فَازَ الْفَائِزُونَ بِوِلاَيَتِكُمْ بِكُمْ يُسْلَكُ إِلَي الرِّضْوَانِ وَ عَلَي مَنْ جَحَدَ وِلاَيَتَكُمْ غَضَبُ الرَّحْمنِ
{ فَازَ الْفَائِزُونَ بِوِلاَيَتِكُمْ بِكُمْ يُسْلَكُ إِلَي الرِّضْوَانِ وَ عَلَي مَنْ جَحَدَ وِلاَيَتَكُمْ غَضَبُ الرَّحْمنِ }
غفلت يعني فراموشي مقصد
آن كساني كه رستگار شدند به وسيلهي ولايت شما به رستگاري رسيدند...مسافري كه طيّ طريق مي كند، وقتي به مقصد رسيد، فائز شده و به فوز و پيروزي در راه خود رسيده است.ما مسافري هستيم و در مسيري رو به مقصدي مي رويم و مقصد هم فوقالعاده عظيم است و آن لقاي خداست.پس بايد كسي راه شناس و مقصد شناس باشد و طريقهي راهپيمايي را هم بداند تا انسان به وسيلهي او بتواند به مقصد برسد و ما غالباً در وسط راه، از مقصد غافل گشته و سرگرم با چيزهاي ديگري شدهايم و از حركت به سوي مقصد باز ماندهايم.در صحيفهي سجّاديّه مي خوانيم :
(وَ اكْفِنِي مَا يَشْغَلُنِي الِاهْتِمَامُ بِهِ وَ اسْتَعْمِلْنِي بِمَا تَسْألُنِي غَداً عَنْهُ وَ اسْتَفْرِغْ أيَّامِي فِيمَا خَلَقْتَنِي لَهُ)؛
«خدايا! اين عنايت را شامل حالم كن كه از پرداختن به كاري كه مرا از حركت به سوي مقصد باز مي دارد بي نياز گردم و مرا به كاري وادار كه[روز قيامت]از من دربارهي آن پرسش خواهي كرد و موفّقم كن كه ايّام زودگذر عمرم را صرف كاري كنم كه مرا براي آن آفريدهاي».
ما به راستي اگر در زندگي خود بينديشيم، مي بينيم اصلاً يادمان رفته كه براي چه خلق شدهايم.آيا براي همين خلق شده ايم كه به فرمودهي قرآن مجيد:
]...يَتَمَتَّعُونَ وَ يَأكُلُونَ كَما تَأكُلُ الْأنْعامُ...[؛[1]
«آن گونه كه چارپايان مي خورند [و از حيات حيواني خود بهره مي برند] اينان[اين دوپايان انسان نما]نيز آن گونه مي خورند و بهره مي برند...».
صبح كه از خواب بيدار مي شوند، تمام فكرشان اين است كه كجا بروم و چه كار بكنم؟ چه قدر پول درآورم و چگونه خرج كنم؟ آنچه كه اصلاً دربارهاش نمي انديشد همين است كه پشت سر اين زندگي مرگي هست و پس از مرگ، عوالمي در كار است و حساب و كتابي برقرار و من بايد در فكر شناختن راه و راهنمايي باشم كه مرا به مقصد خلقتم برساند.
روح دين، ولايت علي و آل علي (علیهم السلام)
آري! آن راه، تنها راه قرآن است و راهنما هم منحصراً اهل بيت رسول يعني علي و آل علي (علیهم السلام) مي باشند و بس و لذا ما معتقديم كه روح دين و قرآن، همان ولايت علي و آل علي (علیهم السلام) است كه اگر اين كنار برود، توحيد و نبوّت و معاد همچون پيكري بي روح خواهند شد و خالي از اثر.رسول خدا (ص)
فرموده است:
(مَنْ جَحَدَ عَلِيّاً اِمامَتَهُ مِنْ بَعْدِي فَاِنَّما جَحَدَ نُبُوَّتِي وَ مَنْ جَحَدَ نُبُوَّتِي فَقَدْ جَحَدَ اللهَ رُبُوبيَّتِهِ)؛[2]
«كسي كه امامت علي را بعد از من نپذيرد، نبوّت مرا نپذيرفته است و كسي كه نبوّت مرا نپذيرد، ربوبيّت خدا را نپذيرفته است».
پس ما بر اساس دلايل متقن، اعتقاد به اين داريم كه اگر ولايت نباشد، نبوّت نيست و اگر نبوّت نباشد، اعتقاد به ربوبيّت و توحيد هم تحقّق نيافته است و سلسلهي معارف مانند حلقههاي زنجير به هم متّصلند، يك حلقه كه گسيخته شود، بقيّه هم به دنبال هم از دست مي روند.كسي كه امامت حضرت مهدي موعود (عج)را منكر شود، امامت همهي ائمّه (علیهم السلام) را منكر شده و در اين صورت نبوّت رسول اكرم
را هم منكر شده و در نتيجه ربوبيّت و الوهيّت الله ـ جلّ جلاله ـ را منكر شده است.
(وَ مَنْ شَكَّ فِي كُفْر اَعْدائِنا وَ الظّالِمينَ لَنا فَهُوَ كافِرٌ)؛[3]
«هر كس در كفر دشمنان ما و ستم كنندگان بر ما شك كند، در واقع كافر است».
سه گروه مغضوب خدا در روز قيامت
در روايت ديگري آمده است:
(ثَلاثَهٌْْ لا يَنْظُرُ اللهُ إلَيْهِمْ يَوْمَ الْقِيَامَهِْْ وَ لا يُزَكِّيهِمْ)؛
«سه گروهند كه روز قيامت، خداوند نه با آنها حرف مي زند ، نه به آنان نگاه مي كند و نه [از موجبات عذاب] پاكشان مي سازد».
(مَنِ ادَّعَي إمَامَهًْْ مِنَ اللهِ)؛
يكي، كسي كه ادّعاي امامت از جانب خدا بكند و بگويد، من از جانب خدا حقّ جانشيني پيامبر را دارم، و در واقع آن چنان نباشد.
(وَ مَنْ جَحَدَ اِماماً مِنَ اللهِ)؛
«و ديگر كسي كه امام منصوب از جانب خدا را منكر شود».
(وَ مَنْ زَعَمَ أنَّ لَهُمَا فِي الْإسْلامِ نَصِيباً)؛[4]
«و [سوّم] كسي كه گمان كند آن دو گروه نامبرده، بهرهاي از اسلام دارند».
اين سه گروه در قيامت از رحمت خدا مطرود و محروم خواهند بود.
اينگونه محبّت خود را امتحان كنيد
(مَنْ اَرادَ اَنْ يَعْلَمَ حُبَّنا فَلْيَمْتَحِنْ قَلْبَهُ فَاِنْ شارَكَهُ فِي حُبِّنا حُبُّ عَدُوِّنا فَلَيْسَ مِنّا وَ لَسْنا مِنْهُ)؛[5]
«كسي كه مي خواهد بداند آيا محبّت ما در دلش جا گرفته يا نه، بايد قلب خود را بيازمايد؛ اگر ديد در قلب خويش اندك گرايشي به دشمنان ما دارد، در اين صورت بداند كه او از ما نيست و ما نيز از او نيستيم [و هيچ گونه ارتباطي با هم نداريم]».
برخي خيال مي كنند آنها خدماتي به اسلام داشتهاند و كارهاي خوبي انجام دادهاند؛ در صورتي كه اينان اگر بدانند با آن گناه و جنايت بزرگي كه آنها مرتكب شدند، چه لطمهاي به اسلام و امّت اسلامي زدند، آن وقت مي فهمند كه در كنار آن جنايت، اين كارها خدمت محسوب نمي شود.آن جنايت عظيم كه درِ خانهي ولايت را به روي مردم بستند و آن كسي را كه از جانب خدا منصوب به ولايت و امامت بود كنار زدند،ديگر هيچ كار خيري در كنار آن گناه بزرگ، ارزش نخواهد داشت.كار بايد بااخلاص و براي خدا باشد.اگر انسان تمام اموالش را صرف فقرا كند ولي مخلص نباشد، در نزد خدا ارزشي نخواهد داشت.
]...كَالَّذِي يُنْفِقُ مالَهُ رِئاءَ النَّاسِ وَ لا يُؤْمِنُ بِاللهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ فَمَثَلُهُ كَمَثَلِ صَفْوانٍ عَلَيْهِ تُرابٌ فَأصابَهُ وابِلٌ فَتَرَكَهُ صَلْداً لا يَقْدِرُونَ عَلَي شَيْءٍ مِمَّا كَسَبُوا وَ اللهُ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الْكافِرِينَ[؛[6]
«...همانند كسي كه مال خود را براي نشان دادن به مردم انفاق مي كند و ايمان به خدا و روز جزا ندارد؛ كار او همچون قطعه سنگي است كه بر آن قشر نازكي از خاك باشد و بذرهايي در آن افشانده شود و باران درشت به آن برسد و همهي خاك ها و بذرها را بشويد و آن را صاف و خالي از خاك و بذرها كند. آنها از كاري كه انجام دادهاند چيزي به دست نمي آورند و خدا كافران را هدايت نمي كند».
به صِرف اين كه من خدمت كردهام، پول دادهام، جهاد كردهام و...اين همه بدون خلوص نيّت در نزد خدا مقبول نمي باشد.كسي كه امام منصوب از جانب خدا را كنار زده و دشمن خدا شده است، چگونه ممكن است عملش (خالصاً لوجه الله) انجام شده باشد و مرضيّ خدا باشد؟!آنگاه رسول خدا
فرمود:
(مَنْ فَارَقَ جَمَاعَهَْْ الْمُسْلِمِينَ قِيدَ شِبْرٍ فَقَدْ خَلَعَ رِبْقَهَْْ الْإسْلامِ مِنْ عُنُقِهِ)؛[7]
«كسي كه از جماعت مسلمين جدا شود و تفرقه در ميان امّت اسلامي ايجاد كند، از ربقهي اسلام بيرون رفته است».
سؤال كردند: يا رسول الله!مقصود از جماعت مسلمين كيانند ؟ فرمود:
(جَماعَتُ اَهْلِ الْحَقِّ وَ اِنْ قَلّوُا)؛[8]
«آنها جماعت اهل حقّ هستند؛ اگرچه تعدادشان كم باشد».
علي با حقّ است و حقّ با علي است
زيادي جمعيّت و شور و غوغا ملاك نيست.آن جماعت و آن اتّحادي مقدّس است كه بر محور حقّ باشد و رسول خدا
هم فرموده است:
(عَلِيٌّ مَعَ الْحَقّ و اَلْحَقُّ مَعَ عَلِيٍّ)؛[9]
اين روايت متواتر بين فريقين از شيعه و سنّي است كه ملاك اهل حقّ بودن را نشان مي دهد و مي گويد، حقّ با علي و علي با حقّ است.يعني محور حقّ، علي است و حقّ آن است كه بر محور علي بچرخد.در نتيجه آن جماعتي، جماعت مسلمين خواهند بود و به آنها بايد پيوست كه بر محور علي بچرخند و شيعه و دوستدار علي محسوب شوند و از دشمن او تبرّي جويند.
معاني رضوان
فَازَ الْفَائِزُونَ بِوِلاَيَتِكُمْ بِكُمْ يُسْلَكُ إِلَي الرِّضْوَانِ؛
«به بركت شما[و]به هدايت و تربيت شماست كه مي توان راه به سمت رضوان را پيمود».
حالا رضوان چيست؟ احتمال چند معنا هست.يك معناي آن بهشت است يعني آن كس كه بهشت مي رود، مورد رضاي خداست.
]...رَضِيَ اللهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ...[؛[10]
بهشتي ها اينچنين هستند:هم راضي از خدايند و هم مرضيّ خدايند.
فرمودهاند : دربان بهشت هم، اسمش "رضوان" است،هم چنان كه نگهبان جهنّم اسمش "مالك" است كه دوزخيان خطاب به او مي گويند :
]وَ نادَوْا يا مالِكُ لِيَقْضِ عَلَيْنا رَبُّكَ...[؛[11]
«و[آن دوزخيان]مالك دوزخ را ندا كنند: اي مالك!از خداي خود بخواه كه ما را بميراند[تا از عذاب برهيم]».
و معناي ديگر آن، مقام رضا و تسليم است كه يكي از مقامات عالي روحي است.انساني كه سير و سلوك روحي دارد، منزلها طي مي كند؛ مقام صبر،مقام شكر،مقام زهد،مقام توسّل و مقام توكّل تا مقام رضا و تسليم، اگر كسي به مقام رضا برسد ديگر به تمام مقدّرات خدا راضي است،هر چه خدا برايش پيش بياورد، راضي است؛ اگر چه به حسب ظاهر، بلا باشد، مريضش كند، فقيرش كند و هر بلايي بر او نازل كند، راضي است.چون همه را بر اساس حكمت و مصلحت بيني خدا مي داند.جملهاي از شيخ الرّئيس بوعلي سينا نقل شده كه مي گويد:
(اَلْعارِفُ هَشٌّ بَشٌّ بَسّامٌ)؛
«انسان عارف، نرم، ليّن، نرمخو، شاداب، متبسّم و خندان است».
هيچگاه افسردگي در چهرهاش ديده نمي شود.هرگونه بلا و حادثهاي هم در زندگي برايش پيش بيايد، متبسّم و خندان است.
(كَيْفَ لا يَهُشُّ وَ هُوَ فَرحانٌ بِالْحَقِّ وَ بِكُلِّ شَيءٍ فَاِنَّهُ يَرَي فيهِ الْحَقِّ)؛
«چه طور خوشحال نباشد و حال آن كه آن قدر ارتباط و اتّصال به مقام قرب الهي پيدا كرده كه اصلاً جز [سبب مسرّت كه] حقّ [است] نمي بيند».
به قول سعدي:
به جهان خرّم از آنم كه جهان خرّم از اوست عاشقم بر همه عالم كه هـمه عالـم از اوست
به حلاوت بخورم زهر كه شاهد ساقي است به ارادت بكـشم درد كـه درمـانم از اوست
يافتن غير از بافتن است
اين رضوان دنيوي است كه مبدّل به رضوان اخروي مي گردد و آن بزرگ ترين نعمتهاي بهشتي است كه خداي متعال فرموده است:
]وَعَدَ اللهُ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِناتِ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الاَنْهارُ خالِدِينَ فِيها وَ مَساكِنَ طَيِّبَهًْْ فِي جَنَّاتِ عَدْنٍ وَ رِضْوانٌ مِنَ اللهِ أكْبَرُ ذلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ[؛[12]
«خدا به اهل ايمان از مرد و زن وعده داده كه آنها را در بهشت جاودان كه زير درختانش نهرها جاري است و مساكن عالي و نيكو جاي دهد و برتر از هر نعمت، مقام رضا و خشنودي خداست و آن به حقيقت رستگاري بزرگي است».
چيزي كه خدا از آن تعبير به ]فوز عظيم[ كند، پيداست كه عظمت آن در ظرف فكر ما نمي گنجد.در اين آيهي شريفه، خداوند متعال از رضوان خود تعبير به "فوز عظيم" كرده است.ما بايد اقرار كنيم كه خيلي از معارف را نمي فهميم.مفاهيم و شبحي از آنها به ذهنمان ميآيد امّا حقيقت آنها را نمي يابيم.مسألهي يافتن، غير از بافتن است.ممكن است انساني يك ساعت و بيشتر با توجّه به چيزهايي كه ياد گرفته و مطالعه كرده،شعري،آيهاي،حديثي دنبال هم ببافد؛ اينها همه "بافتن" و آن، غير از "يافتن" است و ما بايد اين اقرار را داشته باشيم كه بسياري از حقايق را نمي يابيم،چون هنوز آن قوّهي يافتن در ما پيدا نشده است؛ مثل نوزادي كه غذايش شير است،اگر به او بخواهيد بفهمانيد كه چلوكباب چه لذّتي دارد،اصلاً ممكن نيست كه بفهمد و نه تنها نمي فهمد بلكه اگر يك لقمه چلوكباب را به دهان يك بچّهي ده روزهي شيرخوار بگذاريد، در راه گلويش گير كرده و مي ميرد.ما هم كه معدهي فكر و دركمان ضعيف است، اگر برخي از معارف را به دهان فكر و عقلمان بگذارند،از تحمّل آن ناتوان مي شويم و احياناً سر از كفر و شرك و الحاد در مي آوريم.اين دو بيت منسوب به امام سيّدالسّاجدين (ع)است كه:
لـَرُبَّ جَـوْهَرِ عِـلْمٍ لَـو اَبـُوحَ بِـهِ /-----لَقيلَ لِي اَنْتَ مِمَّـنْ يَعْبُدُ الْوَثَنا
وَ اسْتَحَلَّ رِجالٌ مِنَ الْمُسْلِمينَ دَمي ------يـَرَونَ اَقبَـح ما يَأتُونَهُ حَسَناً
«چه بسيار از جواهر علوم كه به نزدم هست؛ اگر اظهار كنم، مي گويند، تو از گروه بت پرستان هستي و بلكه رجالي از مسلمانان، ريختن خونم را حلال مي شمارند و كار زشت خود را زيبا مي پندارند».
در بعض روايات آمده:
(لَو عَلِمَ اَبُوذَرُ ما فِي سَلْمانَ لَقَتَلَهُ)؛
«اگر ابوذر آنچه را كه در قلب سلمان هست مي دانست، او را مي كشت».
يعني او را كافر و محكوم به قتل مي دانست.
به يك كودك پنج سالهاي كه تمام عشقش بازيچه و بادكنك است و در خواب هم بادكنك مي بيند،نمي شود لذّت رياست و سلطنت را فهماند،چون هنوز آن قوّهي رياستطلبي در او بروز نكرده است.اينك ما هم كودكان شصت ـ هفتاد سالهاي هستيم كه با بادكنك مال و جاه و مقام بازي مي كنيم.به ما هم نتوان لذّت "معرفهْْ الله" و "محبّهْْ الله" را فهماند؛ چون هنوز آن قوّهي عرفان و شناخت خدا و حبّ خدا در روح و جانمان بروز نكرده است و لذا وقتي به ما مي گويند، هدف از خلقت انسان و تمام جهان، لقاي خداست، نمي فهميم لقاي خدا يعني چه،قرآن كه مي گويد، در بهشت،برتر از تمام نعمتهاي مادّي و معنوي از جنّات و حورالعين، رضوان خداست،نمي دانيم يعني چه و رضوان خدا چه حقيقتي است، نمي فهميم! اينها را كسي درك نمي كند،مگر آنها كه اهلش هستند. در همين دنيا كساني هستند كه لذّات روحاني را بر لذّات جهاني ترجيح ميدهند.
درك لذّات روحاني فوق تصوّر است
در حالات يكي از علماي بزرگ آمده است: وقتي براي مطالعه و حلّ مشكلات علمي مي نشست، چنان مستغرق در لذّت مطالعه مي شد كه غذا برايش ميآوردند مي ماند و سرد مي شد و گربه مي خورد و او نمي فهميد!!و وقتي موفّق به حلّ يك مطلب علمي مي شد، آن چنان شاداب و خرّم مي گشت كه با صداي بلند مي گفت:
(اَيْنَ الْمُلوكُ وَ اَبْناءُ الْمُلوكِ مِنْ هذِهِ اللِّذَّهِْْ)؛
«شاهان و شاهزادهها كجا مي توانند اين لذّت را[كه من اكنون در روحم مي يابم،از عيش و نوش خود] بيابند»؟
امام متّقيان امير مؤمنان حضرت علي (ع) در وصف شب خيزان براي عبادت خداوند سبحان مي فرمايد:
(فَصَافُّونَ أقْدَامَهُمْ تَالِينَ لِأجْزَاءِ الْقُرْآنِ يُرَتِّلُونَهَا تَرْتِيلًا يُحَزِّنُونَ بِهِ أنْفُسَهُمْ وَ يَسْتَثِيرُونَ بِهِ دَوَاءَ دَائِهِمْ فَإِذَا مَرُّوا بِآيَهٍْْ فِيهَا تَشْوِيقٌ رَكَنُوا إِلَيْهَا طَمَعاً وَ تَطَلَّعَتْ نُفُوسُهُمْ إِلَيْهَا شَوْقاً وَ ظَنُّوا أنَّهَا نُصْبَ أعْيُنِهِمْ وَ إِذَا مَرُّوا بِآيَهٍْْ فِيهَا تَخْوِيفٌ أصْغَوْا إِلَيْهَا مَسَامِعَ قُلُوبِهِمْ وَ ظَنُّوا أنَّ زَفِيرَ جَهَنَّمَ وَ شَهِيقَهَا فِي اُصُولِ آذَانِهِمْ)؛[13]
«شب كه مي شود، سر پا ميايستند و آياتي از قرآن را با تدبّر و ترتيل تلاوت مي كنند و وقتي خود را كم بهره از معارف قرآن مي يابند، محزون مي شوند و دنبال درمان دردهاي روحي خود مي گردند و آن را از خلال آيات قرآن به دست مي آورند.وقتي به آيات تشويق بهشتي برسند، طمع در رحمت خدا مي كنند و اشتياق از خود نشان مي دهند؛ آن چنان كه گويي در صفحهي آينهي آيات قرآن، بهشت را مي بينند،دل مي دهند و مجذوب مي شوند و امّا وقتي به آيهاي كه سخن از عذاب و تهديد خدا به ميان آورده مي رسند، گوش دلشان را به آن مي گشايند؛چنان كه گويي صدا و فرياد وحشتانگيز جهنّم در بيخ گوشهايشان است».
اينان از مصاديق اين آيه از قرآنند:
]أمَّنْ هُوَ قانِتٌ آناءَ اللَّيْلِ ساجِداً وَ قائِماً يَحْذَرُ الْآخِرَهَْْ وَ يَرْجُوا رَحْمَهَْْ رَبِّهِ قُلْ هَلْ يَسْتَوِي الَّذِينَ يَعْلَمُونَ وَ الَّذِينَ لا يَعْلَمُونَ إنَّما يَتَذَكَّرُ اُولُوا الْألْبابِ[؛[14]
«[آيا بي خبران از مبدأ و معاد عالم با ارزشند]يا آن كسي كه در ساعاتي از شب به عبادت پروردگار و سجده و قيام مشغول است و با او راز و نياز دارد، از عذاب آخرت مي ترسد و به رحمت پروردگار خويش اميدوار است؟ بگو: آيا كساني كه مي دانند، با كساني كه نمي دانند، يكسانند ؟ تنها صاحبان انديشه و مغزند كه متذكّر مي شوند».
فوايد و بركات شبزندهداري
اين جملهي پرنور از حضرت امام حسن عسكري (ع)منقول است:
(اِنَّ الوُصُولَ اِلَي اللهِ عَزَّوَجَلَّ سَفَرٌ لا يُدْرَكُ اِلاّ بِامْتِطاءِ اللَّيْلِ)؛[15]
«رسيدن به لقا و رضوان خدا سفري است كه جز با مركب شب زنده داري، نمي توان آن را به انجام و مقصد رسانيد».
بايد مقداري از شب دنيا را بيدار باشيم.به زودي همه مي ميريم و در دل خاك آن قدر بخوابيم كه استخوانهايمان بپوسد،كرمها در حدقهي چشم ما لانه كنند و از دهانمان وارد و از بيني مان خارج شوند.دوران خواب بسيار داريم،سعي كنيم اين دوران زودگذر را كمتر بخوابيم.
چند دقيقهاي قبل از اذان صبح بيدار باشيم كه به نفع ماست.ما در عالم برزخ به اين دقايق و ساعات شب دنيا احتياج فراوان خواهيم داشت.آنگاه افسوسها خواهيم خورد كه چرا پي به ارزش آن نبرديم.
اي كـه پنـجاه رفـت و در خـوابـي ----- مگـر ايـن چـند روزه دريـابي
بـانگ طبـلـت نمـي كـنـد بـيـدار -----تو مگر مـردهاي نـه در خـوابي
رنج بالله يك دو روزي بيش نيست -----راه چنداني تو را در پيش نيست
خيلي زود مي گذرد!آدم حساب كند كه شصت ـ هفتاد سال از عمرم رفته، مثل اين كه ديروز بوده،بقيّهي آن هم به همين كيفيّت مي گذرد.
راه نزديك است و مقصد بس بزرگ يوسف اينجا و تو هم آغوش گرگ
گـر بـه چـشمت راه دور آيـد ولـي چـشم تـا بر هـم زنـي در مـنـزلي
وه چـه مـنـزل؟كشـور مـلـك ابـد روشــن از نـور خـداونــد احـد
اي بــرادر ساعــتـي هُشـيـار شـو طـالـب آن عــالــم انوار شــــو
تـا رساننـدت بـه جـايـي كـز بـيان هست بـيـرون وز عـقـل نكته دان
قرآن مجيد هم دعوت مي كند :
]وَ مِنَ اللَّيْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نافِلَهًْْ لَكَ عَسي أنْ يَبْعَثَكَ رَبُّكَ مَقاماً مَحْمُوداً[؛[16]
«مقداري از شب را برخيز تا به مقام محمودت برسانند».
]يا أيُّهَا الْمُزَّمِّلُ * قُمِ اللَّيْلَ إلاّ قَلِيلاً[؛[17]
«اي جامه به خود پيچيده و خوابيده! به پا خيز و تمام شب را نخواب».
بزرگان گفتهاند، آنها كه به مقاماتي از معنويّت رسيدهاند، از گروه شب خيزان بودهاند.
مرو به خواب كه حافظ به بارگاه قبول ز ورد نيمه شب و درس صبحگاه رسيد
سوّمين جمله از جملات مورد بحث در زيارت:
وَ عَلَى مَنْ جَحَدَ وِلاَيَتَكُمْ غَضَبُ الرَّحْمَنِ؛
«خشم خداوند رحمان تنها بر كسي است كه ولايت شما را انكار كند».
آري! رحمت رحمانيّهي خدا كه بر همه جاي عالم هستي دامن گسترده است، در مورد منكران ولايت اهل بيت رسول (علیهم السلام) مبدّل به خشم و غضب مي شود؛ آن گونه كه در مورد جهنّميان تبديل به عذاب مي گردد.آب شيرين و گوارا در مزاج درخت حنظل، تلخ و ناگوار مي شود.
رَبّنَا زِدْنا مَعْرِفَتَهُمْ وَ مَحَبَّتَهُمْ وَ لا تُفَرِّقْ بَيْنَنا وَ بَيْنَهُمْ فِي الدُّنيا وَ الاخِرَهْْ بِرَحْمَتِكَ يا اَرْحَمَ الرّاحمين
اطمينان به امامت امام حسن عسكري (ع)
حضرت امام حسن عسكري (ع)از طرف حكومت عبّاسي در سامرّاء تحت نظر بودند.هر چند روز يك بار آن حضرت را به دربار احضار مي كردند.از يكي از دوستدارانشان نقل شده است: آن روز معيّني كه مي خواستند سوار شوند؛ ما شيعيان سر راهشان رفته و منتظر ايستاده بوديم تا اماممان را از نزديك زيارت كنيم.وقتي امام (ع) از در منزل خارج شدند، سوار بر مركب بودند.قبلاً نامهاي از طرف امام (ع) به يكي از افراد ما ـ كه مورد اعتمادمان هم بودـ رسيده بود با اين دستور كه امروز كسي بر من سلام نكند و با من حرفي نزند؛حتّي از دور هم كسي مرا با انگشت نشان ندهد،جاسوسها در اطراف پراكندهاند و شناسايي مي كنند و براي شما گرفتاري درست مي شود.راوي گفته است: كنار من جواني ايستاده بود. ديدم وقتي از مضمون نامه آگاه شد، خيلي پريشان حال گرديد.گفتم: چرا اين قدر ناراحت شدي؟ گفت: من از مدينه آمدهام؛ با زحمات زياد اين راه را طيّ كرده ام تا به اينجا رسيدهام.آنجا امامت امام حسن عسكري (ع)مورد اختلاف بود.بعضي قائل و بعضي منكر بودند.من خواستم اينجا بيايم و امامم را بشناسم چون رسول خدا
فرموده است:
(مَنْ ماتَ وَ لَمْ يَعْرِفْ اِمامَ زَمانِهِ ماتَ مَيْتَهًْْ جاهِليَّهًْْ)؛
«هر كس امام زمانش را نشناخته بميرد، به مرگ زمان كفر و نفاق مرده است».
آمدم آقا را از نزديك ببينم و سؤالاتي كنم و اطمينان به امامتش پيدا كنم و حال مي بينم كه كسي حقّ ندارد به ايشان سلام كند و با ايشان حرف بزند؛ از اين جهت سخت دگرگون شدم.در همين حال امام سوار بر مركب به محاذات ما رسيدند و توقّف اندكي كردند و نگاهي به چهرهي جوان انداختند و تبسّمي كرده و فرمودند:
(أغِفاريٌّ اَنتَ)؛
«تو غفاري هستي»؟
او گفت:بله!
امام (ع) فرمود:
(ما فَعَلَتْ اُمُّكَ حَمْدَوِيَّهْْ)؛
«مادرت حمدويّه چه مي كند»؟
جوان عرض كرد: خوب است!
امام (ع) از مقابل ما رد شد.ديدم آن جوان بسيار خوشحال شد.گفتم: تو آقا را تا به حال ديده بودي؟ گفت:نه،به خدا قسم اين اوّلين بار است كه زيارتشان كردم و با همين سؤال مشكلم را حلّ كرد و ايمان به امامتش پيدا كردم زيرا نه كسي خبر داشت كه من از نسل "ابوذر غفاري" هستم و نه كسي از نام اصلي مادرم آگاه بود و با همين دو سؤال از من، دگرگونم ساخت و مؤمنم گردانيد.[18]
استبصار يحيي به امامت امام حسن عسكري (ع)
شخص ديگري به نام يحيي گفته است: من با پسر عمويم دربارهي امامت گفتگويي داشتيم. او معتقد به امامت بود و من منكر!از اين رو آمدم به سامرّاء. در همان روزي كه امام (ع) براي رفتن به دربار عبّاسي حركت مي كرد، من هم در ميان جمعيّت ايستاده بودم.پيش خودم فكر كردم اگر مقابل من رسيد و دست به عمّامهاش برد و آن را از سرش برداشت و به من نگاه كرد و دوباره بر سرش گذاشت، مي فهمم كه امام است.همين كه اين فكر از ذهنم گذشت ديدم حضرت رسيد مقابل من و توقّفي كرد و دست برد و عمّامهاش را از سرش برداشت و نگاهي به چهرهي من انداخت و عمّامه را سرش گذاشت و فرمود:
(يا يَحْيَي ما فَعَلَ ابْنُ عَمِّكْ الَّذِي كُنْتَ تُنازِعُهُ فِي الاِمامَهِْْ)؛
«اي يحيي!پسر عمويت كه در امر امامت با هم نزاع داشتيد، چه مي كند»؟
گفتم: خوب است!
فرمود: با او نزاع نكن.اين را فرمود و از مقابلم گذشت.من فهميدم كه امامت و ولايت، از آنِ ايشان است و مستبصر شدم.[19]
ما هم مي گوييم:
اَلحمدُلله الّذي جعلنا من المتمسّكين بولايهْْ اميرالمؤمنين عليّ بن ابيطالب و ابنائه الائمّهْْ المعصومين صلوات الله عليهم اجمعين
اللّهمّ عجّل لوليّك الفرج و اجعلنا من المنتظرين لظهوره و اجعل خاتمهْْ امرنا خيراً
والسّلام عليكم و رحمهْْ الله و بركاته
[1]ـ سورهي محمّد،آيهي12.
[2]ـ بحارالانوار،جلد8 ،صفحهي365.
[3]ـ بحارالانوار،جلد8 ،صفحهي366.
[4]ـ كافي،جلد1،صفحهي374.
[5]ـ بحارالانوار،جلد24،صفحهي317.
[6]ـ سورهي بقره،آيهي264.
[7]ـ كافي،جلد1،صفحهي405.
[8]ـ بحارالانوار،جلد2،صفحهي265.
[9]ـ بحارالانوار،جلد38،صفحهي29.
[10]ـ سورهي بيّنه،آيهي8 .
[11]ـ سورهي زخرف،آيهي77.
[12]ـ سورهي توبه،آيهي72.
[13]ـ نهجالبلاغهي فيض،خطبهي193.
[14]ـ سورهي زمر،آيهي9.
[15]ـ بحارالانوار،جلد75،صفحهي380.
[16]ـ سورهي اسراء،آيهي79.
[17]ـ سورهي مزمّل،آيات1و2.
[18]ـ بحارالانوار،جلد50،صفحهي269.
[19]ـ بحارالانوار،جلد50،صفحهي270.