آقا این گونه بود
فرزند مرحوم ميرزا(قدس سره) مى گويد: صبح وفات فقيه مقدس، مرحوم ميرزا جواد تبريزى(قدس سره) ما به دنبال تهيه قبر بوديم و كمى طول كشيد تا قبر مهيا شد
فرزند مرحوم ميرزا(قدس سره) مى گويد: صبح وفات فقيه مقدس، مرحوم ميرزا جواد تبريزى(قدس سره) ما به دنبال تهيه قبر بوديم و كمى طول كشيد تا قبر مهيا شد، ناگهان فرزند يكى از بزرگان (كه ايشان خواسته نامشان در اين قضيه ذكر نشود) ضمن عرض تسليت و رساندن پيام والد معظمشان در خصوص قبر، فرمودند: «نگران نباشيد! سريعاً اقدام خواهد شد و من به واسطه خوابى كه قبل از ديدن مرحوم ميرزا(قدس سره) در تهران ديدم به ايشان علاقه مند شدم و بعد از حضور در درسشان علاقه ما چندين برابر شد و واقعاً ايشان حيف بود كه از جمع ما برود وليكن هرآنچه مشيت الهى باشد همان مى شود.» آن گاه اين قضيه را تعريف كردند:
من قبل از آنكه جهت ادامه درس به حوزه قم منتقل شوم خواب ديدم كه در يك نماز جماعت بسيار باشكوه شركت كرده ام و در عالم خواب به من گفتند: امام جماعت، مولاى متقيان على بن ابى طالب(عليه السلام)است. بعد از نماز فقط يك لحظه نيمرخ حضرت(عليه السلام) را مشاهده كردم; به طورى كه سعى كردم آن صحنه را فراموش نكنم و همواره اين نيمرخ نورانى در ذهنم بود و بارها و بارها آن را در ذهن مرور مى كردم تا فراموش ننمايم. سال ها از اين خواب گذشت تا آنكه جهت ادامه تحصيل از تهران به قم منتقل شديم، وصف درس ميرزا(قدس سره)را زياد شنيده بودم; از اين رو تصميم گرفتم در درس ميرزا(قدس سره)شركت كنم و از وجود ايشان استفاده نمايم. بعد از حضور در درس با نگاه اول يك دفعه حالت خاصى به من رخ داد. يك لحظه احساس كردم كه مرحوم ميرزا(قدس سره) را قبلاً در يك مناسبت ديده ام به ذهن خود فشار آوردم كه ايشان را كجا ديده ام، در همين فكر بودم كه ناگهان آن خواب به يادم آمد. ديدم كه سيماى مرحوم ميرزا(قدس سره)شبيه آن صورت مباركى است كه در خواب ديده بودم و پشت سر وى نماز خواندم.
اين لحظه برايم بسيار تكان دهنده بود و ارادتى كه به مرحوم ميرزا(قدس سره)داشتم چند برابر شد و از اين رو در رحلت مرحوم ميرزا(قدس سره)اندوه فراوان ما را فراگرفت. واقعاً وجود مبارك ايشان نافع بود. راهش پررهرو و يادش گرامى باشد.