آقا این گونه بود
معروف بود كه ميرزا(قدس سره) صبح قبل از اذان از منزل خود به سمت حرم حركت مى كردند و در آن نيمه شب با پروردگار خود زمزمه مى كردند. شخصى صاحب ماشين نيسان مى گويد
نجات به واسطه مرحوم ميرزا(قدس سره)
معروف بود كه ميرزا(قدس سره) صبح قبل از اذان از منزل خود به سمت حرم حركت مى كردند و در آن نيمه شب با پروردگار خود زمزمه مى كردند. شخصى صاحب ماشين نيسان مى گويد: قبل از اذان صبح جهت بار زدن ميوه راهى يكى از روستاهاى قم بودم و در آن نيمه شب در خيابان «بلوار امين» نزديك «شهرك سالاريه»* ديدم طلبه اى مسن در حال حركت است. مردد بودم كه اين طلبه را سوار كنم يا نه؟ در همين فكر بودم كه احساس عجيبى بر من مستولى شد. از اين رو بعد از عبور از مرحوم ميرزا(قدس سره)دنده عقب گرفتم و ايشان را سوار كردم. من به خاطر القائات غلط جامعه، از گروه طلاب دل خوشى نداشتم و اين امر موجب شد كه در سوار كردن اين شخصيت مردد باشم.
بعد از آنكه مرحوم ميرزا(قدس سره) سوار شد، احساس كردم اين شخص جليل القدر است، با كمال وقار سلام كردم ايشان در كنار من نشست. بعد از رسيدن به چهار راه شهداء ميرزا(قدس سره) از من خداحافظى كرد و پياده شد. من به سمت مقصد خود كه يكى از روستاهاى قم بود حركت كردم، در بين راه به دستشويى احتياج پيدا كردم. ماشين خود را بر روى يك تپه متوقف نمودم، لحظه اى غافل شدم و بدون اينكه ترمز دستى را بكشم، پياده شدم. بعد از پياده شدن ناگهان متوجه شدم ماشين به سمت پايين در حال حركت است. تمام اميدم نااميد شد و با خود گفتم كه ماشينم از دستم رفت. ناگهان متوجه شدم ماشين بعد از قدرى حركت به طرف پايين ايستاد. متوجه نبودم كه چه چيز موجب شد كه ماشين بايستد; زيرا چيزى وجود نداشت كه مانع ماشينم شود. ناگهان ياد آن شخصيتى افتادم كه صبح سوار كرده بودم. يقين كردم كه حفظ ماشينم به بركت سوار كردن مرحوم ميرزا(قدس سره)بوده است. از آنجا كه مرحوم را نمى شناختم، به دنبال ايشان مى گشتم تا ايشان را بيابم و بارها نيمه شب ها در مسيرى كه قبلاً ايشان را سوار كرده بودم به دنبال ايشان انتظار مى كشيدم تا اينكه در يك نيمه شب قبل از اذان صبح در «بلوار امين» ايشان را ديدم و مشتاقانه به سمت شان رفتم. به مرحوم ميرزا(قدس سره)گفتم: خدا به واسطه شما لطفى به من كرد، من از جماعت آخوند فرارى بودم; خدا مرا متنبه كرد و تحولى در من ايجاد شد و واقعه را برايشان تعريف كردم. ايشان در حالى كه اشك چشمان مباركش را فرا گرفته بود گفتند: تكاليف شرعى خود را خوب ياد بگير و از توسّل به اهل بيت(عليهم السلام)غافل مشو.
* ـ آن شب مرحوم ميرزا(قدس سره) در منزل فرزند خود در صفا شهر (قم) بيتوته كرده بودند و نيمه شب 5/2 ساعت قبل از نماز صبح با پاى پياده به طرف حرم مطهر مشرف شدند.