بِأَبِي أَنْتُمْ وَ أُمِّي وَ نَفْسِي بِمُوَالاَتِكُمْ عَلَّمَنَا اللَّهُ مَعَالِمَ دِينِنَا وَ أَصْلَحَ مَا كَانَ فَسَدَ مِنْ دُنْيَانَا
{ بِأَبِي أَنْتُمْ وَ أُمِّي وَ نَفْسِي بِمُوَالاَتِكُمْ عَلَّمَنَا اللَّهُ مَعَالِمَ دِينِنَا وَ أَصْلَحَ مَا كَانَ فَسَدَ مِنْ دُنْيَانَا }
«پدر و مادرم و خودم قربان شما خاندان رسالت و نبوّت كه خدا در سايهي موالات شما، معالم دين ما را به ما ياد داد و دنياي فاسد ما را اصلاح كرد».
مفهوم موالات و معالم
كلمهي"موالات"اگرچه داراي معاني مختلف مي باشد ولي به نظر مي رسد كه اينجا معناي متابعت و پيروي، مناسبتر از ساير معاني باشد و كلمهي"معالم"جمع "مَعلَم" است، همانند مقاصد كه جمع مقصد است و مَعْلم نيز به معناي علامت و نشانه است.در راهي كه رو به مقصدي مي رويم بين راه از طرف ادارهي راهنمايي و رانندگي علاماتي گذاشته و تابلوهايي نصب كردهاند كه مسيرهاي مختلف را مشخّص مي كنند تا انسان در جادّهها گم نشود و بداند از كدامين راه بايد برود.در بين مسير نيز علاماتي هست كه مشخّص مي كند اينجا پيچ دارد،آنجا ندارد،كجا بايد احتياط كنيم و كجا ميزان سرعت را چنين و چنان كنيم.اينها همه معالم است يعني علامت و نشانههاست كه رهگذران و مسافران به ضلالت و گمراهي نيفتند و به خطرات بر نخورند.در ميان همهي راه هاي زندگي، راه دين از همهي راهها مهم تر و خطرناك تر است زيرا دين، آن راهي است كه مي خواهد انسان را به حيات ابدي برساند.ما در دنيا به خيلي جاها سفر مي كنيم.از اين شهر به آن شهر مي رويم و اگر فرضاً راه را گم كنيم، مقداري از حيث بدن به زحمت مي افتيم يا اندكي از اموالمان تلف مي شود.اين،طوري نيست و زيان چنداني نمي بينيم،امّا در راه دين، مقصد، حيات ابدي است.مقصد يا رسيدن به جهنّم خالد است يا رسيدن به بهشت جاودان؛ يا نيل به رحمت پروردگار و لقاي خداوند رحمان است يا هم نشيني با شيطان.
سعادتمندي در گرو پيمايش راه صحيح دين
دين، چنين راهي است و خطرش بسيار سنگين است.چه بسيار افرادي كه در همين راه دين به خطر و بدبختيهاي عظيم افتادهاند. تحت عنوان دين چه بسيار فرقهها پيدا شده و اختلافات مذهبي فراوان به وجود آمده است.بسياري از جنگ ها و خونريزيها، معلول اختلافات در اعتقادات مذهبي و ديني است و لذا راه دين در عين اين كه بسيار خطرناك است، راهي بسيار پر خير و بركت نيز هست كه اگر انسان با نظم صحيح در آن حركت كند، به يك هدف بسيار متعالي و سعادت ابدي خواهد رسيد و چنانچه راه را گم كند، به بدبختي و شقاوت جاودان خواهد افتاد.
انحراف در اعتقاد چگونه پديد مي آيد ؟
پس دين هم"مَعْلَم"يعني تابلو و راهنما مي خواهد تا راهها را براي ما روشن كند كه از چه راهي برويم،چه طور برويم،به چه كيفيّتي حركت كنيم،هدف و مقصد را جهت يابي كنيم،مسير را بشناسيم و برنامهي سير را بشناسيم.اين معالم دين ماست.ما اعتقاداتي داريم،چه بسيار مردمي از جهت اعتقادات به خطر افتاده اند و عقايدشان يعني اصل و ريشهي دينشان خراب است.عدّهاي در راه آمدهاند و در اخلاقيّات به خطر افتادهاند و تحت عنوان عرفان و خودسازي مكتبي به وجود آورده و از اين راه مردم را به ضلالت مي افكنند.به عنوان معلّم اخلاق و خودسازي، جلساتي تشكيل مي دهند و افرادي را با سليقه هاي خودساخته شان ميخواهند بسازند!بسياري از جوانان از پسرها و دخترها تحت عنوان همين جلسات اخلاقي،تربيتي و خودسازي به خطر مي افتند.ما هم در مسائل اعتقادي و هم در مسائل اخلاقي خطرات فراوان در پيش داريم تا چه رسد به انحرافات عملي كه فراوانتر است.ما در اين سه مرحله گرفتاري بسيار داريم. اعتقاديّات،اخلاقيّات و برنامههاي عملي كه تنها راه حفظ آنان و اصلاحشان، موالات اهل بيت رسول (علیهم السلام) است.
معالم دين فقط اهل بيت رسول (علیهم السلام)
(بِمُوَالاَتِكُمْ عَلَّمَنَا اللَّهُ مَعَالِمَ دِينِنَا)؛
"مَعْلَم"ها و علامتها و نشانههاي دين ما كه راه پرخطري است، تنها به سبب موالات و متابعت از شما شناخته مي شوند.در همين يك جمله دقّت كافي لازم است كه انسان دين حقّ را خوب بشناسد و سپس معالم دين را تشخيص بدهد كه كدام است و بداند كه مراد از"مَعالِم"دين چيست و آن مَعالِم از كجا بايد تعيين شود و چه كسي بايد آنها را بر سر راهها نصب كند تا رهگذران، راه را گم نكنند.آنها فقط اهل بيت رسول، علي و آل علي (علیهم السلام) هستند و بس كه:
(بِمُوَالاَتِكُمْ عَلَّمَنَا اللَّهُ مَعَالِمَ دِينِنَا)؛
از بركات موالات اهل بيت (علیهم السلام) اصلاح مفاسد دنيايي
در جملهي بعد مي گوييم:
(وَ أَصْلَحَ مَا كَانَ فَسَدَ مِنْ دُنْيَانَا)؛
و خداوند در سايهي موالات شما دنياي فاسد ما را اصلاح كرده است. بديهي است آن دنيايي صالح است كه در مسير دين و آخرت قرار گيرد و آن هم جز از طريق موالات اهل بيت و تعليم معالم دين از آن بزرگواران تحقّق پذير نمي باشد.آن زندگي كه در آن جنگ،خونريزي،دزدي،غارتگري، رشوه خواري و بيعفّتي هست؛ فاسد است و تمام عوامل فساد توليد شدهي از اشرار و اراذل و بي دين هاست.اگر دين، حاكم در زندگي مردم باشد طبيعي است كه جامعهاي امين، صادق، عفيف و مهربان با يكديگر به وجود خواهد آمد و جز صلاح و سداد* در آن مشاهده نخواهد شد و لذا چه به جاست كه به آستان اقدس اهل بيت رسول الله (علیهم السلام)عرض كنيم :
(بِمُوَالاَتِكُمْ عَلَّمَنَا اللَّهُ مَعَالِمَ دِينِنَا وَ أَصْلَحَ مَا كَانَ فَسَدَ مِنْ دُنْيَانَا)؛
در سايهي متابعت از شما خاندان رسول اكرم
خداوند معالم دين را يادمان داد و آن قسمت از دنياي ما را كه داشت به فساد مي رفت، اصلاح نمود.يعني جز خاندان رسول كه معلّم معالم دين خدا هستند، هيچ گروهي قادر بر اصلاح دنيا نخواهد بود.دانشمندان و حقوقدانان و قدرتمندان در عالم فراوانند و هيچ كدام از عهدهي اصلاح دنيا بر نيامدهاند و چنان كه مي بينيم فساد در همه جاي عالم فراگير است.جز نيروي دين و ايمان و ترس از خدا و روز جزا هيچ نيرويي توانايي ريشه كن نمودن عوامل فساد از جامعهي بشري را نخواهد داشت.خداوند متعال هم فرموده است:
]وَ لَقَدْ كَتَبْنا فِي الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّكْرِ أنَّ اْلاَرْضَ يَرِثُها عِبادِيَ الصَّالِحُونَ[؛[1]
ما در كتب آسماني مقرّر داشتهايم كه حكومت بر زمين را بندگان صالح من بايد به عهده بگيرند. تا آن مصلح كلّي در عالم ظهور نكند و ايمان را در همه جا گسترش ندهد، هيچ قدرتي نمي تواند اين شتر مست زمام گسيخته و افسار پاره كردهي دنيا را رام كند و به همه جا آرامش بخشد.
تنازع بقا يا تعاون در بقا؟
آنان كه مدّعيان اصلاح عالمند، چون از مسير دين و ايمان خارجند، طبعاً طرز تفكّرشان مادّي است و مادّيانديشان اساساً مبناي زندگيشان تنازع براي بقاست.يعني اصلاً معتقدند، زندگي جامعهي بشري بايد بر اساس تنازع اداره شود.آنها مي گويند، هر موجودي اقتضاي طبيعتش اين است كه ساير موجودات را ببلعد تا خودش را نگه دارد.اعتقادشان اين است كه "قانون تكامل انواع" اقتضا مي كند، هر نوعي بايد قوي تر آن، ضعيف تر آن را بخورد تا بقاي اصلح شود.يعني موجود قوي كه شايستهي بقاء است باقي بماند.
پس روي اين معني و اين طرز تفكّر، اصلاً وقوع جنگ و نزاع در عالم يك قانون طبيعي است كه بايد پيوسته در عالم برقرار باشد تا موجودات قوي هر نوعي از انواع، موجودات ضعيف آن نوع را بخورند و در خود هضم كنند تا خود را نگه دارند و نتيجتاً ارتقاء و تكامل انواع به جريان افتاده و "بقاء اصلح" محقّق شود.در واقع، صاحبان اين طرز تفكّر حساب مي كنند آن گونه كه گربه در پي بلعيدن موش است و پس از بلعيدن آن نيز هيچ گونه احساس ناراحتي نمي كند، بلكه بسي خوشحال است كه از قانون تنازع بقا تبعيّت كرده است، آنها جامعهي بشر را نيز اين چنين پنداشتهاند كه زورمندان طبعاً در پي بلعيدن ضعيفانند و از خوردن و بلعيدن آنها نيز احساس ناراحتي نمي نمايند از آن نظر كه قانون تنازع بقا را به جريان انداختهاند.اين طرز تفكّر مادّييّن است امّا الهييّن در مقابل آنها از قانون "تعاون در بقا" اتّباع مي نمايند.يعني يكديگر را كمك مي كنند تا باقي بمانند.بقا و زندگي جامعه را با تعاون و كمك رساني به يكديگر مي دانند، نه با تنازع و جنگيدن و يكديگر را بلعيدن كه قرآنشان فرموده است:
]...وَ تَعاوَنُوا عَلَي الْبِرِّ وَ التَّقْوي وَ لا تَعاوَنُوا عَلَي الْإثْمِ وَ الْعُدْوانِ...[؛[2]
در مسير نيكوكاري و پرهيزكاري يكديگر را كمك كنيد نه در مسير تبهكاري و ستمكاري و لذا آنها در رأس عالم، خالق و آفريدگاري متّصف به صفت رحمانيّت و رحيميّت را نشان مي دهند.سر لوحهي تمام سوره هاي قرآن"بسم الله الرحمن الرحيم"است.ما هيچ جاي قرآن نداريم"بسم الله الجبّار القهّار"اگر يك جا هم خدا را به عنوان جبّار متكبّر معرّفي كرده كه :
]هُوَ اللهُ الَّذِي لا إلهَ إلاّ هُوَ الْمَلِكُ الْقُدُّوسُ السَّلامُ الْمُؤْمِنُ الْمُهَيْمِنُ الْعَزِيزُ الْجَبَّارُ الْمُتَكَبِّرُ...[؛[3]
آنجا هم براي جلوگيري از شرارت و حفظ اساس رحمانيّت در جامعه است و گرنه اصل خلقت بر اساس رحمت است.
(سَبَقَتْ رَحْمَتُهُ غَضَبَهُ)؛[4]
غضبش در همه جا دنباله رو رحمت مي باشد.
]...كَتَبَ رَبُّكُمْ عَلي نَفْسِهِ الرَّحْمَهَْْ...[؛[5]
«...پروردگار شما رحمت را بر خودش حتم فرموده است...».
رسول گرامي خود را هم به عنوان]رحمهْْ للعالمين[ معرّفي كرده و فرموده است:
]وَ ما أرْسَلْناكَ إلاّ رَحْمَهًْْ لِلْعالَمِينَ[؛[6]
«ما تو را نفرستادهايم مگر اين كه رحمت براي جهانيان باشي».
رحمت گستردهي الهي بر سر آدم و عالم
تمام موجودات قوي عالم را طوري آفريده كه در همه جا دامن رحمت بر سر موجودات ضعيف تر از خود مي گسترانند. خورشيد با آن عظمت خيلي زورمند است و درياي آتش است ولي در عين حال وسيلهي پخش رحمت بر منظومهي خود مي باشد و آن را با نور و حرارت در حدّ اعتدالش با كمال عدالت اداره مي كند و مي پروراند.مادر قوي را طوري مظهر رحمت قرار داده كه بچّهي ضعيفش را با شيرهي جانش مي پروراند.آيا گرگ و ببر و پلنگ، بچّههاي خردسال خود را مي بلعند يا با كمال محبّت و عاطفهي عجيب مي پرورانند ؟ اگر قانون حاكم بر جهان، جنگيدن و بلعيدن باشد،بايد همهي جانوران درّنده، نوزادان خود را بخورند و از بين ببرند.بايد آفتاب زبانه بكشد و همهي عالم را بسوزاند.بايد فيلها مجال زندگي به مورچههاي ناتوان ندهند.در صورتي كه چنين نيست و ضعيفان در كنار زورمندان با كمال امنيّت زندگي مي كنند و بلكه در دامن رحمت آنها، پرورش مي يابند.
پيام رسول اكرم
به هنگام فتح مكّه
رسول اكرم
در مكّه شديداً مورد اذيّت و آزار مشركان بي رحم و سنگدل بود و اگرچه قدرت ظاهري نداشت ولي مي توانست آنها را نفرين كند و نابودشان سازد امّا از اين قدرت معنوي خويش استفاده نمي كرد.هرچه آنها اذيّت مي كردند، خاكروبه بر سرش مي ريختند،ساق پايش را سنگ مي زدند و مي شكستند، او شب كه مي شد بالاي سر همان هايي كه او را روز زده بودند مي ايستاد و دربارهي آنها دعا مي كرد و مي گفت :
(اَللّهُمَّ اهْدِ قَومِي فَاِنَّهُم لا يَعْلَمونَ)؛[7]
«خدايا! اينها را هدايتشان كن؛ نمي فهمند».
مثل بچّهاي كه سيلي به صورت پدرش بزند،پدر كه او را نمي زند،بلكه او را نوازش مي كند. اين رحمت است.وقتي هم بعد از 8 سال مجهّز شد و با لشكر انبوهي به مكّه آمد؛همان مكّهاي كه آن قدر اذيّتش كردند،زجرش دادند و شكنجهاش كردند،فحش و بد و بيراه به او گفتند،حالا با قدرت برگشته،اگر از نظر مادّي بگوييم، بايد بزند،بكوبد،له كند و انتقام بگيرد امّا چنين نكرد.او آمده كه بتها را از بين ببرد،بيماريها را علاج كند.نيامده بيمارها را بكشد.
وقتي با لشكر مسلّحش به نزديكي مكّه رسيد؛ يك زن با كوزه ي آبي از شهر بيرون آمده بود؛ تا چشمش به لشكر انبوه و مسلّح افتاد، لرزيد و گفت: اين همان كسي است كه با آن همه اهانت بيرونش كردند،حالا برگشته و چه انتقامي از اين مردم خواهد كشيد و عجب دماري از روزگارشان خواهد درآورد.پيغمبراكرم
متوجّه شد كه اين زن ترسيده است.خود را از مركب به زير انداخت و صورتش را روي خاك گذاشت و گفت:خدايا! نظر من به اينها نظر رأفت و رحمت است.از من نترسيد.من جنبهي نبوّت دارم،نه كبكبهي سلطنت.من نظري جز رحم و عطوفت بر شما ندارم.يكي از لشكريان شعار مي داد :
(اَليَومُ يَوْمُ الْمَلْحَمَهْْ)؛
«امروز،روز انتقام است».
فرمود، اين طور حرف نزنيد.بگوييد:
(اَليَومُ يَوْمُ الْمَرْحَمَهْْ)؛[8]
«امروز،روز رحمت و عطوفت است».
من براي انتقام گرفتن از مردم نيامدهام.بعد هم وارد مسجدالحرام شد و بتها را به زمين انداخت.هدف، اين بود. به همراه حضرت علي (ع)بتها را شكستند و از بين بردند.رسول خدا
رو به جمعيّت ايستاد و فرمود: شما چه انتظاري از من داريد؟ همه كه مثل اجساد بي روح ايستاده بودند، يكصدا گفتند :
(اَخٌ كَريمٌ وَ ابنُ اَخٍ كَريمٍ)؛[9]
ما از تو جز كرم و بزرگواري انتظاري نداريم.آنگاه فرمود، برادرم يوسف (ع)به برادرانش فرمود:
]...لا تَثْرِيبَ عَلَيْكُمُ الْيَوْمَ يَغْفِرُ اللهُ لَكُمْ وَ هُوَ أرْحَمُ الرَّاحِمِينَ[؛[10]
«...من نه تنها از شما انتقام نمي گيرم بلكه شما را ملامت هم نمي كنم.خداوند ارحم الرّاحمين همهي شما را مي آمرزد».
برويد.همهي شما آزاديد.حتّي خانهي دشمنش ابوسفيان را مأمن قرار داد كه هر كس در خانهي ابوسفيان برود، در امان است و هر كس شمشير بر زمين بگذارد، در امان است.آري! او"رحمهْْ للعالمين"است.پس يك معناي اين جمله كه:
(أَصْلَحَ مَا كَانَ فَسَدَ مِنْ دُنْيَانَا)؛
اين است كه اين دنياي ما با متابعت از شما آسايش و آرامش يافت.
مفهوم ديگري از دنياي صالح
معناي ديگر آن هم اين است كه دنياي صالح آن نيست كه تنها آسايش و آرامش زندگي در آن باشد؛ بلكه دنيايي است كه در مسير آخرت قرار گيرد و وسيلهي تأمين حيات ابدي گردد و چنين دنيايي تنها در طريق موالات شما اهل بيت رسول (علیهم السلام) تحقّق مي يابد وگرنه دنيايي كه از همه جهت داراي آسايش و آرامش باشد امّا در مسير آخرت قرار نگيرد، همانند سرمايهاي خواهد بود كه در دست آدم كم خردي صرف بازيچههاي كودكانه شود.قرآن مجيد از دانشمندان قوم قارون نقل مي كند كه به او گفتند:
]وَ ابْتَغِ فِيما آتاكَ اللهُ الدَّارَ الْآخِرَهَْْ وَ لا تَنْسَ نَصِيبَكَ مِنَ الدُّنْيا...[؛[11]
با اين ثروتي كه خدا به تو داده است، سراي آخرتت را آباد كن و بهرهات را از دنيا فراموش منما... كه ذيل همين آيه در روايت آمده:
(لا تَنْسَ صِحَّتَكَ وَ قُوَّتَكَ وَ شَبابَكَ وَ نِشاطَكَ)؛[12]
از تندرستي و نيروي بدني و جواني و شادابيات بهرهات را برگير و ذخيرهي آخرتت قرار بده كه به زودي از دستت خواهد رفت.اين نيز از بركت موالات اهل بيت رسول (علیهم السلام) حاصل مي شود.هم آسايش و آرامش و عدل در دنيا با موالات اهل بيت (علیهم السلام) تحقّق مي يابد و آنها بايد حاكم باشند تا اقامهي عدل و قسط در عالم نمايند و هم اگر در دنيا آدمي بخواهد آخرت را تأمين كند، باز بايد در مسير متابعت از اهل بيت (علیهم السلام) حركت كند.
وجوب محبّت اهل بيت (علیهم السلام) در دل مؤمنان
وَ لَكُمُ الْمَوَدَّهُْْ الْوَاجِبَهُْْ؛
آن مودّت و محبّتي كه از جانب خدا واجب شده است كه ما در دل داشته باشيم، مربوط به شما خاندان رسول است كه خداوند، آن را اجر رسالت قرار داده و فرموده است:
]...قُلْ لا أسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أجْراً إلاّ الْمَوَدَّهَْْ فِي الْقُرْبي...[؛[13]
«...[اي پيامبر]بگو [به مردم] در مقابل خدمت رسالت كه براي شما انجام دادهام، هيچ اجر و مزدي جز مودّت خويشاوندانم از شما نمي خواهم...».
بديهي است خدمتي كه رسول اكرم
به جامعهي بشري كرده كه تأمين حيات ابدي و سعادت جاودانه است، در دنيا احدي به احدي نكرده است و در عين حال مي فرمايد: اين اجري كه از شما در مقابل خدمتم مي خواهم، هيچ نفعي به حال من ندارد بلكه محضاً نافع به حال شماست.
]قُلْ ما سَألْتُكُمْ مِنْ أجْرٍ فَهُوَ لَكُمْ...[؛[14]
«بگو آنچه به عنوان اجر از شما خواستم به نفع خود شماست...».
زيرا خويشاوندان من پس از من راهنماي شما به سوي خدا هستند و شما را براي نيل به سعادت جاودان راهنمايي مي كنند.
]قُلْ ما أسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أجْرٍ إلاّ مَنْ شاءَ أنْ يَتَّخِذَ إلي رَبِّهِ سَبِيلاً[؛[15]
«بگو: من از شما اجري نمي طلبم مگر اين كه كسي بخواهد راهي به سوي خدايش بيابد و به سعادت قرب او نائل گردد».
يعني، اجر رسالت، من راهيابي شما به سوي خداست و آن بعد از من به وسيلهي اهل بيت و خويشاوندان من انجام مي پذيرد و لذا در قرآن كريم مي بينيم هر پيامبري كه از جانب خدا آمده، به مردم گفته است:
]وَ ما أسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أجْرٍ إنْ أجْرِيَ إلاّ عَلي رَبِّ الْعالَمِينَ[؛[16]
«من در مقابل خدمت رسالتم از شما اجري نمي خواهم؛ اجر من به عهدهي ربّ العالمين است».
امّا تنها رسول خاتم
است كه فرموده است : من از شما اجر مي خواهم و اجر من هم مودّت خاندان من است.
حفظ راه خدا با مودّت جامعهي بشري به اهل بيت (علیهم السلام)
اين شايد از آن جهت باشد كه شريعت رسول خاتم، شريعت ختميّه است و براي تمام جوامع بشري تا آخرين روز عمر بشر بايد باقي بماند. طبعاً بايد باقي نگه دارندهي اين شريعت كه اهل بيت آن حضرت مي باشند نيز در تمام اعصار باقي بمانند و مورد مودّت جامعهي بشري قرار بگيرند تا جامعهي بشري، راه خدا را گم نكند.آن وقت جدّاً چه حيرتآور است برخوردي كه مسلمانان صدر اسلام با خاندان رسول از خود نشان دادند و يگانه يادگار رسول الله حضرت صدّيقهي كبري (س)را با چه مصائبي روبه رو ساختند.آيا آنان واقعاً مسلمان بودند و به وظيفهي"وَ لَكُمُ الْمَوَدَّهُْْ الْوَاجِبَهُْْ"عمل كردند؟
شعر سوزناك شاعر دلسوختهي عرب
يك شاعر دل سوختهي عرب، پرده از روي اين حقيقت دردناك برداشته و گفته است:
مَا الْمُسْلِمونَ بِاُمَّهٍْْ لِمُحَمَّدٍ ------كَـلاّ وَلـكِنْ اُمَّـهٌْْ لِـعَتـِيقِ
«آن مسلمانان صدر اسلام امّت محمّد نبودند،نه هرگز! بلكه آنها امّت ابوبكر بودند.چرا»؟
جائَتْهُمْ الزَّهْراءُ تَطْلُبُ اِرْثَها ------فَتَعاقَدُوا عَنْها بِكُلِّ طَرِيقٍ
«زهرا تنها يادگار رسول آمد در حضور همگان ارث خود را كه حكومت،آن را تصرّف غاصبانه كرده بود طلب كرد، آنها از طرق گوناگون اظهار حمايت از او ننمودند».
امّا وقتي دختر ابوبكر با به وجود آوردن جنگ جمل به مقاتله با اميرالمؤمنين علي (ع)برخاست، دنبالش به راه افتادند.
و تَواثَقُوا القِتالَ آلَ مُحمّدٍ ------لَمّا دَعَتْهُمُ ابْنَهُْْ الصِّدّيقِ
«با دعوت دختر ابوبكر به قتال با آل محمّد،دست به دست هم دادند امّا اعتنايي به دعوت زهرا دختر پيامبر ننمودند».
فَقُعُودُهُمْ عَنْ هذِهِ وَقِيامُهُمْ -------مَعَ هذِهِ يُغْنِي عَنِ التَّحْقِيق[17]
اگر كسي از من علّت مسلمان نبودن آنها را بپرسد؛ در جواب مي گويم : آنها چرا دنبال عايشه رفتند و با اميرالمؤمنين علي (ع)جنگيدند؟ ولي دنبال گفتار حضرت زهرا (س)را نگرفتند،تا حقّ او را از دشمنش بگيرند و همين حمايت از عايشه و بياعتنايي به دختر پيغمبر
شاهد روشني بر اين است كه آنان امّت محمّد نبوده بلكه امّت ابوبكر بودهاند.
آن وديعهي خدا در مجمع عمومي مهاجرين و انصار خطاب به آن ها فرمود:
(يا اَعْضادَ الْمِلَّهِْْ يا مَعْشَرَ الْفِتْيَهِْْ و يا حَضَنَهَْْ الاِسْلامِ ما هذِهِ الْغَمِيزَهُْْ فِي حَقِّي ما هذِهِ السِّنَهُْْ عَنْ ظُلامَتي)؛
اي بازوان تواناي ملّت،اي گروه جوانمردان و اي پاسداران اسلام! اين چه چشم پوشي است كه در حقّ من داريد، چرا ستمي را كه دربارهي من مي رود، ناديده مي گيريد؟ آيا پدرم نگفته است:
(اَلْمَرْءُ يُحْفَظُ فِي وُلْدِهِ)؛[18]
حقّ مرد دربارهي اولادش بايد محفوظ بماند و ادا گردد.
ولي اين سخنان سوزان در آن مرده دلان اثري نبخشيد و با روحي افسرده به خانه برگشت و در بستر افتاد و ديگر از بستر برنخاست تا به دست همسر بزرگوارش با تني رنجور در دل خاك سپرده شد.
اللّهمّ صلّ علي الصدّيقهْْ الشهيدهْْ فاطمهْْ الزّكيهْْ
اللّهمّ صلّ عليها و علي ابيها و بعلها و بنيها بعدد ما احاط به علمك و العن اعدائهم بعدد ما احاط به علمك
والسّلام عليكم و رحمهْْ الله و بركاته
* سداد: محكم و استوار بودن.
[1]ـ سورهي انبياء،آيهي105.
[2]ـ سورهي مائده،آيهي2.
[3]ـ سورهي حشر،آيهي23.
[4]ـ بحارالانوار،جلد87،صفحهي157.
[5]ـ سورهي انعام،آيهي54.
[6]ـ سورهي انبياء،آيهي107.
[7]ـ بحارالانوار،جلد11،صفحهي298.
[8]ـ شرح نهجالبلاغه،جلد17،صفحهي272.
[9]ـ كافي،جلد4،صفحهي225.
[10]ـ سورهي يوسف،آيهي92.
[11]ـ سورهي قصص،آيهي76.
[12]ـ وسائل الشّيعه،جلد1،صفحهي89 .
[13]ـ سورهي شوريََ،آيهي23.
[14]ـ سورهي سبأ،آيهي47.
[15]ـ سورهي فرقان،آيهي57.
[16]ـ سورهي شعراء،آيهي109.
[17]ـ صراط المستقيم،جلد3،صفحهي162،با اندكي تغيير.
[18]ـ الاحتجاج،جلد1،صفحهي102.