Menu

وَ وَرَثَةِ الْأَنْبِيَاء وَ الدَّعْوَةِ الْحُسْنَى

{ وَ وَرَثَةِ الْأَنْبِيَاء وَ الدَّعْوَةِ الْحُسْنَى }

از جمله ‌ي صفاتي كه براي اهل بيت نبوّت (علیهم السلام) در اين زيارت (جامعه) آمده، اين دو صفت است كه به فضل خداـ اِن‌شاءالله ـ توضيح داده مي ‌شود .

معاني متعدّد كلمه‌ي دعوة

وَ الدَّعْوَة الْحُسْنَي؛كلمه‌ي دَعوَة معاني متعدّد دارد؛ از جمله به معناي خواندن و كسي را صدا زدن است. فلان كس را مي‌ خوانم ؛ يعني، صدايش مي ‌زنم . خدا را بخوانيد (اُدْعُوا اللهَ) ؛يعني، خدا را صدا بزنيد. بگوييد (يا اَللهُ،يارَبّاهُ) فرموده است :

{...اُدْعُونِي أسْتَجِبْ لَكُمْ...}؛[1]

«...مرا بخوانيد؛[ صدايم بزنيد]جوابتان مي ‌دهم...».

معناي ديگر آن، ايجاد انگيزه در كسي كردن است . مثلاً كسي را تشويق به انجام دادن كاري يا خوردن غذايي مي ‌كنيم؛يعني، در او ميل و رغبت به انجام دادن آن كار را ايجاد مي‌كنيم.در آيه‌ي شريفه مي ‌خوانيم:

{اُدْعُ إلَي سَبِيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَة وَ الْمَوْعِظَة الْحَسَنَة...}؛[2]

«[اي پيامبر] مردم را با حكمت و موعظه ‌ي نيكو به راه خدا دعوت كن».

نه اين كه آن‌ ها را صدا بزن؛ بلكه كاري كن كه ميل و رغبت به بندگي خدا در آن‌ها ايجاد شود؛ و لذا در اين معنا با كلمه‌ي ‌{ الَي‌ } همراه مي ‌شود؛ در حالي كه معناي اوّل بدون همراه بود. «حُسنيََ» يعني بهترين و زيباترين .حُسن به معناي خوبي و زيبايي است. حَسَن يعني زيبا. اَحْسَن يعني زيباتر . حُسنيََ به همان معناست؛ منتهيََ، به اصطلاح، مؤنّث اَحْسَن است.حال، اهل بيت نبوّت اَلدَّعْوَة الْحُسْني يعني زيباترين دعوتند.

تفاوت مناجات ما با مناجات معصومين (علیهم السلام)

اگر دعوت را به معناي اوّل بگيريم، يعني زيبا ترين خواندن‌ها و نيكوترين صدا زدن‌ها كه به اصطلاح،از باب "زيدٌ عدلٌ" مصدر به معناي اسم فاعل آمده است،يعني كسي بهتر از آن‌ها نمي ‌تواند خدا را بخواند.ما همه خدا را مي ‌خوانيم و (يا اَللهُ،يارَبّاهُ) مي‌گوييم؛امّا خيلي فرق هست ميان آن يا الله، يا ربّاه كه ما مي‌ گوييم و آن يا الله، يا ربّاه كه علي (ع) مي‌گويد .بين نمازي كه ما مي‌ خوانيم و نمازي كه آن‌ها مي ‌خواندند، از زمين تا آسمان فاصله است.پس بهترين دعوت‌ها دعوت آن‌هاست.

هر مخلوقي از آن نظر كه سراپا نياز است، خالقش را مي ‌خواند و دست حاجت به سوي او دراز مي‌ كند؛ امّا هر فقيري كه به فقر خويش آگاه‌ تر باشد، خدا را بهتر مي‌خواند و معلوم است كسي كه از همه كس به فقر خويش آگاه ‌تر است، رسول‌اكرم‌… است و همچنين كسي كه از همه كس با نحوه‌ي خواندن خدا آشناتر است،رسول اكرم … است؛ و لذا بهترين خواندن‌ها خواندن رسول اكرم… و اهل بيت آن حضرت (علیهم السلام) است و بهترين دعاها را آن‌ها دارند .چه كسي مانند امام امير المؤمنين‌ (ع) مي‌تواند دعاي كميل انشاء كند؟چه كسي مانند امام سيّدالشّهدا‌ (ع) مي‌تواند دعاي عرفه ايجاد كند؟

دعاي كميل و دعاي عرفه از مصاديق دعوت حُسنا هستند؛البتّه، براي كساني كه اهلش باشند و بتوانند در درياي معارف اين بيانات نوراني غوطه ‌ور گردند؛ وگرنه من فقط الفاظي مي ‌خوانم و قطره‌اي هم از آن دريا نمي‌چشم . آن كه اهلش باشد و بفهمد، مي‌فهمد كه به راستي، دعاي عرفه دعوت حُسناست، دعاي ابوحمزه‌ي ثمالي در شب‌هاي ماه مبارك رمضان دعوت حُسناست، صحيفه‌ي سجّاديّه‌ي امام سيّد‌السّاجدين‌ (ع) از اوّل تا آخر دعوت حُسناست . بهترين دعوت‌ها، بهترين دعاها و بهترين خواندن‌ها را آن‌ها دارند.خودشان،هم دعوتند هم صاحب دعوتند.سراپاي وجودشان دعوت و عرض بندگي به خداست. حتّيََ ابن‌جوزي، كه از علماي معروف سنّي است، مي‌گويد:

(اِنَّ عَليَّ بْنَ الْحُسَيْنِ زَيْنَ الْعابِدِين(ع) لَهُ حَقُّ التَّعْليمِ فِي الْاِملاءِ و الْاِنْشاءِ...و عَرْضِ الحَوائِجِ اِلَي اللهِ...)؛

«حقيقت آن كه، عليّ بن حسين، امام زين العابدين‌‌ (ع) بر امّت اسلامي [در باب دعا و كيفيّت سخن گفتن با خدا و نحوه‌ي عرض حاجت به پيشگاه خدا] حقّ تعليم دارد».

اگر امام عليّ‌بن‌الحسين  (ع) و تعليماتش نبود،ملّت مسلمان نمي ‌دانستند با خدا چگونه صحبت كنند و چگونه عرض حاجت به پيشگاهش كنند، از خدا چه بخواهند و چگونه بخواهند.آن معلّم الهي بوده كه به امّت تعليم كرده كه با خدا چطور حرف بزنيد و هر حاجتي را با چه بياني از خدا بخواهيد؛ خواستيد استغفار كنيد، چطور بگوييد؛ خواستيد استسقا* كنيد، چگونه بگوييد؛ در موقع ترس از دشمن و مبتلا شدن به انواع بلاها چگونه دعا كنيد؛ تمام اين‌ها را آن حضرت تعليم كرده است.[3] اين حرف يك عالم سنّي است كه به امامت آن ‌حضرت هم معتقد نيست، ولي اين مقدار فهميده كه آن بزرگوار حقّ تعليم بر امّت اسلامي دارد و اين يكي از مصاديق الدَّعْوَة الْحُسْنَي است كه حقّاً به‌صورت يك سرمايه‌ي عظيم آسماني به دست ما داده شده است. ولي ياللاسف كه ما، آن چنان كه شايسته است، از آن بهره‌ برداري نمي ‌كنيم و بايد به اين نقيصه اعتراف كنيم كه ما آن عرضه را نداريم كه در اقيانوس موّاج و بيكران تعليمات آن معلّمان الهي غوطه ‌ور شويم و انواع جواهرات عالي انساني براي تأمين حيات جاوداني به دست آوريم.تنها، غباري از آستان مقدّسشان به چهره‌ي ما نشسته و هر چه داريم، از بركات همين غبار است.اگر در دنيا عزّت و شرف داريم، به حرمت اين غبار است و اگر در برزخ و محشر نيز سعادت و نجاتي خواهيم داشت، باز به حرمت اين غبار است و غير از اين غبار هيچ مايه‌اي نداريم.از خدا مي ‌خواهيم به حرمت خود اهل بيت اطهار(علیهم السلام) اين غبار را در دنيا و آخرت از چهره‌ي ما نزدايد.آمين ربّ العالمين.

عرض شد كه كلمه‌ي دعوت معناي ديگري هم دارد و آن ايجاد ميل و رغبت در ديگران براي انجام دادن كاري است. دعوت حُسناي به اين معنا نيز اهل بيت نبوّت‌ (علیهم السلام)هستند كه با افكار و اخلاق و اعمالشان آدميان را به عبوديّت ترغيب مي‌ كنند و به بندگي خدا وامي‌دارند."داعي الي الله " به معناي واقعي، علي (ع) و آل علي‌ (علیهم السلام) هستند كه از تمام ابعاد و شؤون زندگي‌ شان نداي دعوت به سوي خدا بلند است؛ اين هم معناي دوّم براي الدَّعْوَة الْحُسْنَي.

معناي سوّم دعوت حُسني

معناي سوّمي هم گفته‌اند كه اهل بيت رسول ‌(علیهم السلام) بهترين و زيباترين مقصود از دعاهاي حضرت ابراهيم خليل‌ (ع) در قرآنند. قرآن كريم دعاهايي از حضرت ابراهيم‌ (ع) نقل مي‌كند، از جمله اين آيه‌ي شريفه در سوره‌ي بقره است:

{ وَ إذْ يَرْفَعُ إبْراهِيمُ الْقَواعِدَ مِنَ الْبَيْتِ وَ إسْماعِيلُ... }؛[4]

[به ياد بياور] آن موقعي را كه ابراهيم و اسماعيل [اين پدر و پسر كه هر دو از پيغمبران بزرگ خدا هستند] داشتند ستون‌هاي كعبه را بالا مي ‌بردند [و ساختمان كعبه را مي‌ساختند]... در آن موقع دعايي داشتند و مي ‌گفتند:

{...رَبَّنا تَقَبَّلْ مِنَّا إنَّكَ أنْتَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ }؛[5]

«...اي پروردگار ما، اين عمل را از ما قبول كن؛ تو شنوا و دانايي».

وظيفه‌ي ما در حضور خدا

اينجا اندكي تأمّل بفرماييد.ابراهيم و اسماعيل ‌‡هر دو پيغمبر معصومند و كارشان نيز ساختن كعبه و عبادتگاه جامعه‌ي بشر تا روز قيامت است . نه از كسي پولي مي‌ خواهند نه رياستي را طالبند؛جز امتثال امر خدا انگيزه‌اي ندارند.طبيعي است كه كاري خالص‌تر از اين و در عين حال نافع ‌تر از اين نمي ‌شود؛ ولي با اين همه، نگرانند كه مبادا عملمان مقبول درگاه خدا نباشد، و لذا دعا مي‌ كنند:

{...رَبَّنا تَقَبَّلْ مِنَّا... }؛[6]

«... خداي ما، از ما بپذير...‌».

اين هشداري است كه به ما مي ‌دهند كه مراقب باشيد. مغرور كار خود نباشيد. كسي خيال نكند فلان كاري كه انجام مي‌دهم،صرفاً براي خداست و هيچ انگيزه‌اي جز تحصيل رضاي خدا ندارم و حتماً مورد قبول خداست.از كجا انسان مي ‌تواند اين چنين اطمينان داشته باشد؟ فرضاً كه صد در صد هم عمل خالص از ريا و ديگر عوارض باشد،باز ممكن است قبول نكند و حقّ دارد كه قبول نكند؛زيرا بنده هر چه دارد از آن خداست، و لذا جا دارد كه بگويد: تو چه داري كه به من تحويل بدهي تا من قبول كنم‌؟ وجودت از من، حياتت از من، تمام اعضا و جوارحت و تمام وسايلي كه براي انجام دادن كار از آن استفاده كرده‌اي از من و حتّي نيّت و توفيق اخلاص نيّتت نيز از من است و خلاصه، تو چيزي از خود نداري كه به من بدهي و از من طلبكار پذيرش باشي؛پس، من مي‌توانم مال خودم را نپذيرم. البتّه، از كرم او بعيد است كه عمل خالص را از بنده‌اش نپذيرد ولي وظيفه‌ي بنده اين است كه در حضور خدا، خودش را و عملش را هيچ بداند و نگران قبول نشدن اعمالش باشد و با حال تضرّع از خدا بخواهد كه بر او منّت بگذارد و از او بپذيرد.دنباله‌ي دعاي حضرت ابراهيم‌ (ع) اين است:

{ رَبَّنا وَ اجْعَلْنا مُسْلِمَيْنِ لَكَ وَ مِنْ ذُرِّيَّتِنا اُمَّة مُسْلِمَة لَكَ...}[7]

«خدايا، ما [پدر و پسر] را مسلم قرار بده [تا هر دو در مقابلت تسليم باشيم]و از نسل ما امّتي فرمانبردار خود[پديد آر]...».

قبلاً بيان شد،آن اسلامي كه بعد از همه‌ي مراحل، حتّي پس از مرحله‌ي نبوّت، تحقّق مي ‌يابد، تسليم بودن در مقابل خداست و آن با اسلام قبل از ايمان فرق دارد. منافق هم اسلام قبل از ايمان را دارد؛ ولي اسلامي كه در مراحل آخر ايمان حاصل مي‌شود، انبياء (ع) هم در صدد تحصيل آن هستند، چنان ‌كه مي‌بينيم اينجا حضرت ابراهيم  (ع)دعا مي‌ كند:

}رَبَّنا وَ اجْعَلْنا مُسْلِمَيْنِ لَكَ وَ مِنْ ذُرِّيَّتِنا اُمَّة مُسْلِمَة لَكَ...{

«پروردگارا، ما[ پدر و پسر] را مسلم قرار بده [تا تسليم فرمان تو باشيم] و از ذرّيّه* و دودمان ما نيز امّتي كه تسليم فرمان تو باشند [به ‌وجود آور]... ».

يعني انبياء و پيامبراني هم كه از ذرّيّه‌ي من به وجود خواهند آمد و در رأس آن‌ها وجود اقدس خاتم‌الانبياء‌‌… و اهل بيت او (علیهم السلام )هستند، مسلم باشند و به درجه‌ي اعلاي اسلام نايل گردند.خدا در سوره‌ي انعام خطاب به رسول اكرم‌… مي ‌فرمايد:

]قُلْ إنَّ صَلاتِي وَ نُسُكِي وَ مَحْيايَ وَ مَماتِي لِلّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ‌ * لا شَرِيكَ لَهُ وَ بِذلِكَ اُمِرْتُ وَ أنَا أوَّلُ الْمُسْلِمِينَ[؛[8]

«[اي پيامبر،]بگو نماز و تمام عبادات من براي خداوند، پروردگار جهانيان، است.او را شريكي نيست و بر اين[كار]دستور يافته‌ام و من نخستين مسلمانم».

بديهي است كه اسلام آن ‌حضرت عالي ‌ترين مرحله‌ي ايمان است.

باز حضرت ابراهيم  (ع) در ادامه‌ي دعايش مي ‌گويد:

]...وَ أَرِنا مَناسِكَنا وَ تُبْ عَلَيْنا إنَّكَ أنْتَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ[؛[9]

«پروردگارا،اينك [كه كعبه را بنا كرده‌ايم] مناسك و طرز پرستش و عبادت خودت را به ما نشان ده [و ما را از آن آگاه ساز تا بتوانيم آن‌گونه كه شايسته‌ي مقام ربوبيّت تو ست عبادتت كنيم]و بر ما ببخشاي كه تويي توبه ‌پذير مهربان».

در تعاليم ديني حقّ تصرّف نداريم

اين هم درس ديگري است براي ما كه مراقب باشيد در برنامه‌هاي ديني كه انجام مي ‌دهيد، از خودتان تصرّفي نكنيد و اضافه و كم نكنيد؛ مثلاً نگوييد: فلان جمله از نظر من خوب است كه در فلان دعا اضافه شود، يا در دعاي كميل به جاي سه بار يا ربّ،ده بار گفته شود و در زيارت عاشورا به جاي:

(انَّ هذا يَوْمٌ تَبَرَّكَتْ بِهِ بَنو اُمَيّه)؛

بگوييم:

(اِنَّ يَوْمَ قَتْلِ الْحُسين يَوْمٌ...)؛

يا در آخر فلان دعا عبارت "بِرَحْمَتِكَ يا اَرْحَمَ الرّاحِمينَ" را اضافه كنيم يا براي صلوات گرفتن از مردم، پس از دعا بگوييم: به حقِّ محمّدٍ و آله‌‌الاطهار، با آن ‌كه در خود دعا نيامده است. اين كارها را نكنيد و بدانيد كه آثار خاصّ اعمال عبادي در «طبق دستور انجام دادن» است.

از خدا و رسول او سبقت نگيريم

با اين كه حضرت ابراهيم (ع) خود پيامبر و باني كعبه است،نمي‌گويد: حالا كه من كعبه را ساخته‌ام، خودم مناسك آن را تنظيم مي‌ كنم كه اين طور طواف كنيد و آن‌طور سعي كنيد و ... بلكه مي‌گويد: خدايا،تو مناسك ما را نشانمان بده تا بدانيم چگونه بايد عمل كنيم و از خود تصرّفي نكنيم؛ نه از خود چيزي به نام دستور ديني بسازيم نه به دستوري كه داده‌اند از خود چيزي اضافه و كم بكنيم.دايه‌ي مهربان ‌تر از مادر نباشيم.

وقتي در مجلسي آقاي محترمي دعاي كميل مي ‌خواند؛ در جمله‌ي:(مَنْ كادَني فَكِدْهُ)؛يعني،[خدايا]كسي كه درباره‌ي من كيد مي ‌كند[و براي من نقشه مي ‌كشد] تو درباره‌ي او كيد كن. آن آقاي محترم مي ‌گفت:(مَنْ كادَ الْاِسْلامَ فَكِدْهُ)؛يعني،[خدايا] كسي كه درباره‌ي اسلام كيد مي ‌كند و براي اسلام نقشه مي ‌كشد، تو درباره‌ي او كيد كن. گويا او براي اسلام از اميرالمؤمنين (ع) دلسوخته تر بوده و معتقد است كه بهتر اين بود كه اميرالمؤمنين‌ (ع) به جاي خودش اسلام را مي ‌گفت.قرآن مي ‌فرمايد:

]يا أيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تُقَدِّمُوا بَيْنَ يَدَيِ اللهِ وَ رَسُولِهِ وَ اتَّقُوا اللهَ...[؛[10]

«اي مؤمنان، از خدا ورسولش جلو نيفتيد؛ تقوا را رعايت كنيد...».

اهل بيت نبوّت (علیهم السلام) مصداق اعلاي دعوت حسناي ابراهيم‌ (ع)

حضرت ابراهيم (ع) در ادامه‌ي دعاي خود مي‌ فرمايد:

{رَبَّنا وَ ابْعَثْ فِيهِمْ رَسُولاً مِنْهُمْ...‌}؛[11]

«پروردگارا، از ميان ذرّيّه‌ي من رسولي برانگيز كه تلاوت آيات و تعليم كتاب و حكمت كند و انسان‌ها را تزكيه كند».

اين دعاي حضرت ابراهيم (ع) نيز مستجاب گشت و از ميان ذرّيّه‌اش حضرت خاتم الانبياء … مبعوث به رسالت شد و به تعليم و تزكيه‌ي آدميان پرداخت و اهل بيتش (علیهم السلام) نيز جانشينش گرديدند و از اين جهت،اهل بيت نبوّت (علیهم السلام) مصداق اعلاي دعوت حسناي ابراهيم‌ (ع) شدند. اين جمله از تفسير "مَنهَجُ‌الصّادقين" ذيل همين آيات از رسول خدا … نقل شده كه فرموده است:

(اَنَا دَعْوَة اَبِي اِبراهيم)؛

«من دعاي پدرم ابراهيم هستم».

يعني، با بعثت من دعاي پدرم ابراهيم (ع) مستجاب شده است.دعاي ديگري نيز از ابراهيم (ع) در قرآن نقل شده است.

دعاي مستجاب ديگر حضرت ابراهيم (ع)

{ ...وَ اجْعَلْ لِي لِسانَ صِدْقٍ فِي الْآخِرِينَ}؛[12]

«[خدايا] براي من در ميان امّت‌هاي آينده، لسان صدق و ذكر خير قرار بده».

يعني،آن چنان كن كه ياد من در خاطره‌ها بماند و برنامه‌ي الهي من در ميان آيندگان ادامه يابد و مكتب توحيد، كه من به توفيق تو پايه‌گذار آن بوده‌ام، هميشه باقي باشد. اين دعا هم مستجاب شده كه قرآن مي ‌فرمايد:

{...وَ جَعَلْنا لَهُمْ لِسانَ صِدْقٍ عَلِيًّا}؛[13]

...ما براي ايشان [ابراهيم و ذرّيّه‌ اش] لسان صدق والايي قرار داديم و اينك مي ‌بينيم كه اهل بيت نبوّت (علیهم السلام) عالي ‌ترين ذكر خير و لسان صدق ابراهيم‌ (ع)هستند و به دعوت حسناي او تحقّق بخشيده‌اند.دعاي ديگري نيز از جناب ابراهيم‌‌‌ (ع) درباره‌ي ذرّيّه‌اش در قرآن آمده است.

محبوبيّت قلبي اهل بيت نبوّت (علیهم السلام)

{ رَبَّنا إنِّي أسْكَنْتُ مِنْ ذُرِّيَّتِي بِوادٍ غَيْرِ ذِي زَرْعٍ عِنْدَ بَيْتِكَ الْمُحَرَّمِ رَبَّنا لِيُقِيمُوا الصَّلاة فَاجْعَلْ أفْئِدَة مِنَ النَّاسِ تَهْوِي إلَيْهِمْ وَ ارْزُقْهُمْ مِنَ الثَّمَراتِ لَعَلَّهُمْ يَشْكُرُونَ }؛[14]

«پروردگارا، من بعضي از فرزندانم را در سرزميني كه فاقد هرگونه زراعت و آب و گياه است، نزد خانه‌اي كه حرم توست، اسكان دادم ؛پروردگارا،تا نماز را به پا دارند،پس دل‌هاي گروهي از مردم را به آن‌ها متوجّه ساز [و مهر آن‌ها را در دل‌هاي مردم بيفكن]و آنان را از محصولات[مورد نيازشان]روزي ده،باشد كه سپاسگزاري كنند».

مي‌بينيم كه اين دعاي زيباي ابراهيم (ع) هم مستجاب شده و خداوند مهر و محبّت ذرّيّه‌ي آن‌حضرت را، كه بارزترين مصاديق آن وجود مبارك حضرت خاتم‌الانبياء… و اهل بيت اطهار (علیهم السلام) هستند، در قلوب جمعيّت‌هاي عظيم بشري افكنده است كه عاشقانه رو به سوي آن‌ها مي ‌روند و سيل عواطف و احساسات خود را بي‌ صبرانه به سوي آن‌ها سرازير مي ‌سازند و هم اكنون حرم‌هاي مطهّرشان موج مي ‌زند از جمعيّت‌هاي دلباخته كه پروانه وار گرد شمع قبور مقدّسشان بال و پر مي ‌زنند و عرض مودّت مي ‌كنند و به دعوت حسناي جناب ابراهيم (ع) لبّيك اجابت مي‌گويند كه:

{...فَاجْعَلْ أفْئِدَة مِنَ النَّاسِ تَهْوِي إلَيْهِمْ...}؛

پس اين هم يك معناي بسيار روشن براي جمله‌ي نوراني «الدَّعْوَة الْحُسْنيََ»كه اهل بيت نبوّت ‌(علیهم السلام) با محبوبيّتشان در قلوب مردم، تحقّق بخش دعاي بسيار زيباي حضرت ابراهيم‌‌ (ع) هستند.

اهل بيت نبوّت (علیهم السلام) وارث كمالات انبياء (علیهم السلام) هستند يعني چه؟

امّا جمله‌ي ديگر زيارت (جامعه)؛ وَرَثَة الْانبياء ؛ يعني، اهل بيت نبوّت (علیهم السلام) وارث تمام پيامبران خدا هستند. از جهت فضايل و كمالات معنوي، كه انبياء‌ (ع) آن‌ها را به طور پراكنده داشته‌اند، اهل بيت‌(علیهم السلام) تمام آن فضايل را يكجا دارند و مصداق آنچه خوبان همه دارند تو تنها داري هستند. البتّه، مي‌دانيم كه ميراث انبياء(علیهم السلام) پول و مال و منال و ديگر شؤون دنيوي نيست.دنياداران كه همّشان جمع‌آوري مال است، طبيعي است كه ميراثشان نيز جز مال دنيا چيزي نيست؛ امّا پيامبران خدا (علیهم السلام) كه تمام همّشان سير در مدارج معرفة الله و ارتقاء در مراتب توحيد و سپس هدايت ابناي بشر و حركت دادن آن‌ها در مسير خداشناسي و يكتاپرستي بوده است، بديهي است كه ميراثي براي بندگان خدا پس از خود جز همان معارف و كمالات معنوي نخواهند گذاشت.

ما در زيارت وارث خطاب به امام سيّد‌الشّهدا‌ (ع) مي‌گوييم:

(اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا وارِثَ آدَمَ صَفْوَة اللهِ...يا وارِثَ نوحٍ نَبِيِّ اللهِ... يا وارِثَ اِبْراهيمَ خَليلِ اللهِ...يا...)؛

«سلام بر تو اي وارث جناب آدم، برگزيده‌ي خدا،...اي وارث جناب نوح، نبيّ خدا،...اي وارث حضرت ابراهيم، خليل خدا،...».

يعني، ما امام حسين (ع) را وارث و واجد تمام كمالات همه‌ي انبياء‌ (علیهم السلام) مي‌دانيم.آنچه اينجا شايان توجّه است اين است كه انبياء (علیهم السلام)  هر چه از كمالات عالي دارند،پرتوي از مقام نورانيّت اهل بيت نبوّت ختميّه (علیهم السلام) است. بنابراين، وراثت اهل‌بيت از انبياء (علیهم السلام) از قبيل وراثت فرزندان از پدران، كه ميان افراد عادي جريان دارد،نيست؛ زيرا در دنيا فرزند از پدر بهره مي ‌برد، نه پدر از فرزند و حال آن‌كه در مورد وراثت اهل بيت ـ سلام الله عليهم اجمعين ـ و انبياء (علیهم السلام) مطلب كاملاً به عكس است؛يعني، آنچه همه‌ي انبياء‰ دارند، رَشحه‌اي* از رَشَحات ولايت مطلقه‌ي اهل بيت‌ (علیهم السلام) است و در عين حال مي‌گوييم: اهل بيت وارث انبياء هستند. اين مانند وارث بودن خداست نسبت به زمين و آسمان كه در قرآن كريم آمده است:

{...وَ لِلّهِ مِيراثُ السَّماواتِ وَ اْلاَرْضِ...}؛[15]

...ميراث آسمان‌ها و زمين از آنِ خداست... يعني چه ؟آيا آسمان و زمين از خود متاعي دارد كه وقتي مرد،ارثش به خدا برسد؟ يا خير؛ آنچه در آسمان و زمين هست، از آن خداست؟

{ وَ للهِ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي اْلاَرْضِ... }؛[16]

«هر آنچه در آسمان‌ها و زمين است از آن خداست...».

پس معناي آيه ‌اين است كه هر چه در آسمان و زمين هست، من داده‌ام. همه‌ي آسمانيان و زمينيان مي ‌ميرند و باز هر چه هست، به من برمي‌ گردد.

{ ...إنَّا لِلّهِ وَ إنَّا إلَيْهِ راجِعُونَ }؛[17]

«...ما از آن خداييم و به سوي او بازمي ‌گرديم...».

هويّت آسماني انبياء بر محور شناخت حضرت زهرا (س)

اهل بيت‌ (علیهم السلام) نيز وارث انبياء بودنشان اين گونه است؛آنچه انبياء(علیهم السلام)داشته‌اند، از مقام و لايت مطلقه‌ي اهل بيت (علیهم السلام) به آن‌ها عنايت شده است؛چنان‌كه فرموده‌اند: سند نبوّت هيچ پيامبري امضا نشد، مگر با اذعان به ولايت اميرالمؤمنين و فرزندان معصومش‌(علیهم السلام) و بلكه بر اساس معرفت صدّيقه‌ي كبريََ (س).

(وَهِيَ الصِّديِّقَة الْكُبْرَي وَعَلَي مَعْرِفَتِها دارَتِ الْقُروُنُ الْاُولَي)؛[18]

هويّت آسماني انبياي پيشين بر محور شناخت و اذعان به فضيلت زهرا‌‌ (س) مستقرّ گشته است. بنابراين، صاحب اصلي تمام فضايل و كمالات آسماني انبياء‌(علیهم السلام) اهل بيت نبوّت ختميّه (علیهم السلام) هستند كه از آن‌ها نشأت گرفته است و به آن‌ها باز مي ‌گردد، آن‌گونه كه تمام حقايق هستي از خدا نشأت گرفته است و به خدا باز مي‌گردد:

{ وَ لِلّهِ مِيراثُ السَّماواتِ وَ اْلاَرْضِ}؛

{ إنَّا لِلّهِ وَ إنَّا إلَيْهِ راجِعُونَ }

اين هم اجمالي از معناي عبارت(وَرَثَة الْانبياء). امّا آن حديثي كه ابوبكر‌بن ابي‌قحافه جعل كرد و بر اساس آن فدك را از صدّيقه‌ي كبريََ (س) گرفت، آن حديث، ابتدايي دارد صحيح و دنباله‌اي دارد دروغ. آنچه صحيح است ضمن حديثي از رسول خدا … نقل شده كه:

(اِنَّ الْاَنْبِياءَ لَمْ يُوَرِّثوا ديناراً وَ لا دِرْهَماً وَلكِنْ وَرَّثوُا الْعِلْمَ فَمَنْ اَخَذَ مِنْهُ اَخَذَ بِحَظٍّ وافِرٍ)؛[19]

«پيامبران از خود درهم و ديناري به ميراث نگذاشته‌اند، بلكه ميراث پيامبران علم است؛ هر كس از علم آن‌ها سهم بيشتري بگيرد،حظّ و نصيب وافري برده است».

اين بسيار روشن است كه روايت اخير ناظر به ميراث معنوي پيامبران (علیهم السلام) است و هيچ گونه ارتباطي با مسأله‌ي ارث اموال آن‌ها ندارد. منظور اين است كه پيامبران(علیهم السلام) در رديف دنياداران نيستند كه وقتي مردند، اموال فراوان از خود باقي بگذارند؛ آن‌ها مردان خدا هستند و همّي جز ارشاد و هدايت بندگان خدا به سوي خدا ندارند و قهراً آثاري هم كه از آن‌ها در عالم مي‌ماند، همان معارف و تعليمات آسماني آن‌ها خواهد بود و اين چه ربطي دارد به اين كه اگر يك خانه‌ي مسكوني و يك قطعه گليم و چند عدد كاسه و كوزه داشته باشند، آن هم ما ترك* آن‌ها حساب نشود و به عنوان ارث به اولادشان منتقل نگردد؛ و لذا پيداست كه جمله‌ي: «ما تَرَكْناهُ صَدَقَة»كه ابوبكر اضافه كرده و به رسول اكرم… نسبت داده كه آن‌حضرت فرموده است: هر چه از من باقي‌مانده صدقه [و جزو بيت‌المال] است [و به فرزندم منتقل نمي‌شود]، دروغي واضح و افترايي آشكار است و صريحاً مخالف حكم ارث قرآن است و هدف او و همفكرانش از جعل اين دروغ، مصادره‌ي اموال حضرت صدّيقه‌ (س) و غصب فدك بوده تا امير المؤمنين‌ (ع) از مال دنيا چيزي نداشته باشد كه مردم دورش را بگيرند و قيام به استنقاذ*حقّش كند؛چون فدك قريه‌اي آباد و حاصل خيز بود و رسول خدا… آن را به عنوان نِحْلَه* و بخشش به صدّيقه‌ي كبري‌ (س) داده بود و چنان‌كه مي‌دانيم خاندان رسول از آنچه داشتند خودشان به جز اندكي بهره‌ نمي ‌بردند و هر چه بود به فقرا و مستمندان مي‌دادند. خانه‌ي خودشان همان خانه‌ي گلي بود و فرششان حصير و لباسشان جُبّه يا چادر وصله‌دار بود؛ ولي غاصبان حكومت نگران آن بودند كه اگر فدك دست علي (ع) باشد،ممكن است مردم دورش را بگيرند و مزاحم دستگاه حكومت بشوند؛چرا كه:

(اَلنّاسُ عَبيدُ الدُّنيا)؛

«مردم بردگان دنيايند».

بنابراين، به هر نحوي بايد از دست علي (ع) گرفته مي‌شد و براي اين‌كه به اين كار ظالمانه‌ي خود صورت شرعي داده باشند، جعل حديث كردند و گفتند: رسول خدا فرموده است آنچه از پيامبران بماند، صدقه و جزو بيت‌المال است و اختيار آن با وليّ امر مسلمين است. با اين دسيسه‌ي شيطاني فدك را تصرّف كردند.

خطبه‌ي غرّاي حضرت زهرا (س)

حضرت صدّيقه‌ي كبريََ‌ (س) همين عمل ظالمانه‌ي آن‌ها را زمينه‌ي مساعدي ديد براي نشان دادن چهره‌‌ي نفاق و كفر دروني آن‌ها و اثبات بطلان حكومتشان بر امّت اسلامي؛ و لذا به مسجد آمد و در مجمع عمومي مسلمين با حضور گردانندگان دستگاه حكومت باطل به انشاي خطبه و سخنراني پرداخت و اسرار شيطاني آن‌ها را برملا ساخت و به قول بزرگي، آن يگانه يادگار رسول خدا… سقيفه‌ي بني‌‌ساعده را نه با بيل و كلنگ بلكه با نطق و بيان و انشاي آن خطبه‌ي غرّاء بر سر بانيان آن خراب كرد و به راستي، آن سخنراني و آن خطابه‌ي شورانگيز حضرت صدّيقه‌ي كبريََ (س) از شمشير زدن‌هاي عليّ مرتضي (ع) در ميدان‌هاي جنگ براي كوبيدن كفر و نفاق و زنده نگه داشتن اسلام و قرآن كمتر نبود و جدّاً با همان خطبه پايه‌ي ولايت حقّه‌ي اميرالمؤمنين (ع) را محكم و پايه‌ي حكومت ظالمانه‌ي ابوبكر و عمر را تخريب كرد و آزردگي خاطر خود را از ناحيه‌ي آن دو نفر در ميان امّت اسلامي اعلام كرد و از اين طريق،ملعونيّت و شايسته نبودن آن دو را براي حكومت اسلامي اثبات فرمود. چون مردم مكرّراً از رسول اكرم… شنيده بودند كه فرموده است:

(فاطِمَة بَضْعَهٌ مِنِّي مَنْ آذاها فَقَدْ آذانِي وَمَنْ آذانِي فَقَدْ آذَي اللهَ)؛

آزردن فاطمه آزردن من است و آزردن من آزردن خداست و قرآن هم فرموده است:

{ إنَّ الَّذِينَ يُؤْذُونَ اللهَ وَ رَسُولَهُ لَعَنَهُمُ اللهُ فِي الدُّنْيا وَ الْآخِرَة... }؛[20]

«آنان كه خدا و رسولش را بيازارند، در دنيا و آخرت مورد لعنت خدا هستند...».

عكس‌العمل چهره‌هاي كفر و نفاق در برابر حضرت زهرا‌ (س)

به همين جهت، آن دو نفر پس از اين سخنراني،سخت به وحشت افتادند و به زعم خود براي جلب رضايت خاطر حضرت صدّيقه‌ (س) و رفع اضطراب از افكار عمومي امّت، تصميم گرفتند از آن‌حضرت كه در بستر بيماري افتاده بود عيادت كنند و به همين منظور، درِ خانه‌ي نور چشم رسول… آمدند؛ امّا اجازه‌ي ملاقات داده نشد. ناچار دست به دامن اميرالمؤمنين (ع) شدند كه آقا، شما وساطت كنيد ما را بپذيرند.آن آقاي مظلوم كنار بستر عزيزش آمد و فرمود:

(فُلانٌ وَ فُلانٌ بِالْبابِ)؛

«اين دو نفر بيرون در هستند و اذن ملاقات مي‌خواهند».

فرمود: من از اين‌ها ناراضي‌ام ولي(اَلبَيْتُ بَيْتُكَ )؛خانه، خانه‌ي شماست [و من هم مطيع فرمان شمايم].هر چه دستور بدهيد انجام مي‌دهم.آن‌ها وارد شدند؛امّا زهرا‌‌ (س) رو از آن‌ها برگردانيد. آن‌ها نشستند و بناي عذرخواهي از پيشامدها گذاشتند. فرمود: من فقط يك جمله از شما مي‌پرسم و ديگر با شما حرف نمي‌زنم؛به من بگوييد آيا از پدرم اين را شنيده‌ايد كه فرمود:

(فاطِمَة بَضْعَهٌ مِنّي مَنْ آذاها فَقَدْ آذانِي وَمَنْ آذانِي فَقَدْ آذَي اللهَ)؛

فاطمه پاره‌ي تن من است؛ هر كه او را بيازارد، مرا آزرده و هر كه مرا بيازارد، خدا را آزرده است. گفتند: بله شنيده‌ايم. در اين موقع آن‌حضرت دست به آسمان برداشت و گفت: خدايا، تو شاهد باش و كساني كه اينجا حاضرند شاهد باشند كه اين دو نفر مرا آزرده‌اند و من از اين‌ها راضي نيستم و شكايتشان را پيش پدرم مي ‌برم.

پروردگارا،

به حرمت فاطمه‌‌ي زهرا (س) توفيق بندگي بهتر به ما عطا فرما.

حسن عاقبت به همه‌ي ما عنايت فرما.

گناهان ما را بيامرز.

اَللّهُمَّ الْعَنْ اَوَّلَ ظالِمٍ ظَلَمَ حَقَّ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ آخِرَ تابِعٍ لَهُ عَلي ذلِك.

و السّلام عليكم و رحمة الله و بركاته

[1]ـ سوره‌ي غافر،آيه‌ي 60.

[2]ـ سوره‌ي نحل،آيه‌ي 125.

* استسقا: طلب آب و باران كردن.

[3]ـ نقل از مقدّمه‌ي صحيفه‌ي سجّاديّه به قلم مرحوم آيت الله نجفي مرعشي(رضوان الله عليه).

[4]ـ سوره‌ي بقره،آيه‌ي 127.

[5]ـ همان.

[6]ـ همان.

[7]ـ سوره‌ي بقره،آيه‌ي 128.

* ذرّيّه: نسل، فرزندان.

[8]ـ سوره‌ي انعام،آيات 162و163.

[9]ـ سوره‌ي بقره،آيه‌ي 128.

[10]ـ سوره‌ي حجرات،آيه‌ي 1.

[11]ـ سوره‌ي بقره،آيه‌ي 129.

[12]ـ سوره‌ي شعراء،آيه‌ي 84 .

[13]ـ سوره‌ي مريم،آيه‌ي 50.

[14]ـ سوره‌ي ابراهيم،آيه‌ي 37.

* رشحه:چكّه.

[15]ـ سوره‌ي آل عمران،آيه‌ي 180.

[16]ـ همان،آيه‌ي 109.

[17]ـ سوره‌ي بقره،آيه‌ي 156.

[18]ـ بحارالانوار،جلد43،صفحه‌ي105.

[19]ـ بحارالانوار،جلد 1، صفحه‌ي 164.

* ماتَرَك: آنچه ميّت پس از مرگ از خود به جا مي‌گذارد و ترك مي‌كند.

* استنقاذ: به دست آوردن.

* نحله: عطيّه،بخشش.

[20]ـ سوره‌ي احزاب،آيه‌ي 57.

حضرت امام حسن عسکری:
فقر با ما ، بهتر از ثروتمندی در کنار دشمنان ماست.
و کشته شدن با ما بهتر از زندگی در کنار دشمنان ماست.
و ما پناهگاه کسی هستیم که به ما پناه آورد.
و نور هدایت برای کسی هستیم که خواهان بصیرت از ما باشد.
و نگهبان کسی هستیم که به ما تمسک جوید.
پس هر کس ما را دوست بدارد با ما در درجات والای بهشت خواهد بود.
و آن که از ما جدا شد به سوی آتش خواهد رفت.

برو بالا