آيت الله حق شناس
حضرت جوادالائمه(ع) ميفرمايند:«المومن يحتاج الي ثلاث خصال». مؤمن به سه خصلت نیازمند است: اول اينكه يك توفيقي از پروردگار بيايد. بايد دائماً در خانهی خدا را بزند. ظهر، شب، نصف شب.
بسم الله الرحمن الرحيم
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
وسواس، مانع از رسیدن به اهداف بلند
بعضي از رفقا را ميبينم كه قدري از حد متعارف خارج شدهاند. يك مسألهی شرعي وجود دارد كه آنهايي كه در نواحي قطبي زندگي ميكنند، -كه شش ماه شب و شش ماه روز است- بايد به منطقهی معتدله رجوع كنند.
كسي كه وسواسي ميشود و از حد متعارف خارج ميشود، بايد رفتارش را با متعارف مردم مقايسه كند. بنده امروز اين مسئله را يك مرتبه گفتم، باز دو مرتبه ميگويم كه شيطان با اين وسوسهها كه اينجا نجس است و آنجا پاك است وآنجا ترشُّح شد و يا وضو درست نشد و غسل درست نشد، هي با این وسوسهها، انسان را از اهداف عاليه باز ميدارد.
اکتفاء به پایینترین حد در نجاست و طهارت
شارع مقدس در قسمت نجاست و طهارت به پایینترین حد كفايت نموده است. مثلاً در برخی رستورانها و مهمانخانهها مشتري غيرمسلمان هم تردد دارد، اما صاحبش مسلمان است، صاحب رستوران هم شايد خيلي پايبند به نجاست و پاكي نباشد، در اينجا چه كار بكنيم؟ آیا بايد احتراز بكنيم؟ آيا غذايشان نجس است؟ خير، غذای این رستورانها پاك است.
تا مادامي كه علم به نجاست براي شما حاصل نشده است، اينها پاك است، برادر من!
يا اينكه در کمر شما دُملی درآمده است. يك مايعي از پشت شما سرازير میشود، شک میکنید که آيا آن مایعی که جریان پیدا کرده است، خون است؟ يا عفونت جراحت است؟ لزومی ندارد که بررسی کنید، یا به کسی بگویید که بیاید و جای زخم را ببیند. نیازی به دیدن نیست، بلند شوید و نمازتان را بخوانید.
وسواس، بیماری روانی
با اینهمه آسان گرفتن شرع باز هم انسان وسواسي بشود؟!
به چه کسی وسواسی گفته میشود؟
به كسي كه از حد متعارف خارج شده باشد و دائم گرفتار این توهم بشود که آیا این شیء نجس است؟ یا پاك است؟ دو مرتبه، سه مرتبه، هي دستش را بشويد.
پس اينگونه اشخاص بايد به حد متعارف برگردند. اين يك نوع بيماري رواني است كه انسان بدان مبتلا ميشود و ترتيب اثر دادن به آن جايز نميباشد.
حضرت فرمودند: به آن شخص(وسواسی) بگو كه اگر در دین گفته شده است که مثلاً يك مرتبه، يا دو مرتبه شستن كافي است، چرا سه مرتبه، يا چهار مرتبه دستت را ميشويي؟ آن شخص در جواب این سؤال حضرت گفت: بر شيطان لعنت!
فهميدي، داداش جون! پس بنابراين در هنگام وسواس، ترتيب اثر دادن، جايز نيست. يك صلوات بفرستيد.
امتحان به واسطهی مصیبتها
پروردگار عزيز ما ميفرمايد:«ما أَصابَ مِنْ مُصيبَةٍ إِلاّ بِإِذْنِ اللّهِ وَ مَنْ يُؤْمِنْ بِاللّهِ يَهْدِ قَلْبَهُ». هر مصيبتي كه به انسان ميرسد، مانند بيماري، سختي، تلف شدن مال و... همهی اينها براي صلاح شما و براي امتحان شماست. چون علم الهي، علم احاطي قيومي است و پروردگار ميتواند جلوي اينها را بگيرد.
پاک شدن گناهان با صبر بر بلا
اين مصيبتها و اين بليات كه نازل ميشود، مؤمن بايد دغدغهی خاطر و اضطراب نداشته باشد. «لا يبرح البلاء عن العبد حتي يدعه يمشي و ليس عليه خطيئةٌ». یعنی اين درد و كسالتي كه ميآيد، آنقدر به امر الهی در بدن مؤمن ميماند و مؤمن آنقدر سختی میکشد؛ تا گناهان او پاک میشود.
ایمان ثابت و شرح صدر، ثمرات صبر بر بلایا
پروردگار امتحان ميكند. همين قدر كه انسان ايمان داشته باشد و معتقد باشد كه همهی اينها از جانب خدا و رسول است و خير و صلاحش در اين است، پروردگار او را در صراط ايمان ثابت ميدارد و شرح صدر به او مرحمت ميفرمايد.
وقتي كه اذعان و اعتقاد قلبي پیدا شد؛ پروردگار هم به او مقام صبر و تسليم و رضا عنايت ميفرمايد. يك صلوات بفرستيد.
اي داد بيداد! اي داد بيداد! باز هم یک صلوات بفرستيد.
ثمرات دعا کردن
در کتاب «عُدَّةُ الداعي» نوشته شده است كه« قال رسول الله صلّياللهعليه وآلهوسلّم الا ادلكم علي سلاح ينجيكم من اعدائكم و يدر ارزاقكم؟قالوا بلي يا رسولالله». «اَلا» از ادات تنبيه است. يعني آيا شما را رهبري بكنم به اسلحهاي كه شما را از دشمنان دين حفظ بكند و ارزاق شما را زياد بكند؟ «تدعون ربكم بالليل و النهار» یعنی پروردگار را بخوانيد. حقيقتاً بخوانيد. «فان سلاحَ المومن الدعاء و متي تكثر قرع الباب يفتح لك».
بكوب حلقهی در را كه عاقبت ز سراي
سري برآيد چون حلقه را بجنباني
بالأخره يكي خواهد گفت كه مقصودتان چيست؟
سري برآيد چون حلقه را بجنباني
خدا، گنج پنهان
وقتي داشتم مطالعه ميكردم، به این روايت قدسي برخوردم كه پروردگار میفرماید: «كنت كنزاً مخفيا فاحببت ان اعرف فخلقت الخلق لكي اعرف».
شرایط دعا کردن
اي موسي! اگر ميخواهي مرا بخواني، بايد خائف باشي، مشفق باشي، «وجلاً و عَفّر وجهك في التراب»، بايد بهترين جاهاي بدنت را در پستترين مواضع بگذاري.
او اينطور ميخواهد، داداش جون!
«واسجد بمكارم بدنك فاخشع بقلبك استغث لي في حالات الشدة فاني اغيث المكروبين و اجيب المضطرين». قلبت را برای من خاشع کن و در سختیها مرا بخوان که من فريادرس بیپناهان و درماندگان هستم.
اينها دواي قلب ماست. ببينید، بزرگان دين ما چه ميكردند.
يك صلوات ديگر بفرستيد.
شکرگزاری نعمتهای الهی
رسول اكرم(ص) ميفرمايد: «اللهم لا تنتزع منّا صالح ما اعطيتنا من النعم». یعنی اي پروردگار عزيز من! مبادا آن نعمتهايي كه به ما دادي، مبادا اين بركات را در اثر كفران از ما جدا كني.
باید شکرگزاری کرد، داداش جون!
اين بیانات، براي اين است كه به ما ياد بدهند وگر نه آنها نفس عصمتاند.
حضرت در ادامه میفرماید:«ولا تردنا في سوء ما استنقذتنا منه».
یعنی پروردگارا! مبادا دو مرتبه طوري بشود كه ما گرفتار شویم.
رؤيای قبل از موشک باران تهران
چندي پيش، سه روز قبل از اينكه تهران موشك باران بشود، يكي از رفقا گفت: در عالم رؤيا اين آيات را ميخواندند: « كَلَّا إِنَّهَا لَظَى نَزَّاعَةً لِلشَّوَى تَدْعُوا مَنْ أَدْبَرَ وَتَوَلَّى». اشاره به اینکه عنقريب، عذابي بيايد كه گوشتها را از استخوان جدا بكند و اينها براي كساني است كه نسبت به احكام الهي پشت كردهاند.
رفع بلا به سبب بیان احادیث
خدا شاهد است، در مشهد مقدس كه بودم، دو مرتبه استخاره كردم كه پروردگارا! ديگر شب چهارشنبه صحبت نكنم. استخاره بسيار بد آمد. مضمون آيه هم اين بود كه اگر سخنرانی ترك بشود، شايد يك ابتلائاتي براي نوع مردم پيش بيايد.
اين احاديث، منبِّه و بیدارکننده است، آقاجان! «احي قلبك بالموعظة». به واسطهی مواعظ حسنه، قلبهاي شما زنده خواهد شد.
و در ادامه ميفرمايند كه « اللهم لا تكلنا الي انفسنا».
اشعار مناجات از کتاب مصباح کفعمی
يا من يرجي للشدائد كلها يا من اليه المشتكي و المفزع
اي پروردگار عزيز من! تو در تمام سختيها، يگانه اميد من بودي.
كتاب مصباح كفعمي از مسانيد كتب شيعه است. مرحوم شيخ عباسها که اين كتابها را مينويسند، يا از کتاب اقبال مرحوم سيد ابن طاووس است، يا از کتاب مصباح كفعمي است. در كتاب مصباح كفعمي ميگويد:
ما لي سوي قرعي لبابك حيلةٌ فلئن رددت فاي باب اقرع
یعنی ای پروردگار عزيز من! من غير درب خانهی تو جايي ندارم كه بكوبم. اگر اين باب بسته بشود؛ پس به كجا بايد بروم؟!
ما لي سواء فقري اليك وسيلة بالافتقار اليك فقري ادفع
یعنی اي پروردگار عزيزم! به واسطهی نياز به درگاه تو، احتياجات خودم را يكي بعد از ديگري برطرف خواهمكرد. بهبه! ببين داداشجون!
دعوت انبیاء به حیات قلب
پروردگارِ عزیز میفرماید: «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اسْتَجيبُوا لِلّهِ وَ لِلرَّسُولِ إِذا دَعاكُمْ لِما يُحْييكُمْ». یعنی دعوت انبياء و ائمهی طاهرين، سبب حيات قلب شماست. آنها شما را به حيات دائم و نعيم ابد دعوت ميكنند.
قلب مؤمن
پروردگار نميگذارد كه مؤمن، باطل را حق و حق را باطل بفهمد. این آیه، آيهی عجيبي است که میفرماید: «أنَّ اللّهَ يَحُولُ بَيْنَ الْمَرْءِ وَ قَلْبِهِ» «ان يعتقد الحق باطلاً و ان يعتقد الباطل حقاً».
وقتي كه مؤمن به سمت جلو حرکت کند، پروردگار عزيز، قلبش را به همان عقايد حقه مستقر میکند و اين، علامت شرح صدر است.
ربنا گويم از آن لبيك عبدي بشنوم
جمله سرمست الست از جرعهی اين بادهام
تا به دنيا آمدم از كلبهی كتم عدم
رو به حضرت جز نياز و ناله نفرستادهام
نفس خود را قهر كرده روح كرده پر فتوح
«قد احيی قلبه و امات نفسه».
حضرت فرمود: «المومن شهوته ميتة». يعني از بس نفسانيت و خوديت را کنار گذاشته است، قلبش را زنده كرده و نفسش را کشته است.
«دق جليله و لطف غليظه فبرق له لامع كثير البرق فابان له الطريق».
آن راهي را كه هدف انبياست، براي او باز كردهاند.
«و ذلك بما استعمل قلبه و ارضي ربه». و گشوده شدن این راه برای او بدین خاطر است که درب خانهی دل نشست و اميال نفساني را از خودش دور كرد و غير خدا را در قلب وارد نكرد، داداشجون!
حضرت فرمود: اين قلب «يتلجلج». يعني دائماً در اضطراب است، تا مادامي كه حقيقتاً به حق اصابت بكند. وقتي كه به حق اصابت كرد، «ثبت و قر». ثابت ميماند، داداشجون!
آرامش مؤمن به واسطهی مؤمن
ببين عزيز من! «المؤمن يسكن الي المؤمن». مؤمن به واسطهی مؤمن، آرامش پیدا میکند. در خواب، در القائات، به انسان ميفهمانند كه اگر هدايت ميخواهي؛ برو پيش فلان كس مثلاً. یا اگر اوقاتت تلخ شد؛ برو پيش فلان كس. از اينها معلوم ميشود كه در پس پرده يك خبرهایی هست، يك چيزي هست كه پروردگار ميداند و تو نمیدانی.
رفيق بيدار و استاد
«الرفيق ثم الطريق». انسان يك رفيق بيدار ميخواهد، با يك استاد. رفيق براي اين است كه اگر نسيان كردي، فراموش كردي؛ به تو تذکر بدهد.
مثلاً میگوید: ديشب شما وقت نماز جماعت كجا بودي، باباجان؟
اگر در راه حق باشی؛ رفیق خوب به شما كمك ميكند، داداشجون!
مثلاً میگوید: اگر مسائلت را بلد نيستي، من يادت ميدهم.
انسان بايد از موقعيت استفاده بكند، «الرفيق ثم الطريق».
كجا بودي ديشب؟ چرا نماز جماعت نيامدي؟ آنجا که آن حرف را زدي، درست نبود؟
رفیق خوب، هدیهای الهی
رفيق را بايد خدا بدهد. «المرء علي دين خليله فلينظر احدكم من يتخالف».
بالأخره، رفيق خوب، انسان را به خوبي و به راه خوب وا ميدارد.
پروردگار عزیز میفرماید: اي نبي اكرم ما «فأَعْرِضْ عَنْ مَنْ تَوَلّى عَنْ ذِكْرِنا وَ لَمْ يُرِدْ إِلاَّ الْحَياةَ الدُّنْيا». اينها را ولشان كن، داداشجون!
بالاترین عبادت، برادری با خوبان
پروردگار عزیز، عبادتي بالاتر از اين قرار نداده است كه انسان به دنبال برادری با خوبان باشد.
يعني من از اينجا ميروم شمال، از شمال ميآيم جنوب، تا اینكه يك رفيق صالح براي من پیدا بشود. «المؤمن يسكن الي المؤمن».
پس مؤمن رفقايش را بررسي ميكند. اين رفیق چطور است؟ آن رفیق چطور است؟ تا يك وقت برميخورد به يك نفر. «يسكن الي المؤمن كما يسكن الظمأن الي الماء البارد». یعنی همانطور كه وقتي تشنه به آب گوارا رسيد؛ ميخورد و آرام ميگيرد، مؤمن هم وقتي به آن رفيقي كه منظور نظر اهل بيت است رسيد؛ آرام میگیرد. «ثَبَتَ وَ قَرَّ».
مؤمن، نیازمند سه خصلت
حضرت جوادالائمه(ع) ميفرمايند:«المومن يحتاج الي ثلاث خصال». مؤمن به سه خصلت نیازمند است: اول اينكه يك توفيقي از پروردگار بيايد. بايد دائماً در خانهی خدا را بزند. ظهر، شب، نصف شب.
از من ميپرسيدند: آقاي ميرزا! آیا ما برای نماز شب خواندن بیدار شویم، يا آن يك ساعت را استراحت كنيم؟در جواب گفتم: خير. استراحت نه. نماز شب خواندن، مِطرَده است. يعني نماز شب درد را از بدن شما دفع ميكند، مطرده است. مبادا تصور كنيد آن استراحت شما را نجات ميدهد، نه آقاجان!
پس اول «توفيقٌ من الله»، دوم هم واعظي از نفسش، سوم هم «و قبولٌ ممن ينصحه». البته بايد يك نصیحتکنندهای هم باید داشته باشد.