آيت الله حق شناس
اميرالمؤمنين صلوات الله و سلامه عليه در نهج البلاغة حضرت حسن صلوات الله و سلامه عليه را مخاطب قرار داده و میفرماید: حسن جان! «فابك علي خطيئتك». و در بيان قضيهی ملك الموت ميفرمايد: «و كن منه علي حذر».
بسم الله الرحمن الرحيم
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
رعایت اعتدال در شادی و غم
البته امروز اگر چه در دههی فجر هستیم و اوقات ما نبايد تلخ بشود؛ ولي اين صحبتها اوقات شما را تلخ نميكند، بلکه بايد در تمام مراحل، شادی و غم انسان از حد اعتدال تجاوز نکند.
خدا رحمت كند مرحوم حاج قوام را که اين شعر را زیاد ميخواند:
گر تو را در خانهی جانان مهمانت كنند
گول نعمت را مخور، مشغول صاحبخانه باش
از ملک الموت برحذر باش!
اميرالمؤمنين صلوات الله و سلامه عليه در نهج البلاغة حضرت حسن صلوات الله و سلامه عليه را مخاطب قرار داده و میفرماید: حسن جان! «فابك علي خطيئتك». و در بيان قضيهی ملك الموت ميفرمايد: «و كن منه علي حذر».
خدا شاهد است هر وقت من اينجا را ميخوانم، اصلا نميتوانم گريه نكنم! «و كن منه علي حظر». يعني به در ميگويم، ديوار تو گوش كن. يعني بايد آماده باشيد، باباجان!
این آیهی نورانی«أَوَلَمْ نُعَمِّرْكُمْ مَا يَتَذَكَّرُ فِيهِ مَنْ تَذَكَّرَ»، خطاب به هیجده سالههاست.
تو را به صاحب الزمان با من ارفاق کن!
بارها عرض كردهام باز هم ميگويم كه يكي از آقايان اهل علم در قم بسيار مقدس بود و در ايام تابستان نزد يكي از اساتيد اخلاق در همدان ميرفت. بسيار جوان مهذبي بود. چند دفعه ايشان از بنده حلالیت طلبيد و گفت: اولاً من يك قِران به شما بدهكارم و يكقدري سستي كردم از اينكه حلالیت بطلبم و در ثاني، چون حق استادي به گردن من داري، يك روز وقتی آمدي از اينجا بروي، من دير بلند شدم و ميترسم كه احترام استاد را به جا نياورده باشم و مسئول باشم.
يكي از دهليزهاي قلب ایشان گشاد شده بود و دکتر بيماري ایشان را صعبالعلاج يا لاعلاج تشخيص داده و گفته بود که بیشتر از شش ماه ديگر زنده نخواهد بود. پدرش نقل ميكرد كه هنگام جان دادن همينطور كه دستش در دست من بود، گفت: آقاجان! ملك الموت آمد. و بعد گفت: اي رُسُلِ پروردگار (چون بيشتر به صاحب الزمان قسم ميخورد) تو را به صاحب الزمان با من ارفاق كنيد!
اينها مربوط به زمان خاصي نيست؛ انسان بايد همیشه در حال مراقبه باشد.
سرمايهی عمر را دریابید!
اميرمؤمنان(ع) ميفرمايد: «فاستدركوا بقية ايامكم واصبروا لها انفسكم». يعني «ليس لانفسکم ثمن الا الجنة». در هر پستي هستي، هركه هستي، متعلِّمي، معلمي، بزرگي، كوچكي، آقا، خادم، هر که هستی، بقيهی عمرتان را درك كنيد. «فاستدركوا»، یعنی دريابيد.
بارها اين شعر را خواندهام كه:
از آن برد گنج مرا دزد گيتي كه در خواب بودم گه پاسباني
آن وقتي كه من بايد از اين سرمايهی عزيزم -كه عمر من است و پروردگار براي من قرار داده است- محافظت ميكردم، شيطان از اين طرف و از آن طرف از من ربود. و با اينكه پروردگار فرموده است: «إِنَّ الشَّيْطَانَ لَكُمْ عَدُوٌّ فَاتَّخِذُوهُ عَدُوًّا». يعني شیطان را دشمن بگيريد؛ اما بنده بر اساس عدم توجه و غفلت، او را دوست خود تصوركرده و سرمايهام را از دست دادم.
متاعي كه من رايگان دادم از كف تو گر ميتواني مده رايگاني
اگر استقامت کنی؛ کمک ميآيد
بنازم به آن جواني كه از حالا متذكر شده است و در مقابل اين دشمن ايستادگي ميكند.
حضرت میفرماید: «واصبروا لها انفسكم». در لغت «صبر» به معنای «خویشتنداری» است. «صَبَر فلانٌ نفسَه عن كذا اي حَبَسَها». یعنی خویشتنداری کرد.
اگر يك قدري شما استقامت بفرماييد، از طرف پروردگار كمك ميآيد و شما را بر مخالفت اميال نفساني ياري ميكند.
بیشتر عمرتان در غفلت گذشته است
«فانها قليل في كثير الايام التي تكون منكم فيها الغفلة والتشاغل عن الموعظة». یعنی خيلي كم است آن ايامي كه شما در موعظه باشيد و حال آنكه بر عكس بوده است و بیشتر اوقات شما در غفلت گذشته است. حضرت ميفرمايد: در غفلت بوديد، در موقعيت «تشاغل عن الموعظة» بوديد. پس ايام موعظه در طول عمر شما خيلي كم بوده است.
یکی از موانع، همنشینی با اهل هوی و هوس
و در يك خطبهی ديگر -كه خيلي نظر بنده را جلب كرد. هر چند همهی فرمايشات ايشان نظر را جلب ميكند- فرمودند كه يكي از موانع اين است كه انسان با اهل هوی و هوس همنشینی کند. «مجالسةُ اهلِ الهوي منساةٌ للايمان و محضرةٌ للشيطان».
توقع بنده از دوستانم
من در برخورد با اشخاص يك قدري حساسيت دارم. از بعضي اشخاصي كه با آنها معاشرت دارم، توقعات فوق العاده دارم. آخر نميشود من ترياكي نباشم،آنوقت، رفيق من ترياكي باشد! اين نميشود،آقاجون! آدم دق ميكند! اگر من استغناي طبع داشته باشم؛ دوست دارم رفقاي من هم استغناي طبع داشته باشند.
علم اخلاق در رأس علوم است
اینکه حضرت امام مدظلهالعالي فرمودهاند: علم اخلاق در رأس علوم است، به اين معني است كه اگر در كنار آيهی محكمه، علم تهذيب اخلاق نباشد، نتيجهاي ندارد. این علوم، بدون علم تهذیب اخلاق بدرد نميخورد.
چه بسا یادگیری علم توحيد، میشود هواپرستي!
غيبت هم ميكند، علم فلسفه هم ميخواند! یا الهيات بمعني الاخص ميخواند! این نتيجه ندارد، قربانت برم!
يك باب از كتاب «جامعالسعادات» دربارهی اين است كه آيا مطالب اخلاقي واقعاً در انسان تغییر ایجاد میکند، یا نه؟ خيلي آقا. علم اخلاق بسيار بسيار تأثیرگذار است.
نمونهای از تأثیر علم اخلاق در انسان
بنده يك نمونه براي شما نقل ميكنم:
وقتي بنده مشغول به تحصيل شدم، دايي بنده خيلي متمكن بود، ميلياردر بود، وقتي مدتی پيش استادم مشغول به تحصيل شدم، ایشان هر روز یک حدیث براي ما ميخواند. (حضرت آیت الله العظمي بروجردي(ره) ميفرمودند: آقايان اساتيد براي شاگردان قبل از درس يك حديث بخوانند، تا اينها يك مقدار توجه پيدا کنند) من به استادم گفتم كه دايي بنده هيچ توجهي به من ندارد. استاد گفت: شما چه گفتي باباجان؟ گفتم: ايشان ميلياردر است؛ ولي توجهي به بنده ندارد. استاد گفت: اين شُعبهاي از شُعَبات محبَّت دنياست كه در قلب تو رسوخ كرده است. هر چه زودتر بايد اين را از قلب خودت خارج كني. دايي كدام است؟ بايد خدا و امامزمان(ع) رزق تو را بدهند. «كفي الله بِرزقِ كلِ بريةٍ». زودِ زود، آقاجان!
چو درد در تو نبيند كه را دوا بكند
همانطور كه طبيب جسماني جسم را معالجه ميكند، طبيب روحاني هم روح را معالجه ميكند.
طبيب عشق مسيحا دم است و مُشفق ليك
چو درد در تو نبيند كه را دوا بكند
بايد بيايي و دوا بخواهي. چگونه است که اگر يك قدري، پوست دستت زبر شود، زود به طبيب پوست مراجعه ميكني! اگر به اندازهی يك درصد توجهات مادي، متوجه مقام روحت بودي، حال و روزت بهتر از این بود.
گفت:
گر آنهايي كه گفتمي كردمي نكو سيرت و پارسا بودي
ادامهی داستان بنده و دایی
چند سالي كه ما در مكتب استاد ورزش كرديم، حالا ببينيد مطالب اخلاقی چه اثري بخشيد!
يك کسی بود به نام شيخ رضاي علما -که قريب نود سال عمر داشت- ايشان يك روز به من گفت: من رفتهام پيش دايي شما و يك ماهيانهی زیادی براي شما تعيين كردهام. بنده ناراحت شدم و به اوگفتم: شما با اجازهی چه کسی چنین کاری کردی؟! (ببينيد مطالب اخلاقی چه تأثيري در من گذاشته است) گفتم: با اجازهی چه کسی رفتي و چنین درخواستی برای من کردی؟! روز قيامت در حضور پيغمبر(ص) گريبان تو را خواهم گرفت! گفت: باباجان! من به شما احسان كردهام. گفتم: خير، این کار شما احسان در حقِّ من نبوده است! بايد بروي و به دايي بنده بگويي كه اگر تو پول ميخواهي، به من حواله بده!
خوب اگر دايي حواله ميداد، آيا من دروغ ميگفتم؟ آیا ميتوانستم اين حواله را بدهم؟ البته كه ميتوانستم، البته بر اساس توجه به مقام مقدس امامزمان(ع). به اوگفتم: توبهی شما اين است كه بايد بروي و به دايي بنده بگويي كه ايشان گفت: من نياز به پول شما ندارم و اگر شما پول ميخواهي، بايد به من مراجعه كني! و اگر این کار را نکنی، من از سر تقصير تو نميگذرم.
ببينید مطالب اخلاقی چه تأثیری ميكند! من همان کسی بودم كه از دايي خودم توقع مالي داشتم.
انتظار من از رفقا، استغنای طبع
من ميخواهم رفقايم هم دركمال استغنا باشند. مگر كسي ميتوانست بفهمد كه من پول دارم يا ندارم. كسي جرات نداشت اين سوال را بكند. غرض عرض، داداش جون! «من استغني اغناه الله».
البته، پروردگار شما را امتحان ميكند. و بنده دلم ميخواهدکه رفقاي من همينطور باشند؛ اما اگر بر خلاف اين باشند، واي بر حال من!
خلاصه اينكه، مطالب اخلاقي اينقدر تأثيرگذار است.
همنشینی با هواپرستان، فراموشی ایمان است
«و مجالسة اهل الهوي منساة للايمان». يك كسي از همين دانشجوها كه در زمان پهلوي مدرسه ميرفت، براي من نقل كرد كه: آقا! وقتي من ميآيم اينجا(مسجد)، ياد بهشت و قيامت تا مدتي در وجود من هست؛ اما همينكه در دبيرستان پا ميگذارم (درزمان پهلوي) و با مردم عادی معاشرت ميكنم؛ بهشت و قيامت و ماوراء الطبيعه را فراموش ميكنم. «و مجالسة اهل الهوي منساة للايمان» یعنی با اينها (اهل هوی) مجالست و همنشيني نكنيد. سلامي و والسلام... اگر توانستي و قدرت داشتي، آنها را جذب میکنی والا بايد اجتناب كني.
اول قدم اهل ایمان، مقابله با امیال نفسانی
حضرت ميفرمايند: «قد الزم نفسه العدل و كان اول عدله نفي الهوي عن نفسه». یعنی اولین كاري كه اهل ايمان ميكنند، اين است كه اميال نفسانيشان را بر طبق خواستهی پروردگار قرار ميدهند.
خضر(ع) : همت خود را مصروف آخرت کن!
همين ديشب به يكي از رفقا گفتم كه حضرت خضر(ع) وقتي خواست از حضرت موسي(ع) جدا شود، موسي(ع) درخواست نصيحت از ايشان كرد، حضرت خضر(ع) فرمودند:«اجعل همك في معادك». يعني دنيا قابليت آن را ندارد كه يك نظر استقلالي به آن داشته باشي، پس همت خود را مصروف آخرتت نما.
خضر(ع) : یاد بگیر برای عمل کردن، نه حدیث خواندن
بعد فرمودند: علم را ياد بگير براي اينكه در خودت پياده بكني، نه اينكه براي ديگران حديث بخواني. «تعلَّم العلم لتعمل لا لتحدث».
به اين دوستان گفتم که به دنبال این نباشیم كه هي شعر بخوانيم و بگوییم: اگر مردي برون آي و سفر كن ... هر آنچه پيشت آيد زان گذر كن و... هدف انسان نباید منبر يادگرفتن باشد، داداش جون! بايد به اينها عمل بكنيم. اگر ياد بگيري و عمل نكني، موجب دور شدن از ساحت اقدس پروردگار است.
گریه، پاکی از گناهان
حضرت ميفرمايد: حسن جان! «فابك علي خطيئتك». یعنی گريه كن بر گناهت. گريه، گناهانت را از بين ميبرد. اين گريهها، باطنش شادي است.
لذت سیر تکامل عملی
وقتي انسان سير تكامل عملي ميكند، حَظ ميكند. «يصف الحق و يعمل به». وقتي انسان به علم خود عمل ميكند، يك وزانتي در خودش حس ميكند، اما وقتي كه گناه ميكند، يك سَبُكي در خودش حس ميكند.
مؤمن به دنبال انجام همهی خیرات است
اين قسمت از بیان حضرت خيلي براي بنده تأسفآور بود كه میفرماید: «لايدع للخير غاية الا امها و لا مظنة الا قصدها». یعنی اگر در جايي مظنه و احتمال اين باشد كه خدا در آنجاست، به دنبال آن ميرود.
اين معني فرمايش رسول اكرم(ص) است كه فرمودند: ميبينم كساني را كه به تمام شاخههاي شجرهی طوبي دست يافتهاند. صدقه ميدهد، نماز جماعت ميخواند، درس ميخواند، اطاعت پدر و مادر ميكند، پذيرايي از پدر و مادر ميكند، دلجويي از فقراء ميكند و...
در بیان حضرت که ميفرمايد: «و لايدع للخير غاية»، كلمهی« خير» يك عنوان كلي است و مصاديق متعددي دارد. هر جا اسم «خير» باشد، مؤمن به سراغ آن ميرود. آيا من و شما اينطور هستيم؟
اگر مردي برون آي و سفر كن هر آنچه پيشت آيد زان گذر كن
خليل آسا برو حق را طلب كن شبي را روز و روزي را به شب كن
دهد حق مر تو را هر چه تو خواهي نمايندت همه اشياء كما هي
راه رسیدن به اسرار مگو
در يكي از كتب عرفاني ديدم كه یکی از بزرگان فرموده است كه اگر بخواهي به اسرار مگو واقف شوي؛ نباید حوادث روزگار تو را متوقف كند.
پروردگار عزیز، در برابر تو امتحاناتي قرار ميدهد.«ان الله يجرب العبدَ الصالح» . بدون امتحان نميشود. باید مقاومت شما بالا برود، جان دلم!
مريضي، بيپولي، شؤون دنيا را نداشتن، غصه خوردن، اينها همه براي آن است كه برآن اسرار مگو آگاه شوي.
نمايندت همه اشياء كما هي
آن وقت، علم حقيقي را در قلبت القاء ميكنند، آقاجان من! اما این در صورتي است كه حوادث و موضوعات روزگار شما را متوقف نكند،