آقا این گونه بود
فقيه راحل، ميرزا جواد تبريزى(قدس سره) در سال1305هـ . ش مطابق با 1345 هـ . ق در شهر تبريز در محله «منجم باشى»، نزديك مسجد «عربلر» چشم به جهان گشود
فقيه راحل، ميرزا جواد تبريزى(قدس سره) در سال1305هـ . ش مطابق با 1345 هـ . ق در شهر تبريز در محله «منجم باشى»، نزديك مسجد «عربلر» چشم به جهان گشود. وى زندگى خود را در يك خانواده متوسط و متدين شروع كرد. مرحوم ميرزا(رحمه الله)از پدر و مادرى متدين و داراى ويژگى معنوى والايى به دنيا آمد، معنويت اين خانواده به قدرى بود كه در منزل خود يك نماز خانه داير كرده بودند. پدر ايشان به حاجعلى كُبار معروف بود، و در محل زندگى و بازار ايشان را به عنوان شخصى متدين و متعهد مى شناختند. اهل مسجد بود و يك حجره تجارت خشكبار در سراى «حاج مير ابو الحسن» داشت. مادر مرحوم ميرزا(رحمه الله)خانم فاطمه سلطان از بانوان بسيار متدينه ومؤمنه بود. ايشان به زهد و تقوا معروف بود، مرحوم ميرزا(رحمه الله) از همان آغاز در تحصيلات مدارس جديد بسيار موفق بود، هميشه از نمرات بالايى برخوردار بود و مدير و معلمين به خاطر استعداد سرشار و فوق العاده ايشان نويد آينده اى درخشان را مى دادند. بعد از پايان دوره راهنمايى، در سال دوم دبيرستان بود كه مرحوم ميرزا(رحمه الله)كم كم به خاطر جذابيت و معنويت حوزه علميه و آشنايى با گروهى از طلاب فاضل، تصميم به رها نمودن تحصيلات كلاسيك نمود. با توجه به اينكه خانواده مرحوم ميرزا(قدس سره) با ترك تحصيل موافق نبودند اما ايشان دنبال بهانه اى مى گشت تا بتواند دبيرستان را رها كرده و به دروس حوزه مشغول شود. بعد از مدتى مسئولين دبيرستان تصميم مى گيرند كه درس موسيقى را جزء درس ها قرار دهند، و با برگزارى اولين كلاس موسيقى، مرحوم ميرزا(قدس سره) فرصت را مغتنم شمرده و با اين بهانه كه اين خلاف شرع است دبيرستان را ترك مى كند و حاضر نمى شود ديگر در آن مدرسه ادامه تحصيل دهد. مدير و معلمان با مراجعه به پدر مرحوم ميرزا(قدس سره) از او مى خواهند كه فرزند خود را از تصميم خود منصرف نمايد; زيرا او آينده اى درخشاندارد. وليكن مرحوم ميرزا(قدس سره) مقاومت نموده و سرانجام با پناه بردن به مدرسه «طالبيه» تبريز با جديت درس را شروع مى كند. مدير دبيرستان تصميم مى گيرد خود را به حجره مرحوم ميرزا(قدس سره) برساند و او را براى بازگشت به دبيرستان قانع نمايد، از اين رو با مقدارى هدايا به حجره مرحوم ميرزا(قدس سره) مى رود و از او مى خواهد كه به دبيرستان برگردد. اما مرحوم ميرزا(قدس سره) مى گويد: من با خدا عهد بسته ام بودم دروس حوزه را شروع كنم و از اين تصميم هم بر نگردم. مى خواهم راهى را بروم كه نهايتش خدمت به دين و مذهب بر حق تشيع باشد. مرحوم ميرزا(قدس سره)در صدد بود نه به هر وسيله ممكن رضايت پدر و مادر را جلب كند; زيرا از طرف و علاقه به تحصيل علوم دينى و از طرفى مى رسد مخالفت والدين او را داد، و همواره در فكر چاره جويى بود. اين امر موجب شد كه به استخاره پناه ببرد و با خداى خود عهد بست كه اگر استخاره خوب آمد به درس حوزه ادامه دهد، و به تدريج رضايت والدين را جلب نمايد، و اگر استخاره بد آمد آنچه كه پدر و مادر به او امر كنند اطاعت كند. مرحوم ميرزا(قدس سره) شنيده بود كه شيخ هدايت غروى(رحمه الله)از اشخاصى است كه استخاره او مجرّب است و در ميان مردم شهر تبريز مشهور بود كه مضمون استخاره را شرح مى دهد. به نزد مرحوم شيخ هدايت(رحمه الله)رفته و طلب استخاره مى كند، شيخ هدايت(رحمه الله) به محض آنكه استخاره را مى گيرد چهره اش برافروخته مى شود. مرحوم ميرزا(قدس سره) مى گويد: يك لحظه با نگاه به چهره شيخ، ترسيدم، ناگهان رو به من كرد و گفت: «چه كار مى خواهى بكنى پسر! مى خواهى نبى پيامبر بشوى و پا درجاى پاى انبيا بگذارى؟ من جايگاه تو را در نزد ائمه(عليهم السلام)مى بينم!» ماجراى استخاره را تا آخر عمر براى اعضاى خانواده خود نقل نمى كند و به مناسبتى به برادر خود، (حاج كريم رهبر سعادتى) را در جريان مى گذارد و از ايشان قول مى گيرد كه در زمان حياتشان فاش نشود. بعد از نتيجه استخاره تصميم مى گيرند با جدّيت به درس حوزه ادامه دهند و از طرفى پدر و مادر خود را راضى كنند، كه بعدها اين رضايت حاصل شد و مايه فخر و سربلندى پدر و مادر شدند فرزندى افتخار مى كرده و هميشه دعا گوى او بودند. ايشان در مدرسه «طالبيه» تبريز سكونت گزيد و با مرحوم علامه شيخ محمد تقى جعفرى(رحمه الله)هم حجره مى گردد و با جديت شروع به درس خواندن مى نمايد تعهد به حضور در درس، از آغاز مرحوم ميرزا(رحمه الله)را در طالبيه تبريز شاخص كرده بود، و كم كم استعداد علمى او بروز كرد و توانست دروس سطح را در تبريز به پايان برساند. فاضل محترم آقاى حاج مير على اكبر فردوس از تجار خير و متدين تبريز كه از زمانى كه فقيه مقدس، مرحوم ميرزا(رحمه الله)در طالبيه تبريز مشغول به تحصيل بودند باهم آشنايى داشتند و در طول مرجعيت مرحوم ميرزا(رحمه الله)ايشان وكيل و امين مرحوم ميرزا(رحمه الله) در تبريز بودند، در جمعى مى فرمودند: وقتى مرحوم ميرزا(رحمه الله)در طالبيه تبريز حركت مى كرد، به وضوح مشاهده مى شد كه طلاب متوجه او مى شوند و با اشاره به يكديگر مى گويند: اين شخص بسيار فاضل است و در تحصيل بسيار موفق مى باشد. طلاب از وجود ايشان در هر فرصتى استفاده مى كردند و مقام علمى ايشان از همان جوانى كه در طالبيه قدم مى زدند، به وضوح مشخص بود و اوقات خود را صرف درس و بحث مى كرد وعاشق كسب علم بود و طلاب سعى مى كردند هنگامى كه ميرزا(رحمه الله)در طالبيه در حال تردد است از او استفاده كنند و در هر فرصت ممكن از علم سرشار او بهره ببرند. طلاب در طالبيه تبريز روزها حلقه بحثى داشتند كه افراد فاضل و معروف مدرسه مى نشستند و طلاب گرد آنان حلقه زده و شروع به سؤال و جواب مى كردند. مرحوم ميرزا(رحمه الله)هم حلقه بحثى داشت كه از ساير حلقه هاى بحث شلوغ تر بود و افراد اطراف ايشان را گرفته و شروع به بحث مى كردند. تسلط و احاطه علمى مرحوم ميرزا(رحمه الله)به قدرى بود كه طلاب با شوق و ذوق به دور آن حلقه علمى گرد مى آمدند. مرحوم ميرزا(رحمه الله)به رغم مشكلات مادى، با جديت درس مى خواند، ايشان نقل كردند: در حجره چيزى براى خوردن نداشتيم و من و علامه جعفرى(رحمه الله)مانده بوديم چه كنيم. بعد از ظهر جمعه تاجرى به مدرسه آمد و مبلغى به ما داد جهت نماز وحشت، توانستيم با آن پول چند روزى را بگذرانيم، خداوند متعال به ما عنايت مى كرد و هرگاه با مشكلى برخورد مى كرديم تفضلى مى فرمود و ايام را پشت سر مى گذاشتيم و در هر حال شكر گزار بوده و با گرسنگى و نادارى آشنا شده بوديم، احساس وظيفه و اداى آن موجب مى شد توكلمان بيشتر شود و به آنچه كه خدا مقدر كرده بود مى ساختيم. حجت الاسلام والمسلمين، ابراهيم رضائيان مى گويد: فقيه راحل مرحوم ميرزا(رحمه الله)در طالبيه تبريز به فضل و علم معروف بود و افراد بسيارى به ايشان علاقه داشتند و از ايشان استفاده مى كردند. بعضى اوقات حلقه بحث در حياط مدرسه طالبيه تبريز ايجاد مى شد و طلاب با هم بحث مى كردند. يكى از حلقه هاى بحث، مربوط به فقيه راحل، مرحوم ميرزا جواد تبريزى(رحمه الله)بود كه ايشان با مرحوم علامه شيخ محمد تقى جعفرى(رحمه الله)بحث مى كرد و اين بحث چنان پربار بود كه حدود پنجاه الى شصت طلبه دور مرحوم ميرزا(رحمه الله)حلقه مى زدند و از وجود ايشان استفاده مى كردند. مرحوم ميرزا(رحمه الله)واقعاً زحمت كشيده بود و در دوران جوانى از هر نظر مى درخشيد، و تمام اوقات خود را به مطالعه و درس مشغول بود، و از بركات آن زحمات خالصانه است كه امروز حوزه علميه قم داراى فضلايى است كه افتخار حوزه مى باشند، وسكان دار سطوح عالى حوزه هستند، و آثار علمى ايشان كه به قلم مبارك ايشان نگاشته شده است، افتخارى ديگر براى حوزه مى باشد، از اين رو طلاب جوان بايد از زندگى اين فقيه راحل(رحمه الله)درس بگيرند و جهت رسيدن به درجات بالا و كسب مقامات عاليه، ايشان را الگو قرار دهند. تمام مراحل زندگى مرحوم ميرزا (رحمه الله)درس است، و اين مراحل چهار گانه كه شامل تحصيل در تبريز، تحصيل در قم، دوران سكونت در حوزه نجف و سپس بازگشت به قم مقدسه مى باشد، هر لحظه اش راهكارى است به سوى رسيدن به مرتبه كمال و معرفت.
پس از چند سال تحصيل، مرحوم ميرزا(رحمه الله)كم كم احساس مى كند كه بايد حوزه تبريز را ترك كرده و به حوزه علميه قم منتقل شود تا مراتب علمى خود را آنجا كامل نمايد. در سال 1364 هـ . ق در حالى كه مرحوم ميرزا(رحمه الله) نوزده سال بيشتر نداشت به قم منتقل مى شوند و در درس اصول و فقه آيت الله سيد محمد حجت كوه كمرى(رحمه الله)چهار سال حاضر مى شوند، و در درس اصول و فقه آيت الله رضى زنوزى تبريزى(رحمه الله)چهار سال، حاضر مى شوند و چهار سال، درس فقه در نزد مرحوم آيت الله خراسانى(رحمه الله)تلمذ مى كند و در طول سكونت در قم، كه نه سال طول كشيد در دروس فقه استاد الفقهاء و المجتهدين آيت الله بروجردى(رحمه الله)حاضر مى شود كه عمده استفاده ايشان از سيد بروجردى(رحمه الله)بوده است كه مورد توجه ايشان قرار مى گيرند، و به خاطر تسلط و استعداد علمى، ايشان را جزء ممتحنين حوزه قرار مى دهد. كرسى درس مرحوم ميرزا(رحمه الله)در قم از رونق خاصى برخوردار بود. درس ايشان زبانزد طلاب بود و مسجد نو روبروى شيخانمملو از طلاب مى شد و به قول آيت الله شيخ يحيى انصارى شيرازى حفظه الله، درس مرحوم ميرزا(رحمه الله)به قدرى شيرين و با محتوا بود كه هنوز حلاوت آن درس را احساس مى كنم و مانند آن درس را بعدها هرگز نيافتيم. حجت الاسلام والمسلمين سيد ابراهيم رضائيان مى گويد: من هم از ايران به نجف رفتم و مدتى در حوزه نجف بودم. بعد يك سفر به ايران داشتم كه به محضر مبارك شيخ آيت الله ميرزا هاشم(رحمه الله)رسيدم و ايشان تا مرا ديد، با شوق و ذوق خاصى از من سؤال كرد: از ميرزا جواد(رحمه الله)چه خبر، ايشان چه كار مى كند؟ ميرزا واقعاً جولان فكرى داشت. مرحوم ميرزا هاشم(رحمه الله) در مورد هيچ كس سؤال نكرد و فقط جوياى حال ميرزا(رحمه الله)شد و اين خود نشان مى داد كه مرحوم ميرزا(رحمه الله)كسى نبود كه فراموش شود.
مرحوم ميرزا(رحمه الله)مى فرمودند: ما در حوزه قم بوديم و آوازه حوزه نجف را مى شنيديم. خيلى در حسرت نجف مى سوختم، وليكن راهى براى هجرت به آن ديار نمى يافتم، هميشه در اين فكر بودم كه آيا مى شود روزى ما هم موفق شويم حوزه نجف را درك كنيم و در جوار مرقد مطهر اميرالمؤمنين و أبا عبدالله الحسين(عليهما السلام)ادامه تحصيل دهيم، و اين آرزو موجب شده بود كه توسل فراوان داشته باشم تا آنكه خداوند متعال حاجت من را برآورده كرد، و در جلسه علمى اى كه داشتيم خدا عنايت كرد و اسباب مهيا شد و موفق به هجرت به نجف شدم. خصوصيات آن جلسه به نقل از مرحوم ميرزا(رحمه الله)اين گونه است، كه ايشان فرمودند: بعضى تجار تبريزى، از تهران يا تبريز به قم مى آمدند و طلاب آذربايجانى را به ميهمانى دعوت مى كردند. يك روز حاج يعقوب ايپكچى(رحمه الله)از تجار متدين تبريز ساكن در تهران، به قم آمده بود و طلاب را دعوت كرد، من هم در آن جمع بودم، در آن جمع عده بسيارى از علما كه بعضى از آنان از مراجع بودند، حضور داشتند. آن زمان من هم يك طلبه جوان بودم، در آن جلسه مسئله علمى اى مطرح شد كه در اطراف اين موضوع، طلاب بحث كردند، كه من وارد بحث شده و گفتم: جواب مسئله اينكه مى گوييد نيست; بلكه جواب اين است. نخست بعضى از طلاب از اينكه من وارد بحث شدم خوششان نيامد، وليكن كم كم بعضى از فضلاى جلسه حرف مرا تأييد كردند و اين موجب شد كه ميزبان توجه خاصى به من عنايت كند. خود را به من رسانده و گفت: اگر آقايان رفتند، شما بمان با شما كار دارم! بعد از رفتن كليه افراد، حاج يعقوب(رحمه الله)به نزد من آمد و گفت: ما شاء الله مسلط هستى. دوست دارم اگر حاجتى دارى برايت برآورده كنم. مرحوم ميرزا(رحمه الله)گفتند: ما كه به دنبال حوائج دنيا نبوديم و فقط به درس و بحث مشغول بوديم، به او گفتم: سال ها است آرزو دارم حوزه نجف را ببينم و در آنجا تحصيل كنم، وليكن امكانات و خرجى راه و استقرار در نجف را ندارم. مرحوم ميرزا(رحمه الله)مى گويد: اين تاجر به من قول داد كارهايم را انجام دهد، و در مدت سه روز ضمن تهيه گذرنامه تمام ما يحتاج راه را نيز تهيه كرد. من به عنايت اهل بيت(عليهم السلام)به نجف اشرف سفر كردم و تا نجف بودم اين تاجر متدين گاهى به من عنايت داشت و حتى بعد از بازگشت از نجف هم محبت هاى ايشان نسبت به من ادامه داشت و هر چند وقت يك بار به ديدنم مى آمد، خدا رحمتش كند خيلى خدمت كرد وهم اكنون در قبرستان «ابوحسين» قم مدفون مى باشد. خداوند به واسطه اين تاجر خيرانديش امور ما را مرتب و تأمين نمود.
اين مرد نيكو كار على رغم مكنت و ثروت فراوانى كه داشت بارها و بارها مى گفت: بهترين لذت من آن است كه شب جمعه زير قبه امام حسين(عليه السلام)حاضر شوم. شب هاى جمعه سعى مى كرد خود را به كربلا برساند و زير قبه امام حسين(عليه السلام)عاشقانه اشك مى ريخت. روحش شاد باد.
بعد از مهيا شدن امكانات، مرحوم ميرزا(رحمه الله)به سوى مرز خسروى حركت مى كند و در آن مناطق به دليل جارى شدن سيل دو روز مكث مى كند و بعد از وارد شدن به عراق ابتدا به زيارت كاظمين(عليهما السلام) و سپس به زيارت كربلاى معلى مشرف مى شود و بعد از آنكه مرحوم ميرزا(رحمه الله)به نجف اشرف مى رسد بعد از زيارت مرقد مطهر امير المؤمنين على بن ابى طالب(عليه السلام)در مدرسه «خليلى» مهمان دوست ديرين خود، مرحوم شهيد آيت الله ميرزا على غروى(رحمه الله)مى گردد، و بعد از چند روز حجره اى در مدرسه «قوام السلطنه شيرازى»، كه در پشت مسجد «طوسى» قرار داشت به دست مى آورد و به تدريس مكاسب و كفايه در مسجد «خضراء» و مسجد «عمران» مشغول مى شود و روز به روز بر وسعت حوزه درسشان افزوده مى گردد. تاريخ دقيق هجرت مرحوم ميرزا(رحمه الله)به نجف اشرف، سال 1371 هـ . ق است. حجت الاسلام و المسلمين، سيد على مرعشى در خصوص فضل مرحوم ميرزا(رحمه الله)مى گفتند: مرحوم ميرزا(رحمه الله)از نجف به كربلا با ماشين چوبى اى كه آن زمان بود، مى رفتند و در ماشين، جد ما آيت الله سيد محمد مرعشى(رحمه الله)حضور داشت عده اى از طلاب هم بودند. در بين راه بعضى عوام مسائلى را از طلاب مى پرسند و سؤال و جواب رد و بدل مى شود كه مرحوم ميرزا(رحمه الله)با اشكال به جواب بعضى مسائل، جواب صحيح را مى دهد. سيد على مرعشى مى گويد، مرحوم ميرزا(رحمه الله)مورد توجه جد ما قرار مى گيرد و آدرس حجره او را گرفته و بعد از چند روز به حجره مرحوم ميرزا(رحمه الله)رفته و مبلغى را هديه مى كند، من هم از كربلا آمده بودم و تعدادى عبا آورده بودم كه يكى را همان جا به ميرزا(رحمه الله)تقديم كرديم، جدّ ما از تسلط مرحوم ميرزا(رحمه الله)بسيار مسرور شده بود از اين رو او را مورد عنايت خود قرار داد. يكى از ويژگى هاى مرحوم ميرزا(رحمه الله)در نجف اشرف، كه تمام فضلاى نجف آن را به كرات مشاهده كردند و به آن شهادت مى دهند، توسل و ولاى مرحوم ميرزا(رحمه الله)بود، كه علاوه بر جدّيت در درس، و غرق شدن در مسائل علمى، همواره توسل به درگاه اهل بيت(عليهم السلام)را از ياد نمى برد و در انجام اين كار زبانزد بود. حجت الاسلام والمسلمين، مظاهرى مى گويد: توفيق يافتم با تعدادى از دوستان در سال 1384هـ . ش به زيارت عتبات مقدسه نجف اشرف سفر نمايم و سعادت يارى كرد خدمت آيت الله سيستانى (دام ظله) رسيدم، در آنجا ضمن رساندن سلام مخصوص مرحوم ميرزا(رحمه الله)به ايشان، در خصوص شخصيت مرحوم ميرزا(رحمه الله)صحبت شد. آيت الله سيستانى (حفظه الله) فرمودند: ميرزاى تبريزى از وقتى كه نجف اشرف بود ولاى عجيبى داشتند و محب سر سخت اهل بيت(عليهم السلام)بودند.
مرحوم ميرزا(رحمه الله)هر روز به حرم مطهر مشرف مى شدند و در كنار ضريح امير المؤمنين على بن ابى طالب(عليه السلام)با اخلاص و تواضع مى ايستادند و با اشكى كه در چشم ايشان حلقه مى زد، امام(عليه السلام)را زيارتمى كردند، و بارها و بارها مشاهده شد كه قبل يا بعد از درس، جهت موفقيت و مددجويى به كنار ضريح مبارك امام(عليه السلام)مى رفتند و با شوق و ذوق فراوان زمزمه مى كردند، و در هنگام زيارت، واقعاً از خود بى خود مى شدند، شايد همان پيوند قوى بود كه موجب شد در لحظات قبض روح، مولانا اميرالمؤمنين على بن ابى طالب(عليه السلام) بر سر بالين او حاضر شود. دكتر سيد ابوالفضل مقدس نژاد مى گويد: در ماه رمضان، شهريور ماه سال 1387 موفق شدم به عمره مشرف شوم و براى ميرزاى تبريزى(قدس سره)طواف به جا آوردم، به خاطر علاقه اى كه به ايشان داشتم زياد به فكر ايشان بودم. شب هنگام خواب ايشان را ديدم و به من گفت: دكتر هنگامى كه مى خواست روح از بدنم خارج شود اميرالمؤمنين على بن ابى طالب(عليه السلام) حاضر بود و از سوى ديگر، فاضل محترم حجت الاسلام و المسلمين سيد منير خباز نقل مى كند كه يكى از سادات با معرفت مرا ديد و اين قضيه را نقل كرد كه: مرحوم ميرزا(رحمه الله)را در خواب ديدم و گفتم: آقا! خوشا به حالتان! چه تشييع جنازه باشكوهى شد، چه مراسم با معنويتى برايتان برگزار گرديد. آن سيد مى گويد: در عالم خواب به مرحوم ميرزا(رحمه الله)گفتم: شما اين عظمت را مشاهده كرديد؟ مرحوم ميرزا(رحمه الله)فرمودند: از زمانى كه روح از بدنم جدا شد در محضر مولى اميرالمؤمنين على بن ابى طالب(عليه السلام)در حال گفتگو و درد دل بودم و متوجه مراسم نشدم و الان از آن ملاقات فارغ شدم. ايشان بارها و بارها به طلاب به خصوص طلاب جوان مى فرمودند كه از توسل به ائمه(عليهم السلام)غافل نباشيد. كه اگر آنها بخواهند همه كارها درست خواهد شد، و شما نگران عدم توفيق نباشيد، توسل كنيد، آنان شما را كمك خواهند كرد. موفقيت مرحوم ميرزا(رحمه الله)در گرو آن توسلات و شب زنده دارى ها بود كه در دوران جوانى، آن هم در سن كم، نيمه شب وضو مى ساخت و با تمام تواضع و فروتنى راز و نياز مى كرد. معروف است كه خواب شب لذت بخش است وليكن مرحوم ميرزا(رحمه الله)با ترك خواب نيمه شب، عاشقانه در مقابل پروردگار زانو مى زد و نيمه شب راز و نياز مى كرد.
به اعتراف همگان مرحوم ميرزا(رحمه الله)داراى روحيات و ويژگى هاى خاصى بود كه هر طالبى را به خود جلب مى كرد و محبتش را در دل او مى افكند. علاقه واشتياق به تحقيق وتدريس جديت و تلاش بى وقفه در راه تحصيل و آموختن، يكى از ويژگى ها و امتيازات ايشان است كه همگان را به تعجب وا مى دارد. اين خصيصه از بدو تحصيل در ايشان مشهود بوده است. خانواده مرحوم ميرزا نقل مى كنند كه بارها در دوران تحصيل و تدريس ايشان، چه در نجف و چه هنگام مراجعت به قم، شبانگاه به مطالعه پرداخته و قبل از اذان صبح كتاب و قلم را كنار گذاشته و به شب زنده دارى مى پرداختند.
معاصرين معظم له مى گويند: مرحوم ميرزا(رحمه الله)همواره در حال مطالعه بودند و هيچ گاه در جلسات و مهمانى ها شركت نمى كردند; بلكه وقتشان چه در قم و چه در نجف اشرف منحصراً صرف امور علمى مى گشت، خود ايشان گاهى مى فرمودند: «من چهل سال است كه معناى تعطيلى را نفهميده ام».
اين مرجع عاليقدر با وجود كهولت سن نيز حاضرنبودند لحظه اى را هدر دهند و تمام ساعات عمرشان را وقف تلاش علمى مى كردند، همان گونه كه در نجف اشرف از رفتن به هر گونه مجلس و برنامه اى خوددارى مى كردند و حتى بعد از درس روز چهارشنبه، گاهى تا شنبه ازمنزل خارج نمى شدند و به نوشتن و تحقيق مشغول بودند.
نظم، تواضع، فروتنى شديد، بى توجهى به ظواهر دنيوى و خضوع و خشوع در عبادت از ديگر خصوصيات اخلاقى برجسته مرحوم ميرزا(رحمه الله)بود. مرحوم ميرزا(رحمه الله)هنگام ورود به نجف در درس هاى گوناگونى حضور يافت، وليكن در نهايت پايبند درس مرحوم آيت الله العظمى خويى(رحمه الله)گرديد، و به تدريج از چهره هاى شاخص درس اين استاد بزرگوار و عظيم الشأن گرديده و مورد توجه ويژه ايشان قرار گرفت. معروف است كه در آغاز حاضر شدن مرحوم ميرزا(رحمه الله)در درس آيت الله خويى(رحمه الله)، سيد(رحمه الله)از مرحوم آيت الله محمد على توحيدى(رحمه الله)سؤال مى كند كه اين شخص كيست؟ شيخ توحيدى(رحمه الله)مى گويد: اين جواد است. اهل تبريز. سيد خويى(رحمه الله)مى گويد: اين شخص آينده بسيار درخشانى دارد. و بعد از مدت كوتاهى سيد خويى(رحمه الله)ايشان را به شوراى استفتاء خود دعوت مى كند و در آن زمان در شوراى استفتاء آيت الله خويى(رحمه الله)آيات العظام، شيخ وحيد خراسانى، سيد على سيستانى، سيد محمد باقر صدر، شيخ مجتبى لنكرانى، شيخ صدر بادكوبى و شيخ على اصغر احمدى شاهرودى شركت مى كردند. مرحوم ميرزا(رحمه الله)نه سال در درس آيت الله خويى(رحمه الله)شركت كرده و بيش از بيست سال در شوراى استفتاء ايشان حاضر مى شدند.
مرحوم ميرزا(رحمه الله)را مى توان يكى از شاگردان برجسته و مبرز مرحوم آيت الله خويى(رحمه الله)دانست كه هميشه مورد عنايت و توجه خاص ايشان بود، و در اغلب جلسات علمى خصوصى استادشان نيز شركت مى نمود، و در بحث ها و درس ها با طرح اشكالات و مطرح كردن بحث هاى علمى بر هرچه پربار شدن محفل علمى مى افزودند. مرحوم ميرزا(رحمه الله)طرف مشورت آيت الله خويى(رحمه الله)بود، و ايشان در مسافرت ها مرحوم ميرزا(رحمه الله)را همراه خود مى بردند. حجت الاسلام والمسلمين ناصرى مى گويد: فضلاى مشهد از آيت الله خويى(رحمه الله)سوالاتى داشتند كه من هنگامى كه از ايران به عراق باز مى گشتم موظف شدم جواب ها را تهيه و به آنها ابلاغ كنم، روى اين اساس خدمت آيت الله خويى(رحمه الله)رسيدم و مسائل را مطرح كردم. ايشان(رحمه الله)به من گفت: «آقاى ناصرى! اين سوال ها را از ميرزا جواد بپرس و هر چه بگويد مورد قبول من است و هر چه بى جواب ماند پيش من بياور!» شيخ ناصرى مى گويد: خدمت مرحوم ميرزا(رحمه الله)رسيدم و تمام مسائل را مطرح كردم ايشان بدون هيچ مكثى تمام جواب ها را دادند و ديگر نيازى به رفتن نزد سيد(رحمه الله)نبود. مرحوم ميرزا(رحمه الله)واقعاً مسلط بود و هر سوالى را مطرح مى كردم فوراً جواب آن را مى دادند.
استاد علاوه بر تدريس و تحقيق در حوزه علميه نجف، از امر تبليغ احكام و مسائل دينى مردم نيز غافل نبود، و در ايام تبليغى و فرصت هاى مناسب به نقاط نيازمند تبليغ، مسافرت مى كرد و به تبليغ احكام خدا مى پرداخت. از آنجا كه گفتار ايشان با عمل آميخته بوده است، اين تلاش ها اثر بسيار مطلوبى را به جاى مى گذاشت و مى توان گفت اين اثر ناشى از اخلاق و روش برخورد ايشان با مردم است، تكميل پايه گذارى تشيع در منطقه كركوك عراق را مى توان از مهم ترين موفقيت هاى تبليغى ايشان به حساب آورد به طورى كه اكثر مردم آن مناطق به واسطه آشنايى با ايشان به مكتب غنى اهل بيت(عليهم السلام)روى آوردند و هم اكنون پيرمردان آن منطقه ايشان را به ياد دارند و بعضى از آنان با تحمل تمام مشقات سفر براى ديدار ايشان(رحمه الله)از عراق به قم مى آمدند.
ساكنين منطقه «بشير»، «تسعين» و «طوز خرماتو» عراق همه علوى بودند و آيت الله سيد ابوالحسن اصفهانى(رحمه الله)، حجت الاسلام والمسلمين شيخ عبدالحسين بشيرى(رحمه الله)پدر خانواده مرحوم ميرزا(رحمه الله)را به آن مناطق ارسال مى كند و عمده تردد او در منطقه «بشير» بوده است. شيخ عبدالحسين(رحمه الله)موفق مى شود تحولى در منطقه ايجاد كند ومردم را به تشيع بكشاند كه مرحوم ميرزا(رحمه الله)در ادامه تلاش شيخ بشيرى(رحمه الله)تحولى عظيم در منطقه ايجاد كرده و تمام آن منطقه شيعه مى گردند، و تشيع در آن مناطق مرهون تلاش هاى حجت الاسلام و المسلمين شيخ عبد الحسين بشيرى(رحمه الله)و فقيه راحل مرحوم ميرزا(رحمه الله)است.
بعد از گذشت مدتى بعضى از شاگردان مرحوم ميرزا (رحمه الله)كه خود به درس خارج رسيده بودند، از ايشان مى خواهند كه به تدريس خارج پرداختهتا طلاب بتوانند از وجود ايشان استفاده كامل نمايند. ايشان درس خارج را در مسجد «عمران» شروع مى نمايد، تدريسى كه سال ها ادامه يافت تا آنكه مأموران رژيم بعثى عراق در شب جمعه سال 1354 هـ . ش با يورش به حوزه نجف اشرف فضلا و طلاب را دستگير كرده و از جمله مرحوم ميرزا(رحمه الله)را در راه بازگشت از كربلا به نجف دستگير و در زندان «خان النصف»، كه در ميان راه كربلا و نجفقرار داشت زندانى مى كنند. دستگيرى فضلا و طلاب نيم ساعت به غروب آفتاب شب جمعه شروع شد و مرحوم ميرزا(رحمه الله)شب هنگام دستگير مى شود. رژيم بعثى هر طلبه اى را در خيابان و معابر عمومى مشاهده مى كرد دستگير و روانه قرارگاه هاى ارتش مى نمود.
مرحوم ميرزا(رحمه الله)خاطرات فراوانى از آن شب «خان النصف» منطقه «الحيدريه» فعلى داشتند، مى فرمودند: شب سرد بود و ما را دستگير و به پاسگاه پليس در «خان النصف» برده و آنجا زندانى كردند. ما را در حياط پاسگاه رها نمودند; جوان ها به دنبال جاى گرم مى گشتند و هر كس هر امكاناتى داشت در اختيار ديگران قرار مى داد، بعضى از آقايان با توجه به اينكه نزديك غروب دستگير شده بودند شام ميل نكرده و گرسنه بودند، بعد از چند لحظه بعضى از طلاب جوان از جمله حجت الاسلام والمسلمين شيخ محمد اشرفى آمد و گفت: آقا! آن طرف حياط اسطبل اسب وجود دارد و گرم است، با توجه به سرماى موجود چاره اى نبود، مرحوم ميرزا(رحمه الله)مى گويد: سردم شده بود و يكى از آقايان به نام آقاى محقق احساس كرد كه مى لرزم، عباى خود را در آورد و در اختيار من قرار داد و گفت: آقا! به خودتان بپيچيد. مرحوم ميرزا(رحمه الله)چند نان (نوعى نان در كربلا پخت مى شد كه مرغوب بود و بعضى آقايان با خود به نجف مى آوردند) از كربلا تهيه كرده بودند وقتى مشاهد كردند كه بعضى آقايان گرسنه هستند نان ها را به حجت الاسلام و المسلمين سيد محمد على ربانى دادند و فرمودند: اين را بين آقايان توزيع كن! بعد از چند لحظه مأمورين بعثى قدرى خرما آورده و در وسط حياط مقر شرطه ريختند، معلوم نبود كه اين خرماها براى اسب ها بود يا براى زندانيان. حجت الاسلام والمسلمين شيخ محمد اشرفى مى گويد: با آنكه آقايان گرسنه بودند كسى جرئت نمى كرد جلو برود و از آن خرماها بردارد، حجت الاسلام والمسلمين سيد محمد على و سيد ابراهيم شيرازى(رحمهما الله)، دو فرزند آيت الله ميرزا عبدالهادى شيرازى(رحمه الله)جلو رفتند و قدرى از خرماها را برداشتند و بين حاضرين تقسيم كردند كه به هر كس دو خرما رسيد. بعضى از آقايان در فكر فرار بودند و ماندن در آنجا را تحمل نمى كردند. حجت الاسلام والمسلمين، حاج شيخ محمد تقى سخائى مى گويد: حجت الاسلام مهديزاده(رحمه الله)نزد من آمد و گفت: نزديك اين راه پله هيچ مأمورى نيست، بيا از اينجا به بالاى پشت بام برويم از پشت بام تا زمين فاصله كمى است! من با وضعيت موجود قبول نكردم، ديدم خودش با شتاب از پله ها بالا رفت و ديگر متوجه نشدم چه شد وليكن بعد از نيم ساعت مشاهده كرد كه بعثى ها شيخ را در حالى كه عمامه اش را دور گردنش بسته اند، مى كشند و آن قدر اين شيخ را زده بودند كه قدرت حركت نداشت. بعد از او سؤال كردم: چه شد دوباره تو را گرفتند؟ گفت: به خانه يكى از عرب ها پناه بردم، پسرش به مأمورين خبر داد. برخورد خشن و غير انسانى رژيم بعثى آن گونه بود كه موجب اعتراض شهيد آيت الله، حاج شيخ احمد انصارى(رحمه الله)گرديد; آن مرحوم در مقابل استاندار كربلا از رفتار غير انسانى آنان به شدت انتقاد نمود وليكن آنان با آن قساوت قلبى كه داشتند آن گونه برخورد مى كردند كه به نظرشان مى رسيد، و تنها چيزى كه اين جمع دستگير شده را دلگرمى مى داد، همان محبت و مودتى بود كه بينشان وجود داشت. بعد از دو روز مرحوم ميرزا(رحمه الله)از زندان آزاد مى گردد و دولت بعثى يك هفته به او وقت مى دهد كه خاك عراق را ترك كند. روحيه مرحوم ميرزا(رحمه الله)بعد از قضيه زندان «خان النصف» بسيار تغيير كرده بود، و برخورد تحقيرآميز رژيم بعثى سخت بر ايشان اثر گذاشته بود، از اين رو تصميم گرفتند به هر نحو ممكن خاك عراق را ترك كنند. حجت الاسلام والمسلمين سيد على مرعشى به نقل از پدر بزرگوارشان، آيت الله سيد جعفر مرعشى(رحمه الله)مى گويد: آيت الله خويى(رحمه الله)، ميرزا(رحمه الله)را به ناهار دعوت مى كند و مى گويد: ميرزا بمان شايد بتوان كارى كرد! اما ميرزا(رحمه الله)مى گفت: نه! من تصميم گرفته ام بروم و بر رفتن اصرار داشت. مرحوم ميرزا(رحمه الله)مى گفت: من استخاره گرفته ام و استخاره بسيار خوب آمده است.
از اين رو ميرزا(رحمه الله)در فاصله كوتاهى زندگى خود را جمع نموده و به سمت ايران حركت كردند، و هنگامى كه به مرز عراق رسيدند خبر لغو حكم تبعيد ايشان رسيد، وليكن ميرزا(رحمه الله)قبول نكرده و به سمت خاك ايران حركت كردند. از آنجا كه مرحوم ميرزا(رحمه الله)در حوزه نجف وزنه علمى حساب مى شد و حوزه نجف به وجود ايشان افتخار مى كرد، بعضى آقايان از رفتن مرحوم ميرزا(رحمه الله)گله مند شدند و از بزرگان خواستند كه ميرزا را منصرف كنند. حجت الاسلام والمسلمين سيد جواد گلپايگانى مى گويد: آيت الله خويى(رحمه الله)شخصى را مأمور مى كند كه به دنبال ميرزا(رحمه الله)برود و او را براى برگشتن قانع كند. در نيمه راه به ايشان مى سد وليكن ميرزا(رحمه الله)به بازگشت راضى نمى شود. مرحوم ميرزا(رحمه الله)در قم مستقر مى شوند و كم كم خبر حضور ايشان در قم منتشر شده، و طلاب كم كم در اطراف مرحوم ميرزا(رحمه الله)جمع شدند، حتى بعضى از شاگردان مرحوم ميرزا(رحمه الله)از نجف به قم آمدند. مرحوم ميرزا(رحمه الله)در آغاز، درس خارج خود را در مسجد كوچكى كه رو به روى مسجد «فاطميه» گذرخان بود شروع مى كنند، وليكن بعد از يك هفته به سبب استقبال طلاب، به مسجد «عشقعلى» منتقل مى شود، و بعد از مدتى جاى آن مسجد هم كفاف نمى كند و به «حسينيه ارك» منتقل مى شود، و بعد از مدت كوتاهى «حسينيه ارك» هم پاسخگوى فضلايى كه در درس فقه شركت مى كردند نمى باشد از اين رو درس فقه به «مسجد اعظم» منتقل مى گردد. تدريس ايشان از هنگام ورود به قم درسال 1355 هـ . ش تا شوال سال 1427 هـ . ق مطابق با آذر 1385 هـ . ش ادامه يافت. مرحوم ميرزا(رحمه الله)در سال هاى حضور در قم مقيد به درس بودند و كمتر درس خود را تعطيل مى كردند و حتى ايشان وقتى روزها از درس فقه فارغ مى شدند درس فقه ديگرى در بيت داشتند كه بعدها به خاطر كثرت استفتائات، به جلسه استفتاء تبديل شد.
حجت الاسلام والمسلمين حسين شوپائى مى گويد: از امتيازات علمى مرحوم ميرزا(رحمه الله)، طريقه تدريس ايشان بود. بناى ايشان در درس بر اين بود كه به مطالب اصلى و اساسى بحث اهتمام داده شود; يعنى نكات مهم و كليدى بحث عنوان شده و تعميق لازم در آن صورت بگيرد و نكات فرعى و جانبى به فهم شاگرد و تلاش او سپرده شود. از اين رو درس هاى استاد چه در فقه و چه در اصول دو جهت عمق و اختصار را جمع كرده بود. از يك طرف از تفصيل و اطناب خالى بود و از طرف ديگر عميق بود; زيرا مطالب اصلى و كليدى را به شاگرد تلقين مى كرد و با تسلطى كه حضرت ايشان در مباحث داشت، مطالب ارائه شده در درس از قوت و استحكام بالايى برخوردار بود. اساساً مرحوم ميرزا(رحمه الله)معتقد بودند براى اينكه شاگرد در درس پرورش پيدا كند و قوه استنباط و اجتهاد او شكوفا شود، بايد نقاط حساس و اساسى مطلب در درس طرح شوند و ذهن شاگرد به مطالب اصلى معطوف شده و در حل آنها به كار گرفته شود كه اگر مطالب اصلى، مهم و كليدى بحث حل شود، بقيه مطالب خود به خود روشن مى گردد. مرحوم ميرزا(رحمه الله)اقوال و آراى مختلف را متعرض مى شد اما سعى مى كردند به اختصار و اجمال از آن عبور كنند و بسط و تفصيل ندهند و تمام آرا، وجوه و انحاء متعدد آن طرح نشود، به جهت اينكه ذكر وجوه و اقوال متعدد با تفصيل و بسط كامل، هر چند شاگرد را با اين اقوال و مستندات آن آشنا مى كند و از نظر كمّى اطلاعات او را بيشتر مى كند، اما القاى همه اينها در مقام تدريس باعث مى شود تا ذهن شاگرد با توجه به اين اقوال، به كار گرفته شده و خسته شود و از تحليل و موشكافى كامل مطلب در نقاط حساس و اساسى باز بماند، در حالى كه اگر با طرح بخشى از اقوال مهم و وجوه آن، نقاط اساسى و كليدى بحث به شاگرد نشان داده شود، ذهن شاگرد در حل آن به كار گرفته مى شود، اين كار باعث مى شود تا قوه استنباط او پرورش پيدا كرده و شكوفا گردد و بر حل مطلب قدرت پيدا كند. وقتى مطلب را خوب حل كرد، با دست يافتن بر كليد مسئله، قدرت نقض و گشودن گره ها را پيدا كرده و خودش مى تواند بقيه اقوال و وجوه را بررسى كند و از عهده جواب مناسب براى آن برآيد، و اين خصوصيت ويژه اى بود كه در درس مرحوم ميرزا (رحمه الله)وجود داشت. از طرفى ديگر ارتباط مسائل فقهى با همديگر و تأثير ادلّه وارده در ابواب مختلف، در كشف حكم شرع در ابواب ديگر، اقتضاء مى كند كه فقيه در استنباط حكم هر باب، از مدارك و منابع مربوط به ابواب ديگر نيز مطلع باشد، و اين جز با احاطه بر كل فقه و زواياى مختلف ابواب حاصل نمى گردد; از اين رو احاطه گسترده تر بر ابواب فقه در توانمندى و استحكام استنباط حكم در هر باب تأثيرى بسزايى دارد. از امتيازات مرحوم ميرزا(رحمه الله)اين بود كه بر كل ابواب فقه احاطه داشت و در بررسى مسائل و استنباط احكام از ادله و منابع وارده در ابواب ديگر غافل نبود، و در مواقع متعدد به اين ارتباط اشاره مى فرمود، و شاگردان را از آن مطلع مى ساخت. در اصول نيز اين جهت اهميت دارد و ارتباط مسائل با همديگر از نكات قابل توجه مى باشد. رعايت اين جهت و نيز تطبيق مسائل اصول بر فروع فقهى و كاربردى كردن آن از امتيازات و ويژگى هاى درس اصول استاد(رحمه الله)بود، و شاگرد در اين درس، جايگاه استفاده از اين قواعد و تطبيق آن بر فروع را در قالب نمونه هاى متعدد، به صورت تمرين ارائه مى داد.
منابع درسى مرحوم ميرزا(رحمه الله)در ابواب عبادات نوعاً كتاب هايى مانند: «مدارك»، «حدائق»، «جواهر»، «مصباح الفقيه»، «مستمسك» و «مستند تقريرات» درس مرحوم سيد خويى(رحمه الله) را مورد توجه قرار مى دادند، و با توجه به كلمات اين بزرگان، مطالب را مطرح نموده و بررسى و تحقيق مى كردند، البته به تعليقه مرحوم بروجردى بر «عروة» نيز توجه خاص داشتند و در موارد متعدد به حواشى ايشان اشاره مى كردند. در غير عبادات نيز بخشى از اين كتاب مذكور، در صورت موجود بودن استفاده مى شد و بعضى ديگر را از منابع ديگر جايگزين مى كردند. به طور مثال در بحث مكاسب، محور كلام، بحث و مطالب مرحوم شيخ انصارى در مكاسب بود و به تناسب، حواشى اعلام بر مكاسب، مورد نقض و ابرام قرار مى گرفت. در اصول غير از «كفاية الأصول» ]كه محور تدريس بود; يعنى مطالب مطرح شده در اصول به ترتيب كفاية پيش مى رفت، ابتدا نظرات مرحوم آخوند(رحمه الله)به خوبى تبيين مى شد، و آن گاه گفتار ديگر بزرگان مطرح شده و مورد نقض و ابرام قرار مى گرفت [نوعاً مطالب محقق نائينى(رحمه الله)و مرحوم آيت اللهخويى(رحمه الله)و در بعضى از موارد، نظرات محقق عراقى(رحمه الله)و محقق اصفهانى(رحمه الله)نيز طرح ونقد مى شد، وهمچنين نظرات اعلام ديگر چنانچه بحث اقتضاء مى كرد، بررسى مى گرديد.
مرحوم ميرزا (رحمه الله)در طرح مسائل در درس شيوه خاصى داشت، كه بر اساس آن بين عمق و اختصار جمع بندى مى شد. به كارگيرى اين شيوه در مقام تدريس، داشتن روحيه تواضع، ميدان دادن به شاگرد جهت طرح اشكال و رفع ابهام، برخورد پدرانه و با محبت در تفهيم مطالب به شاگردان و اهتمام به مورد سؤال و جواب، از امتيازات مرحوم ميرزا(رحمه الله)بود. استاد(رحمه الله)اعتقاد داشتند كه بسيارى از مطالب علمى در سايه همين سؤال و جواب ها و ردّ و بدل شدن مطالب براى شاگرد روشن مى شود، از اين رو وقت خاصى را جهت اين امر ]كه اين مورد از ابتداى ورود مرحوم استاد(رحمه الله)به قم و شروع به تدريس، هر روز بعد از ساعت ده صبح تا ظهر به عنوان برنامه ثابت و مستمر در منزل ايشان انجام مى شد [اختصاص داده بودند. شيوه مرحوم ميرزا(رحمه الله)خصوصيت ممتازى داشت كه درس ايشان را جولانگاه تحقيق، تعميق و پرورش محقق و مجتهد قرار داده بود، و در اين بستر مناسب فضلا و محققين بسيارى پرورش يافته اند كه با استفاده از اين اندوخته ارزشمند و ميراث گرانقدر، خود به تدريس علوم آل محمد(صلى الله عليه وآله) اشتغال دارند و طلاب بسيارى را از سرمايه علمى خود بهره مند مى كنند، و بدين سان چراغ پر فروغى كه حضرت استاد(رحمه الله)برافروخت همچنان در حوزه هاى علميه شيعه در سراسر كشور و به خصوص در حوزه علميه قم درخشش و نور افشانى دارد.
ميرزا(رحمه الله)غير از چهار سال آخر عمرشان كه دچار بيمارى شده بودند، به تدريس منظم دروس اصول و فقه اشتغال داشتند، و در طول حضور مرحوم ميرزا(رحمه الله)در قم حتى در ايام جنگ و بمباران مشاهده نشد كه درس ايشان تعطيل شود.
حجت الاسلام والمسلمين سيد مرتضى موسوى مى گويد:
مرحوم ميرزا تبريزى(قدس سره) در التزام به درس بسيار عجيب بود و خداوند متعال هم به ايشان عنايت خاص داده بود طى 15 سالى كه خدمت ايشان در درس حاضر مى شدم هيچگاه مشاهده نكردم كه درس مرحوم ميرزا(قدس سره)تعطيل شود فقط يك روز آن هم وقتى اعلام شد كه درس ايشان تعطيل است بسيار تعجب كرديم با عده اى از دوستان به طرف بيت ايشان(قدس سره)حركت كرديم و حال آقا(قدس سره) را جويا شديم آقا(قدس سره) با آن حالت خود، از ما استقبال كرد و معلوم شد كه سرما خورده و تب دارند. يك نكته جالب كه قابل ثبت است و نيست آن مگر به عنايت خود ولى عصر(عليه السلام) به ايشان(قدس سره)، منظم بودن دروس در طول بيمارى چهار ساله ايشان بود به طورى كه در طول دوران علاج دروس ايشان برقرار بود و سير درمان موجب تعطيل شدن درس ايشان نشد و اين نبود مگر به عنايت حجة بن الحسن العسكرى(عليه السلام)، ايشان(قدس سره) تا آخرين ايام درس، درس دادند و ايام تعطيلى حوزه بيمارى ايشان شدت يافت و بعد از 25 روز از شدت بيمارى به لقاء الله پيوستند. مرحوم ميرزا(قدس سره) آن چنان در قلب شاگردانشان جاى دارند كه هر مجلسى كه شاگردان جمع مى شوند ياد آن معلم بزرگ نُقل مجلس است.
مرحوم ميرزاى تبريزى(قدس سره) نگهبان خوبى براى دفاع از مبانى بر حق تشيع و ناقل علوم آل محمد(صلى الله عليه وآله)بود و امروز حوزه به شاگردان آن فقيه مقدس افتخار مى كند، واقعاً تحوّل علمى حوزه مرهون مجاهدتهاى آن عالم وارسته است. خداوند به علو درجه ايشان بيفزايد امين يا رب العالمين.
حجت الاسلام والمسلمين، شيخ حسن كاتبى مى گويد: در طول بيست سال تدريسى كه من اطلاع دارم مشاهده نشد كه مرحوم ميرزا(رحمه الله)درس خود را تعطيل كند. صبح ها و عصرها در درس ميرزا شركت مى كرديم. يك روز درس بعد از ظهر، مرحوم ميرزا(رحمه الله)تشريف نياوردند. به طلبه ها گفتم: آخرش يك روز درس تعطيل شد! طلبه ها آماده خروج از محل درس بودند كه يك دفعه ديدم ميرزا(رحمه الله)وارد مسجد شد و طلبه ها به هم گفتند: امروز هم كه انتظار مى رفت درس تعطيل شود، ميرزا(رحمه الله)آمد. سؤال شد: استاد! چرا تأخير كرديد؟ فرمود: «امروز ساعتم اشتباه بود; از اين رو نتوانستم سر وقت در سر جلسه حاضر شوم.» به جز ايام بيمارى مرحوم ميرزا(رحمه الله)هيچ گاه مشاهده نشد درس ايشان تعطيل شود. با عشق همچون شمع مى سوختند تا طلابى مفيد و فاضل تربيت نمايند، كه به لطف پروردگار در اين كار موفق شدند و امروز شاگردان آن عالم فرزانه، سكان دار سطوح عالى حوزه مى باشند.حجت الاسلام والمسلمين شيخ رضا انصارى مى گويد: روزى خادم «حسينيه ارك» نيامد و درب هاى حسينيه بسته ماند، از اين رو بيشتر طلابى كه در بيرون تجمع نموده بودند با نااميد شدن از آمدن خادم و باز شدن درب حسينيه به تدريج متفرق گرديدند. در اين ميان مرحوم ميرزا(رحمه الله)از راه رسيد و پس از آگاه شدن از بسته بودن درب به جاى آنكه تعطيلى درس را اعلان بنمايند، به باقيمانده شاگردان فرمودند: امروز درس را در زير زمين مدرسه «منتدى جبل عامل»، كه در نزديكى «حسينيه ارك» قرار داشت مى خوانيم. همگى در خدمت استاد(رحمه الله)به «منتدى» رفته و ايشان درس را همچون ديگر روزها بيان فرمودند. همچنين روزى ديگر در دروان جنگ هنگام درس استاد در حسينيه ارك، آژيرهاى خطر به صدا در آمد كه نشان از حمله هوايى دشمن كافر بود. در اين هنگام در ميان ترس و وحشت، ناگاه صداى انفجار به گوش رسيد به طورى كه تمام حسينيه را لرزاند و خاك فراوانى از سقف بر روى طلاب فرو ريخت. پس از آرام شدن وضع بار ديگر مرحوم استاد(رحمه الله)پس از اطمينان از سلامت طلاب درس را طبق روال معمول ادامه دادند. روحش شاد و راهش پر رهرو باد كه واقعاً ايشان با فداكارى كه انجام دادند علاوه بر ايجاد تحول در سطح علمى حوزه، مدافع راستين ولايت نيز بودند و جاى خالى ايشان به وضوح حس مى شود.
انا لله و انا اليه راجعون. رَحْمَة اللّهِ عَلَيْه رَحْمَة واسِعَة وَحَشَرهُ اللّه مَعَ النَّبِّى الْمُصْطَفى وَآلِهِ الطّاهِرِين الاَْطْيَبِين صَلَواتُ اللّهِ عَلَيْهِم اَجْمَعِين وَالْحَمْدُللّه رَبّ الْعالَمِين.