آيت الله حق شناس
كسي كه كاسبی میکند، بايد ببيند از چه روزي شروع به كسب كرده است، وقتي كه يكسال از آغاز كسبش گذشت، برنامهاش را رسيدگي بكند و آنچه كه زيادي از مخارجش دارد، خمس آن را محاسبه بكند.
بسم الله الرحمن الرحيم
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
«إِنَّ الَّذِينَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَيْهِمُ الْمَلَائِكَةُ أَلَّا تَخَافُوا وَلَاتَحْزَنُوا وَأَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ الَّتِي كُنْتُمْ تُوعَدُونَ نَحْنُ أَوْلِيَاؤُكُمْ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَفِي الْآَخِرَةِ وَلَكُمْ فِيهَا مَا تَشْتَهِي أَنْفُسُكُمْ وَلَكُمْ فِيهَا مَا تَدَّعُونَ».
احکام خمس
كسي كه كاسبی میکند، بايد ببيند از چه روزي شروع به كسب كرده است، وقتي كه يكسال از آغاز كسبش گذشت، برنامهاش را رسيدگي بكند و آنچه كه زيادي از مخارجش دارد، خمس آن را محاسبه بكند.
هر روز هم انسان میتواند خمسش را خارج بكند وليكن شرع انور ارفاق نموده و گفته است، خمس بعد از يكسال محاسبه و از مال خارج شود.
مثلاً كشاورز قاعدتاً حساب ميكند كه چه چيزي دارد و چه چيزي ندارد. هزينهی شخم زدن زمين چقدر شده؟ پول كارگر چقدر شده است؟ ساير مخارج را بررسي ميكند و بعد ميبيند كه چه چيزي مانده است، يك پنجم آن را از مالش خارج ميكند و كسي هم كه كسب ندارد، اگر منفعتي به دست آورد و يك سال از آن گذشت، بايد خمس آن را بدهد. اگر ندهد و خمس در مال او بماند، بنابر رأي مبارك حضرت امام- مدظله العالي- هم اصلش را بايد بدهد و هم فرعش را. نه تنها مبلغ خمس را بايد بدهد؛ منافعي هم كه به اين مبلغ تعلق گرفته است را هم بايد بدهد. يك صلوات بفرستيد.
حکم خمس صبی
مسئلهی دیگر این است که بچهی صغير مالي به دست آورده باشد، مثلاً پدرش وصيت كرده باشد که برايش كاسبي بكنند، حکم خمس او چه میشود؟
نظر مبارك حضرت امام -مدظلهالعالي- اين است كه بايد خمس منفعت كسب را از مال او خارج كنند.
البته اين بحثی كه ميكنم، بحث علمی است و مربوط به فضلاي مجلس است.
بنا بر حديث رفع كه حكم وضعي و تكليفي را برميدارد، بر طفل نبايد خمس تعلق بگيرد. حال كه بالغ نشده است، نبايد خمس بدهد و بعد از اينكه بالغ شد، آن وقت ديگر مورد خطاب نيست. حديث «رفع القلم عن الصبي»، هم حكم وضعي را برميدارد، هم حكم تكليفي را. از ديگران هم در اين قسمت فتوي هست. حال آقايان در این باره فكر كنند که حديث «رفع القلم» هم حكم وضعي را برميدارد و هم حكم تكليفي را، پس صبي نبايد خمس بدهد.وليكن حضرت امام-مد ظله العالی- ميفرمايند بايد خمس صغير را ولي او از مالش خارج بكند. يك صلوات بفرستيد.
بشارت ملائکه هنگام موت
در آیهای که در ابتدای صحبتم قرائت کردم، پروردگار میفرماید: اشخاصي كه گفتند: پروردگار ما خداست و استقامت كردند، هنگام موت، ملائکه بر آنها نازل ميشوند و ميگويند: از عرق سرد نترسيد، غصه نداشته باشيد و خير مقدم به آنها ميگويند.
آنها را به بهشت بشارت ميدهند. «وَأَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ الَّتِي كُنْتُمْ تُوعَدُونَ». بعد ميگويند كه «نَحْنُ أَوْلِيَاؤُكُمْ». ما در دنيا با شما بوديم.
«نَحْنُ أَوْلِيَاؤُكُمْ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا». در دنيا ما شما را حفظ ميكرديم، شما را در برخورد با ناملايمات حفظ ميكرديم، شما را نگهداري ميكرديم.
جاي دلدار است دل
چقدر قيمت دارد اگر انسان اين چند روز دنیا، آينهی دل را مواظبت بكند. «قلب المؤمن حرم الله و حرامٌ علي حرم الله ان يدخل فيه غيره». قلب مؤمن، حرم خداست. و حرام است که در حرم خدا غیر خدا داخل شود. جاي دلدار است دل.
الغاء خودیت، شرط وصال
بر باد فنا تا ندهي گرد خودي هرگز نتوان ديد جمال احدي را
به موسي خطاب شد: موسي «دع نفسك و تعال». يعني ای موسی! خوديت خود را الغاء كن، سپس به نزد ما بیا!
یکسان بودن ستایش و سرزنش برای اولیای خدا
پروردگار، اولياء خودش را طوري تربيت كرده است كه مدح و ذم دربارهی آنها يكسان است. « فيه سيان » . ديگر ذهنش مشغول اين نمیشود كه چرا فلان كس نسبت به من بد گفت؟!
بايد توجه داشته باشيم كه بجز اين علومي كه ما تحصيل ميكنيم، يك علم ديگري هم هست.
مجاهدت در بیرون کردن اوصاف شیطانی
جانها فلكي گردد اگر اين تن خاكي
بيرون كند از خود صفت ديو و ددي را
باید با مجاهدت، افكار شيطاني را از خود بيرون كنيد. پروردگار هم پشتيبان شماست. «وَاللَّهُ مِنْ وَرَائِهِمْ مُحِيطٌ».
خودخواهي و پلنگصفتي وكبر را بايد از خود بيرون كني. بايد خودت را هيچ بداني.
چو نيكو بنگري در دل نهان است
تا سنگ سيه زآينهی دل نزدايد عكس رخ دلدار در او خوش ننمايد
تا اين قلب، به كمك پروردگار عزيز صاف نشود، رخ دلدار را نخواهي ديد.
رخش زآئينهی دل شد پديدار
اگرچه ذات پاكش لامكان است چو نيكو بنگري در دل نهان است
موسي عرض كرد: بارالها! آيا با صدای بلند تو را بخوانم؟
فرمود: نه، من پيش تو هستم.
دوست نزديكتر از من به من است وين عجبتر كه من از وي دورم
البته از رفقا سؤال كردم كه چگونه است كه خدا به من نزديك باشد و من از وي دور باشم؟
بله، معبود در مقابل من است؛ ولي چشم من نابيناست! اين فرض خارجي آن است. اين جواب اين شعر است، باباجان من!
يك صلوات بفرستيد.
رابطهی نفس ناطقه با قلب صنوبری
ای پروردگار عزیز!«انت الذي اشرقت الانوار في قلوب اوليائك حتي عرفوك و وحدوك».
منتهي من هم بايد گيوهها را ور بكشم و به داد امير جوارح برسم. امير جوارح، قلب است. ديشب عرض كردم كه نفس ناطقه با اين قلب صنوبري رابطه دارد. اگر نفس ناطقه نورانيت پيدا بکند، اين قلب هم منور میشود.
تمام قوي تحت فرمان نفس ناطقه
«النفس في وحدته كل القوي». تمام قوي تحت فرمان نفس ناطقه است. تحت فرمان آن لطيفهی ربانيه است. تحت فرمان اين امير جوارح است. به محض اينكه قلب اراده كرد، چشم بسته ميشود. چون قلب منور است، چشم بسته ميشود و منظرههای حرام را نميبيند. گوش نميشنود.
اگر کسی غیبت کند، سنگینی بر روی قلبم میآید
خدا رحمت كند مرحوم آقا شيخ مرتضي(ره) را که ميفرمودند: از بس من تمرين كردهام، اگر كسي غيبت بكند؛ سنگینی روی قلبم ميآيد!
در صورت تمرین و مراقبه، سنگینی گناه بر شما ظاهر میشود. ديگر دوست ندارید و نميخواهيد که بد بشنويد.
تقرب با نوافل
«لايزال العبد يتقرب الي بالنوافل حتي احبه». بندهی من با نوافل چنان به من تقرب پیدا میکند، تا آنجا كه محبوب من میشود و وقتی چنین شد؛ گوشش، گوش خدا ميشود. چشمش، چشم خدا ميشود. زبانش، دستش، پايش، همهی جوارح، سر تا پا خدايي ميشود، باباجان!
جز وصالت خواستهی دیگری ندارم
«انت الذي ازلت الاغيار عن قلوب احبائك حتي لميحبوا سواك».
يك صلوات بفرستيد، تا من اين شعر را براي شما بخوانم.
كانت لقلبي اهواءٌ مفرقةٌ
فاستجمعت مذ رأتک العين اهوائي
اي پروردگار عزيز! دل من پر بود از خواهشهاي متفرق و پراكنده. مقام ميخواستم. پول ميخواستم. فلان ميخواستم .. اما وقتي كه قلب من منور شد، وقتيكه تو ديدهی قلب مرا منوركردي وآثار تو را مشاهده كردم، جز وصالت خواستهی ديگري ندارم. الله اكبر!
«وكانت لقلبي..» دل من خواهشهاي متفرق داشت. فلان كس مقام دارد، چرا من ندارم؟ آن يكي پول دارد، چرا من ندارم؟ آن يكي خانهی آنچنانی دارد، چرا من ندارم؟ اما وقتي كه محبت پروردگار بر دل من حكومت كرد، آنوقت ديدم كه جز تو خواستهی ديگري ندارم.
ببینید این شخص چگونه شده است!
یک روز رسول اكرم(ص) فرمودند: آيا اين شخص را ميبينيد كه يك پوستین دور خود پيچيده است؟ اين بايد –مثلاً- روي تشك پر قو بخوابد. از مغز قلم براي او خوراك تهيه بكنند؛ وليكن چون نورانيت پروردگار بر قلب او حاكم شده است، ببينيد چگونه شده است، آقا؟
يك صلوات بفرستيد.
بندهی تو، مولای عالم
فصرت مولي الوري اذ صرت مولايي
ميگويد: از آن روزي كه تاج آقايي خودت را بر سر من زدي، همهی مردم حلقهی غلامي مرا به گوش كشيدند.
خوب گوش بدهيد، رفقا! ببينيد چقدر ما عقب هستيم. هر كسي سرش به يك چيزي مشغول شده است. بنده هم به اين حديثها.
مهر به اولیای خدا در آبها
سيد جزائري(ره) اين روايت را در انوار نعماني آورده است كه پروردگار ميفرمايد: فلان بنده را دوست دارم، بعد به ملائكه و ساكنان آسمانها هم ميفرمايد كه شما هم او را دوست داشته باشيد.
بعد حضرت ميفرمايد: پروردگار، مهر و محبتش را در آبها قرار ميدهد. مردم اين آبها را ميخورند و هر كسي كه با او برخورد کند، در مرحلهی اول به او محبت و دوستي پيدا ميكند.
يا رضاي دوست بايد يا هواي خويشتن
يا رضاي دوست بايد يا هواي خويشتن
اگر هواي خودت و اميال نفسانيات را حاكم كردي، آنوقت ديگر از آن قضايا محروم خواهي شد.
ممكن است داخل بهشت بشوي، خيليها وارد بهشت ميشوند؛ اما از اين عنايات خاصهی پروردگار محروم خواهي ماند.
فارغ از همه، مشغول به یاد تو
تركت الناس دنياهم و دونهم شغلاً لذكرك يا ديني و دنيايي
یعنی ای پروردگار عزيز! ازآن زمان كه به ياد تو اشتغال ورزيدم، دين و دنياي مردم را به خودشان واگذار كردم و فقط به تو توجه نمودم.
اگر فرمانبرداری نکنی؛ به همان موقعیت برخواهی گشت
«و عندك دواء علتي».
هنوز اين خاطره از ذهن من نرفته است كه يكي از رفقا گفت: من يك جايي گرفتار بودم، توسل پيدا كردم به پروردگار عزيز كه من را از آنجا خلاص بكند. يك كاغذي هم به امامزمان(ع) نوشته بودم. غيرممكن بود كه قانوناً بتوانم از آنجا خارج بشوم. يك روز رئيس آنجا گفت كه اگر ميخواهي بروي، برو!
شب در خواب ديدم كه فرمودند: ما بودیم که تو را از آنجا نجات داديم.
بعد يك مقداري در اعمالم سستي كردم و برگشتم سر خانهی اول!
در عالم رؤيا فرمودند: اگر ما تو را از آن ورطهی هلاكت بيرون آورديم، براي اين بود كه مقررات ما را امتثال بكني، فرمانبرداري بكني و روزي چند مرتبه مورد توجه ما واقع بشوي. اگر فرمانبرداری نكني؛ دوباره به همان موقعيت برخواهي گشت!
حالا اين شخص كه اين قضيه برايش اتفاق افتاده بود، مرد خوبي است. ولي ما اغلب از قلم افتادهايم. هر كاري دلمان بخواهد ميكنيم، بابا جان!
رسم بد بنيآدم!
اينكه عرض ميكنم سورهی روم و عنكبوت را بخوانيد، براي اين است كه در آنجا ميفرمايد كه رسم بنيآدم اين است كه وقتي مضطر ميشود، خدا- خدا ميكند؛ اما وقتي كه نجاتش ميدهيم،«كان لم يكن شيئاً مذكوراً»!
چرا بايد اينطور باشد؟
هر چه زودتر به فکر خود باش!
اي خداي عظيم! كه بالاترين لذتها در قيامت، محبت توست.
آي رفقاي عزيز! آن كس كه سير الی الله ميكند، خوشا بحالش، اما آن كسی كه متوقف شده است و يا سير قهقرائي ميكند، الان، الان، هر چه زودتر باید به فکر باشد، باباجان!
طمع در بهشت بدون عمل!
رسول اكرم(ص) فرمود: پروردگار خطاب به موسی(ع) میفرماید: «ما أقل حياء من يطمع في جنتي بغير عمل». چقدر بيحياست كسي كه طمع در بهشت من دارد؛ اما بدون عمل!
«يا موسي! كيف اتوب برحمتي علي من يبخل بطاعتي».
آخر من چطور به رحمتم به كسي رو كنم كه در بندگي من بخل ميورزد؟!
نعمت را من دادم، سلامتي را من دادم، عقل را من دادم، پول را من دادم، دنيا را من دادم، آقاجان!
يك صلوات بفرستيد.
داستان سلیمان(ع) و مور عاشق
اين شعر، خيلي شعر قشنگياست. نتيجهاش هم قشنگ است.
بر سر تلي سليمان ميگذشت ديد موري ميكشد خاكش به دشت
حضرت سليمان ديد یک مورچهاي گندم ميكشد.
پس سليمانش بگفت اي بوالكرم چيست مقصود تو زين رنج و تعب
چرا اين كارها را ميكني؟ چرا اين گندمها را از اينجا بلند ميكني و ميگذاري آنجا؟
گفت معشوقم بر اين بُگماشته وصل را موقوف بر اين داشته
من يك محبوبي دارم كه گفته است: اگر ميخواهي به من برسي؛ بايد اين كار را انجام دهي!
برای رسیدن به لیلی مقصود، مجنون وار شو!
داستان ليلي و مجنون برای اين نيست كه براي ما قصه بگويند.
معناي اين قضايا اين است كه اگر شما هم بخواهيد به آن هدفي كه مورد نظر آل محمد(ع) است برسيد، بايد مجنونوار بگرديد، تا ليلي مقصودتان را در بر بگيريد.
چقدر اين مضامین قشنگ است. اينها نيامده است كه قضيهی ليلي و مجنون را براي تو بگويند.
اين است كه پدرآقاي صدر فرموده است:
گر قصهی عشق من و يارم بنگارند
صد ليلي و مجنون همه بيرون رود از دل
در قتل من اي مه بكش آهسته كمان را
حيف است كه پيكان تو بيرون رود از دل
اصلا ليلي و مجنون كدام است؟!
اولياء خدا از همين فراز و نشيبها و فشارهايي كه برآنها ميآيد، خوششان ميآيد.
مورچه به حضرت سليمان(ع) گفت: محبوب من گفته است كه اگر خواهان ديدار مني؛ بايد اول اين تل را ويران كني.
تو هم اگر بخواهي پروردگار را دريابي، بايد خراب شوي!
نقش كردم رخ زيباي تو در خانه دل خانه ويران شد و...
يعني «انا عند المنكسرة قلوبهم». يعني خانه شكست وآن وقت خدا درونش پيدا شد.
او چو شيرين و منم فرهاد او ميكنم اين كوه را زابدال او
شيرين و فرهاد را كه ديدهاي! مجسمههايشان را در كوه بيستون كشيدهاند. فرهاد همينطور كه كوه را ميكند، نظرش به شيرين بود و كوه را ميكند.
تو هم بايد پروردگار عزيز را در نظر داشته باشي و راه را طيكني،آقاجان!
حضرت سلیمان(ع) خطاب به مورچه فرمودکه تو چگونه میتوانی این تل گندم را جابجا کنی؟
جسم مورچه مگر چقدر قدرت داردكه اينها را بردارد و ببرد آنجا!
در جواب گفت: ليك معذورم كه من دلبستهام
چون به كوي وصل نتوان راه برد در ره معشوق باید جان سپرد
وقتی ملک الموت میآید، در راه رسیدن به یار باشم
بايد آن زماني كه ملك الموت تشريف ميآورد، اين رسول پروردگار ببيند كه من در راه رسيدن به يار هستم و در حال درستکردن كارهايم هستم. مشغول محاسبهی کارهایم هستم.
مراقب باشيد! كه يك مرتبه رسول پروردگار ميآيد.
قول نداده استكه پيرمردها را ببرد. خيلي از پيرمردها هستند، در حالي كه جوانها رفتهاند.
«أَوَلَمْ نُعَمِّرْكُمْ مَا يَتَذَكَّرُ فِيهِ مَنْ تَذَكَّرَ». اين آيه خطاب به هيجده سالههاست. ميفرمايد: آيا من به شما آنقدر عمر ندادهام، تا آن برنامههايي كه پشت پرده است را بدست آوريد.
بترسيد، آقاجان!
رحمت خدا برای اهل تقوی
پروردگار ميفرمايد: چقدر بيحياست كسي كه بدون عمل، طمع در جنّت من دارد!
فرمود: «وَرَحْمَتِي وَسِعَتْ كُلَّ شَيْءٍ فَسَأَكْتُبُهَا لِلَّذِينَ يَتَّقُونَ».
پروردگار عزيز ميفرمايد: گُتره نيست! رحمت من واسعه است؛ اما براي كساني كه اهل تقوي باشند، آقاجان!
نسئلك اللهم و ندعوك ...