اين ايمان و اطمينان قلبي كه ما امروز در اين زمان داريم و آيندگان نيز خواهند داشت همه از بركت بيانات معصومين (ع) و زحمات علما و رواة و محدّثين عاليقدر شيعه است كه اخبار و روايات راجع به غيبت را ضبط كرده و به دست ما رسانيدهاند، «جزاهم الله عنّا و عن جميع المؤمنين خير الجزاء».
بسم الله الرّحمن الرّحيم
تفاوت دو واژهي غَيبت با غِيبت
در ايّام ميلاد مسعود وليّ زمان حضرت امام مهدي ارواحنا له الفداء هستيم، به همين مناسبت عرض مي شود : از جمله مسائل اعتقادي ما در رابطه با آن حضرت، موضوع غيبت و طول عمر آن امام بزرگوار است كه همدوش با مسأله ي امامت، ولادت، زنده بودن و ظهور سعادت آفرينش در اخبار و روايات ذكر شده است.
ابتدا بايد عرض كنم كلمه ي «غَيبت» با فتحه ي غين با كلمه ي «غِيبت» با كسره از حيث معنا تفاوت دارد. غَيبت با فتحه به معناي پنهان بودن و غايب بودن است و غِيبت با كسره به معناي پشت سر كسي عيبِ او را گفتن، بطوري كه اگر بشنود ناراحت شود، اين همان گناه غيبت است كه از گناهان بزرگ و از معاصي كبيره محسوب ميشود.غيبت در مورد امام زمان (ع) با فتحهي غين و به معناي پنهان و غايب بودن است.
پيشينه ي طرح مسأله ي غيبت
ما شيعه ي اماميّه بر اساس همان ادلّه ي متقنهاي كه اعتقاد به امامت امام دوازدهم داريم و معتقديم كه آن حضرت از مادر متولّد شده و زنده است بر اساس همان ادلّه اعتقاد داريم كه او غايب و از ديدهها پنهان است و پنهان خواهد بود تا زماني كه جز خدا احدي از طول مدّت غيبت و فرا رسيدن زمان ظهور باهرالنّورش آگاهي ندارد و اين امر آنچنان مهم بوده كه قريب به دويست سال قبل از ولادت آن امام بزرگوار بحث غيبت و طول مدّت غيبتش مطرح بوده است و امامان (ع) در هر زماني طولاني بودن مدّت غيبت آن حضرت را گوشزد مردم مي نمودند و رُواة و محدّثين شيعه آن اخبار را به دستور امامان (ع) ضبط و ثبت كردهاند و جالب اينكه همزمان با ولادت آن حضرت كتابهايي به نام غيبت نوشته شده است كه اين نشانگر اين است كه مسأله ي طولاني بودن زمان غيبت امام دوازدهم (ع) از همان صدر اسلام و زمان امامان قبلي (ع) پيشبيني شده است و از ابتدا بنا بر اين بوده كه امامت آن حضرت با غيبت طولاني همراه باشد و چنين نبوده كه غيبت تصادفاً پيش آمده باشد بلكه آن، جزء برنامهي اصلاحي امام زمان بوده و هست.
اين حقيقت وقتي در مركز اعتقاد مردم نشست و مطمئن شدند كه ظهور امام زمان (ع) مسبوق به غيبت طولاني خواهد شد طبيعي است كه با اطمينان خاطر به امامت و حيات امام معتقد شده و با قلبي محكم از يقين و ايمان در حال انتظار ظهور به سر مي برند و از بركات توسّلات به آن حضرت، سعادت دنيا و عقباي خود را تأمين مي كنند.
سبب نگارش كتاب غيبت نعماني و كمال الّدين شيخ صدوق
از جمله كتابهايي كه در باب غيبت نوشته شده كتاب«غيبت نعماني» است كه مؤلّف آن، عالم بزرگوار محمّدبن ابراهيم نعماني است كه تا اواسط قرن چهارم هجري زنده بوده است. او در مقدّمهي كتابش مي نويسد : چون مي بينم عدّهاي از مردم مسلمان دربارهي غيبت امام زمان (ع) دچار شكّ و ترديد شده اند اين كتاب را نوشتم تا با مطالعهي روايات آن كه از رسول خدا (ص) و ائمّهي اطهار(ع) رسيده است ايمان و اطمينان پيدا كنند كه غيبت آن حضرت از امتحانات الهي است و بايد تحقّق يابد و طولاني هم باشد.
همچنين مرحوم شيخ صدوق(رضوان الله تعالي عليه) كه در اواخر قرن چهارم هجري مي زيسته است كتاب«كمال الدّين و تمام النّعمة» را در همين باب نوشته است و در مقدّمهي آن راجع به علّت تأليف اين كتاب مي نويسد : ديدم جمعي از امّت مُسْلم دربارهي غيبت امام عصر(ع) به شُبهه افتاده اند مخصوصاً جريان ملاقات خود را با يكي از اهل علم و فضل در نيشابور نقل مي كند كه ديدم آن مرد فاضل هم با تشكيك مردي فيلسوف به شبهه افتاده است اين فكر در من پيدا شد كه با نقل روايات معصومين (ع) اين شبهه را از او و از ساير مردم برطرف سازم و به دلها سكونت و آرامش بخشم. به اين فكر بودم تا اينكه يك شب با حال پريشان خوابيدم و در خواب، خود را در مكّه و در حال طواف بيت ديدم در شوط هفتم مقابل حجرالاسود آمده استلام1و تقبيل2 حجر كردم، در همين حال چشمم افتاد به باب كعبه، ديدم شخص بزرگواري كه شُكوه و عظمت خاصّي داشت در كنار درب كعبه ايستاده است؛ به من الهام شد كه او امام عصر(ع) است، جلو رفتم و سلام كردم، پس از جواب سلام به من فرمود چرا دربارهي غيبت من كتابي نمي نويسي تا خاطر پريشانت آرام گيرد، هم اكنون به تو دستور مي دهم كتابي در موضوع غيبت من بنويس و غيبتهايي كه انبياي سلف داشتهاند در آن كتاب بياور.از خواب بيدار شدم فهميدم مأموريّت دارم كه بنويسم، لذا قلم برداشتم و مشغول نوشتن شدم، اين كتاب محصول آن خواب است.
ايمان ما مديون بيانات معصومين (ع) و علماي دين
حالا ملاحظه مي فرماييد در قرن چهارم كه هنوز هشتاد سال بيشتر از عمر مبارك و غيبت امام (ع) نگذشته است موضوع غيبت سبب اضطراب و شكّ و ترديد مردم شده است حال اگر ائمّهي اطهار(ع) از قبل پيش بيني هاي لازم را نداشتند و غيبت و طول مدّت غيبت را مكرّراً گوشزد و افكار را آماده براي تحمّل آن نمي نمودند و رواة و محدّثين عاليقدر شيعه بيانات معصومين (ع) را ضبط نكرده و به دست مردم نمي رسانيدند تا به امروز كه در قرن چهاردهم هستيم و متجاوز از هزار و صد سال از عمر و غيبت آن حضرت مي گذرد چه اضطراب و شكّ و ترديد شومي در ميان شيعه پيدا مي شد آنگونه كه اسم مباركش از زبانها مي افتاد و ذكر شريفش از خاطرها فراموش مي شد و حتّي ولادت و امامت و حياتش مورد شبهه قرار مي گرفت و در نتيجه چه انحراف و ضلالت و محروميّت از سعادت دامنگير امّت اسلام مي گرديد.
ولي بحمدالله چشمِ دوربين و واقع بين ائمّهي معصومين (ع) كه به اذن خدا احاطهي علمي به جميع حالات و اطوار بشر در همهي ازمنه و اعصار دارند مراقب زمان ما و ازمنهي بعد از ما بودهاند و با بيانات صريح و مكرّر، توجّه مردم را به موضوع غيبت طولاني دوازدهمين امام (ع) جلب كردند و حالت آمادگي عميق در شيعه براي تحمّل غيبت آن حضرت در دلها ايجاد كردند بطوري كه امروز كه بيش از هزار و صد سال از غيبت امام مي گذرد ما شيعيان هيچگونه شكّ و ترديدي در امامت امام خود و در حيات و سلامت وجود اقدسش نداريم و با يقين و ايمان كامل و با قلبي مطمئن به ولادت با ميمنتش، به امامتش،به حيات و زنده بودنش، به غايب بودن و طول مدّت غيبت پر از حكمت و مصلحتش معتقديم و شب و روز با حضرتش راز و نياز و توسّل داريم و به هنگام پيشامد مشكلات و پيچيد گيهاي زندگي به پناه ولايت و لطف و عنايتش مي رويم و فرياد «اَلمُسْتَغاثُ بِكَ يا مَولانا يا صاحِبَ الزَّمان» از عمق جان به سمع مباركش مي رسانيم و متقابلاً جواب مي گيريم و دست مهر و نوازشش را بر سر خود احساس مي كنيم كه با دست ولايت الهيّهاش گرهها از زندگي مي گشايد و ترقيّات روحي و معنوي از بركات وجود مقدّسش عايد ما مي شود و لذا با يقين كامل انتظار ظهور باهرالنّورش را داريم و علي الدّوام از خداي مهربان مي خواهيم كه فرج مولا و امام عزيز ما را نزديك كرده و چشمهاي ما را به نور جمال بي مثالش منوّر گرداند.
اين ايمان و اطمينان قلبي كه ما امروز در اين زمان داريم و آيندگان نيز خواهند داشت همه از بركت بيانات معصومين (ع) و زحمات علما و رواة و محدّثين عاليقدر شيعه است كه اخبار و روايات راجع به غيبت را ضبط كرده و به دست ما رسانيدهاند، «جزاهم الله عنّا و عن جميع المؤمنين خير الجزاء».
جاودانگي رابطهي هدايت خدا و انسان
اينجا به تناسب بحث راجع به امامت، تذكّراً عرض مي كنيم : مخصوصاً جوانان عزيز محترم متوجّه باشند از جمله امتيازات ما شيعهي اماميّه در ميان همهي اديان و مذاهب اين است كه ما رابطهي هدايت بين خدا و انسان را محدود و موقّت به زمان خاصّي نمي دانيم بلكه معتقديم اين رابطه عليالدّوام بايد در بين خدا و عالم انسان برقرار باشد ولي اديان و مذاهب ديگر كه اعتقاد به وجود خدا دارند طريق ارتباط خدا با انسان را منحصر به نبوّت مي دانند و نبوّت را هم محدود به زمان خاصّ و قابل انقطاع مي شناسند و لذا دين يهود نبوّت را در شريعت حضرت موسي بن عمران (ع) منقطع مي داند و دين مسيحي نبوّت را در شريعت حضرت عيسي بن مريم (ع) منقطع مي شناسد ولي دين مقدّس اسلام كه حضرت محمّد مصطفي (ص) را به عنوان خاتم النّبيين اعلام كرده و شريعت او را پايان بخش به شرايع آسماني معرّفي نموده است در عين حال رابطهي هدايت بين خدا و انسان را پس از ختم نبوّت تحت عنوان امامت تا آخرين روز عمر انسان ابقاء كرده است ولي متأسّفانه امّت اسلامي پس از رحلت حضرت خاتمالانبياء (ص) بر اثر كينه توزي هاي منافقانهي جمعي رياست طلب؛ منشعب به فرقههاي متعدّد و مذاهب گوناگون شدند و اصل امامت را به عنوان يك رابطهي هدايت الهي بين خدا و عالم انسان نپذيرفتند.
قطع هدايت يعني گمراهي و ضلالت
در ميان اين مذاهب تنها مذهب شيعهي اماميّه است كه با كمال افتخار و سربلندي مي گويد اساساً رابطهي هدايت بين خدا و عالم انسان قطع شدن ندارد زيرا انقطاع هدايت مساوي است با ضلالت و خدا منزّه از اين است كه عالَم انسان را در وادي ضلالت رها سازد، منتهي هدايت دو قسم است: «هدايت تشريعي» و «هدايت تكويني».
تشريع يعني قانونگذاري و تنظيم برنامهي زندگي كه خداوند حكيم اين كار را از طريق نبوّت و ارسال رسول انجام داده و دين مقدّس اسلام را به عنوان شريعت ختميّه براي عالم انسان و همهي ازمنه و اعصار مقرّر فرموده است.
امّا تكوين يعني ايجاد موجودات و آفرينش كائنات كه اين كار را هم آفريدگار حكيم از طريق ولايت و وساطت يك فرد انسان كامل به نام وليّ و امام به جريان انداخته است اين سنّت ثابت و تحوّلناپذير خداست كه تشريعاً و تكويناً با واسطه در عالم كار مي كند. اين حديث از امام صادق (ع) منقول است :
(أبَي اللهُ أنْ يُجْرِيَ الْأشْيَاءَ إلاّ بِأسْبَابٍ)؛3
خدا ابا دارد از اينكه كارها را بدون وسايل و اسباب به جريان بيفكند.
از باب مثال خدا قادر است يك زمين خشك شوره زار را در يك لحظه تبديل به يك باغستان سرسبز و خرّم بسازد، ولي اين چنين مقرّر داشته كه بايد باران بر زمين نرم ببارد و آفتاب بر آن بتابد و بذرافشاني كامل انجام بشود تا بدين وسيله آن باغستان بوجود آيد و همچنين خدا مي تواند از يك زن بدون شوهر بچّهاي متولّد سازد چنانكه در مورد حضرت مريم (ع) از باب ارائهي قدرت اين كار را كرده و حضرت عيسي (ع) بوجود آمده است ولي در نظام عمومي عالم مقرّر كرده كه بايد توليد نسل آدميان از طريق ازدواج مرد و زن تحقّق يابد.
در عالم تشريع هم خدا مي توانست تك تك ما آدميان را مورد وحي خود قرار داده و احكام آسماني خود را به ما القا نمايد، ولي اين كار را نكرده و سنّت حكيمانه اش اين شده كه يك فرد انساني را تحت شرايط خاصّي به پيامبري برگزيند و او را وسيلهي ابلاغ وحي خود به آدميان گرداند.
در عالم تكوين و ايجاد و آفرينش كائنات از زمين و زمينيان و آسمان و آسمانيان نيز سنّت حكيمانه اش بر اين مستقر گشته كه يك فرد انسان كاملي را تحت شرايط خاصّي كه خودش مي داند به عنوان وليّ و امام برگزيند و او را مَظْهر و مَجلاي علم و قدرت مطلقهي خود ساخته و افاضات تكويني خود را از مجراي وجود او به عالميان و آدميان تحقّق بخشد و او را حافظ نظام تكويني عالم امكان قرار دهد و اين همان «هدايت تكويني» است كه گفتيم براي هميشه و علي الدّوام بايد بين خدا و عالم برقرار باشد.
امام معصوم (ع) مظهر قدرت و هدايت حق
در اين آيه دقّت كنيد كه خدا مي فرمايد:
(وَ جَعَلْناهُمْ أئِمَّةً يَهْدُونَ بِأمْرِنا...)؛4
ما آنها را پيشواياني قرار دادهايم كه با امر و فرمان ما هدايت مي كنند...
آنگاه آيهي ديگر آن «امر و فرمان خدا» را توضيح مي دهد و مي فرمايد :
(إنَّما أمْرُهُ إذا أرادَ شَيْئاً أنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ)؛5
همانا امر و فرمان خدا اين است كه هرگاه بخواهد چيزي موجود شود به آن مي گويد موجود شو و آن هم بي درنگ موجود مي شود.
حاصل مضمون اين دو آيه اينكه خدا امام را آفريده و او را مظهر قدرت خود و مالك «كُن فَيَكُونش» گردانيده است و هدايت تكويني خود را در عالم بوسيله و وساطت او انجام مي دهد.
در آيات قرآن نمونه هايي هست كه نشان مي دهد خداوند اولياي خود را مظهر قدرت خلّاقهي خود و متصرّف در شئون مختلف عالم قرار داده است. دربارهي حضرت عيسي (ع) مي خوانيم كه خدا خطاب به عيسي (ع) مي فرمايد :
(...تَخْلُقُ مِنَ الطِّينِ كَهَيْئَةِ الطَّيْرِ بِإذْنِي فَتَنْفُخُ فِيها فَتَكُونُ طَيْراً بِإذْنِي وَ تُبْرِئُ الْأكْمَهَ وَ الْأبْرَصَ بِإذْنِي وَ إذْ تُخْرِجُ الْمَوْتي بِإذْنِي...)؛6
...تو اي عيسي، از گِل به اذن من شكل پرنده مي سازي و در آن مي دمي و او پرندهاي مي شود و به اذن من كوران و بيماران را شفا مي بخشي و به اذن من مرده ها را زنده مي كني...
دربارهي حضرت موسي (ع) مي فرمايد :
(فَأوْحَيْنا إلي مُوسي أنِ اضْرِبْ بِعَصاكَ الْبَحْرَ فَانْفَلَقَ...)؛7
ما به موسي وحي كرديم با عصايت بر پيكر دريا بزن، او زد و ناگهان دريا شكافته و براي لشكريانش تبديل به جادّه و راه شد.
(..وَ أوْحَيْنا إلي مُوسي إذِ اسْتَسْقاهُ قَوْمُهُ أنِ اضْرِبْ بِعَصاكَ الْحَجَرَ فَانْبَجَسَتْ مِنْهُ اثْنَتا عَشْرَةَ عَيْناً...)؛8
...به موسي گفتيم با عصايت بر پيكر كوه بزن ، او زد و ناگهان از كوه دوازده چشمه ي خروشان جوشيد...
حاصل اينكه خداوند حكيم همانگونه كه فيض شريعت را از طريق نبوّت به عالم انسان ابلاغ مي كند، فيض ايجاد و تكوين را نيز از طريق ولايت و وجود وليّ و امام به عالميان افاضه مي نمايد.
اين حديث از امام صادق (ع) منقول است كه فرموده است :
(نَحْنُ السَّبَبُ بَينَكُم وَ بَين اللهِ عَزَّوَجَلَّ)؛
ما هستيم آن سبب و وسيلهي بين شما و بين خداوند عزّوجل.
آنچه از بركات هستي از منبع فيّاض افاضه مي شود از طريق ما امامان به شما آدميان و ديگر عالميان واصل مي گردد. اين جملهي نوراني بسيار پرمحتوا نيز از امام اميرالمؤمنين علي (ع) در نهجالبلاغه9 نقل شده كه «يَنْحَدِرُ عَنِّي السَّيْلُ» موقعيّت وجودي من در افقي از عالم قرار گرفته است كه سيل وجود و بركات هستي از منبع فيّاض، ابتدا بايد بر قلّهي كوه وجود من بريزد و آنگاه از دامن من سرازير شود و به ظرف وجود ساير كائنات برسد. در اين وسط من رابطه بين دو اقليم واجب و ممكن مي باشم. اگر من در اين وسط نباشم اصلاً عالمي به وجود نمي آيد و همه چيز از هم متلاشي مي گردد. آري«و لَو لا الحُجَّة لَساخَت الاَرض بِاَهلها» اگر حجّت كه همان امام است در روي زمين نباشد زمين از هم مي شكافد و اهلش را در كام خود فرو مي برد و لذا حضرت رسول اكرم (ص) از آن جهت كه صاحب منصب ولايت و امامت است مجراي فيض خلقت است يعني هم راه و «رسم عبادت» و بندگي خدا را به اذن خدا تعليم عالم انسان مي كند و هم «بذر عبادات» را به اذن خدا در سرزمين جان بشر مي پروراند و ارواح آدميان را به عالم قرب رُبوبي سوق مي دهد آنگونه كه آفتاب طبيعت با تابش خود بذر گياهان را رشد مي دهد و به حدّ ثمر دادن مي رساند آفتاب ولايت نيز با تابش خود بذر عبادات را رشد مي دهد و به حدّ ثمر دادن كه لقا و رضوان خداست مي رساند.
پس حضرت رسول اكرم (ص) در زمان حياتش هم واسطهي هدايت تشريعي و هم واسطهي هدايت تكويني خدا بوده است و پس از رحلت آن حضرت كه هدايت تشريعي خاتمه يافته است و پيغمبر و شريعت ديگري نخواهد آمد، هدايت تكويني خدا از طريق اوصياي آن حضرت يعني امام اميرالمؤمنين علي (ع) و يازده فرزند معصومش همچنان باقي است و بايد تا آخرين روز عمر انسان باقي باشد تا نظام عالم محفوظ بماند.
امام زمان (ع) حامل منصب الهي ولايت و امامت
ما شيعهي اماميّه روي ادلّهي عقليّه و نقليّه معتقديم «ولايت و امامت» كه ظلّ ربوبيّت و سايهي الوهيّت است و واسطهي هدايت تكويني بين خدا و عالم انسان و عالم امكان است در هر زمان، وجود داشته از انبياء و اولياي زمان و پس از رحلت پيامبر خاتم (ص) دوازده امام معصوم (ع) هر يك بعد از ديگري آمدند و رفتند تا امروز كه حامل آن منصب الهي ولايت و امامت قيّم زمان صاحب دوران وجود اقدس امام حجّة بن الحسن المهديّ (عجّلاللهتعاليفرجهالشّريف) مي باشد كه:
(بِيُمنِه رُزِقَ الوَري وَ بِوُجودِهِ ثَبَتَتِ الاَرضُ وَ السَّماء)؛
روزي روزي خواران از كف با كفايت آن امام مي رسد و جماد و نبات و حيوان و انسان، افلاك و زمين و آسمان همه در پرتو نور وجود آن آفتاب حقيقت ثابت و برجاست كه «گر نازي كند فرو ريزند قالبها».
اگر اين آسمان سايه بر سر ما افكنده و اين زمين زير پاي ما گسترده است، اگر آفتاب بر ما مي تابد و باران مي بارد، اگر اين هوا با تنفّس در ريهي ما داخل و خارج مي شود، اگر اين قلب در سينهي ما مي تپد و نبض مي زند و...همهي اينها از بركات وجود آن يكتا گل گلزار ولايت و امامت و به تدبير و ادارهي آن ناظم نظام خلقت به اذن حضرت ربّ العالمين است. اين عقيدهي قلبي ماست كه با شير، اندرون شده با جان بيرون رود ان شاء الله.
من دگر هيچ نخواهم نه به دنـيا نه به عقبا چون تو دارم همه دارم دگرم هيچ نباشد
پيشنهادي به جوانان محترم شيعه
از جوانان عزيز محترم شيعه توقّعي كه هست اينكه در تحكيم اصول اعتقادي مذهب خود مخصوصاً «اصل امامت» كه در شرايط كنوني مورد هجمهي شديد از جانب دشمن به ويژه فرقهي وهّابيّه قرار گرفته است جدّاً ساعي و كوشا باشند و از فكر و وقت خود سرمايهگذاري كرده كتابهايي را كه راجع به امامت از ناحيهي اعاظم علماي مذهب به رشتهي تحقيق درآمده است محقّقانه مورد مطالعه قرار دهند و مطمئن باشند طيّ اين چهارده قرن آنچه لازم بوده نوشتهاند و به تشكيكات مشكّكين جوابهاي كافي و وافي دادهاند و طبيعي است كه وقتي حق روشن شد و در جان آدم نشست، ديگر هر چه مخالف آن باشد باطل خواهد بود. به فرمودهي قرآن كريم :
(...فَما ذا بَعْدَ الْحَقِّ إلاّ الضَّلالُ...)؛10
...پس از حق آيا جز ضلالت و بطلان چيزي خواهد بود...
و به فرمودهي امام اميرالمؤمنين علي (ع) :
(اِعْرِفِ الحَقَّ تَعْرِفْ اَهْلَه)؛11
حق را بشناس طرفدارانش را هم خواهي شناخت.
و اگر بدون تحقيق و بدون تحكيم اساس مذهب به سراغ تشكيكات و القاء شبهات مخالفان مذهب برويد كه اين چه گفته و آن چه گفته است؟ تا آخر عمر سرگردان مي مانيد و سرانجام بي دين و بي ايمان از دنيا مي رويد.
(اللّهمّ صلّ علي محمّد و آل محمّد و عجّل فرجهم و ارزقنا معرفتهم و محبّتهم و وفّقنا لما تحبّ و ترضي واجعل خاتمة امرنا خيراً)؛
والسّلام عليكم و رحمة الله و بركاته
1ـ لمس كردن،مسح كردن.
2ـ بوسيدن.
3ـ كافي،جلد1،صفحهي183.
4ـ سورهي انبياء،آيهي73.
5ـ سورهي يس،آيهي82 .
6ـ سورهي مائده،آيهي110.
7ـ سورهي شعراء،آيهي63.
8ـ سورهي اعراف،آيهي160.
9ـ خطبهي1.
10ـ سورهي يونس،آيهي32.
11ـ بحارالانوار،جلد40،صفحهي125.