درس هایی از ولاء
به ائمه عليهم السلام بقيع بگو به عهدى كه با شما بستهام، وفادارم و بيمارى، هيچ گونه تزلزلى در من ايجاد نخواهد كرد. فرزند فقيه مقدس، ميرزاى تبريزى قدس سره مى گويد: من مهيا بودم كه ماه رجب جهت انجام عمره رجبيه به مكّه مشرف شوم؛ اما همزمان با سفر اينجانب به عمره، مريضى مرحوم ميرزا قدس سره شدت گرفت و تصميم گرفتم سفر خود را لغو كنم؛ وليكن وقتى والدقدس سره مطلع شدند به من گفتند: «فرزندم! به عمره برو و براى من دعا كن. سلام مرا خدمت رسول خدا صلى الله عليه وآله، فاطمه زهرا عليها السلام و ائمه بقيع عليهم السلام و ياران و اصحاب راستين و با وفاى رسول اكرم صلى الله عليه وآله و ائمه اطهارعليهم السلام برسان». فرزند مرحوم ميرزا قدس سره مى گويد: براى خداحافظى خدمت مرحوم والد قدس سره رسيدم. ايشان دعاى سفر را خواندند، آن گاه به ايشان گفتم: «آقا اجازه مى دهيد در بقيع با اهل بيت عليهم السلام درد دل كنم و بگويم سزاوار است كه بعد از 80 سال تلاش در معارف آل محمد صلى الله عليه وآله . . .» هنوز سخنانم تمام نشده بود كه مرحوم ميرزا قدس سره سخت ناراحت شدند و فرمودند: «فرزندم! اين سخن را نگو و اين حرف ها را ديگر تكرار نكن. من يك خادم كوچك براى اهل بيت عليهم السلام هستم، آنان درياى رحمت الهى هستند. من هر كارى كردم براى رضاى خدا و اهل بيت عليهم السلام انجام داده ام و در مقابل آن، رحمت الهى، قبولى اعمال و رضايت اهل بيت عليهم السلام را مى خواهم و انتظار ديگرى ندارم. من اگر كارى كرده ام، به عشق و محبت درگاه الهى و خاندان عصمت و طهارت عليهم السلام است. هنگامى كه به پشت در بقيع رسيدى، سلام مرا برسان و بگو پدرم بر آن عهدى كه با شما بسته است، باقى است و مريضى تأثيرى در او نخواهد كرد؛ بلكه عزم و جزم او را بيشتر كرده كه در هر حال با تمام وجود خدمت كند. من تا آخرين لحظات خادم كوچكى باقى خواهم ماند و در مقابل امتحان الهى صبر مى كنم كه تمام آن، لطف الهى است. من اگر حالم خوب باشد، خدمت مى كنم و اگر بيمارى قدرت را از من بگيرد به قضا و قدر الهى تسليمم و راضى به رضاى خدا و اهل بيت عليهم السلام هستم.»