آیت الله حسین وحیدخراسانی
در این ایام ما سه مهم داریم: یکی نسبت به خودمان، یکی نسبت به مردم، یکی نسبت به صاحب این ایام. و هر سه بحثش مفصّل است. اجمال مطلب این است: فرصتی برای شما پیش آمده که این فرصت برق آسا می گذرد و حسرت کبرایش برای فرد فرد ما می ماند، و آن این است که هر یک از شما می توانید متصدی بشوید امر هدایت نفوس را، و این کلمه گفتنش سهل است،
بسم الله الرّحمن الرّحیم
الحمد لله ربّ العالمین و صلـّی الله علی سیّدنا محمّد و آله الطاهرین سیِّما بقیـّة الله فی الارضین واللـّعن علی أعدائهم الی یوم الدّین
بحث در سند تمام شد، بحث در دلالت حدیث است، چون ایام عاشورا است، این بحث می ماند برای بعد.
در این ایام ما سه مهم داریم: یکی نسبت به خودمان، یکی نسبت به مردم، یکی نسبت به صاحب این ایام. و هر سه بحثش مفصّل است. اجمال مطلب این است: فرصتی برای شما پیش آمده که این فرصت برق آسا می گذرد و حسرت کبرایش برای فرد فرد ما می ماند، و آن این است که هر یک از شما می توانید متصدی بشوید امر هدایت نفوس را، و این کلمه گفتنش سهل است، اما به کنه مطلب رسیدن در کمال صعوبت است، تحزیز آیه نفر اهمیت امر را نشان می دهد، "فَلَوْلَا نَفَرَ". این نفر برای چیست؟ "لِيَتَفَقَّهُوا فِي الدِّينِ". خود شرح این آیه در این مجال میسّر نیست. متعلق هیئت یک ماده هست، و آن ماده مضاف است. فهم هر یک از این دو- اهل نظر تأمل کنند- چقدر دشوار است. متعلق امر تفقــّه است. باز خود تفقه یک هیئت دارد، یک ماده دارد. هم هیئت را باید فهمید هم ماده را. هیئت چیست؟ بین هیئات مختلفه هیئت، هیئت تفعـّل است. ماده ای که تحت این هیئت رفته چیست؟ فقه است. فقه امر ذات تعلق است. فقه در قرآن فهم است. این فهم متعلقش چیست؟ دین است. این دین چیست؟ این همان دینی است که "إِنَّ الدِّينَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلَامُ". این همان دینی است که ابراهیم خلیل با آن عظمت وقت بناء بیت آرزویش این بود: "رَبَّنَا وَاجْعَلْنَا مُسْلِمَيْنِ لَكَ وَمِنْ ذُرِّيَّتِنَا أُمَّةً مُسْلِمَةً لَكَ"، آن وقت کار شما تفقه در این دین است منتها این کار به این سادگی میسّر نمی شود.
افسوس که عمر گذشت، آن وقتی که توانستیم نفهمیدیم، آن وقتی که فهمیدیم نتوانستیم، خوشا به حال آنها که در وقت توانستن بفهمند.
راه رسیدن به این هدف تنها این درس و بحث نیست. چیز دیگر لازم است. آن چیست؟ اگر این برنامه را از امروز عملی کنید، خودتان انقلاب نفس را درک خواهید کرد. خوب حدیث را بفهمید. حدیث این است، "اشراف امّتی ..."، باز خود این حدیث شرحی دارد. اولا ً امّت او چه امتی است؟ "وَكَذَلِكَ جَعَلْنَاكُمْ أُمَّةً وَسَطًا لِتَكُونُوا شُهَدَاءَ عَلَى النَّاسِ". این ارزش امت اوست. شهداء بر عموم بشر، امت اویند. حالا باید دید اشراف این امت کیانند؟ آن هم اشرافی که خاتَم، سکه شرف به سینه آنها نصب کند: "اشراف امّتی حملة القرآن واصحاب اللیل". عصاره می شود در دو کلمه: شرف، آن هم شرفی که اشرف عالم او را شرف بداند در این دو کلمه جمع است، "حملة القرآن واصحاب اللیل". از امروز شروع کنید، بدون استثناء هیچ روزی بر شما نگذرد مگر با این عمل و هیچ شبی هم نگذرد مگر با آن عمل.
اما روز "حملة القرآن". "فَاقْرَءُوا مَا تَيَسَّرَ مِنَ الْقُرْآنِ"، آن اندازه که میسّر است قرآن بخوانید، ولی راه را باید جوری رفت که سریع به مقصد رسید، تمام دقائق کمال در روایات متشتـّت است، باید اینها را جمع کرد. اینجا این جمله را فرموده، جای دیگر باز فرموده چه جور حامل قرآن بشو. قرآن بخوانید، اما آن قرآن را هدیه کنید به صاحب عصر، ولیّ زمان. عمل را از خود منقطع کنید به او متصل کنید. بعد چه می کند این؟ آن بحث فنی عظیمی دارد. خود انقطاع عمل از نفس، ربط عمل به مبدأ فیض وجود، حکم اکسیری پیدا می کند که فلز را منقلب می کند. این قرآن روح را عوض می کند. این کلمه اول.
کلمه دوم "اصحاب اللیل". به هر وضعی که هست آخر شب بیدار بشوید. فکر کنید اینها را که می گویم. خوب دقت کنید. بالاترین مقام چه مقام است؟ مقامی است که خدا برای شخص اول عالم معیّن کرده. دیگر از نظر عقل و نقل غیر از این، غیر معقول است. آن وقت همچو مقامی را خدا به همچو کسی وعده داد، اما به یک خصوصیت، فرمود: "وَمِنَ اللَّيْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نَافِلَةً لَكَ عَسَى أَنْ يَبْعَثَكَ رَبُّكَ مَقَامًا مَحْمُودًا". از اینجا باید فهمید چه جور عمر ما گذشت، و راه را طی نکردیم، به این شرف نرسیدیم. "اشراف امّتی حملة القرآن واصحاب اللیل"
اگر اینچنین شدید، متصل می شود نفس به مبدأ نور. از آنجا مدد می شود. آن وقت است که خواهد بشر فهمید اثر تربیت این دین چیست. این نسخه، نسخه عملی است. به حرف تمام نمی شود. این کاری است که باید با خودمان بکنیم.
اما کاری که با مردم است، که این فرصتها از دست نرود. سعی کنید در این دهه که بهار حیات دلها است، به هر قیمتی که هست، این دو کار را انجام بدهید، که بالاتر از این دو پیش خدا هیچ عملی نیست: عمل اول این است که یک گمراه از خدا را به خدا برگردانید. عبد آبق از این مولا را برگردانید به عبودیت او. این کلمه اول.
کلمه دوم این است که یک کسی که امام زمانش را گم کرده، او را با امام زمانش آشنا کنید. مجالستان را منحصراً در این دو کلمه صرف کنید. ارزش این دو تا هم به این حد است. این بخت را نبازید، از دست ندهید. اول آن قرآن و لیل را عملی کنید، بعد متصدّی هدایت مردم بشوید. آن وقت اثرش این است: اگر یک گنهکار را از گناه توبه بدهید، اگر یک بیگانه از امام زمان را با امام زمان آشنا کنید، اجرش ثواب صد سال که همه روزها را روزه بگیرید، شبها تا به صبح به عبادت قیام کنید اغتنموا الفرص، این فرصتها از دست نرود.
اما مطلب سوم: وظیفه ما نسبت به صاحب این ایام چیست؟ هیچ فهمیدیم چه خونی ریخته شد؟ هیچ دانستیم چه کسی کشته شد؟ شیخ طوسی، شیخ صدوق، ابن قولویه این روایت را نقل کردند. مختصری از این روایت بس است، چون او کجاست؟ خود او کجاست؟ کسی خبر ندارد، آن اندازه که ما می توانیم بگوییم، این است، خوب از اینجا بقیه را بخوانید، این نصّ حدیث صحیحی است که مثل شیخ انصاری در موارد احتیاطِ در نفوس بر طبق سندِ این حدیث فتوا می دهد.، در این حدیث مسئله این است، "اشهد..." این کلمه حجّت خدا است، زبانی که عصمت اش تضمین شده، "اشهد انّ دمک سکن فی الخلد"، شهادت می دهم خون تو در خلد مسکن کرده. کیست که بفهمد حسین بن علی کیست؟ خُلد کجاست؟ در آن ملأ اعلی که مرکز قدّیسین عالم است، خون او زینت آن عالم است. کسی که جسمش آنجاست، روحش کجاست؟ کیست که بفهمد که کشته شد؟ چه جور کشته شد؟ برای چه کشته شد؟ فرمود به حسین بن ثویر، امام ششم: ای حسین! آن کسی که برود به زیارت او...، از اینجا باید فهمید مطلب چیست؟
ما در حدّ این نیستیم که خود او را بشناسیم. باید نگاه کنیم ببینیم آن آخرین مرحله ای که شعاعِ وجود او تابیده به کجا رسیده، بعد کشف کنیم، که آن آفتاب چیست و کجاست. وقتی شعاعش به زائر قبرش می خورد، این است. فرمود: پیاده اگر بروی، به هر قدمی یک حسنه برایت می نویسند، یک سیّئه محو می کنند، سواره بروی، به هر جا که سم اسبت برسد، به هر قدمی باز یک حسنه ثبت، یک سیئه محو. اینها معنی دارد، یعنی از آنجا تصفیه ات می کنند، تجریدت می کنند، تا لیاقت پیدا کنی. آنی که بهت انگیز است این است، فرمود: وقتی رسیدی به درِ حائر، به در حرم که رسیدی، خدا تو را از مفلحین قرار می دهد.
خود من هنوز متحیّرم چه خبر است؟ وقتی رسیدی به در حرمش می شوی از مفلحین. یعنی چه از مفلحین؟
رجوع کنید به قرآن ببینید به افلاح رسیدن چه شرائطی دارد، بعد بفهمید این دستگاه چه دستگاهی است. سوره مؤمنون را بخوانید: "قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ" اما چه کسانی؟ "الَّذِينَ هُمْ فِي صَلَاتِهِمْ خَاشِعُونَ". با آن خصوصیات تا برسد به اینجا "وَالَّذِينَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ". وقتی به اینجا رسید، می شود از مفلحین. این مقام به قدری عظیم است.، "ذَلِكَ الْكِتَابُ لَا رَيْبَ فِيهِ هُدًى لِلْمُتَّقِينَ ، الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ وَيُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ يُنْفِقُونَ ، وَالَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِمَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ وَمَا أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِكَ وَبِالْآخِرَةِ هُمْ يُوقِنُونَ ، أُولَئِكَ عَلَى هُدًى مِنْ رَبِّهِمْ وَأُولَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ". به یک زیارت او به در حائر رسیدن می شود از مفلحین، این چه اکسیری است که اینجور منقلب می کند. مبدّل می کند آهنی را به طلای احمر، که قدم زده در راه قبر او. بعد مهم این است. در این دقائق فکر کنید.
فرمود: وقتی از مناسکت فارغ شدی، آنجا حجّ بیت است، با این افتراق که آن حج، حج بیت است، اینجا حج خود خدا است. حج، قصد است، مقصد در آنجا عبارت است از کعبه، اما مقصد در این زیارت خود خدا است، چون به نصّ صحیح "من زار الحسین کان کمن زار الله فی عرشه"، پس از حج خدا که فارغ شدی، بعد چه می شود؟ آنی که محیّر العقول است این است، فرمود: وقتی از مناسکت فارغ شدی، خدا می نویسد تو را از فائزین. دیگر از مقام مفلحین، از در قبر او به بالا سر او منقلب می شود به فائزین. آن وقت مقام فائزین چیست؟ متن کلام خدا را باید دید، تا حدیث را فهمید.
"الَّذِينَ آمَنُوا...". حالا ببینید، چه دقائقی است، چه شرائطی است، تا برسد به اینجا. "الَّذِينَ آمَنُوا وَهَاجَرُوا". این کلمه دوم، "وَجَاهَدُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنْفُسِهِمْ أَعْظَمُ دَرَجَةً عِنْدَ اللَّهِ وَأُولَئِكَ هُمُ الْفَائِزُونَ". مقام فائزون این مقام است. "يُبَشِّرُهُمْ رَبُّهُمْ بِرَحْمَةٍ مِنْهُ وَرِضْوَانٍ وَجَنَّاتٍ لَهُمْ فِيهَا نَعِيمٌ مُقِيمٌ ، خَالِدِينَ فِيهَا أَبَدًا إِنَّ اللَّهَ عِنْدَهُ أَجْرٌ عَظِيمٌ". آن وقت این مرحله که مرحله کمال سعادت بشری است، در گرو بالای سر قبر حسین بن علی است.
کسی که اینجور منقلب می کند زیارت قبرش، آیا روز قیامت آن وقتی که مادرش آن هم با آن پهلوی شکسته، با آن بازوی ورم کرده، آن پیراهنی که به همچو خونی آغشته، بر سر بیندازد، چه خواهد شد؟ و چه خواهد کرد؟
این است که این مملکت باید امسال یکپارچه بشود "یا حسین". باید سرتاسر این مملکت، شیون، صیحه در عزای یک همچو کسی... . عالمی منقلب است. مردم خیال می کنند، این عزاداری ها در حدّ افراط است، عقل کجا، شعور کجا؟ هر چه هست تفریط است. واقعه واقعه ای است که نصّ صحیح این است، بر او گریه کرد جمیع الخلائق. "بکت السماوات السبع". سماوات سبع بر او گریه کرد. "بکت السماوات السبع والارضون السبع، وما فیهنّ و ما بینهنّ، وما یُری وما لا یُری".
مردم باید بیدار بشوند. ابن حجر هیتمی تصریح کرده، تمام رجال عامّه - آنها که اهل حدیث اند و نظرند- ضبط کردند که: وقتی سر او بالای نیزه رفت، در تمام زمین هر جا سنگ از کره برداشتند، خون جوشید.
وظیفه مردم در ایام عاشورا چیست؟ ای شیعه علی بن ابی طالب به این لاطائلات گوش ندهید. اگر دستتان از دامن او کوتاه شد، خسر الدنیا و الآخرة اید. این دین، این توحید، این قرآن، فقط زنده به خون اوست. اوست که با این قدم، با این عمل، کاری کرد که تا روز قیامت این دین آسیب نبیند. "وأوضح بك الكتاب... وأوضح بك الكتاب". پرده از چهره ی قرآن او برداشت. ایمان و دین را او زنده کرد.
چرا صد و بیست و چهار هزار پیغمبر مثل پروانه دور قبرش می گردند؟ چون اگر عاشورای او نبود، آنچه انبیاء، آنچه مرسلین آورده بودند به باد فنا رفته بود.
اللهم صلّ وسلـّم علیه، صلاة دائمة، اللهم صلّ علی الحسین وعلی علیّ بن الحسین وعلی اولاد الحسین وعلی اصحاب الحسین.