آيَاتُ اللَّهِ لَدَيْكُمْ وَ عَزَائِمُهُ فِيكُمْ وَ نُورُهُ وَ بُرْهَانُهُ عِنْدَكُمْ وَ أَمْرُهُ اِلَيْكُمْ...وَ مَنْ جَحَدَكُمْ كَافِرٌ وَ مَنْ حَارَبَكُمْ مُشْرِكٌ وَ مَنْ رَدَّ عَلَيْكُمْ فِي أَسْفَلِ دَرْكٍ مِنَ الْجَحِيمِ
{ ...آيَاتُ اللَّهِ لَدَيْكُمْ وَ عَزَائِمُهُ فِيكُمْ وَ نُورُهُ وَ بُرْهَانُهُ عِنْدَكُمْ وَ أَمْرُهُ اِلَيْكُمْ...وَ مَنْ جَحَدَكُمْ كَافِرٌ وَ مَنْ حَارَبَكُمْ مُشْرِكٌ وَ مَنْ رَدَّ عَلَيْكُمْ فِي أَسْفَلِ دَرْكٍ مِنَ الْجَحِيمِ }
مفهوم عزيمت و رخصت
آيات خدا نزد شما و عزيمتهاي او در مورد شماست.ابتدا توضيحي راجع به جملهي دوّم عرض مي شود.«عزائم» جمع عزيمه است و آن به معناي تصميم قطعي گرفتن براي انجام دادن كاري است. شما وقتي اراده كرديد كه كاري را به طور حتم و قطع انجام بدهيد، آن اراده و تصميم قطعي شما را عزيمت مي گويند.در اصطلاح فقها، در مورد احكام شرعي نيز عزيمت و رخصت تعبير مي شود. از واجبات، كه شخص مكلّف موظّف است آنها را حتماً انجام بدهد و ترك آن جايز نيست، و همچنين از محرّمات، كه بايد آنها را حتماً ترك كند و انجام دادن آن جايز نيست، تعبير به عزيمت مي شود.ولي از مستحبّات و مباحات كه مكلّف، مرخّص در فعل و ترك آن است، تعبير به رخصت مي گردد.چهار سوره از سوره هاي قرآن مجيد كه سجدهي واجب دارند ، سُوَرعزائم ناميده مي شوند.
در شرح و توضيح اين جمله، بياناتي از بزرگان رسيده است كه همه در جاي خود متقن است (به روضة المتّقين مرحوم مجلسي اوّل و شرح زيارت جامعهي كبيرهي شيخ اَحْسائي رجوع شود).علاوه بر گفتار آن بزرگان، اجمالاً مي توان گفت : فرمانهاي لازم الاجرا كه از جانب خدا به بندگانش رسيده و سهل انگاري و رخصت در آنها را روا نديده است ، تماماً در مورد شما مقرّبان درگاه خودش است و خواسته است از اين راه، بندگان را به معرفت و محبّت شما و پيروي از شما فرا خواند.
حقيقت دين، تقرّب به اهل بيت (علیهم السلام)
در واقع، هدف اصلي از تشريع شرايع، تقرّب به شماست كه عين تقرّب به خداست.اگر ما را به نماز و روزه و حجّ و جهاد امر كرده است، براي اين است كه ما خودمان را با اين اعمال عبادي به خاندان رسول (علیهم السلام) ،كه روح و حقيقت عيني اين اعمال هستند، نزديك كنيم. از مولايمان اميرالمؤمنين (ع) نقل شده كه فرموده است:
(اَنَا صَلوة الْمُؤمِنيِنَ وَ صِيامُهُمْ)؛[1]
«من نماز و روزهي مؤمنان هستم».
يعني، مقصود اصلي از نماز و روزهي مؤمنان تقرّب به من و قرار گرفتن در سايهي ولايت من است.
و اگر از ارتكاب گناهان كرده نهي است،به اين منظور است كه ما در اخلاق و عمل،از دشمنان خاندان طهارت و عصمت دوري بجوييم ، چنان كه فرمودهاند :
(نَحْنُ اَصْلُ كُلِّ خَيْرٍ...وَ عَدُوُّنا اَصْلُ كُلِّ شَرٍّ)؛[2]
«ما سرچشمهي هرگونه خوبي هستيم... و دشمن ما سرچشمهي هر گونه بدي است».
و لذا خداوند آن عزيمت و شدّت اهتمامي را كه در مورد ولايت اهل بيت رسول (علیهم السلام) دارد و اذعان و ايمان به آن را از اهل ايمان خواسته است، در مورد هيچ يك از اصول و فروع دين نداشته و نخواسته است.از باب نمونه، به اين دو روايت توجّه فرماييد :
از ابوحمزهي ثمالي نقل شده است كه امام سيّدالسّاجدين (ع) از ما پرسيد: كدام بقعهي زمين افضل از ساير بقاع است ؟ گفتيم : خدا و پيامبر و فرزند پيامبر بهتر ميدانند.فرمود : افضل بقاع روي زمين مابين ركن و مقام است.آنگاه فرمود:
(وَ لَوْ اَنَّ رَجُلاً عُمِّرَ ما عُمِّرَ نُوحٌ فِي قَوْمِهِ اَلْفَ سَنَة اِلاّ خَمْسِينَ عاماً يَصُومُ النَّهارَ وَ يَقُومُ اللَّيْلَ فِي ذلِكَ الْمَوْضِعِ ثُمَّ لَقِيَ اللهَ تَعالَي بِغَيْرِ وِلايَتِنا لَمْ يَنْفَعْهُ ذلِكَ شَيْئاً)؛[3]
«هرگاه مردي به قدر عمر نوح پيامبر، كه نهصد و پنجاه سال در ميان قومش بود ، عمر كند ، روزها روزه دار باشد و شبها در آن مكان[ما بين ركن و مقام]به عبادت بپردازد و سپس خدا را ملاقات كند در حالي كه ولايت ما خاندان را ندارد ، اين همه اعمال عبادي نفعي به حال او نخواهد داشت».
همچنين، روايت شده است كه پيامبر اكرم
به علي (ع) فرمود:
(يا عَلِيُّ لَوْ اَنَّ عَبْداً عَبَدَاللهَ عَزَّوَجَلَّ مِثْلَ ما قامَ نُوحٌ فِي قَوْمِهِ وَ كانَ لَهُ مِثْلَ اُحُدٍ ذَهَباً فَاَنْفَقَهُ فِي سَبيلِ اللهِ وَ مُدَّ فِي عُمْرِهِ حَتّي حَجَّ اَلْفَ عامٍ عَلَي قَدَمَيْهِ ثُمَّ قُتِلَ بَيْنَ الصَّفا وَ الْمَرْوَة مَظْلُوماً ثُمَّ لَمْ يُوالِكَ يا عَلِيُّ لَمْ يَشُمَّ رايِحَة الْجَنَّة وَ لَمْ يَدْخُلْها)؛[4]
آري ، تولّي اهل بيت رسول (علیهم السلام) و تبرّي از اعداء آل رسول (علیهم السلام) اصليترين عزيمت حضرت الله(جلّ جلاله)است و تمام عزائم و فرايض خدا به همان عزيمت اصلي باز مي گردد.پس درست است كه(عَزَائِمُهُ فِيكُمْ )؛تمام احكام قطعي و حتمي خدا در مورد شما اهل بيت است.
تمام دنيا براي امام (ع) مانند يك پارهي گردوست
و امّا جملهي اوّل:
(آياتُ اللَّهِ لَدَيْكُمْ)؛
«آيات خدا نزد شماست».
«آيات» جمع آيت است و آيت يعني نشانه.نشانههاي خدا پيش شماست.احتمالاً، چنان كه گفتهاند، يعني تمام معجزات و خوارق عادات انبياء كه نشانه هاي خدا در دست آنها بوده است، در نزد شماست.يعني، شما به اذن خدا قادر به ارائهي همهي آن معجزات هستيد.در همين زيارت جامعه آمده است:
(ذَلَّ كُلُّ شَيْءٍ لَكُمْ)؛
«همه چيز رام و مطيع فرمان شماست».
مرحوم علاّمهي مجلسي (ره)از يكي از راويان به نام حمزة بن عبدالله جعفري نقل مي كنند (ظاهراً مقصود از ابي الحسن در اين روايت امام كاظم (ع) است):
(قال:كَتَبْتُ فِي ظَهْرِ قِرْطاسٍ اَنَّ الدُّنْيا مُمَثَّلَة لِلاِمامِ كَفِلْقَة الْجَوْزَهِ فَدَفَعْتُهُ اِلَي اَبِي الْحَسَن (ع))؛
«ميگويد: روي صفحهي كاغذي [در خدمت امام كاظم (ع) بودم ] نوشتم، دنيا براي امام مانند يك پارهي گردوست[كه در دست كسي باشد.همان گونه كه او محيط و مسلّط بر آن پارهي گردوست، تمام دنيا براي امام اين چنين است و امام احاطه و سلطهي كامل بر تمام دنيا دارد]و آن نوشته را به امام كاظم (ع) دادم».
سپس گفتم:
(ثُمَّ قُلْتُ: جُعِلْتُ فِداكَ اِنَّ اَصْحابَنا رَوَوْا حَدِيثاً ما اَنْكَرْتُهُ غَيْرَ اَنّي اَحْبَبْتُ اَنْ اَسْمَعَهُ مِنْكَ)؛
«سپس گفتم : فدايت شوم ؛ اصحاب ما حديثي را نقل كردهاند.البتّه، من منكر آن نيستم ولي دوست دارم آن را از خود شما بشنوم».
(فَنَظَرَ فِيهِ ثُمَّ طَواهُ حَتّي ظَنَنْتُ اَنَّهُ قَدْ شُقَّ عَلَيْهِ)؛
«[امام نوشته را گرفت]در آن نگاه كرد و بعد، آن را پيچيد ، طوري كه من گمان كردم آن نوشته در نظرش سنگين و غير صحيح آمده است[امّا پندار من ناصحيح بود]».
(ثُمَّ قالَ: هُوَ حَقٌّ فَحَوِّلْهُ فِي اَدِيمٍ)؛
«سپس فرمود: اين حقّ است و درست است.اين را به روي چرمي منتقل كن».
يعني، دوام چرم از كاغذ بيشتر است و براي محفوظ ماندن حديث ، مناسبتر است كه آن را روي چرم بنويسي.[5]
شگفت زدگي قنبر از كلام فضّه
حديث ديگري قريب به اين مضمون در شرح اربعين مرحوم قاضي سعيد قمي، كه از بزرگان و صاحبان علم و معرفت است، نقل شده است. آن عالم بزرگ از مرحوم سيّد مرتضي (علم الهدي)، كه ايشان نيز از اعاظم علماي مذهب به شمار مي رود،نقل مي كند كه روزي قنبر، غلام امام اميرالمؤمنين (ع) ،به درِ خانهي امام آمد و آن حضرت را در خانه نديد. از فضّه ، خدمتكار منزل، جوياي حال امام شد.گفت:
(اِنَّ الْمَوْلَي عَرَجَ اِلَي السَّماءِ ذاتِ الْبُرُوجِ لِتَقْسيمِ اَرْزاقِ الْعِبادِ)؛
«مولا براي تقسيم ارزاق بندگان به آسمان رفته است».
اين سخن بر قنبر سنگين آمد و آن را حمل بر مزاح يا اشتباه كرد و به سمت نخلستان رفت.آنجا امام را زيارت كرد و ضمناً گفتار فضّه را براي امام به عنوان شكايت از او نقل كرد.امام فرمود:
(مَهْ يا قَنْبَرُ وَ لَعَلَّكَ لَمْ تُؤْمِنْ بِوِلايَتِنا حَقَّ الْايِمانِ)؛
«ساكت باش اي قنبر، تو گويي هنوز آن چنان كه بايد ، به ولايت ما ايمان نياورده اي».
آنگاه دستي بر چشم هاي قنبر كشيد و فرمود:
(اَيَّ شَيْءٍ تَرَي)؛
«چه مي بيني»؟
قنبر مي گويد:
(رَأَيْتُ السَّمواتِ وَ الْاَرْضَ كَجَوْزَة فِي يَدِ الْمَوْلَي)؛[6]
«آسمانها و زمين را مانند يك دانهي گردو در دست مولا مشاهده كردم».
ايمان كامل فضّه
بزرگي گفته است، از اين داستان معلوم مي شود كه ايمان فضّه از ايمان قنبر كامل تر بوده و اين نيز عجيب نيست ؛ زيرا قنبر غلام خدمتكار در خارج خانه بوده است امّا فضّه خدمتكار داخل خانه، كه علاوه بر كسب فيض از محضر امام (ع) ،خوشهچين از خرمن معارف آسماني حضرت صدّيقهي كبري (س) نيز بوده است؛در نتيجه، او از دو منبع فيض استفاضه مي كرده و قنبر از يك منبع برخوردار بوده است.
از جملهي كمالات آن زن سعادتمند اين است كه مدّت بيست سال تمام سخنانش آيات قرآن بود و جز آيات قرآن سخني بر زبان جاري نمي كرد.اگر كسي چيزي از او مي پرسيد، در جواب، آيهاي مناسب با سؤال وي مي خواند و اگر خودش از كسي چيزي مي خواست و سؤالي مي كرد، با آيات قرآن به او مي فهمانيد.
قرآن كريم از مصاديق آيات الله است
آيات دو قسم است : تكويني و تشريعي. آيات تكويني همان حقايق عيني موجودات و كائنات اعمّ از آسمان و زمين و جمادات و نباتات و حيوانات است كه كلاًّ تحت سيطرهي مقام ولايتند و امامان (علیهم السلام) همه گونه تصرّف در كائنات عالم مي توانند داشته باشند. امّا مصداق جامع و بارز آيات تشريعي و تدويني، قرآن كريم است كه با تمام مراتبش، از مرتبهي نوري عرشي اش تا مرتبهي نزولي، از ذهني و لفظي اش، و مرحلهي تفسير و تأويل ظاهري و باطني اش، كلّاً نزد اهلبيت رسولِ آورندهي قرآن است.
{ إنَّهُ لَقُرْآنٌ كَرِيمٌ$ فِي كِتابٍ مَكْنُونٍ$ لا يَمَسُّهُ إلاَّ الْمُطَهَّرُونَ }؛[7]
حقيقت قرآن در عالمي مستور و پنهان از ادراكات بشري است و جز تطهيرشدگان به تطهير خاصّ الهي ، كسي اهليّت تماسّ با آن را ندارد و آنان همانها هستند كه خداوند حكيم تطهير آنها را به عهده گرفته و فرموده است:
{ ...إنَّما يُرِيدُ اللهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً }؛[8]
«...تنها شما اهل بيت و خاندان رسول هستيد كه خدا خواسته است شما را به تطهير خاصّ خود تطهير كند».
حقيقت علياي قرآن اين نيست كه به صورت نقوشي بر روي صفحاتي در دسترس ماست."تنزيلٌ من ربّ العالمين"پايين ترين مرتبه از مراتب تنزيلي قرآن است كه ما با زبان تلفّظ مي كنيم و با دست لمسش مي كنيم. در روز قيامت نيز يكي از مراتب تأويلش با صورتي زيبا براي شفاعت از پيروانش وارد محشر مي شود و محشريان اعمّ از انبياء و اوليا و شهدا را مجذوب جمال خيره كنندهاش مي سازد.
حاصل اين كه، قرآن كريم، كه از مصاديق آيات الله است، با تمام مراتب عالي و نازلش در نزد اهل بيت رسول (علیهم السلام) است و بلكه در واقع، اهل بيت رسول اتّحاد با حقيقت قرآن دارند و همچون قرآن مراتب وجودي متعدّد و گوناگون،اعمّ از آسماني و زميني و روحاني و جسماني دارند. از جمله مطالب مربوط به قرآن،احكام شرعي الهي دربارهي حلال و حرام در زندگي انسانهاست كه تبيين و تشريح آن، به حكم روايت ثقلين از رسول اكرم
،در انحصار اهل بيت است،چنان كه فرمود:
(اِنِّي تارِكٌ فِيكُمُ الثَّقَلَيْنِ كِتابَ اللهِ وَ عِتْرَتِي اَهْلَ بَيْتِي اِنْ تَمَسَّكْتُمْ بِهِما لَنْ تَضِلُّوا اَبَداً)؛[9]
«من دو چيز گرانقدر از خود در ميان شما باقي گذاشتم؛ كتاب خدا و اهل بيتم كه اگر به آن دو متمسّك شويد، هيچ گاه گمراه نمي شويد».
تنها اهل بيت (علیهم السلام) مبيّن قرآن كريم هستند
بنابراين، جز اهل بيت رسول (علیهم السلام) هر كسي شايستگي ندارد كه خود را مبيّن احكام و شرايع قرآن معرّفي كند و لذا يكي از اساسي ترين اعتراضهاي ما شيعهي اماميّه به اهل تسنّن همين است كه مي گوييم شما احكام دين خدا را از ابوحنيفه و احمدبن حنبل و شافعي و مالك مي گيريد. آنها چه كاره هستند كه مبيّن احكام خدا باشند؟ از جانب چه كسي مأذون به اين كار مهمّ الهي شدهاند؟ ما كه شيعه هستيم ، مي گوييم پيامبراكرم
به امر خدا، طبق روايت ثقلين، عترت و اهل بيت خود را مبيّن قرآن معرّفي كرده و آنها را با ذكر تمام مشخّصاتشان به امّت شناسانده كه عليّ بن ابيطالب و يازده فرزند معصومش (علیهم السلام) هستند و لذا ما وقتي مي خواهيم حكمي از احكام دين خدا را به دست آوريم ، به سراغ امام باقر و امام صادق،كه از اهل بيت رسولند ، مي رويم.
ما دين خود را از اهل بيت رسول (علیهم السلام) مي گيريم و اهل بيت (علیهم السلام) از رسول
و رسول از جبرئيل و جبرئيل از خدا و لذا فقه ما به خدا منتهي مي شود امّا فقه شما از طريق راويان خودتان به ابوحنيفه و احمدحنبل و شافعي و مالك منتهي مي گردد. چه زيبا گفته است گويندهي اين ابيات :
اِذا شِئْتَ اَن تَرْضَي لِنَفْسِكَ مَذْهَباً ---- يَقِيكَ غَـداً حَـرَّا الْجَحِـيمِ عَنِ النّارِ
فَخَلِّ حَدِيـثَ الشـّافِعيّ وَ مـآلـِكٍ---- وَ اَحـْمَدَ وَ النُّعمانِ مـِنَ كَعْبِ اَحْبارِ
وَ والِ اُنـاساً قَوْلُهُـمْ وَ حَدِيـثُهُـم---- رَوَي جَدُّنا عَنْ جَبْرَئِيلَ عَنِ البارِي
«وقتي خواستي براي خود مذهبي برگزيني كه فرداي قيامت تو را از آتش سوزان جهنّم بركنار سازد،پس رها كن سخن شافعي و مالك و احمد حنبل و نعمان[ابوحنيفه]را كه از كعب احبار [يهوديِ متظاهر به اسلام] نقل حديث مي كنند. برو تن به ولايت آن كساني بده كه مي گويند جدّ ما از جبرئيل و جبرئيل از حضرت باري تعاليََ سخن آورده است».
حضرت امام باقر (ع) به آن دو نفر(سلمة بن كهيل و حكم بن عتيبه) فرمود:
(شَرِّقَا وَ غَرِّبَا فَلا تَجِدَانِ عِلْماً صَحِيحاً إلاّ شَيْئاً خَرَجَ مِنْ عِنْدِنَا أهْلَ الْبَيْتِ)؛[10]
«به مشرق برويد و به مغرب برويد ، در هيچ جا علم صحيحي به دست نخواهيد آورد، مگر آنچه از نزد ما اهل بيت به دست مردم رسيده باشد».
در روايت ديگري فرمود :
(فَلْيَذْهَبِ النَّاسُ حَيْثُ شَاؤُوا فَوَ اللهِ لَيْسَ الْأمْرُ إلاّ مِنْ هَيهُنَا وَ أشَارَ بِيَدِهِ إلَي بَيْتِهِ)؛[11]
«مردم به هر جا كه مي خواهند،بروند ولي به خدا قسم، حقيقت به دست نخواهد آمد جز از اين جا [و با دست به خانهي خود اشاره كرد]».
نور و برهان خداوند
(وَ نُورُهُ وَ بُرهانُهُ عِنْدَكُمْ)؛
«نور و برهان خدا نزد شماست».
در اين كه فرق بين نور و برهان چيست ، توجيهاتي شده است. قرآن كريم مي فرمايد:
{ يا أيُّهَا النَّاسُ قَدْ جاءَكُمْ بُرْهانٌ مِنْ رَبِّكُمْ وَ أنْزَلْنا إلَيْكُمْ نُوراً مُبِيناً }؛[12]
«اي مردم، از سوي پروردگار شما برهاني آمد و نور آشكاري به سوي شما نازل كرديم».
بر حسب گفتهي بعضي از مفسّران ، مقصود از برهان شخص پيامبراكرم
و منظور از نور مبين قرآن مجيد است. در احاديث متعدّدي نيز كه از طريق اهل بيت (علیهم السلام) در تفسير نورالثّقلين و مجمع البيان آمده است، برهان،نبوّت پيامبراكرم
است و نور،ولايت علي (ع) و به هر حال، اهل بيت (علیهم السلام) ارائه كنندگان حقايق مربوط به نبوّت و ولايتند.
واگذاري تدبير امور عالم به اهل بيت (علیهم السلام)
(وَ اَمْرُهُ اِلَيْكُمْ)؛
«فرمان خدا به شما [خاندان عصمت]واگذار شده است».
در معنا كردن اين جمله نيز از قرآن كمك مي گيريم: در داستان ملكهي سبا آمده است: وقتي نامهي حضرت سليمان (ع) به ملكهي سبا(بلقيس)رسيد و او با بزرگان مملكتش به مشورت پرداخت،
{ قالُوا نَحْنُ اُولُوا قُوَّة وَ اُولُوا بَأْسٍ شَدِيدٍ وَ اْلاَمْرُ إلَيْكِ فَانْظُرِي ماذا تَأْمُرِينَ }؛[13]
«آنها گفتند: ما صاحبان قدرت و شجاعت هستيم ولي در عين حال، امر تدبير مملكت در دست توست. اينك بينديش و بنگر كه به چه فرمان مي دهي».
يعني، فرمان،فرمان توست و ما هم مطيع فرمان تو هستيم.بنابراين، معناي اين جمله از زيارت جامعه اين است كه امر و فرمان خدا در اداره و تدبير امور عالم به شما اهل بيت رسالت واگذار شده است و شما به اذن خدا همه كارهي عالم هستيد.امر و فرمان شما مظهر و جلوه گاه امر و فرمان خداست.
(مَنْ جَحَدَكُمْ كَافِرٌ وَ مَنْ حَارَبَكُمْ مُشْرِكٌ وَ مَنْ رَدَّ عَلَيْكُمْ فِي أَسْفَلِ دَرْكٍ مِنَ الْجَحِيمِ)؛
«كسي كه مقام امامت شما را انكار كند كافر است و كسي كه با شما بجنگد مشرك است و كسي كه شما را ردّ كند[يعني نسبت خطا و اشتباه در فكر و عمل به شما بدهد]در پست ترين دركات جهنّم خواهد بود».
در كتب لغت،جحد را به معناي انكارِ پس از علم آوردهاند.در قرآن نيز آمده است:
{ وَ جَحَدُوا بِها وَ اسْتَيْقَنَتْها أنْفُسُهُمْ... }؛[14]
يعني، فرعون و اطرافيانش با اين كه پس از ديدن معجزات حضرت موسي (ع) به نبوّت آن حضرت يقين كردند، تن به پذيرش ندادند و آن را انكار كردند.در روايات، در بيان اقسام كفر، انكارِ پس از علم و يقين را «كفر جحود» ناميدهاند.
خباثت شرك از كفر بيشتر است
پس، كسي كه امامت امام را پس از علم و يقين به آن انكار كند ، كافر است و كسي كه علاوه بر انكار،به جنگ و محاربه با او برخيزد مشرك است و از اينجا معلوم مي شود كه خباثت و پليدي شرك بيشتر از خباثت كفر است و همچنين پليدتر از كافر و مشرك كسي است كه امام را در آنچه دستور داده يا عمل كرده است تخطئه كند و او را(العياذبالله)به جهل و ناداني نسبت دهد و بديهي است كه دادن چنين نسبتي به مقام اقدس امام از ستيز با او و شمشير كشيدن به روي او ظالمانه تر است و چنين كسي براي افتادن در اسفل دركات جهنّم سزاوارتر است و لذا بر هر انسان مؤمن لازم است كه در حفظ حرمت مقام اعلا و اقدس امام مراقبت كامل داشته باشد تا كمترين رفتار و گفتار خلاف ادب و احترام در محضر آن مقام اكرم ارفع، از وي صادر نشود. در سورهي حجرات، بر رعايت احترام پيامبراكرم
مي خوانيم :
{ يا أيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَرْفَعُوا أصْواتَكُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِيِّ وَ لا تَجْهَرُوا لَهُ بِالْقَوْلِ كَجَهْرِ بَعْضِكُمْ لِبَعْضٍ أنْ تَحْبَطَ أعْمالُكُمْ وَ أنْتُمْ لا تَشْعُرُونَ }؛[15]
«اي كساني كه ايمان آوردهايد، مراقب باشيد در حضور پيامبر، صداي خود را از صداي پيامبر بالاتر نبريد و هم چنان كه بعضي از شما با بعضي ديگر بلند سخن مي گوييد،با او به صداي بلند سخن نگوييد كه در اين صورت، بدون اين كه خودتان بفهميد، اعمال نيكتان تباه مي شود [و بيارزش مي گردد]».
اين آيه به ما هشدار مي دهد كه شما هم اي مؤمنان در محضر امام زمان(ارواحنافداه) ادب حضور را رعايت كنيد و از هر گونه رفتار و گفتاري كه خلاف احترام آن حضرت باشد بپرهيزيد كه در غير اين صورت، تمام اعمال نيكتان، بدون اين كه خودتان بفهميد، تباه مي گردد و از ارزش ميافتد.آخر،مگر نه اين كه شما امام را حاضر و شاهد بر اعمال خود مي دانيد و اين نيز مسلّم است كه ارتكاب عمل خلاف در محضر او از بلند كردن صدا در حضور پيامبر ناپسندتر و به بي ادبي و بي حرمتي نزديك تر است. از خدا خواهيم توفيق ادب .
مواعظي از حضرت امام حسن عسكري (ع)
حال، چند جمله به عنوان موعظه از امام حسن عسكري (ع) نقل مي شود.
با ورع ترين مردم
(اَوْرَعُ النّاسِ مَنْ وَقَفَ عِنْدَ الشُّبْهَة)؛
«با وَرَع ترين مردم كسي است كه وقتي كنار كاري شبهه ناك رسيد، توقّف كند».
كاري كه حرام بودنش مسلّم نيست امّا احتمال حرام بودن دارد و شبههناك است، انسان با ورع از آن نيز اجتناب مي كند.
عابدترين مردم
(اَعْبَدُ النّاسِ مَنْ اَقامَ عَلَي الْفَرائِضِ)؛
«عابدترين مردم كسي است كه فرايض[واجبات]را انجام دهد و آنها را ترك نكند».
فرايض و واجبات هم منحصر به نماز و روزه و حجّ نيست. در زندگي خانوادگي، رعايت حقوق مرد و زن نسبت به يكديگر از فرايض است و ترك آن،گناه و موجب عقاب است.اولاد و والدين حقوق متقابل دارند. در روابط اجتماعي، همهي افراد داراي حقوق متقابل هستند و رعايت آن از فرايض است و رمز عبادت خداست.
زاهدترين مردم
(اَزْهَدُ النّاسِ مَنْ تَرَكَ الْحَرامَ)؛
«زاهدترين مردم كسي است كه مرتكب كار حرام نشود».
زاهد آن نيست كه غذاي خوب نخورد و لباس خوب نپوشد و در مسكن خوب ننشيند،بلكه زاهد از نظر امام عسكري (ع) كسي است كه از حرام كاري و حرام خواري بپرهيزد و طبيعي است كسي كه در پرهيز از حرام دقّت تمام داشته باشد، در زندگي، آلوده به تجمّل و زياده روي در خوراك و پوشاك و مسكن نيز نخواهد شد. بياعتنايي به محرّمات است كه زندگي پرتجمّل به بار ميآورد.
محكم ترين مردم
(اَشَدُّ النّاسِ اجْتِهاداً مَنْ تَرَكَ الذُّنُوبَ)؛
«محكم ترين مردم از نظر تلاش و كوشش ديني كسي است كه از [مطلقِ] گناهان [از هر قبيل كه هست] بپرهيزد».
در تمام افكار و اخلاق و اعمالش مراقب باشد كه از مسير دستورهاي دين انحراف پيدا نكند.
نقص عمر
(اِنَّكُمْ فِي آجالٍ مَنْقُوصَةٍ)؛
بدانيد كه آن به آن از عمرتان كاسته مي شود و رو به مرگ و عالم برزخ در حركتيد.روزي كه از مادر متولّد شديم، مثلاً هفتاد سال با مرگ فاصله داشتيم؛ اينك كه هفتاد ساله شدهايم، شايد چند روزي يا چند ساعتي بيشتر با مرگ فاصله نداشته باشيم.
(وَ اَيّامٍ مَعْدُودَة)؛
روزهايي شماره دار و زودگذر را داريم مي گذرانيم.
(وَ الْمَوتُ يَأْتِي بَغْتَة)؛
مرگ هم ناگهان فرا مي رسد و انسان در يك لحظه خود را مي يابد كه از دنيا جدا شده و در شكم عالم برزخ افتاده است.آنجاست كه هر كه هر چه كاشته است، همان را درو مي كند.اينك خوب بنگريم كه هم اكنون داريم چه كشت مي كنيم.
(لا تُجْزَوْنَ اِلاّ ما كُنْتُم تَعْمَلوُن)؛
«جز آنچه هم اكنون داريد انجام مي دهيد،[آنجا چيزي به عنوان] كيفر و پاداش نخواهيد داشت».
اَللّهُمَّ صَلِّ عَلي مُحَمَّدٍ و آلِ مُحَمَّد وَ عَجِّلْ لِوَلِيّكَ الفَرَجَ و وَفِّقْنا لِما تُحِبُّ و تَرْضَي وَ اجْعَلْ خاتِمَة اَمْرِنا خَيْراً.
[1]ـ اسرارالعبادات قاضي سعيد قمي،چاپ دانشگاه،صفحهي6.
[2]ـ كافي،جلد8 ،صفحهي242.
[3]ـ بحارالانوار،جلد27،صفحهي173.
[4]ـ المناقب خوارزمي،صفحهي28 ؛ بحارالانوار،جلد27،صفحهي194.
[5]ـ بحارالانوار،جلد2،صفحهي145،حديث12.
[6]ـ شرح اربعين قاضي سعيد قمي،صفحهي566.
[7]ـ سورهي واقعه،آيات77تا79.
[8]ـ سورهي احزاب،آيهي33.
[9]ـ بحارالانوار،جلد23،صفحهي141.
[10]ـ كافي،جلد1،صفحهي399،حديث3.
[11]ـ كافي،جلد1،صفحهي399،حديث2.
[12]ـ سورهي نساء،آيهي174.
[13]ـ سورهي نمل،آيهي33.
[14]ـ سورهي نمل،آيهي14.
[15]ـ سورهي حجرات،آيهي2.