Menu

منبع:سایت اندیشمندان اسلامی
کتاب:گلشن ابرار-ابوالقاسم آرزومندى

عالم مجاهد، فقيه پرهيزگار و عبدصالح، آية الله حاج ميرزا جواد آقا تهرانى ـ رضوان الله تعالى عليه([1]) در سال 1283 هـ .ش.([2]) در خانواده اى اصيل و مذهبى، در تهران متولد شد. پدرش مرحوم حاج محمّد تقى، و برادرش مرحوم حاج آقا رضا شاهپورى، هر دو از تجار متدين و متعهّد و مورد اعتماد بازاريان بودند. مرحوم حاج آقا رضا، به انتخاب مرحوم آية الله العظمى بروجردى، تا آخر عمر، سرپرستى مسجد اعظم قم را بر عهده داشت.([3])

تحصيلات

آية الله ميرزا جواد آقا، پس از تحصيلات دوره ابتدايى و اخذ گواهى سيكل از مدرسه ثروت تهران، براى فراگيرى علوم دينى، راهى قم شد.([4]) وى پس از چند سال كه مقدمات و بخشى از سطوح را در حوزه علميّه قم فراگرفت، رهسپار نجف اشرف گرديد. او در مدت اقامت دو ساله خود در نجف، از محضر استادانى چون: آية الله سيد شهاب الدين مرعشى نجفى، آية الله حاج شيخ مرتضى طالقانى و آية الله حاج شيخ محمّد تقى آملى(نويسنده دُرَرُ الفوائد، تعليقه بر شرح منظومه سبزوارى) بهره هاى علمى و اخلاقى فراوانى برد. ميرزا جواد آقا بارها در درس شرح منظومه، از آية الله آملى نقل قول مى كرد و مى فرمود:

«ايشان عالمى وارسته و دائم الذكر و استاد فلسفه من در نجف بودند.»

آية الله ميرزا جواد آقا از مادرش نامه اى دريافت كرد كه وى را به مراجعت به تهران فرامى خواند. لذا او على رغم ميل باطنى، در سال 1312 به تهران بازگشت زيرا به گفته خود، تحصيل را «واجب» و اطاعت از مادر را «اوجب» مى دانست.

وى در تهران ازدواج كرد و سه روز پس از بازگشت به تهران، رهسپار مشهد مقدّس شد.

آشنايى با آية الله ميرزا مهدى غروى اصفهانىآية الله ميرزا جواد آقا دوره سطح را در حوزه علميّه مشهد، نزد آية الله حاج شيخ هاشم قزوينى فراگرفت. او سپس در درس خارج فقه و اصول و معارف آية الله ميرزا مهدى غروى اصفهانى(متوفا: 1365 هـ .ق.) شركت كرد و نزديك 10 سال، مبانى اصولى مرحوم آية الله ميرزاى نائينى و نيز فقه و معارف اهل بيت(عليهم السلام) را از وى فرا گرفت. اين سال هاى ملازمت با استاد، دوران شكل گيرى شخصيت علمى و اخلاقى او بود.([5])

استادان

آية الله ميرزا جواد آقا از محضر اين بزرگان بهره علمى بيش ترى برده است:

1 ـ آية الله سيد شهاب الدين مرعشى نجفى

2 ـ آية الله حاج شيخ مرتضى طالقانى.

3 ـ آية الله حاج شيخ محمّد تقى آملى.

4 ـ آية الله حاج شيخ هاشم قزوينى.

5 ـ آية الله ميرزا مهدى غروى اصفهانى.

آية الله ميرزا جواد آقا از لحاظ مشى علمى و سلوك معنوى بسيار تحت تأثير «آية الله ميرزا مهدى غروى اصفهانى» بود. به همين دليل، مرحوم ميرزا جواد با تأثير پذيرى از اين استاد خود، گرايش به نوعى تفكر يافت كه از آن به «مكتب تفكيك» ياد مى شود. به جهت اين كه آية الله ميرزا مهدى غروى اصفهانى از سويى تأثير به سزايى در شكل گيرى شخصيت آية الله ميرزا جواد داشت و از سوى ديگر، به تعبير استاد محمّد رضا حكيمى، يكى از اركانِ «مكتب تفكيك» به شمار مى رود و بزرگان زيادى تحت تعليم و تربيت علمى و اخلاقى او بودند و گرايش به اين مكتب يافتند و متأثر از آن بودند، لذا ضرورى مى نمايد كه شرح حال اين عالم وارسته را نيز، هرچند به طور اجمال و گذرا، يادآور شويم.

ميرزا مهدى غروى اصفهانى([6])

اين عالم وارسته در اوايل سال 1303 هـ .ق. در اصفهان قدم به اين جهان گذاشت و در ذى الحجه 1365 روح سترگش به ملكوت پر گشود. پدرش مرحوم ميرزا اسماعيل از نيكان اصفهان بود. ميرزا مهدى، در حدود 9 سالگى پدر را از دست داد و پس از تحصيل مقدمات و خواندن اندكى فقه و اصول، در حدود 12 سالگى، راهى نجف اشرف شد.

وى از ابتداى ورود به عراق، با آية الله سيد اسماعيل صدر (متوفا: 1338 هـ .ق.) آشنا مى شود و از علم و اخلاق ايشان بهره مند مى گردد. ميرزا مهدى با راهنمايى آية الله صدر، مراحلى از سير و سلوك را طى مى كند. ايشان پس از آشنايى با سير و سلوك شرعى، با بزرگان ديگرى مانند: سيد احمد كربلايى (متوفا: 1332 هـ .ق.)، شيخ محمّد بهارى، سيد على قاضى و سيد جمال الدين گلپايگانى، كه در اين وادى بودند، آشنا و مأنوس مى شود.

ميرزا مهدى در درس اصول آخوند خراسانى و فقه سيد كاظم يزدى (صاحب عروه) حاضر مى شود. سپس ايشان به اتفاق چند تن ديگر، از درس اصول ميرزاى نائينى نيز به صورت تحقيقى و دقيق بهره وافر مى برد به طورى كه بر مبانى اصولى ايشان احاطه كامل مى يابد.

وى در 30 سالگى، مراحل عالى سير و سلوك را نزد سيد احمد كربلايى مى گذراند و مراحل معرفت نفس و خلع روح را پشت سر مى گذراند. او در همين ايّام مشرف به زيارت حضرت بقية الله ـ عجلّ الله فرجه ـ مى شود.([7]) اين واقعه نگرش ميرزاى اصفهانى را در معارف الهى و چگونگى تحصيل و طى مراحل معرفت و سلوك، به طور كلى تغيير مى دهد و ايشان معتقد مى گردد كه بايد بين معارف بشرى و معارف الهى، تفكيك قائل شد. ايشان بعدها كه به مشهد مقدس هجرت مى كند، بين سال هاى 1340 تا 1365 هـ .ق. كه مشغول تدريس و تعليم و تربيت و نشر معارف مى شود، همواره بر اساس همين بينش و تفكر، به القاى مباحث عقلى، فلسفى و عرفانى مى پرداخته است.

ميرزاى اصفهانى در مشهد مقدس، علاوه بر تدريس خارج علم اصول، به تدريس معارف نيز اشتغال مى ورزد و با همان روش مخصوص، شاگردان زيادى، از جمله ميرزا جواد آقا تهرانى را تربيت مى كند. آنان نيز روش استاد (تفكيك ميان معارف) را به خوبى مى آموزند و به كار مى بندند. در اين جا نام تعدادى از شاگردان ميرزا مهدى را كه هر يك شخصيتى برجسته در علم و عمل و وارستگى بوده اند، مى آوريم:

1 ـ سيد حسين حائرى.

2 ـ ميرزا على اكبر نوقانى.

3 ـ سيد صدر الدين صدر.

4 ـ شيخ هاشم قزوينى.

5 ـ شيخ مجتبى قزوينى.

6 ـ شيخ غلامحسين محامى بادكوبه اى.

7 ـ شيخ محمّد حسن بروجردى.

8 ـ شيخ محمّدكاظم مهدوى دامغانى.

9 ـ شيخ محمود حلبى خراسانى.

10 ـ شيخ هادى روحانى مازندرانى.

11 ـ شيخ زين العابدين غياثى تنكابنى.

12 ـ شيخ على محدث خراسانى.

13 ـ شيخ عبدالله واعظ يزدى.

14 ـ شيخ عبدالنبى كجورى.

15 ـ سيد على شاهرودى.

16 ـ سيد محمّد باقر نجفى يزدى.

17 ـ شيخ على نمازى شاهرودى.

18 ـ ميرزا جواد آقا تهرانى.

19 ـ سيد على رضا قدوسى.

20 ـ شيخ حسنعلى مرواريد.

21 ـ شيخ على اكبر صدر زاده دامغانى.

22 ـ شيخ محمّد باقر ملكى ميانجى.

23 ـ استاد محمّد تقى شريعتى مزينانى.

اجازات آية الله ميرزا مهدى غروى

آية الله ميرزا مهدى غروى اصفهانى از چهار تن از مراجع زمان خود مفتخر به دريافت اجازه اجتهاد گرديده است. تعابيرى كه در اين اجازه نامه ها به كار رفته است، حكايت از عظمت روحى، معنوى و علمى ميرزا مهدى دارد.

آية الله ميرزا مهدى اصفهانى، ابتدا از ميرزا نائينى اجازه اجتهاد دريافت نمود و سپس در حاشيه اين اجازه، اجازه سه تن ديگر از مراجع، آن را تأييد و تأكيد كرد. اين سه عالم بزرگوار عبارتند از:

1 ـ آية الله آقا ضياء الدين عراقى.

2 ـ آية الله سيد ابوالحسن اصفهانى.

3 ـ آية الله حاج شيخ عبدالكريم حائرى يزدى.

مبانى فكرى و فلسفى

«مكتب تفكيك» چيست؟

چنان كه گذشت، آية الله ميرزا مهدى اصفهانى در حوزه علميّه مشهد، حوزه درسى خود را بر اساس نوعى بينش بنا نهاد كه از آن به «مكتب تفكيك» تعبير مى شود. به تَبَع مرحوم ميرزا مهدى، شاگردان وى نيز به همين مكتب گرايش مى يابند و به تحصيل در حوزه معارف عقلى و الهى مى پردازند. پيش تر اشاره شد كه ميرزا جواد آقا نيز كاملاً از اين مكتب، تأثير پذيرفته برد و بعد از رحلت استاد، ايشان نيز مروّج و مدرّس اين مكتب مى گردد و راه استاد بزرگوارش را پيش مى گيرد.

در اين مقام مناسب است اشاره اى به معنا و مفهوم «مكتب تفكيك» نماييم با اين توضيح كه هدف نگارنده، تنها معرفى و شناسايى اجمالى اين مكتب است، نه نقد و بررسى و تحليل آن.

مبدع اصطلاح «مكتب تفكيك» نويسنده انديشمند و فرهيخته، استاد محمّد رضا حكيمى است([8]) كه در اين باب كتابى به نام «مكتب تفكيك» نگاشته و به طور مبسوط به تاريخ پيدايش و تطوّر و تحوّل و تعريف و شرح حال بنيان گذاران و معتقدان و پرورش يافتگان اين مكتب پرداخته است و البته خود استاد حكيمى نيز جزو پيروان و پرورش يافتگان اين مكتب است. ايشان مكتب تفكيك را چنين معرفى مى كند:

«تفكيك در لغت به معنى جداسازى است (چيزى را از چيز ديگر جدا كردن) و ناب سازى چيزى و خالص كردن آن، و مكتب تفكيك، مكتب جداسازى سه راه و روش معرفت و سه مكتب شناختى است در تاريخ شناخت ها و تأملات و تفكرات انسانى يعنى راه و روش قرآن، و راه و روش فلسفه، و راه و روش عرفان.

و هدف اين مكتب، ناب سازى و خالص مانى شناخت هاى قرآنى و سَره فهمى اين شناخت ها و معارف است، به دور از تأويل و مزج با افكار و نحله ها و بركنار از تفسير و رأى و تطبيق، تا حقايق وحى و اصول علم صحيح، مصون ماند و با داده هاى فكر انسانى و ذوق بشرى در نياميزد و مشوب نگردد.»([9])

پيروان اين مكتب معتقدند كه معارف، اقسام مختلفى دارد كه گاه برخى مخلوطى از الهى و غير الهى و گاه معارف خالص عرفانى و گاهى نيز معرفتى برخاسته از مبانى فلسفى است. همچنين گاهى هر يك از اين معارف با ديگرى ممتزج مى شود و هر يك از اين معارف نيز اقسام مختلفى دارند كه با قسم ديگر تركيب مى شود مثلاً «فلسفه» خود، به مشائى، اشراقى و فلوطينى تقسيم مى شود.

اينان مى گويند: انسان براى وصول به حقيقت، به ناچار بايد به معرفت خالص و نابِ وحيانى روى آورد. لذا براى رسيدن بدين مقصود، چاره اى جز تفكيك سازى ميان معارف نيست تا بدين طريق از خطر انحراف و التقاط مصون ماند. به همين دليل، تفكيكيان مى گويند: بايد در تحصيل معارف از تأويل و انطباق حذر كرد.

اين مكتب، تاريخ فكر و تأمل انسان را متأثر از سه جريان شناختى و معارفى و اعتقادى مى داند كه آبشخور همه جريان ها و نحله هاى فكرى و شناختى ديگر، يكى از اين سه جريان است: 1 ـ جريان وحى (دين ـ قرآن) 2 ـ جريان عقل (فلسفه ـ برهان) 3 ـ جريان كشف و شهود (رياضت و عرفان).([10])

البته چنان كه استاد حكيمى نيز اشاره مى كند، اصحاب مكتب تفكيك به هيچ وجه منكر فلسفه اسلامى يا عرفان اسلامى نيستند بلكه آنان مى گويند: «فلسفه و عرفان اسلامى چيزى از سنخ "تمدن اسلامى" است يعنى نشأت يافته از ميراث سرزمين هاى غير اسلامى و قبل اسلامى و البته پرورش يافته و رنگ پذيرفته در دنياى اسلام و پالوده گشته در ذهن نيرومند متفكران فيلسوف يا عارف اسلام.»([11])

لذا اين مكتب خود را موظف به جداسازى معارف اصيل وحيانى و الهى از غير آن در تمام حوزه هاى فكرى و نحله هاى عقيدتى مى داند. از اين رو، حتّى فلسفه و عرفان اسلامى را هم مصون از اين التقاط ها نمى داند بلكه ضمن احترام به عقايد و آراى عارفان و حكيمان اسلامى، يا حتّى پيروى از آنان، معتقد است كه بايد اين افكار، از هر انديشه اى كه رنگى غير دينى و الهى دارد، پاك سازى شود.

«مكتب تفكيك» با چنين مشى وحى مدارانه، سعى در پرورش عقلى و فكرى شاگردان خود دارد، اما اين كه آيا عقايد و روش بنيان گذاران و پيروان اين مكتب، خود نيز از خطاى بشرى بر كنار مى باشد يا خير، بحثى است بسيار فراخ كه انديشمندان را به چالش و تعامل با خود فرامى خواند.

فضايل و كمالات اخلاقى و نفسانى

o ساده زيستى

ميرزا جواد آقا تهرانى بسيار ساده زيست بود. لباس هاى او از پارچه هاى ارزان و گاه نامرغوب، اما همواره تميز و بدون پارگى بود. عمامه اى كوچك مى بست و مى فرمود: «براى كسوت روحانى من، همين بسنده است و اگر خلاف عرف نبود، اين را هم نمى بستم.» در سال هاى آخر زندگى، عصايى ساده هم همراه داشت.([12])

او در دوران سكونت در مشهد، بيش از 12 خانه عوض كرد كه همه آن ها استيجارى يا عاريتى بود و آخرين منزل وى، خانه اى كوچك بود كه آن هم متعلّق به پسر بزرگش بود.([13])برادر زاده، برادر و خويشان ديگر ايشان، بسيار سعى كردند كه ميرزا در منزل وسيع ترى زندگى كند، امّا او نپذيرفت.

او به سفرهاى تفريحى نمى رفت و در هواى گرم تابستان، هيچ گاه راضى به رفتن به خارج از شهر جهت هوا خورى نمى شد.([14])

ما ترك او از دنيا، همان لباس هاى ساده و اندك او بود.([15])

o تـواضـع

ميرزا جواد آقا چنان متواضع بود كه از همه بندگان مؤمن خدا خود را كوچك تر مى ديد و به همه ـ مخصوصاً طلبه ها و سادات ـ ارج و احترام مى نهاد. او هيچ گاه حاضر نبود امام جماعت شود ولى خود به هر طلبه اى اقتدا مى كرد و گاه بى خبر، پشت سر يكى از شاگردان به نماز مى ايستاد.

اگر درباره فرزندان و همسر خود، رهنمود و هدايتى داشت، هيچ گاه به صورت امر و نهى بيان نمى كرد. كارهاى منزل را بعضاً خود انجام مى داد.([16]) به نقل از يكى از فرزندان، ايشان با وجود كهولت سن، گاه در كنار حوض آب، لباس هاى خود را مى شست و يا با جارو، حياط خانه را مى روبيد.([17])

او براى اظهار ارادت به آستان حضرت سيد الشهدا(عليه السلام)، در روز عاشورا مشك آب بر دوش مى انداخت و به سقايى عزاداران مى پرداخت.

هرگز اجازه نمى داد كسى دست او را ببوسد يا او را «آية الله» خطاب كند.([18]) يكى از روحانيون مى گويد: روزى موفق به بوسيدن دست ايشان شدم و از اتاق بيرون رفتم و بازگشتم. آقا فرمود: «چون تو دست مرا بوسيدى، من هم كفش هاى تو را بوسيدم.»

يكى از شاگردان او مى گويد: نزد آقا بودم كه فردى آمد و اصرار كرد كه برايم دعا كنيد، مرحوم ميرزا جواد در پاسخ مى فرمود: «چون در روايات داريم كه اگر يهودى در حق مسلمان دعا كند، دعايش مستجاب است، من هم براى شما دعا مى كنم.»([19])

تواضع و اخلاص اين مرد بزرگ به حدى بود كه نويسنده كتاب ارزشمند «گنجينه دانشمندان» مى نويسد: «كراراً به معظم له ]آية الله ميرزا جواد آقا[ مراجعه نمودم كه بيوگرافى خود را مرحمت نمايند، ولى اجابت نفرمودند.»([20])

o پرهيز از آزار ديگران

اين خصوصيت، از ويژگى هاى بارز ايشان است. همسر ايشان نقل كرده: يك روز صبح متوجه شديم كه آقا شب به منزل نيامده است، بعد متوجه مى شوند كه چون ايشان، شب دير به منزل آمده و احتمال داده اند كه اهل منزل خواب باشند، درِ منزل را نزده اند و تا صبح پشت در مانده اند تا مزاحمتى ايجاد نشود.

در ايامى كه در مدرسه به عنوان طلبه بودند، براى آن كه مزاحمتى به وجود نيايد، ايشان كفش هاى خود را در مى آوردند و با پاى برهنه از پله ها بالا مى رفتند تا مبادا مزاحم ديگران شوند.

روزى هم مرحوم آية الله، مقدارى سبزى از مغازه مى خرند اما پس از لحظاتى باز مى گردند. فروشنده تصور مى كند كه حتماً سبزى خراب بوده و وى مى خواهد آن را پس بدهد ولى متوجه مى شود كه آقا چيزى را از روى سبزى ها به زمين مى گذارند و مى فرمايند:مورچه اى روى سبزى ها بود. چون فكر كردم خانه اش همين جاست، نخواستم موجب دورى او از خانه اش شوم.

ايشان به سبب جلوگيرى از مزاحمت براى ديگران، بارها و بارها مى گفتند: «پس از مرگم همين كه چند نفر جمع شدند تا بتوانند تابوت را حمل كنند، كافى است و به ديگران خبر ندهيد كه مزاحمتى براى آنها باشد و جنازه ام را در گودالى چال كنيد و خاك را بر هم بزنيد تا كسى متوجه آن نشود.»([21]) (يعنى حتى نمى خواستند هيچ نام و نشانى از قبر ايشان باقى بماند).

مراعات حال ديگران و جلوگيرى از مزاحمت براى ديگران به حدّى بود كه ايشان چند مرتبه كه به جبهه جنگ رفتند، همراه خود بقچه اى كه در آن كفن او بود، مى بردند و خود آية الله ميرزا جواد مى گويد: «بارها به دوستان گفته ام، در جبهه هر كجا كه شهيد شوم يا بميرم، همان جا با همين كفن مرا دفن كنيد و حق نداريد جنازه مرا به مشهد يا جايى ديگر انتقال دهيد.»([22])

روحيه جهاد و مبارزه با دشمنان خدا

فضيلت برجسته آية الله ميرزا جواد آقا تهرانى اين است كه ايشان در سنّ كهولت، لباس ساده و خاكى بسيجى به تن كرد و در جبهه جنگ و در كنار ساير مجاهدان فى سبيل الله حاضر شد و خود را در زمره «بسيجيان مجاهدى» قرار داد كه امام خمينى بر دست و بازويشان بوسه مى زد و بر آن افتخار مى كرد. آية الله ميرزا جواد آقا سه بار به جبهه رفت و به رزمندگانِ دفاع مقدس پيوست.

آية الله ميرزا جواد آقا تهرانى، از سال ها پيش از انقلاب، بر اين باور بود كه مبارزه با طاغوت و ظلم، وظيفه اى همگانى است. وى در خلال تدريس، بخصوص درس تفسير، به اين نكته اشاره مى كرده است. از اين رو، چه قبل و چه پس از انقلاب، اين پير عارف و روشن ضمير، از مبارزه كنندگان با طاغوت، در حدّ توان خود حمايت كرد و به آنان مهر ورزيد، چنان كه در صفحات بعد اين مقاله به طور جداگانه و به تفصيل، خواهيم گفت كه ايشان با شهيد نواب صفوى، شهيد هاشمى نژاد و امام خمينىمأنوس بود و همواره از نهضت امام خمينى حمايت و پشتيبانى مى كرد.

خدمات اجتماعى

ميرزا جواد آقا از امور اجتماعى و رسيدگى به بينوايان غافل نبود. اولين مركز خيريّه درمانى به نام درمانگاه خيريّه بينوايان با اشاره و مساعدت ايشان و جمعى از دوستان پزشك وى در سال 1334ش، در شهر مشهد تأسيس و راه اندازى شد و خود، هر هفته يك شب در جلسه هيأت مديره آن شركت مى جست و براى آنان تفسير مى گفت.

تأسيس نخستين صندوق قرض الحسنه ايران كه در سال 1342 ش، در مشهد آغاز به كار كرد، با تأييد و مساعدت ايشان صورت گرفت. اين مؤسّسه داراى فروشگاه تعاونى، كتابخانه و... مى باشد.

مرحوم ميرزا جواد آقا، از اين كه با نامه، تلفن و توصيه خدمتى را انجام دهد، دريغ نمى ورزيد و سعى در برآوردن نيازهاى مردم داشت.([23])

پشتيبانى از انقلاب اسلامى

پشتيبانى آية الله ميزا جواد آقا تهرانى از انقلاب اسلامى ايران، در مراحل مختلف اين نهضت ديده مى شود. حضور اين عارف وارسته در صحنه هاى مختلف انقلاب، به ويژه در دفاع مقدس باعث شگفتى برخى شده بود، اما هيچ بعيد نيست از كسى كه در خلال درس هاى خود، مخصوصاً درس تفسير، به مبارزه با ظلم و ظالم تذكر مى داد و لهذا با تمام وجود و قدرت، انقلاب را حمايت مى نمود،([24]) خود به مبارزه با ظلم برخيزد.

«ايشان به خاطر صفت دشمن ستيزى اى كه در مرحوم شهيد هاشمى نژاد بود، او را بسيار دوست مى داشتند.»([25]) يكى از شاگردانش نقل مى كند:

«همواره پشتيبان انقلابيون مسلمان بود.

آية الله تهرانى، از افراد زبونِ ترسوى موش صفت، خوشش نمى آمد و لو اين كه در سلك روحانيت باشند و از مردان شجاع و با همّت، تعريف مى نمودند و آنان را مى ستودند. آن زمان كه شهيد سيد مجتبى نواب صفوى قيام نمود و در مقابل ادعاهاى احمد كسروىنتوانست صبر نمايد تا عاقبت او را به جهنم فرستاد، آية الله تهرانى مَحبّتى شديد از نوّاب در دل داشت و او را دعا مى نمود. وقتى با خبر شديم كه نواب صفوى با جمعى به نام فدائيان اسلام وارد مشهد شده اند و در مهديه اقامت دارند، ما جمعى از طلبه ها كه به نواب عشق مىورزيديم به ديدنش شتافتيم... از ميان علماى مشهد، فقط آية الله تهرانى را ديديم كه آمد و در كنار نواب قرار گرفت...

نواب هر وقت فرصت مى كرد به منزل آقا ميرزا مى آمد و با هم انس مى گرفتند. مدت زمانى كه نواب در اختفاء به سر مى برد و گاه گاهى به مشهد مشرف مى شد، در هر كجا بود و در منزل هر كدام از دوستان وارد مى شد به آقا ميرزا زنگ مى زد و ملاقات ها را در همان مقرّ خود و يا در منزل آقا ميرزا قرار مى دادند. روزى بنده در خدمت آقا ميرزا بودم و صحبت از نواب شد، جمله اى فرمودند كه هيچ وقت از خاطر من نمى رود. فرمودند: نواب خود را تربيت نموده است.»([26])

«آية الله ميرزا جواد تهرانى، با همان قد خميده و جسم نحيف در راهپيمايى ها و تظاهرات قبل از پيروزى انقلاب اسلامى شركت مى نمود.»([27])

«آية الله تهرانى، قبل از انقلاب عملاً و همچنين در گفته هايش و درس هايش، مخالف سرسخت رژيم طاغوت بود و لذا رژيم شاه هم درباره ايشان حساسيت خاصّى داشت و مخصوصاً در درس تفسير ايشان مأمورين مخفى مى فرستاد كه بتواند ايشان را كنترل نمايد.»([28])

وى علاقه و ارادت تمام به امام خمينى(قدس سره)داشت. اين امر از دو چيز نشأت مى گرفت:

اوّل، به دليل ملكات و فضايل معنوى امام خمينى و دوم، روحيه ظلم ستيزى و مبارزاتى امام خمينى.

«بعضى از موثقين از روحانيون نقل كردند كه آقا ميرزا گفته اند: من حدود شصت سال حركات امام خمينى را زير نظر داشتم و حتّى يك ترك اولى از ايشان نديدم.»([29])

حكايت زير را يكى از شاگردان ميرزا جواد نقل كرده كه نشانه ايمان ميرزا جواد آقا به شخصيت معنوى امام خمينى است:

«روزى به منزل ايشان رفتم. ديدم آقاى ميرزا با يكى از علماى متشخص كه به زيارت حضرت رضا(عليه السلام) آمده بودند، درباره شخصيت امام خمينى صحبت مى نمودند و خصايص و امتيازات و ملكات نفسانيه آن حضرت را بازگو مى كردند... آن عالم... مى فرمود: من حدود بيست سال قبل در جلسه درس اخلاق امام مى نشستم و چنان اثرى در من كرده است كه امروزه... هر وقت به ياد كلمات ايشان مى افتم، منقلب مى شوم... مى فرمود: گاهى بعضى از بزرگانى كه با امام رفيق و مربوط بودند، اصرار مى ورزيدند كه يك روز تعطيلى امام را به خارج از شهر ببرند كه استراحتى بنمايند، ولى امام قبول نمى كردند و گاهى... با دو شرط قبول مى كردند: يكى، اين كه هر كجا كه وقت نماز رسيد ولو در جاى نامناسب بايد نماز را اول وقت بخوانيم. دوم، اين كه از احدى سخنى كه بوى غيبت از آن استشمام شود، شنيده نشود. و آقاى ميرزا با افروختگى تمام آن عالم را تصديق مى نمودند.»([30])

علاقه ميرزا جواد آقا به امام به حدى بود كه يك بار كه در ملاقات عمومى با امام شركت جسته بودند، باز هم ميرزا جواد آقا تقاضاى ملاقات با امام را مى كند و امام به خاطر ميرزا مى پذيرد. هنگامى كه امام وارد اتاق مى شوند، ابتدا دستور مى دهند ميرزا جواد آقا را به اتاق بياورند و آن گاه امام، او را مورد تكريم و احترام قرار مى دهند و امر مى كنند كه براى ميرزا جواد آقا صندلى بياورند و خود امام، ايستاده به ايراد سخن پرداختند.»([31])

ميرزاجواد آقا در امضاى اطلاعيه هاى ضد دستگاه ستم شاهى و حمايت از نهضت امام خمينى نيز نقش داشته است. وى در شناساندن امام خمينى به مردم نيز موثّر بود چنان كه بسيارى از متدينان اظهار داشتند: امام را نمى شناختيم بلكه آية الله ميرزا جواد آقا بود كه ما را با امام و اهداف او آشنا كرد.([32])

آية الله ميرزا جواد در تحصن علما در تهران كه به حمايت از امام خمينى بود، شركت داشت. علاوه بر اين، امضاى ايشان در نامه اى كه از طرف جامعه روحانيت، در حمايت از تحصن علماى اعلام در مسجد دانشگاه تهران صادر شد، مى درخشد.([33])

پس از ارتحال امام خمينى نيزكه آية الله خامنه اى از سوى مجلس خبرگان، به عنوان «رهبر» تعيين مى شود، آية الله ميرزا جواد آقا تهرانى به همراه جمعى از علماى مشهد اين اطلاعيه را در پشتيبانى وحمايت كامل از رهبرى حضرت آية الله خامنه اى و لزوم پيروى از دستورهاى ايشان را امضا مى كند. اطلاعيه به شرح ذيل:

بسم الله الرّحمن الرّحيم

حضور محترم رهبر عاليقدر جمهورى اسلامى ايران حضرت آية الله خامنه اى(دامت بركاته)

ضمن عرض تسليت مصيبت عظماى ارتحال مرجع فقيد و رهبر كبير، بنيانگذار جمهورى اسلامى حضرت آية الله العظمى امام خمينى(قدس سره)خداوند متعال را سپاسگزاريم كه اعضاى محترم مجلس خبرگان با درايت و هوشمندى، جنابعالى را به عنوان مقام معظم رهبرى انتخاب فرمودند.

اينجانبان حمايت كامل خويش را از رهبرى آن مقام محترم اعلام داشته و پيروى از رهنمودها و دستورات مقام محترم رهبرى را لازم مى دانيم و از عموم مسلمين خصوصاً ملت بزرگ ايران انتظار داريم كه با حفظ وحدت كلمه با رهبرى آن جناب نقشه هاى شيطانى دشمنان اسلام را نقش بر آب نمايند.

تأييدات و توفيقات جنابعالى را از درگاه احديّت، تحت توجّهات حضرت بقية الله الاعظم (ارواحنا لتراب مقدمه الفداء) مسئلت مى نماييم.

18/3/68

اين عالم فرزانه تا پايان عمر هرگز از حمايت و پشتيبانى از نهضت عظيم امام خمينى غافل نبود.

حضور در جبهه جنگ

اين عالم ربّانى در همان سال هاى آخر زندگى و با همان قد خميده و كمانى، چندين بار در جبهه نبرد حاضر شد و لباس بسيجى به تن كرد. «ايشان روزى 14 گلوله خمپاره به نام 14 معصوم شليك مى كردند، از ديده بان سؤال شد كه به هدف مى خورد؟ او كه نمى دانست چه كسى شليك مى كند، با هيجان مى گويد: كاملاً به هدف اصابت كرد. بعداً كه مى پرسيد: چه كسى مى زندأ پاسخ مى شنود: ميرزا جواد آقا تهرانى.»

خود مرحوم ميرزا جواد آقا نقل كرده است:

«روزى قرار شد خمپاره بزنم، مجبور شدند (به علت خميدگى پشت) چهار پايه اى آوردند و من روى آن قرار گرفتم و يك نفر هم از پشت، دو گوش مرا گرفت و من گلوله را در لوله آن انداختم.»([34])

با اين كه ايشان از امامت جماعت پرهيز داشت و بارها به برخى از شاگردان و طلاب اقتدا مى كرد، اما فقط در جبهه بود كه امامت جماعت را پذيرفت. خود، دليل آن را چنين بيان مى كند:

«من ديدم اين جوان ها جانشان را در طبق اخلاص گذاشته و آماده جانبازى هستند. چون از منِ طلبه ناچيز خواستند كه برايشان نماز جماعت بخوانم، شرم كردم كه تقاضاى اين عزيزان را رد كنم.»([35])

حضور عارف وارسته اى چون ايشان، علاوه بر اين كه عمق روشن بينى ايشان را نشان مى دهد، پرده از واقعيات ديگرى نيز بر مى دارد. خود ميرزا جواد آقا نقل مى كند:

«من شبى آقا را (امام زمان ـ عجل الله فرجه ـ ) در خواب ديدم. فرمود: جواد، حركت كن و به جبهه برو! من هم بلافاصله به سوى جبهه حركت كردم. حدود يك ماهى آنجا بودم و برگشتم. بعداً ترديد كردم كه شايد امر آقا را امتثال نكرده باشم، لذا دوباره رفتم. وقتى برگشتم باز هم ترديد برايم حاصل شد كه بار سوم رفتم.»([36])

آرى به جبهه رفتن بنده صالحى مانند آية الله تهرانى، صدها معنا داشت، چه بسيار اشكالات واهى را جواب مى داد و چه شك و ترديدها را بر طرف مى نمود و چه آثار خوبى از براى رزمندگان به جا مى گذاشت و چه نظرات مقدس مآبانه و يا ساده انديشانه از بعضى مقدسين و يا بعضى از علما مانند آقاى منتظرى را عملاً محكوم و مردود مى كرد.([37])

تأليفات

آية الله ميرزا جواد آقا تهرانى نياز و اقتضاى زمان را در نظر مى گرفت او برخى دست نوشته هاى خود را از بين برد. چند كتاب از ايشان بر جاى مانده است كه هر كدام به اقتضاى مسايل روز نگاشته شده است. آثار چاپ شده ايشان به قرار ذيل است:

1 ـ فلسفه بشرى و اسلامى: در ردّ كمونيسم و ماترياليسم.

2 ـ عارف و صوفى چه مى گويد؟

3 ـ ميزان الطالب: دو جلد و شامل مباحث كلامى براساس قرآن و حديث است.

4 ـ آيين زندگى و درس هاى اخلاق اسلامى.

5 ـ بهائى چه مى گويد؟

6 ـ بررسى در پيرامون اسلام: در ردّ نظريات كسروى.([38])

آية الله ميرزا جواد آقا در چاپ هيچ كدام از آثار خود بهره مادى نبرد بلكه آنچه هزينه كرده بود، دقيقاً محاسبه مى كرد و قيمت آن را پشت جلد تعيين مى كرد. معمولاً پرهيز داشت نام و عنوان او به طور كامل و به طور احترام آميز بر روى كتاب نوشته شود. گاهى مى نوشتند: «ج ـ زارع» يا «ج »يا «جواد» و اين اواخر به «جواد تهرانى» اكتفا مى كرد و بدين سان بود كه اين مرد وارسته از هر نام و نشان و شهرت گريز داشت.

... و سرانجام

سرانجام اين مجاهد و عالم ربّانى و بنده صالح خداوند در سحرگاه سه شنبه، دوم آبان 1368، به سوى «مليك مقتدر» پر گشود.

، وصيّت نامه ايشان مانند رفتار و اعمال و گفتار وى در زمان حيات او، سراسر درس است. اين وصيت نامه كه در تاريخ هاى مختلف، بارها با خط خود تأييد يا اصلاح شده بود، چنين است:

«جسدم را در قبرستان عمومى خارج شهر يا محل مباحى خارج شهر، هر كجا باشد، دفن كنند... على اىّ حال، جسد مرا به زودى و بدون سر و صدا و اطلاع دادن به اشخاص و مردم بايد در بيابان يا قبرستان عمومى مردم دفن نمايند و به عنوان هفته و چهلم و سال، مجلسى بر پا نكنند. هر كس خواست براى من خودش در هر موقع طلب مغفرت مى نمايد و به اين رقم تنها، من راضى و خرسند هستم. ان شاءالله تعالى. جواد.

فرزندان من هر موقع خواستند براى من خيراتى بدهند. مختصر نماز و روزه اى بگيرند نيز خوشحال خواهم بود. ان شاءالله تعالى. و آنان را وصيت مى كنم تنها به تقوا و اطاعت خداوند متعال در همه حالات از زندگى شان.

والسلام على من اتبع الهدى.

برج 6/58 ـ جواد.»([39])

پيام مقام معظم رهبرى، حضرت آية الله خامنه اى ـ مدّظلّه ـ به مناسبت ارتحال آية الله ميرزا جواد تهرانى:

بسم الله الرّحمن الرّحيم

جناب حجة الاسلام و المسلمين آقاى طبسىدامت تأييداته

با تأثر و تأسف خبر ارتحال عالم مجاهد و فقيه پرهيزگار و عبدصالح آية الله آقاى حاج ميرزا جواد آقاى تهرانى رضوان الله تعالى عليه را دريافت كردم. آن عالم بزرگوار و پارسا حقّاً از زمره انسانهاى والا و برجسته اى بود كه عمر خود را در بندگى خدا و خدمت به خلق و مجاهدت در راه دين گذرانيد و با بيان و قلم و قدم در طريق جلب رضاى الهى گام برداشت.

ساليان دراز، حوزه علميّه مشهد را با درس فقه و تفسير و عقايد رونق بخشيد و طلاب و فضلاى زيادى را مستفيض گردانيد. در مقاطع گوناگون از ساليان مرارت بار نهضت اسلامى و به خصوص در حوادث دوران پيروزى انقلاب پشتيبان و همراه مبارزين و مايه دلگرمى آنان بود. پس از پيروزى انقلاب نيز در صحنه هاى بسيار مهم و حساس با حضور مؤثر و با بركت خود، انقلاب را تقويت كرد و از جمله در سالهاى جنگ تحميلى مكرر لباس رزم پوشيد و با وجود كهولت سن در صحنه نبرد پيشوا و همگام جوانان مجاهد فى سبيل الله شد.

رحلت آن بزرگوار ضايعه اى براى حوزه هاى علميّه و مصيبتى براى آشنايان به منزلت علمى و عملى اين عالم جليل القدر است. اينجانب به همه علماى اعلام و حوزه علميّه و مردم مشهد و ديگر ارادتمندان و دوستداران آن عالم جليل و مخصوصاً خانواده محترم و فرزندان مكرّم ايشان تسليت عرض مى كنم و از خداوند متعال رحمت و علوّ درجات براى ايشان مسئلت مى نمايم.

سوم آبانا 1368

مدفـن

پيكر مطهر اين فقيه مجاهد و زاهد وارسته در عصر همان روز، با شكوهى خاص تا مرقد امام رضا(عليه السلام) تشييع شد و آن گاه پيكر او را در بهشت رضا(عليه السلام)، در كنار شهداى جنگ تحميلى مشهد مقدس به خاك سپردند.

نگارنده اين مقاله كه به مشهد مشرف شده بود و موفق به زيارت مرقد اين عالم وارسته در قبرستان بهشت رضا علیه السلام ,,شد، ملاحظه كرد كه مرقد آية الله ميرزا جواد آقا فاقد سنگ قبر و مشخصات صاحب قبر است و گويا خود ايشان راضى به اين امر نبوده اند. آرى، مردان بزرگ، همواره نشان در بى نشانى داشته اند و اساساً اينان هياهوها و اسم و رسم هاى اين جهان را قابل اعتنا و ارزشمند نمى دانسته اند تا در اين دام ها گرفتار آيند چه اين كه به خوبى مى دانند «تنها وجه خداست كه باقى خواهد ماند» و هر چه غير اوست، همه فانى و ناپايدارند.

[1] - اين القاب از نامه تسليت مقام معظم رهبرى كه پس از رحلت آيةالله تهرانى منتشر شد، اخذ شده است.

[2] - درباره تاريخ ولادت ميرزا جواد آقا تهرانى اختلافاتى به چشم مىخورد. آنچه ذكر كرديم به نقل از كيهان فرهنگى (ويژه نامه مكتب تفكيك)، اسفند سال 1371 است.

[3] - مجلّه مشكوة، شماره 36 و 37، ص 167.

[4] - همان.

[5] - مشكوة، شماره 36 و 37، ص 167

[6] - مطالب اين قسمت، از كتاب مكتب تفكيك، تأليف محمّد رضا حكيمى(ناشر: مركز بررسىهاى اسلامى، چاپ اول، 1373) اخذ شده است.

[7] - واقعه ديدار با امام زمان(عجّ) در گنجينه دانشمندان، ج7، در شرح حال آيةالله ميرزا مهدى غروى اصفهانى ذكر شده است.

[8] - در اين جا ذكر دو نكته ضرورى است: اولاً، چنان كه اشاره شد، اصطلاح مكتب تفكيك، ابداع نويسنده شهير محمّد رضا حكيمى است. لذا ممكن است عدهاى از منسوبين به اين مكتب، اين تعبير را نپسندند و تعابيرى چون «مكتب معارفى خراسان» به كار برند. در هر حال، اين مقاله درصدد نيست تأكيد بر اسم خاصى نمايد ثانياً، ممكن است عدهاى از منسوبين به اين مكتب ديدگاه استاد حكيمى درباره اين مكتب را هم نپذيرند (كه البته اختلاف نظر در مباحث نظرى، امرى طبيعى است) لكن در اين مقاله چون نگارنده در حين نگارش مقاله تنها به كتاب «مكتب تفكيك» دسترسى داشت، لذا ديدگاههاى استاد حكيمى را در اين زمينه، بيان داشته است.

[9] - مكتب تفكيك، ص 44.

[10] - ر. ك: مكتب تفكيك، ص 50.

[11] - ر.ك: همان، ص 53.

[12] - مجله مشكوة، شماره 36 و 37، ص 163.

[13] - همان، ص 166.

[14] - جلوههاى ربّانى، عبدالجواد غرويان، انتشارات شفق، قم، چاپ اول، 1375، ص 59 ـ 63.

[15] - مجله مشكوة، شماره 36 و 37، ص 166.

[16] - همان، ص 164 و 165.

[17] - همان، ص 163.

[18] - همان، ص 164.

[19] - روزنامه جمهورى اسلامى، 20/9/1368.

[20] - گنجينه دانشمندان، شريف رازى، ج 7، ص 126.

[21] - روزنامه جمهورى اسلامى، 20/9/1368.

[22] - مجله مشكوة، شماره 36 و 37، ص 172 و 173.

[23] - مشكوة، ص 170 و 171.

[24] - جلوههاى ربّانى، ص 92.

[25] - همان، ص 86.

[26] - همان، ص 87 و 88.

[27] - همان، ص 90 و 91.

[28] - همان، ص 95.

[29] - جلوههاى ربّانى، ص 107.

[30] - همان ،ص 107 و 108.

[31] - همان، ص 108 و 109.

[32] - روزنامه اطلاعات، 4/9/1374.

[33] - ر.ك: اسناد انقلاب اسلامى، ج 2، ص 647.

[34] - رونامه جمهورى اسلامى، 20/9/1368.

[35] - مجلّه مشكوة، شماره 36 و 37، ص 173.

[36] - جلوههاى ربّانى، ص93 و 94.

[37] - همان، ص 94.

[38] - مجلّه مشكوة، شماره 36 و 37، ص 169.

[39] - همان، ص 174 و 175.

 

حضرت امام حسن عسکری:
فقر با ما ، بهتر از ثروتمندی در کنار دشمنان ماست.
و کشته شدن با ما بهتر از زندگی در کنار دشمنان ماست.
و ما پناهگاه کسی هستیم که به ما پناه آورد.
و نور هدایت برای کسی هستیم که خواهان بصیرت از ما باشد.
و نگهبان کسی هستیم که به ما تمسک جوید.
پس هر کس ما را دوست بدارد با ما در درجات والای بهشت خواهد بود.
و آن که از ما جدا شد به سوی آتش خواهد رفت.

برو بالا