آخِذٌ بِقَوْلِكُمْ عَامِلٌ بِأَمْرِكُمْ مُسْتَجِيرٌ بِكُمْ زَائِرٌ لَكُمْ لاَئِذٌ عَائِذٌ بِقُبُورِكُمْ
{ آخِذٌ بِقَوْلِكُمْ عَامِلٌ بِأَمْرِكُمْ مُسْتَجِيرٌ بِكُمْ زَائِرٌ لَكُمْ لاَئِذٌ عَائِذٌ بِقُبُورِكُمْ }
«من گيرنده و پذيرندهي گفتار شما[خاندان عصمت]هستم. به فرمان شما عمل مي كنم ؛ به شما پناهنده مي شوم؛ شما را زيارت مي كنم؛رو به قبور شما آورده و خود را به پناه آنها مي افكنم».
لازمهي عقلي اعتقاد به اهل بيت (علیهم السلام)
اعتقاد به عصمت خاندان رسول اعظم
لازمهي عقلي اش همين است كه انسان گفتار آن پاكان را كه خالي از هرگونه اشتباه و خطاست، در تمام ابعاد زندگي اش بپذيرد و طبق فرمانشان عمل كند و در تمام پرتگاه هاي اعتقادي و اخلاقي كه پيش مي آيد و انسان در معرض خطر گمراهي قرار مي گيرد ، دست استجاره و استغاثه به سوي آن فرياد رسان دراز كند تا او را از ضلالت كه مستتبع هلاك ابدي است، برهانند.
پاسخ به يك انتقاد
اينجا مطلبي كه نياز به توضيح بيشتري دارد ، موضوع زيارت قبور منوّر امامان (علیهم السلام)است كه از سوي مخالفان مذهب بهخصوص فرقهي وهابيّه مورد اعتراض قرار مي گيرد.
اين مطلب از مسلمّات عقلي و نقلي است كه روح انسان پس از انقطاع از بدن بقا دارد و فناپذير نمي باشد و اعمّ از مؤمن و كافر، همگي باقي هستند.البتّه ارواح مقدّس انبياء و اولياء (علیهم السلام)پس از انقطاع از بدن، نورانيّتشان بيشتر مي شود و احاطه شان كامل تر و تصرّفاتشان در عالم نافذتر مي گردد.
]وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللهِ أمْواتاً بَلْ أحْياءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ$ فَرِحِينَ بِما آتاهُمُ اللهُ مِنْ فَضْلِهِ...[؛[1]
آيهي فوق صريحاً نشان مي دهد آنها كه از دنيا رفتهاند، مردهي به اين معنا كه فاني شده باشند نيستند؛ بلكه ميّت به اين معنا كه از بدن دنيوي خود منقطع شدهاند هستند كه خطاب به رسول اكرم
آمده است:
]إنَّكَ مَيِّتٌ وَ إنَّهُمْ مَيِّتُونَ[؛[2]
«هم تو ميّت هستي و هم مردم ميّت هستند».
]كُلُّ نَفْسٍ ذائِقَهُْْ الْمَوْتِ...[؛[3]
هر انساني، چشندهي مرگ است امّا تباه شدن و نابود گشتن در كار نيست.همه پس از چشيدن مرگ بدن، زندهاند.اگرچه شأن نزول آيهي:]وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا...[شهدا و كشته شدگان در راه خدا هستند و زنده بودن آنها را نشان مي دهد؛ امّا دلالت بر انحصار نمي كند.آيات ديگري داريم كه دلالت بر عموم مي كند و حيات پس از مرگ را براي همه اثبات مي كند.چه به مرگ طبيعي از دنيا رفته و چه شهيد شده باشند همه داراي حياتند.منتها كافران و فاسقان معذّب به عذاب برزخي مي باشند و مؤمنان و متّقيان، متنعّم به نعمت هاي بهشت برزخي هستند.در مورد آل فرعون در قرآن به صراحت آمده است:
]النَّارُ يُعْرَضُونَ عَلَيْها غُدُوًّا وَ عَشِيًّا...[؛
هم اكنون صبح و شام در عالم برزخ به آتش عرضه مي شوند؛ تا فرا رسيدن روز قيامت:
]...وَ يَوْمَ تَقُومُ السَّاعَهُْْ أدْخِلُوا آلَ فِرْعَوْنَ أشَدَّ الْعَذابِ[؛[4]
«روز قيامت كه به پا شد، دستور مي رسد: آل فرعون را به عذاب شديدتر داخل كنيد».
حيات روح پس از انقطاع از بدن
حاصل اينكه علاوه بر صراحت آيات قرآن، تحقيقات علمي و فلسفي نيز اين حقيقت را اثبات كرده كه روح بعد از انقطاع از بدن، حيات دارد منتها وسيله و ابزار آن عوض مي شود.اين بدن ابزار كار روح است.ابزار كه خراب مي شود، روح، ديگر نمي تواند با آن كار كند.مثلاً تيشهي نجّار كه از كار افتاد تيشهاش را عوض مي كند.خود نجّار سالم است؛ امّا با يك تيشهي ديگر كار خود را ادامه مي دهد.اين بدن هم تيشه براي نجّار روح است.وقتي كه اختلال پيدا كرد و از كار افتاد، روح آن را مياندازد و به عالم برزخ منتقل مي شود و آنجا با بدن ديگري كه "قالب مثالي" ناميده مي شود، ادامهي كار مي دهد.
الحال آنها كه در برزخند زندهاند و با بدن مثالي كار مي كنند.قيامت كه به پا شود، دوباره به همين بدن مادّي باز مي گردند و با آن در سراي آخرت ادامهي زندگي مي دهند.
توجّه به اين مطلب نيز لازم است كه روح پس از مرگ و انقطاع از بدن، طوري نمي شود كه بالكّل اعراض از بدن نموده و هيچ اشرافي به آن نداشته باشد.بالاخره پنجاه ـ شصت سال اين بدن، خانه و خادمش بوده و ابزار كارش بوده است.انسان اگر پنجاه ـ شصت سال در خانهاي زندگي كرده و آنگاه از آن خانه به خانهي ديگر برود، باز هم به ياد آن خانهي قبلي هست و از كنار آن كه مي گذرد، نگاهي به آن مي اندازد.اگر خادمي داشته كه سي يا چهل سال خدمتكارش بوده و از پيش او رفته است، گاهي سراغش را مي گيرد و از حالش جويا مي شود.حال اين بدن كه پنجاه ـ شصت سال براي اين روح مؤمن كار كرده و او با اعضاي اين بدن عبادتها كرده و فضايل معنوي فراوان به دست آورده است، چگونه ممكن است او را فراموش كرده و اصلاً يادي از وي ننمايد؟!
اشراف ارواح مطهّر امامان (علیهم السلام) به ابدان مقدّس خود
از اين روست كه در دين مقدّس اسلام، ميّت مؤمن، بدنش محترم است و هيچ گونه اهانت دربارهاش روا نيست.تسريع در تجهيزش نيز از باب حفظ حرمت اوست كه تغييري در قيافه و رايحهاش پيدا نشود كه موجب بي حرمتي اش گردد و همچنين فرمودهاند : بعد از دفن اموات مخصوصاً "والدين" را فراموش نكنيد؛ كنار قبرشان برويد و بنشينيد دعا و استغفار درباره شان بنماييد.آنها هم متقابلاً دربارهي شما دعا مي كنند.ارواح مطهر امامان (علیهم السلام)نيز پس از انقطاع از دنيا و انتقال به عالم برزخ به ابدان مقدّسشان اشراف دارند و به آن نقطه كه بدن شريفشان دفن شده است.علي الدّوام اشرافات و افاضاتي مي فرمايند و قهراً كساني كه در اطراف و حوالي آن قبور منوّر مدفونند، يا به زيارت آنها مشرف شدهاند، مشمول آن افاضات مي گردند.
ضرورت حفظ آداب زيارت مشاهد مشرّفه
به فرمودهي بزرگي : شما وقتي به يك باغ پر از درخت و گل مي رويد، از هواي آزاد آن و باغ و منظره هاي زيباي درختان و گلهاي رنگارنگ استفاده كرده با استنشاق هواي مطبوع آن نشاط پيدا مي كنيد.زيارت مشاهد مشرّفه نيز براي جان و روح انسان اين چنين نشاط انگيز مي باشد.دل را از تاريكي ها بيرون كشيده و لطافتي خاص به قلب مي بخشد؛ يعني همانطوري كه استنشاق هواي مطبوع گلستان، مشروط به سالم بودن حسّ شامّه است، بهره گيري از فضاي معنوي آن مشاهد مشرّفه نيز مشروط به سالم بودن شامّهي روح آدمي است از آلودگي به انواع گناهان كه به طور حتم آدمي را محروم از بهره هاي معنوي آن بوستانهاي الهي خواهد كرد.
ولي ياللاسف كه ما حتّي در رعايت آداب ظاهري حضور در آن مشاهد شريفه قصور و تقصير داريم تا برسد به آداب معنوي آن! مكرّراً ديده شده است كه بسياري از زائران، رعايت ادب حضور را نمي كنند؛ صدا بلند مي كنند گاهي فرياد مي كشند، در نشستن و برخاستن مزاحم يكديگر مي شوند و حال آن كه خدا فرموده است:
]يا أيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَرْفَعُوا أصْواتَكُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِيِّ وَ لا تَجْهَرُوا لَهُ بِالْقَوْلِ كَجَهْرِ بَعْضِكُمْ لِبَعْضٍ أنْ تَحْبَطَ أعْمالُكُمْ وَ أنْتُمْ لا تَشْعُرُونَ[؛[5]
«اي كساني كه ايمان آوردهايد! صداي خود را فراتر از صداي پيامبر نكنيد و در حضور او بلند سخن نگوييد[داد و فرياد نزنيد]آنگونه كه با يكديگر سخن مي گوييد مبادا اعمالتان نابود گردد در حالي كه خودتان توجّه نداريد».
محضر امامان (علیهم السلام)نيز همچون محضر رسول خدا
رعايت ادب و احترامش لازم است چرا كه(كُلُّهُم نورٌ واحِد)همگي يك نورند.در اذن دخول به حرم شريفشان عرض مي نماييم:
(أشْهَدُ اَنَّكَ تَريََ مَقامي وَ تَسمَعُ كَلامي وَ تَرُدُّ سَلامي)؛
«من شهادت مي دهم كه تو[اي وليّ خدا]مرا مي بيني و سخنم را مي شنوي و به سلامم جواب مي دهي».
پس با چنين اعتقادي بايد در حضورش مؤدّب بود تا از افاضاتش برخوردار شد.
بر در ميخانهي عشق اي ملك تسبيح گوي كـاندر آنجـا طـينت آدم مـخمّر مـي كـننـد
بيثمر بودن خواندن نماز با روح اجنبي
]...وَ إنْ كُنْتُمْ جُنُباً فَاطَّهَّرُوا...[؛[6]
«...و اگر جنب شديد تحصيل طهارت كنيد...».
جُنُب يعني بيگانه.چون شخص بر اثر عمل زناشويي، غرق در لذّت حيواني مي شود و از عالم انساني و تقرّب به كمال اعلا، بيگانه مي گردد.
حالا يك عمر غرق در لذّت برخورداري از منافع مادّي باشد، پولها و مقامها و شهرتها، همهي اينها لذّت بخش است.اين لذّتها انسان را از خدا بيگانه مي كند و انسان از خدا اجنبي و جُنُب مي شود و لذا تا جنب است، به نماز راهش نمي دهند.آدم جنب حقّ ندارد نماز بخواند،حقّ ندارد تماس با قرآن پيدا كند و حقّ ندارد به مسجد و حرم امامان (علیهم السلام)برود.چون با آنها سازگار نيست،جنابت،اجنبي بودن و بيگانگي است و شخص بيگانه را خدا به خانهاش كه مسجد است راه نمي دهد.با شخص بيگانه در نماز صحبت نمي كند و با كلام خودش كه قرآن است تماس نمي دهد تا تطهير شود.
حالا شخصي كه در تمام شؤون زندگي اش جنب است،اگر نماز هم بخواند، به حقيقت نماز راهش نمي دهند. چون با روح اجنبي نماز مي خواند،در همان حال نماز از خدا بيگانه است.
]إيَّاكَ نَعْبُدُ وَ إيَّاكَ نَسْتَعِينُ[را كه با حالت جنابت روح مي گويد، درست نيست. با حال جنابت روح يعني در حالي كه غرق در لذّات حيواني گشته و تعلّقات مادّي او را مست كرده نماز مي خواند در صورتي كه قرآن مجيد فرموده است:
]...لا تَقْرَبُوا الصَّلاهَْْ وَ أنْتُمْ سُكاري...[؛[7]
در حال مستي نماز نخوانيد كه فايده ندارد و غالباً ما مست پول و مقام و...هستيم و از اين رو از نماز خود چيزي درك نمي كنيم چون در حال جنابت روح و بيگانگي از خدا هستيم.به مسجد مي رويم، با روح مسجد بيگانهايم. نماز مي خوانيم با روح نماز بيگانهايم.به حرم امام رضا (ع) مي رويم باز هم بيگانهايم.
براي زيارت ابتدا تحصيل طهارت
]...وَ إنْ كُنْتُمْ جُنُباً فَاطَّهَّرُوا...[؛
ابتدا تحصيل طهارت كنيد و سپس وارد شويد.فرمودهاند ، وقتي به در حرم مي رسيد ابتدا بايستيد و اذن دخول بطلبيد و بي پروا وارد نشويد.بزرگاني هستند كه آن قدر در آستانهي حرم مي ايستند تا حالت رقّت قلب در درونشان پيدا شود و آن را اذن دخول مي دانند و وارد ميشوند و تا آن حالت رقّت قلب براي شان پيدا نشده و اشكشان جاري نشده است، مي گويند مجاز نيستيم و از در حرم بر مي گردند.در اذن دخول مي خوانيم :
(حَيْثُ اَظْهَرْتَ فيها اَدِلَّهَْْ التَّوحيدِ وَ اشباح العرش المجيد)؛
«در اينجا راهنمايان توحيد و ساكنان عرش مجيد را ظاهر ساخته و در دسترس ما قرار دادهاي».
(خَلَقَكُمُ اللَّهُ أَنْوَاراً فَجَعَلَكُمْ بِعَرْشِهِ مُحْدِقِينَ حَتَّي مَنَّ عَلَيْنَا بِكُمْ)؛
«خداوند بر ما منّت گذاشته كه شما عرشيان را در ميان ما خاكيان فرود آورده و از خود دامن به دستمان داده است».
(اَللّهُمَّ وَفِّقنا لِلسَّعْي الي اَبوابِهِم العامِرَهِْْ اِلي يَومِ الدّين)؛
«حال اي خدا! موفّقمان كن كه بشتابيم به سوي اين خانه هايي كه تا روز قيامت آباد و درشان به روي بندگانت باز است».
(وَ اجْعَل اَرواحَنا تَحِنُّ اِلي مَوطِيءٍ اَقدامِهِم و نفوساً تهوي النّظر الي مجالسهم و عرصاتهم التي استعبدت بزيارتها اهل الارضين و السموات)؛
«و جانهاي ما را چنان كن كه به محلّ قدمهايشان مشتاقانه رو بياوريم، آن عرصاتي كه آسمانيان و زمينيان را موظّف به زيارتشان فرمودهاي».
حلّ مسأله با استمداد از نماز!
از مرحوم صدرالمتألّهين حكيم الهي مشهور نقل شده است موقعي كه در كوهستان كهك قم مشغول مطالعات علمي خود بودم، وقتي در حلّ مطلبي عاجز مي شدم از كوه پايين مي آمدم و وارد شهر قم مي شدم.وضو مي ساختم و به حرم مطهّر حضرت فاطمه معصومه (س)مي رفتم.در قسمت بالاي سر بي بي مي نشستم و نماز مي خواندم،دعا مي كردم و آنجا فكر مي كردم تا آن مطلب علمي برايم روشن مي شد و مشكلم حل مي شد و بيرون مي آمدم.گاهي در اسفارش بر مي خوريم كه گفته است فلان مطلب وقتي براي من حل شد كه نماز خواندم.در خانهي خدا تضرّع كردم و متوسل به ائمّهي اطهار (علیهم السلام)شدم مطلب بر من روشن شد.
تأثير معنويّت قبور ائمّه بر اطرافشان
در زيارت جامعه ميخوانيم:
(زَائِرٌ لَكُمْ لاَئِذٌ عَائِذٌ بِقُبُورِكُمْ)؛
من زائر شما و پناهنده به قبورتان هستم.
سعادتمند، كساني هستند كه در جوار امامان (علیهم السلام)به خاك سپرده شدهاند و به طور حتم مشمول عناياتشان خواهند بود.
از "ارشادالقلوب" ديلمي نقل شده است: روزي امام اميرالمؤمنين (ع)در صحراي كوفه(نجف كنوني)تنها بودند.كسي را ديدند بر ناقهاي سوار است و از دور مي آيد و همراه خود جنازهاي را مي آورد.امام به او رسيد، از او پرسيد: از كجا مي آيي؟ گفت: از يمن.فرمود:اين جنازهي كيست؟ گفت: پدر من است؛آوردهام اينجا دفنش كنم.فرمود: چرا در سرزمين خودتان دفنش نكردي؟ مرد گفت: چون پدرم وصيّت كرده است كه وقتي مُردم، مرا به صحراي كوفه ببريد و آنجا دفنم كنيد.آنجا مَردي دفن خواهد شد كه در پرتو نور وجود او جمعيّتها به بهشت خواهند رفت.امام فرمود: تو آن مرد را مي شناسي؟ گفت:خير،نمي شناسم.امام سه بار فرمود:
(اَنا وَ الله ذلِكَ الرَّجُل)؛
«به خدا قسم آن مرد، من هستم».
آنگاه اجازهي دفن جنازه را در آنجا دادند.
حرمت خاصّ مشهد مقدّس
مرحوم شيخ صدوق از حاكم رازي كه دوست ابوجعفر عتبي بود نقل مي كند كه ابوجعفر عتبي مرا نزد ابومنصوربن عبدالرزاق فرستاد.چون روز پنجشنبه بود از او اجازه خواستم به زيارت حضرت امام رضا (ع)بروم.گفت: ابتدا از من نكتهاي راجع به اين مشهد و زيارتگاه مقدّس بشنو بعد برو و آن نكته اين بود كه گفت: من در ايّام جواني نادان بودم.به زوّار و اهل اين مشهد آزار بسيار مي رساندم.راه را بر زوّار مي بستم و اموالشان را به غارت مي بردم، تا اينكه روزي همراه يك تازي(سگ شكاري)به شكار رفتيم.آهويي را ديدم و سگ را در پي آن فرستادم و او را تعقيب كرد.آهو به داخل محيط مشهد پناه برد و ايستاد.سگ هم مقابل او ايستاد و نزديك نرفت.من هر چه كردم كه سگ جلو برود و او را بگيرد ،او نرفت.تعجّب كردم.وقتي آهو از جاي خود حركت مي كرد و كنار مي آمد تازي او را دنبال مي كرد امّا همين كه داخل آن محيط مشهد مي شد، تازي مي ايستاد و جلو نمي رفت.تا اينكه آهو داخل حجرهاي از حجره هاي صحن مقدّس شد.من داخل صحن رفتم و آهو را نديدم.از ابونصر قاري پرسيدم: آهويي كه الان داخل صحن شد كجا رفت؟ گفت: من آن را نديدم.من همانجا خدا را عهد كردم كه از اين پس زوّار را آزار نكنم بلكه خدمتكار آن ها باشم.پس از آن هر مشكلي برايم پيش ميآيد به زيارت آن مشهد مقدّس مي روم و مشكلم را حلّ شده مي يابم.[8]شايد يكي از جهاتي كه سبب شده آن حضرت به عنوان "ضامن آهو" ملقب گردد، همين قصّه باشد.
اللّهمّ صلّ علي عليّ بن موسي الرّضا المرتضي الامام التّقي النّقي و حجّتك علي من فوق الارض و من تحت الثّري الصدّيق الشّهيد صلوهْْ تامّهْْ زاكيهْْ متواصلهْْ متواترهْْ مترادفهْْ كافضل ما صلّيت علي احد من اوليائك
والسّلام عليكم و رحمهْْ الله و بركاته
[1]ـ سورهي آل عمران،آيات169و170.
[2]ـ سورهي زمر،آيهي30.
[3]ـ سورهي آل عمران،آيهي185.
[4]ـ سورهي غافر،آيهي46.
[5]ـ سورهي حجرات،آيهي2.
[6]ـ سورهي مائده،آيهي6.
[7]ـ سورهي نساء،آيهي43.
[8]ـ عيون اخبار الرّضا،جلد2،صفحهي701،باب69،حديث11.