وَ حَفَظَةِ سِرِّ اللَّهِ وَ حَمَلَةِ كِتَابِ اللَّه
{ وَ حَفَظَةِ سِرِّ اللَّهِ وَ حَمَلَةِ كِتَابِ اللَّه }
«نگهبانان راز خدا و حاملان كتاب خدا».
اهل بيت (علیهم السلام)حاملان علمي و عملي حقايق و احكام قرآن
اهل بيت (علیهم السلام) حامل قرآنند؛يعني، هم حامل علم به حقايق آسماني قرآنند، هم حامل عمل به احكام آن. ممكن است كسي حامل علم باشد،امّا حامل عمل نباشد؛يعني، عالم بيعمل باشد. در سورهي جمعه ميخوانيم:
{ مَثَلُ الَّذِينَ حُمِّلُوا التَّوْراة ثُمَّ لَمْ يَحْمِلُوها كَمَثَلِ الْحِمارِ يَحْمِلُ أسْفاراً... }؛[1]
«مَثَل كساني كه بار كتاب آسماني تورات بر دوش آنها نهاده شد [و عالم به احكام آن شدند، ولي تن زير بار عمل به آن احكام ندادند] مَثَل چارپايي است كه بار كتاب بر دوش خود ميبرد، امّا از حقايق علمي آن كتب بهرهاي نميبرد».
در اين آيه، حمل، هم اثبات هم نفي شده است.
{ ...حُمِّلُوا التَّوْراة ثُمَّ لَمْ يَحْمِلُوها... } ؛
...آنها در عين حال كه حامل بودند، حامل نبودند...؛يعني، از آن جهت كه عالم بودند، حامل بودند و از آن جهت كه عامل نبودند، حامل نبودند.حمل علمي داشتند و حمل عملي نداشتند.
امّا اهل بيت (علیهم السلام) هم حاملان علمي قرآن هستند هم حاملان عملي آن.در اين معنا،بنا براين است كه مراد از كتاب الله قرآن باشد، چنانكه ظاهر نيز همين است و اگر بتوانيم علاوه بر قرآن كه كتاب تشريع است، كتاب تكوين را نيز (كه سراسر عالم خلقت است) داخل در مراد بدانيم، باز صحيح است كه بگوييم اهل بيت رسالت (علیهم السلام) هم علم به حقايق و اسرار عالم هستي دارند و شاهد خلقتند، هم عملاً تدبير و ادارهي عالم امكان به اذن خدا بر دوش آنها نهاده شده است و مدير و مدبّر عالم خلقند؛ هم حامل علم به كتاب الله هستند، هم حامل عمل و تدبير و تنظيم كتاب الله و اگر مقصود از كتاب الله صرفاً قرآن هم باشد، باز مقصود از قرآن تنها همين مرتبهي آن نيست كه در دست ماست و متشكّل از حروف و نقوش نوشته بر صفحات و الواح است و در حدّ خود داراي قداست و احترام است و نميتوان بدون طهارت، تماسّ با آن نقوش و حروف گرفت.
مراتب چهارگانهي قرآن كريم
آري، قرآن مكتوب، با تمام اين احترام و قداست، در مرتبهاي بسيار نازل تر از حقيقت قرآن قرار گرفته است. مراتب عالي اين حقيقت در قالب حروف و نقوش و الفاظ نميگنجد، بلكه به فرمودهي خودش:
{ إنَّهُ لَقُرْآنٌ كَرِيمٌ* فِي كِتابٍ مَكْنُونٍ * لا يَمَسُّهُ إلاَّ الْمُطَهَّرُونَ }؛[2]
«حقيقت آن كه، اين قرآن كتابي بزرگوار و گرامي است. در لوح محفوظ سرّ حقّ مستور است. جز پاك شدگان به تطهير خدا توانايي تماسّ با آن را ندارند».
او جمال اعلايي دارد كه روز قيامت چشم انبياء و مرسلين را خيره مي كند. اين لطف خدا بر عالميان است كه آن جمال اعلا را تنزّل داده و در اين عالم به صورت اين خطوط و نقوش روي صفحات كاغذ به دست ما داده است. در حديثي از امام صادق (ع) منقول است:
(كِتابُ اللهِ عَزَّوَجَلَّ عَلَي اَرْبَعَة اَشْياءٍ عَلَي الْعِبارَة وَ الْاِشارَة وَ اللَّطائِفِ وَ الْحَقايِقِ)؛
«كتاب خداوند، عزَّوجلّ، داراي چهار مرتبه است : عبارات و اشارات و لطايف و حقايق».
(وَ الْعِبارَة لِلْعَوامِِّ وَ الاِشارَة لِلْخَواصِّ وَ اللَّطائِفُ لِلْاَولِياءِ وَ الْحَقايِقُ لِلاَنْبِياءِ)؛[3]
«عبارات آن نصيب عوامّ مردم است [كه مي توانند با الفاظ و خطوط و نقوش قرآن در تماسّ باشند، الفاظ آن را تلفّظ كنند و به خاطر بسپارند و نقوش آن را روي صفحاتي ببينند و قرائت كنند] اشاراتي [كه به حقايق عقلاني دارد] در خور خواصّ [از انديشمندان] است. مطالب عالي تري كه [درك آن] نياز به لطافت روحي خاصّي دارد از آن اولياء است و حقايق آن [كه مرتبهي عميقتر است] براي انبياء (علیهم السلام) است».
علاوه بر اين چهار مرتبه باز فرمودهاند:
(لَهُ تُخُومٌ وَ عَلَي تُخُومِهِ تُخومٌ لا تُحْصَي عَجائِبُهُ وَ لاتُبْلَي غَرائِبُهُ)؛[4]
«قرآن داراي مراتبي و آن مراتب نيز داراي مراتبي است كه نه عجايب آن به شماره در ميآيد نه غرايب آن كُهنگي مي پذيرد».
در صحيفهي شريفهي سجّاديّه اين جمله آمده است:
( اللَّهُمَّ إنَّكَ أنْزَلْتَهُ عَلَي نَبِيِّكَ مُحَمَّدٍ
مُجْمَلًا)؛
«خدايا، تو قرآن را بهصورت مُجمل* بر رسولت نازل كردي[همانند صندوق در بستهاي كه كليد آن در دست همه كس نيست]».
(وَ أَلْهَمْتَهُ عِلْمَ عَجَائِبِهِ مُكَمَّلًا)؛
«علم به عجايب و شگفتيهاي آن را به طور كامل به او الهام كردي[و در رتبهي اوّل، رسول مكرّمت عالم به عجايب اين كتاب است]».
(وَ وَرَّثْتَنا عِلْمَهُ مُفَسَّراً)؛
«و [پس از او] ما[اهل بيت] را وارث علم او قرار دادي [و بيان و تفسير آن را به ما واگذاشتي]» .
(وَ فَضَّلْتَنَا عَلَي مَنْ جَهِلَ عِلْمَهُ)؛
«و ما را بر كساني كه عالم به تفسير آن نيستند برتري دادي».
(وَ قَوَّيْتَنا عَلَيْهِ لِتَرْفَعَنا فَوْقَ مَنْ لَمْ يُطِقْ حَمْلَهُ)؛[5]
«و نيروي آگاهي از آن را به ما دادي تا ما را بر كساني كه توانايي آن را ندارند ترجيح دهي».
چه كساني حَمَلهي قرآنند؟
البتّه، ميدانيم كه همهي مسلمانها قايل به حقّانيّت قرآن هستند؛ هفتاد و سه فرقهي اسلامي كه اصول فرق هستند و هر فرقهاي هم انشعاباتي دارد. همهي فِرَق اسلامي به قرآن معتقدند و آن را كتاب آسماني و كتاب شريعت ميدانند. امّا حرف، سر حَمَلهي اين قرآن است.اختلاف در اينجاست كه حَمَلهي قرآن كيانند. جمعيّت كثيري از امّت اسلامي، كه چند برابر ما هستند، در تشخيص حَمَلهي قرآن اشتباه كردهاند و ندانستهاند كه چه كساني حاملان اسرار اين كتابند؛ نفهميدهاند چه كساني مي توانند اين صندوق در بسته را باز كنند و احكام خدا را، كه محتواي اين صندوق آسماني است، به دست مردم برسانند. اختلاف در همين جاست. آنها به سراغ ديگران رفتهاند و درِ خانهي علي و اولاد علي (علیهم السلام) را گم كردهاند. درِ خانهي ابوحنيفه و مالك انس و احمدحنبل و شافعي رفتهاند. آنها حرفهايي زدهاند و بيچارهها را از حقايق آسماني قرآن محروم كردهاند.ولي ما مي گوييم : قرآن كتاب شريعت ماست و حَمَلهي آن كساني هستند كه فرستنده و آورندهي آن آنها را مشخّص و معيّن كرده است و هر كسي نمي تواند بگويد من قرآن را ميدانم و احكامي را كه در آن هست مي شناسم؛ مگر اين كه از اهل بيت رسول
گرفته باشد.در اين كه قرآن داراي مبهمات و مجملاتي است شكّي نيست؛ امّا اين كه چه كساني مي توانند رافع اين ابهام و اجمال باشند مورد اختلاف است. از باب مثل، فواتح بعضي سُوَر؛ بيست و نه سوره داريم كه با حروف مقطّعه آغاز ميشوند ]الم ـ الر ـ كهيعص ـ حمعسق ...[ ؛چه كسي جدّاً مي تواند بگويد مراد از اين حروف چيست ؟ محال است كه كسي از پيش خود بتواند بفهمد مراد خدا از اين حروف مقطّعه چيست. راهي جز اين ندارد كه از خود آورنده ي قرآن يا از كساني كه او آنها را مفسّر و مبيّن قرآن معرّفي كرده است سؤال كند. ما مي گوييم: اي مالك، اي ابوحنيفه، اي احمد حنبل، اي شافعي، شما از كجا ميگوييد مثلاً ]كهيعص[ يعني چه؟ مگر وحي بر شما نازل شده است؟ يا مگر شما را پيامبراكرم
وصيّ خود و مفسّر و مبيّن قرآن معرّفي كرده است؟
عارف به حقايق قرآن فقط اهل بيت رسول اكرم
(علیهم السلام)
امّا ما با دليل مي گوييم تنها كسي كه عارف به حقايق قرآن است، فرستنده و نازل كنندهي آن است و پس از آن:
(مَنْ خُوطِبَ بِهِ)؛
«كسي كه مخاطب به خطابات قرآن است».
{ يا أيُّهَا النَّبِيُّ إنَّا أرْسَلْناكَ شاهِداً وَ مُبَشِّراً وَ نَذِيراً * وَ داعِياً إلَي اللهِ بِإذْنِهِ... }؛[6]
«اي پيامبر، همانا ما تو را شاهد و بشارت دهنده و ترساننده فرستاديم و به اذن خدا دعوت كننده به سوي الله هستي...».
{ ...وَ أنْزَلْنا إلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ... }؛[7]
«و بر تو ذكر را نازل كرديم تا براي مردم بيان كني...».
و بعد از او كساني كه همان رسول آنها را عديل قرآن و جانشين خويش معرّفي كرده و گفته است:
(اِنّي تارِكٌ فيكُمُ الثَّقَلَيْنِ كِتابَ اللهِ وَ عِتْرَتي اَهْلَ بَيْتِي ما اِنْ تَمَسَّكْتُم بِهِما لَنْ تَضِلُّوا اَبَداً وَ اِنَّهُما لَنْ يَفْتَرِقا حَتّي يَرِدا عَلَيَّ الْحَوْضَ)؛
و اين حديث شريف از مسلّمات بين فريقين از شيعه و سنّي است و نشان مي دهد كه هميشه بايد اهل بيت رسول
كنار قرآن باشند تا حقايق آن به وسيلهي آنها براي امّت تبيين شود؛ جز آنها كسي نمي تواند اين كار را انجام بدهد. چه بسيارند آياتي كه ابتدايشان مربوط به مطلبي و وسطشان مربوط به مطلب ديگري است و آخرشان مطلبي جدا از دو مطلب اوّل و آخر دارد. تشخيص و تبيين اين مطالب به الهامات غيبي الهي نيازمند است و آن در انحصار ساكنان بيتالوحي و النبّوّة است؛زيرا بديهي است كه:
(اَهْلُ الْبَيْتِ اَدْرِي بِما فِي الْبَيْتِ)؛
«تنها صاحبخانه مي داند كه در خانه چه دارد».
وگرنه آدم سرزده وارد شده چه مي داند در زواياي خانه چه گوهرها مستور است.
تفسير امام (ع) راجع به حروف مقطّعه
در كلام بعضي از اهل معرفت ديدم كه مردي از امام راجع به تفسير ]كهيعص[ سؤال مي كند؛ امام مي فرمايد:
(لَوْ فَسَّرْتُ لَكَ لَمَشَيْتَ عَلَي الْماءِ)؛
«اگر من تفسير همين حروف پنجگانه را براي تو بگويم، تو ميتواني [ به بركت آن] روي آب راه بروي».
يعني سرّي در آن هست و آگاهي از آن اثرش اين است. خود قرآن نيز ميگويد:
{ وَ إذا قَرَأْتَ الْقُرْآنَ جَعَلْنا بَيْنَكَ وَ بَيْنَ الَّذِينَ لا يُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَة حِجاباً مَسْتُوراً }؛[8]
«در قرآن آياتي هست كه قرائت آن سبب پوشيده ماندن انسان از چشم ديگراني مي شود كه ايمان نميآورند».
امّا آن كدام است،ما نميدانيم. اين خطاب به رسول اكرم
است كه وقتي تو قرائت قرآن كني، ما بين تو و مردم پردهاي مي افكنيم و آنها تو را نمي بينند و نمي توانند به تو لطمهاي بزنند. با اينكه چشمانشان باز است و فضا روشن است و پردهاي هم به حسب ظاهر در بين نيست،تو مستور از آنها ميشوي. امّا ما نميدانيم كدام قسمت از آيات داراي اين اثر است. اين رمز و راز و سرّ آيات قرآن در دست امام زمان (عج) است. آنحضرت در عين اين كه ميان مردم است، مردم او را نميبينند. يكي از راههايي كه امام (ع) خود را از نظر ديگران پنهان نگه مي دارد و از شرّ دشمنان مصون مي ماند، همين راه است.
در حالات خود رسول اكرم
آمده است كه وقتي در مسجدالحرام با جمعي نشسته بودند؛ همسر ابولهب، كه مانند شوهرش از دشمنان كينه توز رسول اكرم
بود، از دور پيدا شد، در حالي كه چوبي يا چيز ديگري در دستش بود و قصد ايذاء رسولاكرم
را داشت.
يكي از كساني كه در حضور آنحضرت بودند گفت : يا رسولالله، اين زن بيحيا از دور ميآيد، خوب است شما از اينجا برخيزيد و جاي ديگري برويد. فرمود: او مرا نمي بيند. زن آمد و مقابل همان جمعيّت ايستاد و گفت: محمّد كجاست؟ در عين حال كه پيامبر
آنجا نشسته بود، او آنحضرت را نميديد. [9]
{ وَ إذا قَرَأْتَ الْقُرْآنَ جَعَلْنا بَيْنَكَ وَ بَيْنَ الَّذِينَ لا يُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَة حِجاباً مَسْتُوراً }؛[10]
شگفتيهاي قرآن كريم
و همچنين اين آيه را داريم:
{ وَ لَوْ أنَّ قُرْآناً سُيِّرَتْ بِهِ الْجِبالُ أوْ قُطِّعَتْ بِهِ اْلاَرْضُ أوْ كُلِّمَ بِهِ الْمَوْتَي... }؛[11]
اگر بنا بود كلامي باشد كه با آن كلام بشود كوهها را حركت داد يا زمين را قطعه قطعه كرد[يا تمام جوانب آن را در لحظهاي پيمود]يا با مردهها سخن گفت، آن كلام همين قرآن است...امّا آن كدام قسمت از قرآن و با چه شرايطي است، ما نميدانيم. از حضرت امام ابوالحسن الكاظم (ع) منقول است كه:
(قَد وَرَثْنا هذَا الْقُرآنَ الَّذِي فيهِ ما تُسَيَّرُ بِهِ الْجِبالُ وَ تُقَطَّعُ بِهِ الْبُلْدانُ وَ يُحْيَي بِهِ الْمَوْتَي)؛[12]
«ما وارث اين قرآنيم كه در آن آياتي هست كه به وسيلهي آن كوهها را مي توان حركت داد و شهرها را پيمود و مردهها را زنده كرد».
آري،آنان كه حامل اسرار قرآنند، آگاه از اين آياتند.
سعدي قصّهاي در بوستان آورده است و مي گويد:
من با صاحبدلي همراه بودم؛ كنار دريا رسيديم.من پول داشتم و كشتيبان مرا سوار كشتي كرد؛امّا چون آن مرد صاحبدل و مرد خدا پول نداشت سوارش نكردند. من از فراق او گريان شدم. او كه گريهي مرا ديد، خنديد و گفت: متأثّر نباش؛ آن كس كه با كشتي تو را ميبرد،ميتواند مرا هم بي كشتي ببرد.
مخور غم براي من اي پرخرد مـرا آن كس آرد كـه كـشتي برد
بعد ديدم سجادّهاش را روي آب گسترد و در همان جا مشغول مناجات و راز و نياز با خدا شد. در تمام طول شب من در كشتي بودم و او روي آب؛صبح كه شد:
ز مدهوشيم ديده آن شب نخفـت نـگه بامدادان به من كـرد و گفت
تو لنگي به چوب آمدي من به پاي تـو را كشـتي آورد و مـا را خداي
حالا ما نمي دانيم آيا اين قصّه واقعيّت دارد يا ساختهي تخيّل سعدي است كه با اين صراحت و قاطعيّت در بوستان آورده است؛امّا آنچه مسلّم است اين كه، درجهي اعلاي اينگونه كمالات در آستان اقدس خاندان رسالت در رديف امور عادي به حساب ميآيد و احياناً نصيبي از آن اسرار به ريزه خواران خوان نعمت آن بزرگواران نيز مي رسد.
اين آصف بن برخيا، وزير جناب سليمان (ع) است كه قرآن قدرت خارقالعادهي او را صريحاً نشان مي دهد كه در يك چشم به هم زدن تخت ملكهي سبا را از كشوري به كشور ديگر منتقل كرد؛ در صورتي كه در مورد او آمده است:
{ ...عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْكِتابِ }؛[13]
...اندكي از علم كتاب بلد بود و نسبت علم او با علم كسي كه در شأن او آيهي:
{ ...عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتابِ }؛[14]
نازل شده(اميرالمؤمنين (ع)) نسبت قطره با درياست؛چرا كه او علم تمام كتاب را دارا بود.
وجود مقدّس امام زمان (عج)آگاه از حقايق قرآن
آن كس كه يك قطره را داشت،آن كار خارقالعاده را انجام داد؛حال، آن كس كه تمام دريا را دارد،چه كارهايي مي تواند انجام دهد؟ او وجود اقدس امام هر زمان است و از حَمَلهي كتاب الله است و لذا امام باقر(ع )فرمود:
(لَيْسَ شَيْءٌ اَبْعَدُ مِنْ عُقُولِ الرِّجالِ مِنْ تَفْسيرِ الْقُرْآنِ)؛
«هيچ مطلبي به اندازهي تفسير قرآن از افكار عامّهي مردم فاصله ندارد».
(اِنَّ آيَة تَنْزِلُ اَوَّلُها في شَيْءٍ اَوْسَطُها في شَيْءٍ آخِرُها في شَيْءٍ)؛
ممكن است اوّل و وسط و آخر يك آيه ناظر به چند مطلب جدا از يكديگر باشد.امّا كيست كه بتواند از درون آن آيه، آن مطالب گوناگون را بيرون بكشد؟ آخر در حديث آمده است:
(اِنَّما...تَطْهيراً مِنْ ميلادِ الْجاهِلِيَّة)؛[15]
تنها كساني مي توانند از لطايف حقايق قرآن آگاه شوند كه مطهّر از ميلاد جاهليّتند و مولود مادر علمند و در هيچ مرحله از مراحل خلقتشان آلوده به قذارت* جهل نشدهاند و نيستند. در زيارت وارث مي خوانيم:
(وَ لَمْ تُنَجِّسْكَ الْجاهِلِيَّة بِاَنْجاسِها)؛
«و هرگز جاهليّت تو را ناپاك نگردانيده».
از لحظهي تولّد و پيش از آن نيز عالم به حقايق بودهاند و اين طور نيست كه اوّل جاهل متولّد بشوند و بعد اكتساب علم كنند.اين ما هستيم كه از مادر جاهل متولّد ميشويم و آنگاه از اين استاد و آن استاد، از اين عالم و آن عالم، از اين كتاب و آن كتاب به گدايي مي پردازيم تا چيزي از علوم به دست آوريم؛آن هم مخلوط به هزاران اشتباه و غلط (تا بدانجا رسيد دانش من، كه بدانم همي كه نادانم).
بي خبري ابوحنيفه از بطون و اسرار قرآن
امام صادق (ع)به ابوحنيفه فرمود:
(اَنْتَ فَقيهُ اَهْلِ الْعِراقِ)؛
«تويي فقيه اهل عراق [كه براي مردم فتوا به احكام خدا ميدهي]»؟
گفت : بله. امام (ع) فرمود:
(فَبِمِ تُفْتِيهِم)؛
«بر اساس چه فتوا ميدهي»؟ گفت:
(بِكِتابِ اللهِ وَ سُنَّة نَبِيِّهِ)؛
بر اساس كتاب خدا و سنّت پيغمبرش
. فرمود:
(يا اَبا حَنيفَة تَعْرِفُ كِتابَ اللهِ حَقَّ مَعْرِفَتِهِ وَتَعْرِفُ النّاسِخَ وَ الْمَنْسوُخَ)؛
«اي ابوحنيفه، تو كتاب خدا را آن چنان كه بايد شناخت ميشناسي؟ ناسخ و منسوخ آن را ميداني»؟
باز گفت: بله. امام (ع) فرمود:
(يا اَبا حَنيفَة اِدَّعَيْتَ عِلْماً)؛
«اي ابوحنيفه، ادعّاي علم بزرگي كردي».
(وَيْلَكَ ماجَعَلَ اللهُ ذلِكَ اِلّا عِنْدَ اَهْلِ الْكِتابِ الَّذِينَ اُنْزِلَ اِلَيْهِمْ وَيْلَكَ وَ لا هُوَ اِلاّ عِندَ الخاصِّ مِنْ ذُرِّيَّة نَبِيِّنا)؛
«واي بر تو ! آن كسي كه صاحب قرآن است، علم به حقايق قرآنش را پيش اهلش گذاشته و آنها جز خواصّ ذرّيّهي پيغمبر ما كسي نيستند».
(وَ ما وَرَّثَكَ اللهُ مِنْ كتِابِهِ حَرْفاً)؛[16]
«خداوند يك حرف از كتاب خودش را هم به تو نداده است».
البتّه، منظور اين است كه معناي حرفي از حروف قرآن را هم نمي داني؛ وگرنه حروف قرآن را كه ما هم بلديم.ما هر روز و شب در نماز مي خوانيم:
{ إيَّاكَ نَعْبُدُ وَ إيَّاكَ نَسْتَعِينُ * إهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِيمَ *صِراطَ الَّذِينَ أنْعَمْتَ عَلَيْهِمْ غَيْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَيْهِمْ وَ لاَ الضَّالِّينَ }؛
اين مقدار را كه ابوحنيفه هم بلد است.او امام فرقهي حنفيهاست كه نه تنها الفاظ قرآن بلكه مفاهيم آن را نيز مي داند كه:
]إيَّاكَ نَعْبُدُ وَ إيَّاكَ نَسْتَعِينُ[؛
«خدايا،تنها تو را ميپرستيم و تنها از تو استعانت*ميجوييم».
او و ما همه ميدانيم كه:
{ وَيْلٌ لِلْمُطَفِّفِينَ *الَّذِينَ إذَا اكْتالُوا عَلَي النَّاسِ يَسْتَوْفُونَ *وَ إذا كالُوهُمْ أوْ وَزَنُوهُمْ يُخْسِرُونَ }؛[17]
«واي به حال كم فروشان! آن كساني كه وقتي مي خواهند حقّ خودشان را بگيرند، به تمام و كمال ميگيرند؛ امّا وقتي حقّ مردم را مي خواهند بدهند، كم مي دهند».
الفاظ و مفاهيم اين آيات را ابوحنيفه و ديگران هم مي دانند؛ امّا آنچه او و امثال او نمي دانند، بطون و اسراري است كه ممكن نيست كسي به آنها پي ببرد، جز خاندان عصمت (علیهم السلام) كه قلوبشان فرودگاه وحي و الهامات الهي است.
تفسير امام اميرالمؤمنين (ع)
از ابنعبّاس منقول است كه:
من در يك شب مهتابي خدمت امام اميرالمؤمنين (ع) در خارج شهر كوفه بودم. به من فرمود: (الف) كه اوّلين حرف از حروف جملهي ]الْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ العالَمِينَ[است،تفسيرش چيست؟ اين عبّاس، كه از شاگردان مبرّز* امام اميرالمؤمنين (ع) در تفسير است و جزو دانشمندان شناخته شده است، مي گويد: در جواب امام (ع) سكوت كردم، چون چيزي نداشتم كه بگويم.خود امام شروع به تفسير كردند و ساعتي راجع به تفسير حرف (الف) مطالبي فرمودند و سپس به تفسير چهار حرف ديگر از كلمهي ]الحمد[ پرداختند و هنوز از تفسير حرف (دال) فارغ نشده بودند كه (بَرِقَ عَمُودُ الصُّبْحِ)سپيدهي صبح دميد و به من فرمود:
(قُمْ يا اَبا عَبّاسِ اِلَي مَنْزِلِكَ وَ تَأَهَّبْ لِفَرْضِكَ)؛[18]
«اي ابا عبّاس، برخيز و به منزلت برو و آمادهي نمازت باش».
يعني از اوّل شب تا سحر به تفسير حروف پنجگانهي كلمهي]الحمد[ پرداخته و باز به پايان نرسيده است .فرموده است:
(لَوْشِئْتُ لَاَوْقَرْتُ سَبْعِينَ بَعِيراً مِنْ تَفْسيرِ فاتِحَة الْكِتابِ)؛[19]
«اگر بخواهم، از تفسير سورهي فاتحة الكتاب هفتاد شتر را سنگين بار مي كنم».
البتّه، عدد هفتاد اينجا از باب افادهي* تكثير است و خصوص عدد منظور نيست كه هفتاد و يك و هشتاد نمي شود. فرمودهاند:
(وَ اللهِ لَقَدْ تَجَلَّي اللهُ لِخَلْقِهِ في كَلامِهِ وَلكِنْ لا يُبْصِرون)؛[20]
«به خدا قسم، خداوند در آيينهي كلامش براي خلقش تجلّي كرده است وليكن نمي بينيد».
خدا كه وجود لايتناها* است، قهراً تجلّياش نيز لايتناها خواهد بود و جز خودش و اوليايش (در حدّ اذن) احاطه به حقايق آن نخواهند داشت؛امّا:
(حَفَظَة سِرِّاللهِ)؛
«[خاندان رسول
]نگهبانان راز خدا هستند».
خداوند رازها و اسراري دارد كه كسي جز رسول و اهل بيتش (علیهم السلام) محرم آن رازها نيست و آنها نيز بر حسب طبع راز نگهداري، آن رازها را پيش كسي فاش نمي كنند؛ چرا كه اگر قابل فاش كردن بود، ديگر رازي نمي بود و آن بزرگواران نيز(حَفَظَة سِرِّاللهِ) و رازداران خدا نمي شدند. اين شعر از كتاب يكي از اهل معرفت نقل شده است:
غلامي با طبق مي رفـت خاموش------ طبـق را سر بپوشيده به سرپوش
يكي گفتش: چه داري بر طبـق تو------ مكن با من كجي بر گو به حق تو
از غلام خواست كه از محتواي طبق سرپوشيده آگاهش سازد . غلام در پاسخ اين درخواست و توقّع بيجا گفت:
ز روي عقل اگر بايسـتي اين راز-------كه تو دانستهاي بودي سرش باز
يعني،براي اين سرپوش روي آن نهاده و مستورش كردهاند كه تو و امثال تو ندانند در آن چه چيزهايي هست؛ وگرنه بازش مي گذاشتند. همه چيز درخور درك همه كس نيست. اين ابيات منسوب به امام سيّدالسّاجدين (ع) است:
اِنّي لَاَكْتُمُ مِنْ عِلمي جَواهِرَه--------- كَـيْ لا يـَراهُ اَخُـو جَـهْـلٍ فَيَفَتْنَنا
وَ رُبَّ جَـوْهَرِ عِلْمٍ لَوْ اَبوُحُ بِهِ--------/ لَقِيـلَ لِـي اَنـتَ مِـمَّنْ يَعْبُدُ الوَثَنا
وَ قَـدْ تَقَدَّمَ فِي هذا اَبوُحَسَنٍ---------/اِلَي الْحُسَيْنِ وَ وَصَّي قَبْلَهُ الْحَسَنا
«من گوهرهايي از دانستههاي خودم را پنهان مي دارم كه در صورت فاش شدن، سبب گمراهي آدم نادان مي شود و چه بسيار از حقايق علمي نزد من هست كه اگر اظهار كنم، ميگويند تو از گروه بت پرستاني و پيش از من، اين پوشيده نگه داشتن بسياري از حقايق علمي را اميرالمؤمنين علي (ع) به فرزندانش، حسن و حسين سفارش كرده است».
به ما هم گفتهاند، دربارهي بعضي مطالب كه جنبهي سرّي دارد كنجكاوي نكنيد كه به جايي نمي رسيد و احياناً ممكن است دچار وسوسههاي شيطاني بشويد؛ مثلاً، راجع به مسألهي قضا و قدر خيلي كاوش نكنيد.اين كه شيطان براي چه خلق شده و چرا راه وسوسهي آدميان به روي او باز شده و چرا وقتي به حضرت آدم گفتند از ميوهي آن درخت نخور، او خورد و گرفتاريها پيش آمد و ... از اسرار خلقت است، شما كاري به اينها نداشته باشيد . به شما دستورهايي داده شده است؛به آنها عمل كنيد. اگر پاك شديد، تدريجاً قلبتان روشن مي شود و ممكن است اندكي از آن اسرار هم بر شما معلوم گردد؛ ولي تا پردههايي روي قلبها افتاده است، كسي توقّع نداشته باشد كه از آن اسرار آگاه شود.
سرّ مستودع فاطمه (س)يعني چه؟
يكي از آقايان اهل فضل از من سؤال ميكرد، ما كه در اين جملهي مربوط به حضرت صدّيقهي كبري (س) ميگوييم:
(اَللّهُمَّ اِنّي اَسْأَلُكَ بِفاطِمَة وَ اَبيها وَ بَعْلِها وَ بَنِيها وَ السِّرِّ الْمُسْتَوْدَعِ فيها)؛
«خدايا، از تو ميخواهم به حقّ فاطمه (س) و پدر فاطمه و همسر فاطمه و فرزندان فاطمه (علیهم السلام) و سرّ به وديعت نهاده شده در فاطمه».
آن سرّ مستودع* در فاطمه چيست؟ گفتم: اگر چه برخي از علما توجيهاتي كردهاند،ولي به نظر من اگر بنا بود ما بفهميم كه سرّ نبود. معلوم مي شود كه يك راز پنهاني است بين خدا و زهرا (س) و خدا آن راز را به امانت در صندوق سينهي حبيبهاش قرارداده است؛ نه كسي مي تواند از آن راز آگاه گردد، نه آنحضرت مُجاز به فاش كردن آن راز است. از خدا بخواهيم اندكي چشم دل ما را باز كند كه تا نمردهايم از جمال آسماني آنها، اگر چه از پشت پرده و حجابهاي فراوان هم باشد، بهرهاي بگيريم تا وقتي از اين دنيا رفتيم، آنجا بتوانيم با آنها محشور بشويم.
حبّ دنيا مانع ارتباط بين ما و پيغمبر و آل پيغمبر (علیهم السلام)
در دعاي ابوحمزه مي خوانيم:
(سَيِّدِي اَخْرِجْ حُبَّ الدُّنْيا مِنْ قَلْبِي وَ اجْمَعْ بَيْنِي وَ بَيْنَ الْمُصْطَفَي وَ آلِهِ خِيَرَتِكَ مِنْ خَلْقِكَ)؛
«خدايا، اوّل اين قذارت و كثافت حبّ دنيا را از دلم بردار و سپس بين من و پيامبر و آل پيامبر (علیهم السلام) رابطه برقرار فرما [وگرنه منِ آلوده و ناپاك كجا و محشور شدن با پاكان كجا]».
آدم آلوده خودش هم خجالت مي كشد كه به مجلس پاكان در آيد . الآن اگر يك نفر بخواهد وارد اين مسجد بشود در حالي كه لباس و بدنش آلوده به كثافت و نجاست است، هم خودش خجالت مي كشد كه وارد شود،هم ما راهش نمي دهيم. مي گوييم: اينجا مسجد است و اهل مجلس همه پاكند و نميشود مسجد را تنجيس* كرد.
بهشت دارالسّلام و جاي سالمان است، نه جاي آلودگان به قذارت حبّ دنيا:
(سَيِّدِي اَخْرِجْ حُبَّ الدُّنْيا مِنْ قَلْبِي وَ اجْمَعْ بَيْنِي وَ بَيْنَ الْمُصْطَفَي وَ آلِهِ خِيَرَتِكَ مِنْ خَلْقِكَ)؛
اميد است كه تا نمردهايم اين سرمايهي بزرگ حبّ علي (ع) ظلمتها و قذارتها را از صفحهي جان ما برطرف كند (اِن شاء الله) چون معتقديم كه:
(عادَتُهُمُ الْاِحسانُ وَ سَجِيَّتُهُمُ الْكَرَمُ)؛
«عادتشان احسان و سجيّه شان كرم است».
مسلّماً كساني كه عرض ادب به آستان اقدسشان مي كنند، لطف و عنايتشان شامل حالشان ميشود و موفّق به توبهي نصوح* مي گردند و با روحي مطهّر وارد عالم برزخ ميشوند.
و السّلام عليكم و رحمة الله و بركاته
[1]ـ سورهي جمعه ، آيهي 5.
[2]ـ سورهي واقعه ، آيات 77 تا 79.
[3]ـ بحارالانوار، جلد 92، صفحهي 103 ، حديث 81 .
[4]ـ المحجّة البيضاء ، جلد 2 ، صفحهي 212.
* مجمل: مختصر و كوتاه.
[5]ـ دعاي چهل و دوّم از صحيفهي سجّاديّه.
[6]ـ سورهي احزاب ، آيات 45 و 46.
[7]ـ سورهي نحل ، آيهي 44.
[8]ـ سورهي اسراء ، آيهي 45.
[9]ـ تفسير نورالثّقلين ، جلد 5، صفحهي 698.
[10]ـ سورهي اسراء،آيهي45.
[11]ـ سورهي رعد ، آيهي 31.
[12]ـ تفسير نورالثّقلين ، جلد 2 ، صفحهي 507.
[13]ـ سورهي نمل، آيهي40.
[14]ـ سورهي رعد،آيهي43.
[15]ـ بحارالانوار ، جلد 92، صفحهي 110 ، حديث 10.
* قذارت: ناپاكي،نجاست.
[16]ـ بحارالانوار ، جلد 2، صفحهي 293، دنبالهي حديث 13.
* استعانت: طلب ياري كردن.
[17]ـ سورهي مطفّفين ، آيات 1 تا 3.
* مبرّز:فائق و برجسته.
[18]ـ بحارالانوار ، جلد 92 ، صفحهي 104.
[19]ـ همان، صفحهي 103.
* افاده: فايده رساندن.
[20]ـ المحجّة البيضاء،جلد2،صفحهي247.
* لايتناها: بدون انتها، بينهايت.
* مستودع: به امانت گذاشته شده.
* تنجيس: نجس كردن، آلوده گردانيدن.
* توبهي نصوح: توبهي واقعي كه ديگر به گناه باز نگردد.