عَصَمَكُمُ اللَّهُ مِنَ الزَّلَلِ وَ آمَنَكُمْ مِنَ الْفِتَنِ وَ طَهَّرَكُمْ مِنَ الدَّنَسِ وَ اَذْهَبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ وَ طَهَّرَكُمْ تَطْهِيراً
{ ...عَصَمَكُمُ اللَّهُ مِنَ الزَّلَلِ وَ آمَنَكُمْ مِنَ الْفِتَنِ وَ طَهَّرَكُمْ مِنَ الدَّنَسِ وَ اَذْهَبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ وَ طَهَّرَكُمْ تَطْهِيراً؛ }
مصونيّت اهل بيت (علیهم السلام ) از لغزش و انحراف
«[ما اعتراف مي كنيم و شهادت مي دهيم كه شما خاندان عصمت اهل بيت نبوّت و رسالت داراي اين اوصاف و كمالات هستيد؛] خداوند شما را از لغزشها حفظ كرده، از فتنهها ايمن قرار داده،از آلودگي ها تطهير كرده و هر گونه پليدي را از شما دور كرده و شما را به طهارتي خاصّ [كه مناسب با شأن او و شأن شماست] تطهير گردانيده است».
در اين چند جمله ، چهار كلمه آمده است كه بر چهار صفت نقص و عيب ميكند و اهل بيت (علیهم السلام ) مبرّا از اين نقايص معرّفي شدهاند.
(زَلَل)،(فِتَنِ)،(دَنَسِ)،(رِجْسِ)؛
زَلَل جمع زلَّة به معناي لغزش و انحراف است؛اعمّ از انحرافات علمي و فكري و انحرافات اخلاقي و عملي.اهل بيت (علیهم السلام ) از مطلق لغزش مصون هستند ؛ امّا بشر عادي از چند جهت در معرض اشتباه و انحراف است.بشر عادي يا بر اساس فكر و انديشه كار مي كند يا بر اساس حسّ و تجربه و اين هر دو اغلب به خطا مي روند.
دانشمندان در عين سعي و تلاش فراواني كه براي شناخت مسائل علمي به كار مي برند و به حقايقي هم مي رسند ، بسيار هم دچار لغزشهاي فكري مي شوند و از حقّ مطلب دور مي افتند و در جهان بيني به خطا مي روند و احياناً قرنها كاروان فكري و علمي بشر را در يك مسير انحرافيِ دور از حقّ حركت مي دهند و پس از قرنها به اشتباه خود پي مي برند.
از باب نمونه، طرفداران هيئت بطلميوسي كه اجرام آسماني را رَصَد مي كردند، قائل به افلاك پوست پيازي بودند و ستارهها را فرو رفته در ثِخَن* فلك مي دانستند؛ با احكامي خاصّ و طول و تفصيل فراوان.قريب دو هزار سال، اين طرز تفكّر بر مجامع علمي بشري حاكم بود تا اين كه پس از اختراع ابزار نجومي و مشاهدهي اوضاع اجرام سماوي* اشتباه بودن آن طرز تفكّر روشن شد و علم هيئت قديم از اساس فرو ريخت و حاكميّت علمي كيهاني به دست هواداران هيئت جديد افتاد و چه مي دانيم شايد قرنها بعد اشتباه بودن اين فكر و اين مشاهده نيز آشكار گردد.
آري ، يكي از لغزشگاه هاي بشر عادي مسير تفكّر و تحقيقات علمي است امّا خاندان عصمت (علیهم السلام ) از اين لغزش در امانند و هيچ گاه آنچه خلاف واقع است، به حوزهي درك آنان راه نمي يابد ؛ چون ارتباط با خالق هستي دارند و از دريچهاي كه خالقشان به فضاي جانشان باز كرده عالم را مشاهده مي كنند و لذا جز واقع ، چيزي نمي بينند.بشر عادي يا با حسّ و تجربه كار مي كند يا با فكر و انديشه و هر دو اغلب به خطا مي روند و به غير واقع اصابت مي كنند. ما كه الان در اين مسجد نشسته ايم، هيچ نمي دانيم كه در داخل ديوارهاي اين ساختمان خشت و آجر به كار رفته است يا آهن و سيمان ؛ تنها بنّا مي داند و كسي كه در موقع ساختن آن همراه او بوده است ؛ ما هر چه در اين باره بگوييم ، از روي حدس و تخمين و گمان مي گوييم. در ساختمان اين جهان هستي چه موادّ و مصالحي به كار رفته است؟ تنها خالق آن آگاه است و كساني كه در حين ساختن آن در كنارش بودهاند.ديگران هر چه بگويند ، يا از روي حسّ و تجربه مي گويند يا از روي فكر و انديشه كه گفتيم هر دو بسيار به خطا مي روند و لذا سازندهي اين ساختمان دربارهي ديگر مخلوقات مي گويد:
]ما أشْهَدْتُهُمْ خَلْقَ السَّماواتِ وَ اْلاَرْضِ وَ لا خَلْقَ أنْفُسِهِمْ...[؛[1]
«من آنها را به هنگام آفرينش آسمانها و زمين و حتّي هنگام آفرينش خودشان [در صحنه حاضر نساختم و] شاهد خلق قرار ندادم...».
اهل بيت اطهار (علیهم السلام ) شاهد خلقت عالم
از لحن آيه استفاده مي شود كه ممكن است كساني شاهد بر آفرينش باشند امّا تنها كساني مي توانند شاهد خلقت باشند كه خود خالق و آفريننده آنها را برگزيده باشد و در روايات متعدّد آمده است كه انوار ائمّهي اطهار (علیهم السلام ) قبل از خلق عالم ، مخلوق بوده و شاهد خلقت عالم بودهاند ؛ از جملهي اين روايات اين كه، راوي، محمّدبنسنان، از حضرت امام جواد (ع)نقل كرده است كه امام (ع) فرمود:
(إنَّ اللهَ لَمْ يَزَلْ مُتَفَرِّداً بِوَحْدَانِيَّتِهِ ثُمَّ خَلَقَ مُحَمَّداً وَ عَلِيّاً وَ فَاطِمَة فَمَكَثُوا ألْفَ ألْفَ دَهْرٍ ثُمَّ خَلَقَ جَمِيعَ الْأشْيَاءِ فَأشْهَدَهُمْ خَلْقَهَا...)؛[2]
«تنها خدا بود و جز او موجودي نبود، آنگاه محمّد و عليّ و فاطمه را آفريد و پس از هزار هزار دهر[كه معناي آن بر ما روشن نيست]اشياء را آفريد و آن سه [نور مقدّس] را شاهد بر خلق اشياء قرار داد...».
دانشمندان و پژوهشگران اگر چه ممكن است با وسايل تجربي به حقايقي پي ببرند ، امّا در عين حال، راه اشتباه به رويشان باز است؛ چرا كه چشم در ديدن و گوش در شنيدن خطا مي كند. فلاسفه نيز، با اين كه ابزار كارشان عقل محض است، با هم اختلاف نظر دارند و همين اختلاف نظر نشانهي اين است كه اشتباه هم هم مي كنند؛زيرا اگر اشتباهي در كار نبود و همه اصابت به واقع مي كردند، ديگر اختلافي نداشتند و همه يك چيز مي گفتند و يك نظر مي دادند، در حالي كه مثلاً در مورد روح،فيلسوفي عظيم الشّأن مانند شيخ الرّئيس، ابوعلي سينا ـ كه يكي از بزرگ ترين مغزهاي متفكّر جهاني است ـ معتقد است كه نفس از اوّل مجرّداً خلق شده است و روحانيّة الحدوث است؛ از آن طرف، مرحوم صدرالمتألّهين ـ كه او نيز از اعاظم حكما و فلاسفهي اسلامي است ـ اعتقادش بر اين است كه نفس جسمانيّة الحدوث و روحانيّة البقاء است؛ يعني ابتدا جسماني حادث گشته و سپس مجرّد شده است.پس، يكي از اين دو فيلسوف بزرگ حتماً به اشتباه رفته است؛ زيرا محال است كه دو فكر متضادّ، هر دو حقّ و مطابق با واقع باشند.
ساير دانشمندان در رشتههاي مختلف علمي نيز اينگونه اند و در مسير ادراكات حسّي يا عقلي خود دچار لغزش فراوان مي شوند؛ امّا اهل بيت رسول اكرم (علیهم السلام )چون با خالق عالم ارتباط دارند،در ادراكات حسّي يا عقلي شان مصونيّت الهي دارند.
(عَصَمَكُمُ اللَّهُ مِنَ الزَّلَلِ)؛
و لذا هيچ ممكن نيست آنچه آنها به عنوان حقيقتي از عالم به مردم ابلاغ مي كنند، اصابت به واقع نداشته باشد.
اهل بيت اطهار (علیهم السلام ) از فتنهها در امانند
(وَ آمَنَكُمْ مِنَ الْفِتَنِ)؛
«خدا شما را از فتنهها در امان نگه داشته است».
فتنه كه به معناي حيرت و سرگرداني و اختلاف و گمراهي است، احتمالاً مربوط به اعتقادات قلبي است.افراد عادي در اعتقاداتشان به انحراف و كجروي هاي فراوان كشيده مي شوند و به كفر و شرك و الحاد مبتلا مي گردند، امّا خاندان عصمت (علیهم السلام ) از اين نظر نيز در امان خدا هستند و جز اعتقاد به توحيد و وحي و معاد (آن هم در اعلا مرتبهي آن) به قلب مقدّسشان راه نمي يابد و خود،مظاهر توحيد و مهبط* وحي و الهامات الهي اند.
(وَ طَهَّرَكُمْ مِنَ الدَّنَسِ)؛
دَنَس به معناي چرك و آلودگي است و اينجا كنايه از رذايل اخلاقي و خوي هاي ناشايسته از قبيل كبر و بخل و حرص و حسد و نظاير اينهاست كه دل را آلوده و چركين مي سازد.خداوند آن گوهرهاي پاك آسماني را از هر گونه دنس و آلودگي اخلاقي پاك و مطهّر ساخته است.
پاكي اهل بيت(علیهم السلام ) از هرگونه پليدي
(وَ أَذْهَبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ)؛
رجس در لغت به معناي پليدي و ناپاكي،اعمّ از پليدي طبع و پليدي عقل است.الف و لام هم اينجا به اصطلاح، الف و لام جنس است و شامل تمام اقسام رجس مي شود و لذا معناي اين جمله اين است:
«خداوند مطلق رجس و پليدي را، اعمّ از ظاهري و باطني، از شما خاندان رسالت دور كرده است».
(وَ طَهَّرَكُمْ تَطْهِيراً)؛
و شما را به گونهي خاصّي [كه كيفيّت آن در فكر ما نمي گنجد] تطهير كرده است و طهارتي كه مناسب شأن خودش و شماست به شما عنايت فرموده است. اين دو جمله برگرفته از آيهي شريفهي تطهير است كه در سوره ي احزاب آمده است:
]...إنَّما يُرِيدُ اللهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً[؛[3]
«...خداوند مي خواهد پليدي و ناپاكي را تنها از شما اهل بيت[نبوّت]دور كند و شما را كاملاً پاك سازد».
كلمهي ]انّما [كه دلالت بر حصر مي كند، دليل بر اين است كه اين اراده و خواست خدا مبني بر دور ساختن رجس و پليدي و تطهير به طهارت كامل،موهبت خاصّ الهي است كه به اهل بيت نبوّت (علیهم السلام ) اختصاص دارد و بنابراين، ارادهي خدا در اين مورد ارادهي تكويني است كه تخلّف ناپذير و حتمي الوقوع است؛ وگرنه، ارادهي تشريعي (كه همان اوامر و نواهي الهي و تكليف به دوري كردن از گناهان و رعايت تقواست) به اهل بيت اختصاص ندارد، بلكه همهي افراد مكلّف و موظّف به تحصيل ملكهي تقوا و پرهيز از گناهند.
آنچه به عنوان يك موهبت ويژهي الهي به اهل بيت (علیهم السلام ) تكويناً اعطا شده است، طهارت ذاتي است ؛ يعني آنها از ابتدا پاك آفريده شدهاند و ارادهي خدا از اصل تعلّق گرفته است كه رجس و پليدي گناه از ساحت اقدس آنان دور باشد و به مفاد]يريد[كه صيغهي مضارع است، اين طهارت و دوري از مطلق رجس و پليدي در وجود مقدّس آنها مستمرّ و هميشگي باشد و اين همان معناي عصمت است كه ما براي خانداننبوّت (علیهم السلام ) قائليم.
طهارت ذاتي اهل بيت (علیهم السلام )
اينجا ممكن است اين شبهه در برخي از اذهان به وجود آيد كه طهارت ذاتي مستلزم جبر است. در جواب عرض مي شود كه اين حقيقت نبايد هيچ گاه از نظر دور گردد كه انبياء و امامان (علیهم السلام ) انسانند و انسان موجودي مختار است و خصيصهي اختيار،يعني آزادي فكر و اراده و عمل، هيچ گاه از انسان سلب نمي گردد؛زيرا در صورت سلب اين اختيار،ديگر انسان نخواهد بود؛ منتهيََ، انسانها از حيث معرفت و شناخت آثار و پيامدهاي فكر و اراده و عمل با هم متفاوتند.
انبياء و امامان (علیهم السلام ) از حيث معرفت و شناخت آثار معصيت، انسانهايي ممتازند و لذا در عين داشتن اختيار و آزادي و قدرت ارتكاب گناه، از آن خودداري مي كنند؛ آن چنان كه بر اثر همان شناختي كه از آثار مهلك گناه دارند،اصلاً فكر ارتكاب گناه به مغزشان راه نمي يابد، تا چه رسد به اين كه مرتكب آن شوند. درست مانند انسان تشنهاي كه مي داند اين ليوان آب سرد و صاف و زلال آلوده به مادّهي سمّي مهلك است؛او در عين تشنگي شديد و داشتن توانايي خوردن آن، هيچ ممكن نيست آن را بياشامد يا به فكر نوشيدن آن بيفتد؛ ننوشيدن آن آب، معلول علم و آگاهي او از مسموم بودن آب است، نه معلول ناتواني او در نوشيدن آن.
آري،انبياء و امامان (علیهم السلام ) به آثار شوم گناهان آگاهي دارند و از اين رو اصلاً به فكر ارتكاب گناه نمي افتند، تا چه رسد به اين كه مرتكب آن شوند.خداوند اين درجه از علم و معرفت را از ابتدا در ساختمان وجود پيامبران و امامان قرار داده است؛ چون مسئوليّت رهبري جامعهي بشر را بر دوش آنها نهاده است و لذا به خاطر كمترين لغزش (نه به صورت گناه بلكه به صورت تَرك اَوليََ) شديداً مورد اخذ و عقاب قرارشان مي دهد؛ امّا به ما كه آن چنان مسئوليّت سنگيني را نداريم،آن اندازه علم و آگاهي را هم نداده است و قهراً به خاطر بسياري از گناهان نيز اخذ و عقابمان نمي كند.
حاصل آن كه، عصمت از مقولهي علم و آگاهي كامل و شناخت عميق است كه كمال اعلاي انسان است، نه از مقولهي ناتواني در ارتكاب گناه كه نقصي بزرگ و همدوشي با جمادات است.
پس مفاد آيهي شريفه اين است: ارادهي خداوند بر اين تعلّق گرفته است كه شما اهل بيت و خاندان نبوّت را (بر اساس علم و آگاهي و معرفتي كه در سرشت شما قرار داده است) از تمام اقسام رجس و پليدي (كه از ناحيهي افكار و اخلاق و اعمال زشت در روح انسان پديد مي آيد) مبرّيََ و منزّه بدارد و از طهارت و پاكي همه جانبه و كامل برخوردارتان كند.
اين معناي طهارت كامل و همه جانبه را از كلمهي (تطهيراً) كه دنبال (طهّركم)آمده است، ميفهميم ؛ يعني، كلمهي (تطهيراً) ويژگي اين تطهير را مي رساند.
پاسخ به شبههاي دربارهي مبرّا بودن اهل بيت (علیهم السلام )از پليدي
اينجا ممكن است اين شبهه به ذهن بيايد كه معناي ]لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ[اين است كه خداوند خواسته است رجس و پليدي را از شما اهل بيت اِذْهاب* كند.پس، معلوم مي شود كه رجس و پليدي در آنها وجود داشته و خدا خواسته است آن را زايل گرداند. در جواب عرض مي شود كه در پيشگيري از چيزي، وجود قبلي آن لازم نيست.كسي كه مزاجاً مستعدّ ابتلا به بيماري خاصّي است، ولي به دستور پزشك، با مراقبتهاي لازم از حيث غذا و حركت و ورزش،جلو آن بيماري گرفته مي شود، مي گوييم خدا بيماري را برطرف ساخت.
در ميان خودمان نيز اين تعبير رايج است؛ مثلاً، وقتي مي خواهيم بگوييم فلان آدم بسيار پاك سرشت و نيك سيرت است، مي گوييم خداوند تمام زشتي ها را از او سلب كرده است و اين به اصطلاح اهل منطق، «سالبه به انتفاء موضوع» است ؛ يعني، اصلاً زشتي در او نبوده است تا برداشته شود. شما به كسي كه مي خواهد براي شما چاهي حفر كند مي گوييد:
(ضَيِّقْ فَمَ الرَّكِيَّة)؛
«دهانهي چاه را تنگ كن».
در حالي كه هنوز چاهي با دهانهي وسيع وجود ندارد تا آن را تنگ كند؛مقصود شما اين است كه از ابتدا با دهانهي تنگ آن را حفر كن.در مورد اهل بيت نبوّت (علیهم السلام ) نيز اِذْهابُ الرِّجْس از باب سالبه به انتفاء موضوع است؛ يعني،اصلاً رجسي در اهلبيت (علیهم السلام ) وجود ندارد تا اِذْهاب شود؛ مقصود اين است كه خداوند آنها را از بدو آفرينش،عاري از رجس آفريده است،نه اين كه رجسي در وجودشان بوده و آن را زايل كرده باشد.
سؤال ديگري ممكن است پيش بيايد و آن اين كه، وقتي به مُفاد جملهي]لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ[اذهاب رجس شد و طهارت تحقّق يافت، ديگر چه لزومي داشت كه بفرمايد] وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً[؟
در جواب مي گوييم: اين جمله در حقيقت، تأكيدي است بر جملهي قبلي، يعني اِذْهاب رِجْس، و تحقّق طهارت را مؤكّداً تثبيت مي كند و احتمال اين نيز هست كه بفهماند تنها اذهاب رجس براي تحقّق طهارت كافي نيست، بلكه پس از آن، نياز به اِعطاي صفات كمال باقي است كه مثلاً پس از اذهاب كفر و شرك، كمال ايمان و توحيد را جايگزين گرداند و پس از كبر،تواضع را و پس از حسد، نصح و خيرخواهي را و پس از بخل،جود و سخا را و...و به بيان ديگر، اذهاب رجس پيراستن از رذايل است و تطهير آراستن به فضايل و به اصطلاح ارباب معرفت، تَخْلِيَه* و تَحْلِيَه* دو شرط اساسي در حصول كمال نفس آدمي است.
منظور از اهل بيت (علیهم السلام ) در آيهي شريفه
حال، سؤال اين است كه مقصود از اهلالبيت (علیهم السلام ) در اين آيهي شريفه چه كساني هستند ؟ اگر چه بيت در آيه به صورت مطلق آمده است، امّا به قرينهي آيات قبل و بعد، منظور بيت و خانهي پيامبراكرم
است و لذا همهي مفسّران و علماي اسلام اعمّ از شيعه و سنّي متّفقالقولند كه مقصود از اهلالبيت،اهل بيت پيامبر
است؛ امّا در اين كه مقصود از اهل بيت پيامبر در اين آيه چه اشخاصي هستند، در ميان مفسّران اختلاف است.
مفسّران اهل تسنّن آن را منحصر به همسران پيامبر دانسته و گفتهاند كه چون آيات قبل و بعد اين آيه دربارهي همسران پيامبر
سخن مي گويد،لذا اين آيه هم كه در لابهلاي آنها قرار گرفته است، مربوط به ازواج نبيّ
خواهد بود؛ ولي مفسّران شيعي در ردّ اين دليل گفتهاند كه اختلاف ضماير در آيات دليل روشني است بر اين كه مخاطب در اين آيه، بر خلاف آيات قبل و بعد، ازواج نبيّ
نيست؛ زيرا چنان كه مي بينيم، در آيات قبل كه مخاطب زنان پيامبر هستند،تمام ضماير به صورت جمع مؤنّث آمده است:
]وَ قَرْنَ[،]بُيُوتِكُنَّ[،]اَقِمْنَ[،]آتِينَ[،]اَطِعْنَ[،كه در تمام اينها ضمير، جمع مُؤنَّث است و همچنين در آيه ي بعد :
]وَ اذْكُرْنَ ما يُتْلَي فِي بُيُوتِكُنَّ...[؛
دو ضمير جمع مُؤنَّث آمده است:]وَ اذْكُرْنَ[،]بُيُوتِكُنَّ[ و عجيب اين كه، در آيهي تطهير،تغيير سياق داده شده و در دو جملهي وسط،خطاب با ضمير جمع مُذَكَّر آمده است:
]لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْس[؛]يُطَهِّرَكُم[كه در هر دو جمله، ضمير]كُم[مذكّر است و حال آن كه اگر اين آيه هم مانند آيات قبل و بعدش مربوط به زنان پيامبر بود، لازم بود بفرمايد:
(لِيُذْهِبَ عَنْكُنَّ الرِّجْسَ وَ يُطَهِّرَكُنَّ تَطهِيراً)؛
ولي چنان كه مي بينيم،در اين آيه مخاطب عوض شده است؛يعني، ازواج نبيّ به فراموشي سپرده شده و جمع ديگري مورد خطاب قرار گرفتهاند و اين يك حقيقت بسيار روشن است و انكار آن، جز مكابَره* و تعصّب* كور، عامل ديگري نخواهد داشت.
مقصود از اهل بيت (علیهم السلام ) پنج نور پاك است
اينك بايد تفحّص كرد كه آن جمع ديگري كه مخاطب اين آيه و مصداق واقعي اهل بيت پيامبرند،چه كساني هستند ؟ اينجا راهي جز استمداد از روايات رسيده از پيامبراكرم
نداريم و خوشبختانه روايات فراواني داريم كه با كمال وضوح و صراحت نشان مي دهند كه آيهي شريفهي تطهير مخصوص پنج نور پاك و مقدّس،يعني رسول الله الاعظم
، اميرالمؤمنين علي (ع)، صدّيقهي فاطمه (س)،امام حسن و امام حسين است؛ امّا همسران پيامبر، هر چند در حدّ خود از احترام برخوردارند،از محدودهي آيهي تطهير خارجند.
اكنون لازم است كه نمونهاي از روايات رسيده ارائه شود.
از امّ سلمه، زوجهي پيامبر اكرم
، نقل شده است كه روزي رسول خدا در حجرهي من بود. فاطمه (س)آمد، در حالي كه خوراكي براي پدر آورده بود.رسول اكرم
فرمود: همسر و دو فرزندت حسن و حسين را صدا كن بيايند.آنها را آورد. در حالي كه مشغول صرف غذا بودند، اين آيه بر رسول خدا
نازل شد:
]...إنَّما يُرِيدُ اللهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً[؛
پس از نزول آيه،رسول خدا
قسمتي از عباي خود را كه بر دوشش بود، بر سر آن چهار نفر افكند و آنها را زير عبا كنار خود جا داد و آنگاه دست خود را از عبا بيرون آورد و به سمت آسمان بلند كرد و فرمود:
(اَللّهُمَّ هؤُلاءِ اَهْلُ بَيْتي وَ خاصَّتِي فَاَذْهِبْ عَنْهُمُ الرِّجْسَ وَ طَهِّرْهُمْ تَطْهِيراً)؛
«خدايا، اينها اهل بيت و خاندان مخصوص من هستند؛ پليدي را از آنها دور كن و از هر نوع آلودگي پاكشان گردان».
اين جمله را سه بار تكرار كردند.امّ سلمه مي گويد: من هم گوشهي عبا را بلند كردم و سرم را داخل بردم و گفتم:
(يا رَسُولَ اللهِ اَنَا مَعَكُمْ)؛
«اي رسول خدا،آيا من هم با شما هستم»؟
رسول اكرم
گوشهي عبا را از دست من كشيد و فرمود:
(تَنَحِّي اِنَّكِ عَلَي خَيْرٍ)؛[4]
«دور باش،تو بر خير و نيكي هستي [تو زن خوبي هستي امّا جزو اين جمع نيستي]».
تأكيد فراوان بر مشخّص شدن مصداق واقعي اهل بيت (علیهم السلام )
قريب به اين مضمون از عايشه (همسر ديگر پيامبر
) نيز نقل شده و همچنين در روايات بسيار ديگري آمده است كه بعد از نزول آيهي تطهير،رسولاكرم
تا مدّت شش يا هشت و يا نه ماه هر روز كه براي نماز صبح از كنار خانهي عليّ و فاطمه مي گذشت، توقّف مي كرد و صدا مي زد:
(اَلصَّلوة يا اَهْلَ الْبَيْتِ اَلصَّلوة{ إنَّما يُرِيدُ اللهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً })؛[5]
«هنگام نماز است اي اهل بيت،هنگام نماز است؛خدا مي خواهد پليدي را از شما اهل بيت دور كند و شما را پاك سازد».
پيداست كه تكرار اين عمل هر روز در مدّت شش يا نه ماه براي اين بوده است كه كاملاً مصداق واقعي اهلالبيت و اشخاص آنها را مشخّص كند تا بعداً در شناختن اهلالبيت و شأن نزول آيهي تطهير، شكّ و ترديدي براي كسي يا كساني پيش نيايد و همه بدانند كه اين آيه تنها دربارهي اهل خانهي عليّ و فاطمه (علیهم السلام ) نازل شده است و هيچ گونه ارتباطي به همسران پيامبر ندارد و اصلاً چطور مي توان گفت اين آيه به طهارت مطلقهي زنان شهادت پيامبر مي دهد،در صورتي كه آيات پيشين امكان انحراف از صراط مستقيم حقّ و امكان ارتكاب گناه را براي آنها اثبات مي كند و مي فرمايد:
{ يا نِساءَ النَّبِيِّ مَنْ يَأْتِ مِنْكُنَّ بِفاحِشَة مُبَيِّنَة يُضاعَفْ لَهَا الْعَذابُ ضِعْفَيْنِ... }؛[6]
«اي زنان پيامبر، هر كدام از شما گناه آشكار و زشتي فاحشي مرتكب شود، عذاب او دو چندان خواهد بود...».
و بلكه در سورهي تحريم مي خوانيم : دو تن از زنان پيامبر به علّت حسادتشان به يكي ديگر از همسران آن حضرت، با يكديگر همدست شدند كه رسول خدا
را بيازارند، چنان كه خداوند در مقام توبيخ شديد آنها مي فرمايد:
{ إنْ تَتُوبا إلَي اللهِ فَقَدْ صَغَتْ قُلُوبُكُما... }؛[7]
«اگر شما دو نفر از كار خود توبه كنيد [و دست از آزار پيامبر برداريد به سود شماست] زيرا دل هاي شما [با اين عمل از حقّ منحرف گشته و] به گناه آلوده شده است...».
آنگاه مي فرمايد:
{ ...وَ إنْ تَظاهَرا عَلَيْهِ فَإنَّ اللهَ هُوَ مَوْلاهُ وَ جِبْرِيلُ وَ صالِحُ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمَلائِكَة بَعْدَ ذلِكَ ظَهِيرٌ }؛[8]
«...اگر شما دو نفر بر ضدّ او دست به دست هم دهيد،كاري از پيش نخواهيد برد؛ چرا كه خدا مولا و ياور اوست و همچنين جبرئيل و صالح مؤمنان و فرشتگان نيز بعد از آن پشتيبان او هستند».
آن دو همسر پيامبر (كه مورد توبيخ شديد خدا قرار گرفتهاند) به اتّفاق مفسّران شيعه و سنّي،عايشه، دختر ابوبكر، و حفصه، دختر عمر، بودهاند.
جنگ جمل هم كه با دخالت مستقيم عايشه بر ضدّ امام اميرالمؤمنين (ع) به وقوع پيوست،از مسلّمات تاريخ اسلام است كه بنا به گفتهي بعضي از مورّخان، شمار كشتگان اين جنگ بالغ بر هفده هزار نفر بود.
مقصود اين كه، چگونه مي توان احتمال داد كه آيهي تطهير ناظر به همسران پيامبر باشد و عصمت و طهارت مطلقهي آنها را اثبات كند، در حالي كه آيات پيشين سورهي احزاب و آيات سورهي تحريم امكان ارتكاب گناه و بلكه وقوع آن را دربارهي آنها اثبات مي كند؟
چرا آيهي تطهير در لابهلاي آيات ازواج نبيّ نازل شده است؟
در اينجا سؤال ديگري ممكن است پيش بيايد و آن اين كه، چرا و چگونه آيهاي كه به خمسهي طيّبه و پنج نور پاك اهل بيت رسالت (علیهم السلام ) اختصاص دارد، در لابه لاي آيات مربوط به ازواج نبيّ نازل شده است؟
در جواب اين سؤال،توجيهاتي از سوي مفسّران ارائه شده است؛ از جمله مفسّر عظيم الشّأن، صاحب تفسير شريف الميزان(مرحوم علاّمه طباطبايي) مي فرمايد:
ما از احاديث فراواني كه ذيل آيهي تطهير رسيده است، استفاده مي كنيم كه اين آيه به تنهايي و مستقلّاً نازل شده است و هيچ گونه ارتباط و اتّصالي با آيات قبل و بعد از خود ندارد و بعداً به دستور پيامبر اكرم
، موقع ترتيب و تنظيم آيات و سُوَر، در ضمن آيات مربوط به ازواج نبيّ قرار داده شده است؛همان گونه كه آيهي {...الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذِينَ كَفَرُوا...} [9] كه مربوط به ولايت اميرالمؤمنين علي (ع) است ، در ضمن آيهي مربوط به مردارخواري آمده است و پيداست كه هيچ گونه ارتباطي با جملات قبل و بعد از خود ندارد و جداگانه و مستقلّاً نازل شده است.
اينجا تذكّر اين نكته خالي از تناسب نيست كه آيات مربوط به اهل بيت عصمت (علیهم السلام ) ،بر اساس مصلحت حكيمانهي الهي ، در خلال آيات مربوط به احكام و اخلاق و قصص، به طرزي عجيب و با پيوستگي غريب گنجانده شده است و به طوري سخن سربسته و غير صريح از اين نظر آمده است كه مخالفان لجوج و عنود نيز مي توانند آنها را به نفع خود توجيه كنند و اين، به ظنّ قوي، براي آن بوده است كه وقتي مخالفان حقّ به قدرت رسيدند،دست تحريف به سوي قرآن نگشايند و با برداشتن آيات صريح مربوط به ولايت اهل بيت (علیهم السلام ) آن تنها سند متقن آسماني را از سنديّت نيندازند و آن را هم به سرنوشت شوم تورات و انجيل مبتلا نسازند و از اين روست كه مي بينيم اسامي مقدّس آن انوار الهي و مسائل مربوط به ولايت و امامتشان به طور صريح در قرآن نيامده است تا دستاويزي به دست دشمنان اهلبيت (علیهم السلام )داده نشود و به فكر دخل و تصرّف در آيات قرآن نيفتند؛ ولي در عين حال، همان آيات غيرصريح آن چنان براي حقيقت طلبانِ روشندلِ حقّ جو درخشندگي خاصّ و جذّابيّت مخصوص دارد كه از پشت صدها پردهي ابهام و استتار،آنچه را بايد در پرتو نور فراست ايمان بفهمند،مي فهمند.
(وَ طِيبُ كَلامِ الْحَقِّ دَلَّ عَلَي الْحَقِّ)؛
بوي خوش گفتار حقّ [هر شامّهي سالمي را] به سوي حقّ [دعوت و]هدايت مي كند و او آيهي عطرآگين تطهير را از لابهلاي آيات ازواج نبيّ
بيرون مي كشد و با عشق و علاقهي ويژهاي آن را روي چشم و سرش مي گذارد و از عمق جانش خطاب به اهل بيت رسول (علیهم السلام ) مي گويد:
(عَصَمَكُمُ اللَّهُ مِنَ الزَّلَلِ وَ آمَنَكُمْ مِنَ الْفِتَنِ وَ طَهَّرَكُمْ مِنَ الدَّنَسِ وَ اَذْهَبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ وَ طَهَّرَكُمْ تَطْهِيراً)؛
«...خدا شما را از هر گونه رجس و پليدي مبرّيََ كرده و به طهارت همه جانبه تطهيرتان كرده است».
اهل بيت (علیهم السلام ) آن چنان طهارت همه جانبهي ظاهري و باطني و جسمي و روحي دارند كه طبق روايات متعدّدي كه از رسول خدا
رسيده است،مي توانند حتّي در حال جنابت وارد مسجدالنّبي بشوند ؛ چون مي دانيم كه از جمله ويژگيهاي مسجدالحرام در مكّه و مسجدالنّبي در مدينه اين است كه زن حائض و شخص جُنُب شرعاً جواز ورود به آن دو مسجد را ندارند. در ساير مساجد، ورود حائض و جنب ممنوع نيست، بلكه مكث و توقّفشان در آنها جايز نيست و اگر وارد و خارج بشوند، اشكالي ندارد ولي در مسجدالحرام و مسجدالنّبي ورودشان نيز ممنوع است؛ تنها كساني كه در همه حال اجازهي ورود به آن دو مسجد را دارند، اهلبيترسول (علیهم السلام ) هستند، چنان كه پيامبراكرم
در اين روايت فرموده است:
(لا يَحِلُّ لِاَحَدٍ اَنْ يَجْنَبَ فِي هذا الْمَسْجِدِ اِلاّ اَنَا وَ عَلِيٌّ وَ فاطِمَة وَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَيْنُ)؛[10]
«براي احدي حلال نيست در اين مسجد[مسجدالنّبي]به حال جنابت درآيد، مگر من و علي و فاطمه و حسن و حسين».
در روايت ديگري فرمود:
(لا يَحِلُّ اَنْ يَدْخُلَ مَسْجِدي جُنُبٌ غَيْري وَ غَيْرِهِ(علي)وَ غَيْرِ ذُرِّيَّتِهِ)؛[11]
«حلال نيست جُنُبي داخل مسجد من بشود، غير از من و غير از علي و غير از ذرّيّهي علي».
و در ذيل روايت ديگري، دو بار اين جمله را اضافه كرد:
(اَلا بَيَّنْتُ لَكُمْ اَنْ تَضِلُّوا)؛[12]
«آگاه باشيد! من براي شما بيان كردم[اسامي اشخاص را بردم] تا گمراه نشويد [و پاكان را بشناسيد]».
از اينجا معلوم مي شود كه اصلاً حال جنابت، به آن معنا كه در ذهن و فكر ما هست و نوعي قذارت و پليدي روحي است،عارض آن پاكان و مطهّرين علي الاطلاق نمي شود؛حالت حيض و نفاس كه براي زنان پيش مي آيد، عارض حضرت بتول، صدّيقهي طاهره (س) ،نمي گردد.رسول خدا
فرمود:
(اِنَّما سُمِّيَتْ فاطِمَة(اَلبَتُول)لِاَنَّها تَبَتَّلَتْ مِنَ الْحَيْضِ وَ النِّفاسِ)؛[13]
«فاطمه از آن جهت بتول ناميده شده است كه منقطع از حيض و نفاس است».
درخشش نور حضرت زهرا (س) نزد آسمانيان
رسول خدا
دربارهي دخترش مي فرمود:
(وَ اَمَّا ابْنَتِي فاطِمَة فَاِنَّها...وَ هِيَ الْحَوْراءُ الاِنْسِيَّة)؛
«و امّا دخترم فاطمه[پس از بيان كمالاتش فرمود]او يك موجود آسماني است كه به صورت انسان آمده است».
(مَتَي قامَتْ فِي مِحْرابِها بَيْنَ يَدَيْ رَبِّها جَلَّ جَلالُهُ زَهَرَ نُورُها لِمَلائِكَة السَّماءِ كَما يَزْهَرُ نُورُ الْكَواكِبِ لِاَهْلِ الاَرْضِ)؛
«وقتي در محراب عبادتش در حضور پروردگارش مي ايستد، نورش براي فرشتگان آسمان چنان مي درخشد كه ستارگان آسمان براي زمينيان مي درخشند».
(وَ يَقُولُ اللهُ عَزَّوَجَلَّ لِمَلائِكَتِهِ يا مَلائِكَتِي اُنْظُروا اِلي اَمَتي فاطِمَة سَيِّدَة اِمائِي قائِمَة بَيْنَ يَدَيَّ تَرْتَعِدُ فَرائِصُها مِنْ خِيفَتِي)؛
«خداي، عزّوجلّ، به فرشتگان مي گويد: اي ملائكهي من، بندهام فاطمه را بنگريد كه در حضور من ايستاده و از خوف من بدنش مي لرزد و با تمام وجودش رو به عبادت من آورده است».
آنگاه رسول خدا
فرمود:
(اِنّي لَمّا رَاَيْتُها ذَكَرْتُ ما يُصْنَعُ بِها بَعدِي)؛
«من هر وقت او را مي بينم، به ياد مصيبتهايش مي افتم كه پس از من بر او وارد خواهد شد».
(كَاَنِّي بِها...قَدْ غُصِبَتْ حَقُّها وَ مُنِعَتْ اِرْثُها وَ كُسِرَ جَنْبُها وَ اُسْقِطَتْ جَنينُها)؛[14]
«گويي مي بينمش كه حقّش را غصب كرده و ارثش را برده اند، پهلويش را شكسته و جنينش را كشته اند».
اَلا لَعنَة اللهِ عَلَي الْقَومِ الظّالِمينَ.
اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلِيِّكَ الْفَرَج وَ اجْعَلْنا مِنَ الْمُنتَظِرينَ لِظُهورِهِ وَ وَفِّقْنا لِما تُحِبُّ و تَرْضَي وَ اجْعَلْ خاتِمَة اَمْرِنا خَيْراً وَ صَلَّي اللهُ عَلي مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطّاهِرينَ.
* ثِخَن: قطر و ضخامت.
* اجرام سماوي : جرم هاي آسماني ، ستاره ها و سيّارات.
[1]ـ سورهي كهف،آيهي51.
[2]ـ بحارالانوار،جلد25،صفحهي25،حديث44.
* مهبط: محلّ فرود آمدن،محلّ هبوط.
[3]ـ سورهي احزاب،آيهي33.
* اِذهاب: برطرف ساختن،چيزي را از بين بردن.
* تخليه: خالي كردن قلب از رذايل.
* تحليه: زينت دادن قلب به فضايل.
* مكابره: بزرگي خود را به ديگري ثابت كردن،خود را بزرگ جلوه دادن.
* تعصّب: جانبداري كردن،حمايت كردن.
[4]ـ بحارالانوار،جلد35،صفحهي221 ؛ تفسير نورالثّقلين،جلد4،صفحهي276.
[5]ـ تفسير الميزان،جلد16،صفحهي337.
[6]ـ سورهي احزاب،آيهي30.
[7]ـ سورهي تحريم،آيهي4.
[8]ـ همان.
[9]ـ سورهي مائده،آيهي3.
[10]ـ بحارالانوار،جلد39،صفحهي20.
[11]ـ همان،صفحهي30.
[12]ـ همان.
[13]ـ نقل از ينابيع المودّة،صفحهي260.
[14]ـ بيت الاحزان،صفحهي16 .