درس هایی از ولاء
از مجلس روضه برايم تبركى بياور فاضل محترم حجت الاسلام شيخ بندانى نيشابورى مى گويد: در قم بسيار خدمت فقيه مقدس، مرحوم ميرزاى تبريزى قدس سره مى رسيدم و از ايشان علاوه بر استفاده علمى، استفاده معنوى هم مى بردم. ايشان با كمال خضوع و خشوع جواب مى داد و مسائل را حل مى كرد و مى دانست كه من گاهى منبر مى روم. بنابراين از من مى خواست كه برايشان دعا كنم. يك روز مناسبتى پيش آمد، خدمتشان رسيدم و عرض ادب كردم. از من سؤال كردند:«امروز كجا مى روى؟» گفتم: «آقا! منبر دارم». مرحوم ميرزاقدس سره سؤال كردند: «در مجالس شما تبرّكى هم مى دهند. ممكن است از آنجا كمى تبرّكى برايم بياورى؟» گفتم: «چشم آقا». واقعاً در فكر فرو رفتم كه اين بزرگوار چه اعتقادى دارد. با وجودى كه خود مقرّب است، اما عقيده و اعتقادش به تبركى مجلس عزاى اهل بيت عليهم السلام است. به مجلس رفتم. در مجلس فقط چاى دادند. چند حبّه قند برداشتم و خدمت ميرزاقدس سره رفتم و گفتم: «آقا! در آن مجلس فقط چاى مى دادند». مرحوم ميرزاقدس سره يك حبّه قند از دست من برداشته، به دهان مباركشان گذاشتند و فرمودند: اين تبرّك از مجلس توسّل به اهل بيت عليهم السلام است. خداوند به تمام كسانى كه در راه خدمت به خاندان اهل بيت عليهم السلام گام بر مى دارند توفيق دهد. آنگاه با حسرت خاصى به من نگاه كردند، از چشمان مرحوم ميرزاقدس سره مى شد فهميد كه مى خواهد بگويد خوشا به حالت كه خادم امام حسين عليه السلام هستى. آن گاه اشك در چشمان ايشان حلقه زد و فرمودند: «يا حسين! يا حسين!» شيخ بندانى مى گويد: من واقعاً شيفته اخلاص و اعتقادات مرجع راحل بودم كه چگونه با عمل، درس ولاء را به ما ياد مى داد و ما را راهنمايى مى كرد كه چگونه حسينى باشيم. سالهاى متمادى از درس تا منزل از محضر ايشان استفاده مى كردم. رحلت ايشان ضايعهاى جبران ناپذير است كه بايد سالها بگذرد تا شايد مانند اين شخصيت عظيم پيدا شود و شايد هم هيچگاه مانند چنين شخصيتى نبينيم.