهاى آمد و گفت: «تعال»؛ بفرما! پس وارد شدم. خانهى كوچكى بود. ايوانى داشت كه دو تخت در آن بود و همان كه در صحرا پيش من آمد و فرمودند: چه كار با من دارى كه مرا طلبيدى و من انكار كردم، در آنجا نشسته بودند. سلام كردم، پس جواب داده و اشاره كردند در آن تخت كه برابرشان بود، بنشينم. پس نشستم و چنان هيبت آن آقا مرا گرفت و مرعوب عظمت و جلال و جمال او شدم كه تمام حوائج و مسائلم از خاطرم رفت و حتى نمىتوانستم چهره زيبا و منيرش را نگاه كنم.
پس ساعتى نشسته و ديدم بيش از آن نمىتوانم در برابرش قرار گيرم، اجازه خواسته و حركت كردم و بيرون رفتم و هنوز چند قدمى نرفته بودم كه تمام حوائج و مسائل به خاطرم آمد. فوراً برگشتم و در زدم. آن خادم بيرون آمد، گفت: چه مىخواهى؟ گفتم: آقا را از براى حوائج و مسائلى كه داشتم. به يادم آمد كه گفت: آقا رفتند. گفتم: چرا دروغ مىگويى، آقا الآن اين جا بودند؟ پس خادم عصبانى شد و گفت: اگر من دروغ مىگفتم، مرا در اين خانه نمىگذاشتند و من سى سال است كه خادم اين بيتم.
پس عذرخواهى كرده و گفتم: ببخشيد. پس گفت: آقا رفتند؛ ولى نايبشان تشريف دارند. گفتم: پس اجازه بگير تا خدمت نايبش برسم. پس وارد منزل شده و بيرون آمد و گفت: بفرما! وارد شدم، ديدم در همان مكان آقا، آيتاللّه سيد ابوالحسن اصفهانى (ره) نشسته است. پس سلام كردم، جواب دادند و فرمودند: بنشين. و در همان جاى اول نشسته، شروع كردم مسائل خود را كه مورد اختلاف فقهاء بود، يكى بعد از ديگرى پرسيدم. پس فرمودند: آخوند خراسانى چنين گفته و شيخ انصارى چنان گفته و حق مطلب اين است. و نيز مسأله دوم را پرسيدم، همين اشاره را به اختلاف اقوال كرده و حكم واقع را بيان كردند. تا آخرين مسأله مورد اختلاف را كه در نظرم بودج پرسيدم ج.
پس از آن، فرمودند: كار ديگرى؟ گفتم: نه، اجازه مىفرماييد ج بروم ج؟ فرمودند: «فى امان اللّه»؛ بفرما. پس برخاسته و خداحافظى كرده و بيرون آمدم و با خود گفتم امروز وسط هفته است، آقاى اصفهانى در وسط هفته به كوفه و يا سهله نمىآيد. پس با عجله در هواى گرم برگشتم به نجف و حدود سه بعدازظهر بود، مستقيماً به خانه سيد آمدم و در زدم. خادم ايشان حاج عبدالحميد آمد، گفت: شيخ عبدالنبى! چه مىخواهى؟ گفتم: آقا را مىخواهم. گفت: آقا در بالاخانه است. گفتم: خدمتشان عرض كن فلانى است. رفت و برگشت و گفت: بفرما.
پس به بالاخانه رفتم، ديدم آقا در آن جا نشسته و مشغول مطالعه است. سلام كردم، جواب دادند و فرمودند: بفرما. پس شروع كردم آن مسائل را يكى بعد از ديگرى گفتم و آقا همان گونه كه آنجا پاسخ دادند، فرمودند؛ شيخ چنين گويد و آخوند چنين و حكم واقع اين است و تمام مسائل را مانند آن جا جواب داد و من سؤال ديگرى نداشتم، پس سيد تبسم كرده و به لهجه اصفهانى خود فرمودند: حاج شيخ عبدالنبى! حالا يقين كردى؟ گفتم: بله آقا! و برخاسته و آمدم و يقين كردم كه سيد مورد توجه وعنايت خاص آقا امام زمان - عجل اللّه تعالى فرجه الشريف - مىباشد.»(9)
همچنين مرحوم وجدانى فخر نقل كرده است:
«روزى من و خانوادهام در محضرش بوديم، در آن حضور خصوصى فرمود: «فلانى! مىدانى كه حضرت بقية اللّه اعظم دادرس هر كسى است كه او را به داد خود بطلبد.» و فرمود: «مىدانى كه تشرّف به حضورش، چه لذّت و حلاوتى دارد و مىدانى كه درك فيض حضورش اصلاً مشكل نيست؛ مثل آب خوردن است و من چندين مرتبه شرفياب حضورش شده مثل پدر و فرزند با هم صحبت كرديم؟» من بى اختيار گريه كردم، گفتم: «شما را به جان او قسم مىدهم! من هم تشنه درك حضورش هستم؛ راهى را به من نشان بده، من فقط ببينمش.حل هيچ مشكلى را از او نخواهم، فقط او را ببينم؛ شيرينى ديدارش برايم كافى است.» او هم در اين خصوص به من بذل محبت كرد، چندين طريق توسل را در اختيارم قرار داد.»(10)
معظم له در جلد اول «كشكول» خود، صفحه 69 مىنويسد:
«حقير پنج مرتبه درك تشرف نمودم: دو مرتبه در خواب بوده و سه مرتبه در بيدارى.»
زهد و پارسايى
خانه او استيجارى بود. بعد از وفاتش، مالك خانه اصرار بر تخليه خانه مىكرد. بدين علّت هنوز سال وفات او تمام نشده بود كه خانه ديگرى را اجاره كرده و عائله او را به آنجا انتقال دادند.
شخص خيرخواهى تلفنى را به خانه ايشان آورده بود و مىخواست مبلغ آن را از باب وجوه شرعى خود محاسبه نمايد؛ اما ايشان فرمود:
«من فعلاً داشتن تلفن را در منزل ضرورى نمىبينم تا از بيت المال هزينه آن را بپردازم.»
بعد از فوت، اندوخته و مالى بجز كتابهايش بر جاى نگذاشت. اثاث خانهاش به اندازه منزل يك طلبه معمولى بود.
اجازه روايت و اجتهاد
آيتاللّه شيخ عبدالنبى اراكى، از بزرگان ذيل اجازه نقل روايت داشته است:
1 - سيد ابوالحسن اصفهانى (ره) (مورخ 1342).
2 - شيخ على القمى، پيشنماز مسجد هندى در نجف.
3 - شيخ مهدى مازندرانى (مورخ 1339).
4 - سيد عبدالغفار مازندرانى (مورخ 1344).
5 - شيخ ضياء الدين عراقى، (مورخ 1341).
6 - شيخ آقا بزرگ تهرانى، (مورخ 1335).
7 - شيخ محمد كاظم شيرازى، (مورخ 1334).
8 - شيخ محمد حسين اصفهانى - صاحب الكرامات الباهرة - (مورخ 1352).
ايشان علاوه بر اجازه روايت، از بزرگان ذيل كه هر يك از مراجع يا فقهاى نامدار زمان خويش بودهاند، جواز اجتهاد نيز دريافت كرده بودند:
1 - آيتاللّه آقا ضياء عراقى.
2 - آيتاللّه شيخ مهدى مازندرانى.
3 - آيتاللّه كاظم شيرازى.
4 - آيتاللّه شيخ على خراسانى.
5 - آيتاللّه سيد ابوالحسن اصفهانى(11).
آيتاللّه عبدالنبى اراكى در تحصيل علوم اسلامى تا بدان رتبه راه يافت كه خود اجازه اجتهاد به برخى از افراد صادر نمود. از ميان آنان مىتوان به افراد ذيل اشاره داشت:
1 - سيّد مهدى حسينى لاجوردى.
2 - شهيد سيّد محمد على قاضى طباطبايى.
3 - سيّد محمد على كاظمينى بروجردى.
4 - شيخ على اصغر باقرى همدانى.
فرزندان علمى
آيتاللّه عبدالنبى اراكى گذشته از تأليف كتب بسيار، به تربيت شاگردانى پرداخته كه هر يك از آنان در نشر و تبليغ مبانى تفكر شيعى، نقش به سزايى داشتند؛ از ميان اين شاگردان مىتوان به افراد ذيل اشاره كرد:
1 - حجة الاسلام والمسلمين حاج سيد محمد على كاظمينى بروجردى؛ مؤلف كتب بسيار؛ از جمله: «نهاية المقال لابناء الامام و نهاية الكلام فى حق رسول الاسلام»؛ «گنجينه معارف»؛ «اسلام از نظر ديگران»؛ «جواهر الولاية».
2 - حجة الاسلام و المسلمين حاج سيد شفيع واحدى رشتى.
3 - حجة الاسلام و المسلمين محمد حسين آل طاهر خمينى. وى «رسالة الهداية فى كون الشهادة بالولاية فى الاذان و الاقامة جزء كسائر الاجزاء» را از بحث آقاى اراكى نوشته و در قم به چاپ رسيده است.
4 - حضرت حجة الاسلام و المسلمين سيد على اكبر موسوى (داماد معظم له).
5 - مرحوم حجة الاسلام و المسلمين حاج شيخ قدرت اللّه وجدانى فخر (داماد معظم له).
6 - حضرت حجة الاسلام و المسلمين حاج سيد محمد على روحانى قمى (تقرير كننده بحث معظم له).
7 - آيتاللّه حاج ميرزا على اصغر باقرى همدانى.
8 - حجة الاسلام و المسلمين حاج ميرزا نصرت بناربانى.
9 - مرحوم حجة الاسلام و المسلمين ميرزا على اكبر فقيهى.
10 - حجة الاسلام و المسلمين حاج شيخ ابوالقاسم نحوى.
11 - مرحوم حجة الاسلام و المسلمين آقا ميرزا محمود اراكى (مقرّر بحث ايشان).
12 - آيتاللّه مسلم سرابى ملكوتى تبريزى (تقرير كننده بحث ايشان).
13 - شهيد محمد على قاضى طباطبائى.
14 - آيتاللّه سيد ابوالفضل نبوى قمى (تقرير كننده بحث ايشان).
15 - حجة الاسلام و المسلمين شيخ حسين ناصرى كرمانى.
16 - حجة الاسلام و المسلمين ميرزا محمد تقى همدانى.
از ايشان دو پسر به نامهاى صادق صبورى و دكتر نورالدين صبورى بر جاى مانده است.
وفات
عالم فرزانه آيتاللّه شيخ عبدالنبى عراقى، پس از عمرى زهد و پارسايى، تلاش و كوشش و تبليغ و ترويج فرهنگ ناب تشيع در رجب 1385 مطابق با آبان 1344 چشم از جهان فرو بست و به سوى ديار باقى شتافت. و در جوار كريمه اهل بيت فاطمه معصومه (س) به خاك سپرده شد.
پىنوشتها:
1 - خزائن نبويه، ج 1، ص 378.
2 - همان، ص 181.
3 - همان، ص 189.
4 - همان، ص 256.
5 - همان، ص 241 و ج 2، ص 217.
6 - همان، ج 1، ص 241.
7 - همان، ص 41 و 3.
8 - اين كتاب در كتابخانه مدرسه فيضيه موجود است.
9 و 10 - ر.ك: گنجينه دانشمندان، سيد محمد مهدى مرتضوى لنگرودى، ج 9، ص 315 - 318.
11 - خزائن نبويه، ج 2، ص 131.