آیت الله حسین وحیدخراسانی
بحث در حكمت قرآن بود ولي چون هفتهي آينده شهادت اعظم المبينينِ قرآن است و سيد المفسرينِ اين كتاب؛ كسي كه اگر او نبود حقائق و معارف و اسرار شريعت غرائي كه عصارهي بعثت تمام انبياء است، به اوهام و به اقيسهي ظنيه محو و باطل ميشد؛ كسي كه مذهب بشريت را كه در آن مذهب برود تا به خدا برسد، ترسيم كرد و شد رأس مذهب جعفري.
بسم الله الرحمن الرحيم
الحمد لله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين سيما بقية الله في الارضين و اللعن علي اعدائهم الي يوم الدين
بحث در حكمت قرآن بود ولي چون هفتهي آينده شهادت اعظم المبينينِ قرآن است و سيد المفسرينِ اين كتاب؛ كسي كه اگر او نبود حقائق و معارف و اسرار شريعت غرائي كه عصارهي بعثت تمام انبياء است، به اوهام و به اقيسهي ظنيه محو و باطل ميشد؛ كسي كه مذهب بشريت را كه در آن مذهب برود تا به خدا برسد، ترسيم كرد و شد رأس مذهب جعفري.
القابي كه او دارد جنبهي الهي دارد. امام چهارم زين العابدين تعبيرش اين است: "اسمه... اسمه عند اهل السماء الصادق"؛ كسي كه اين مقام را دارد: اسمش آسماني است، تا برسد به رسم؛ علامت او از آسمان معين ميشود، تا برسد به شخصيت او.
يكي از القاب آن حضرت، منجي است. فهم اسرار اين اسماء براي كسي ميسر ميشود كه احاطه پيدا كند به همهي افكار و آراء، و بعد نظر كند به احاديث رسيدهي از آن حضرت، آن وقت ميفهمد يعني چه: "المنجي جعفر بن محمد". نجات داد... نجات داد. چرا نجات داد و كی را نجات داد و از چه نجات داد؟ او منجي است چون آن ديني كه "إِنَّ الدِّينَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلَام، نجات داد از اوهام، چه اوهامي.
تأمل در عقائد مذاهب، غير از مذهب حق، خلاصهاش احدي الكلمتين است نسبت به مبدأ عالم: يك طرف تعطيل، يك طرف تشبيه؛ اوست كه از گرداب تعطيل و از مهلكهي تشبيه كه حتي ائمهي مذاهب در آن گرداب دست و پا ميزنند، بشر را نجات داد و مردم را به الهي رساند[که] "خارج عن الحدين: التعطيل والتشبيه".
بيانات او در اوصاف خدا، در اسماء خدا، در آنچه ظرفيتِ فهمش براي بشر بود، محير العقول هر حكيمي است؛ كسي كه از آن حقيقتي كه اعلي الحقائق است، كنار درياي علمش اغتراف كردند تا به اينجا[که] شاگردي از مكتب او در آمد مثل محمد بن مسلم- و ما ادراك كه اين مرد كه بود- مثل هشام، از اين طرف از محضر او جابر بن حيان بهره برد [و] رسيد به جايي كه به تعليم او اكسيري ساخت كه قطرهاش قنطار را طلاي احمر ميكرد. اين است جعفر بن محمد.
اگر مي گذاشتند لب باز كند آيا در علوم الهي، در فنون طبيعي، به بشر چه ميآموخت؟ اوست تنها كسي كه از انحراف مفوضه و از انحراف مجبره امت را نجات داد و اين راه را باز كرد: "لا جبر ولا تفويض بل امر بين الامرين" و در آن امر بين الامرين چه غوغايي كرد؛ اوست كسي كه در اصول از مبدأ تا معاد... از مبدأ تا معاد، و در اين بين تمام برزخي كه هست مبين كرد. اين از جهت علمي.
از جهت عملیِ بشر، از طهارت گرفت، تمام ابواب عبادات. كيست كه بفهمد كار او و انجاء او را. آن وقت فهميده ميشود كه فقه مالكيه، فقه حنفيه، فقه شافعيه، فقه حنبليه مطالعه بشود، بعد روشن بشود [او] در عبادات چه كرد، در عقود چه آورد، در ايقاعات چه كرد، در احكام: در احكام از قضا، شهادات، حدود، ديات، چه براي فقهاء عالم آورد و همه را از گرداب قياس و استحسان و آن مهلكهاي كه "إِنَّ الظَّنَّ لَا يُغْنِي مِنَ الْحَقِّ شَيْئًا" او نجات داد. اين كار دنيوي او است.
تجلي اين "المنجي" اينجا نيست؛ تجلي اين اسم در آن مهلكهي عظمي است، در قيامت كبري است.
بالاترين معضلهاي كه اولين و آخرين درآن گرفتار اند، چيست؟ آني كه تمام عارفين بالله نگران آن هستند اين است كه آيا آخر، كتاب به كدام دست داده ميشود، آيا به دست راست يا دست چپ. تمام عقبهاي كه همهي بيدار دلها، نه ماها، آنهايي كه فهميدند قيامت چيست، آنهايي كه سورهي واقعه را خوب درك كردند، "إِذَا وَقَعَتِ الْوَاقِعَةُ ، لَيْسَ لِوَقْعَتِهَا كَاذِبَةٌ ، خَافِضَةٌ رَافِعَةٌ ، إِذَا رُجَّتِ الْأَرْضُ رَجًّا ، وَبُسَّتِ الْجِبَالُ بَسًّا ، فَكَانَتْ هَبَاءً مُنْبَثًّا"، آن روزي كه "إِذَا وَقَعَتِ الْوَاقِعَةُ ، لَيْسَ لِوَقْعَتِهَا كَاذِبَةٌ ، خَافِضَةٌ رَافِعَةٌ"، همه در اين خفض و رفع حيران و نگران هستند. خفض به كجا، رفع به كجا؟ خفض به اسفل سافلين، رفع به اعلی عليين. اين است نگراني براي اهلش، نه براي ما.
آن وقت، روزي كه جبال ميشود هباء منبث، ذرات پراكنده در نور آفتاب را ديديد، كوهها به يك صيحه اين چنين ميشود. همچو روزي است: "يَا أَيُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّكُمْ إِنَّ زَلْزَلَةَ السَّاعَةِ شَيْءٌ عَظِيمٌ ، يَوْمَ تَرَوْنَهَا..."، اينها کلمات خداست آن هم به عقل کل. "يَوْمَ تَرَوْنَهَا تَذْهَلُ كُلُّ مُرْضِعَةٍ عَمَّا أَرْضَعَتْ وَتَضَعُ كُلُّ ذَاتِ حَمْلٍ حَمْلَهَا وَتَرَى النَّاسَ سُكَارَى وَمَا هُمْ بِسُكَارَى وَلَكِنَّ عَذَابَ اللَّهِ شَدِيدٌ". آن وقت يك همچو روزي در همچو غوغايي همهي نگراني اين است كه آيا آن دفتر عمل به كدام دست داده ميشود، چون اصحاب اليمين[هست و] اصحاب الشمال. آن هم چه كتابي، "مَالِ هَذَا الْكِتَابِ لَا يُغَادِرُ صَغِيرَةً وَلَا كَبِيرَةً إِلَّا أَحْصَاهَا"، همچو كتابي، اولين و آخرين نگران هستند آيا به اين دست داده ميشود يا به اين دست. اگر به اين دست داده بشود چيست، اگر به اين دست داده بشود"فِي عِيشَةٍ رَاضِيَةٍ ، فِي جَنَّةٍ عَالِيَةٍ ، قُطُوفُهَا دَانِيَةٌ. اين براي كيست؟ براي كسي كه أُوتِيَ كِتَابَهُ بِيَمِينِهِ". اما اين طرف گفتني نيست تا ميرسد به آن جا: "خُذُوهُ فَغُلُّوهُ ، ثُمَّ الْجَحِيمَ صَلُّوهُ ، ثُمَّ فِي سِلْسِلَةٍ ذَرْعُهَا سَبْعُونَ ذِرَاعًا فَاسْلُكُوهُ" . اين هم سرنوشت كسي است كه آن كتابي كه"لَا يُغَادِرُ صَغِيرَةً وَلَا كَبِيرَةً" در دست چپ اوست. آن وقت در همچو وقتي آن دست نجات از آستين كی در ميآيد؟ اين جا است كه بايد جعفر بن محمد را شناخت.
اين روايت از امام هشتم است تا ميرسد به خود خاتم النبيين. بيان رسول خدا در اين حديث اين است: "من احب ان يلقي الله..." آنهايي كه اهل نظر و دقت هستند، در فقه حديث تأمل كنند، چون وقت شرح و بيان نيست. "من احب ان يلقي الله...، کيست كه لا يحب؟ احدي از قلم نميافتد. "من احب ان يلقي الله عز وجل ويعطيه كتابه بيمينه"، خدا را ملاقات كند هر كس دوست دارد و خدا خودش كتاب او را، آن كتاب را به يمين او بدهد "فليتوال جعفر بن محمد الصادق". آن جا با اين مطلب روشن ميشود يعني چه يك لقب او منجي است. آن گرداب و آن مهلكهاي كه اولين و آخرين در آن مهلكه گرفتار هستند، منجي و نجات، جعفر بن محمد و مذهب او است.
اين است وظيفهي همهي شما: وظيفهي هر كس که بر سر سفرهي او نشسته- اين حوزات علميه، اين ائمهي جماعات- اين است كه در شهادت او غير از گذشته رفتار كنند؛ حد و عظمت مطلب را درك كنند، بفهمند چه حقي بر گردن ما او دارد، اگر او نبود ما كجا از خدا، از پيغمبر، از معاد، از نماز، از روزه، تا برسد به تمام ابواب نكاح و طلاق چه داشتيم؟ چه بوديم؟ كی بوديم؟ اين حق بايد احقاق بشود. در مساجد حد اقل سه شب، هر مسجدي امام جماعتي كه دورهي سال به اسم او اين جا زندگي كرده و فردا هم چشمش به دست او است، بايد در هر مسجدي در مملكت مجلس تشكيل بشود حد اقل سه شب،[و] فضائل او، مناقب او براي اين مردم تشريح بشود تا بفهمند رهين منت كي هستند. وقتي مادرشان به آنها ياد داد: مذهب از کی داری بگو از امام جعفر محمد صادق، او را بشناسند. وظيفهي اهل تبليغ اين است كه در بلاد منتشر بشوند و اين حقائق را به مردم برسانند.
روز شهادت او بايد يک مملكت يكپارچه عزا بشود، مردم بايد بفهمند كه امام زمان نگران است، اگر از اين طرف نظر كند به آن هيئتها در خيابانها، از يک طرف نظر كند به آن قبر خراب شدهاي که همچو گنجينه ای در آن نهفته اما آن روز زائر ندارد، آن شب، شمع و چراغ ندارد، خود اين مرهمي بر قلب ولی عصر است.
هفتهي آينده دو روز اين درس تعطيل است، چون عدهاي از اهل فضل همت کرده اند بروند به بلاد و اين عَلَم را سر پا کنند و مردم بايد بدانند كه يك دعاي اوست كه اين مملكت را نجات ميدهد.
اين كلمه ختام مطلب است، چه بايد گفت؟ عالم شافعي تعبيرش اين است:"ومناقبه كثيرة تفوق عدد الحاسب ويحار في أنواعها فهم اليقظ الكاتب". اين قدر فضائل و مناقبش بسيار است كه اصلا حسابگر از شماره عاجز است، در انواع آن فضايل فهم هر بيداري متحير است.
اين قضيه كه الآن ميگويم مخالفِ معاندِ مذهب نقل ميكند:
اخرجه الطبراني از ليث بن سعد، گفت به حج بيت رفتم، از نماز عصر در مسجد فارغ شدم، رفتم به كوه ابي قبيس كه تنفسي بكنم، بالاي كوه ديدم كسي نشسته، كنارش نشستم، گفت: يا رب يا رب يا رب. بعد از رب گفت: يا حي يا حي يا حي. اين اسماء را مكرر گفت. آخر هم گفت: بارالها! انگور ميخواهم تو به من برسان، لباس ميخواهم تو مرا بپوشان. فما استتم كلامه، بهت آور است، هنوز كلامش تمام نشده بود ديدم يك سلهي انگور كنارش هست، دو جامه هم اين طرف است كه مثل آن دو جامه در دنيا نديده بودم، مثل آن انگور هم نه ديده بودم نه اصلا در زمين انگوري بود. در همچو وقتي آمدم كنارش، گفتم: مرا هم شريك كن، فرمود بيا. نشستم، از انگور برداشت، من هم برداشتم... مهم اين است گفت هر چه برميداشتيم پر مي شد جايش. بعد كه انگور را تناول كرد، آن دو جامه را يكي را ردا كرد يكي را ازار كرد. بعد حركت كرد او جلو من هم پشت سرش، من متحيرم كه اين كيست كه يطعمه ربه ويلبسه ربه، هم خدا اطعامش ميكند هم خدا ميپوشاندش. اين چه نفسي است كه گفت: يا رب يا حي، از مائده جنت فردوس اين غذا و از ملأ اعلا اين لباس پيدا شد. از كوه فرود آمديم وارد جمع شديم، مهم اين است: گفت برخوردم به يکی، گفت: يا بن رسول الله من عريانم من را بپوشان، آن دو پرده را که داشت به او داد. عجيب اينجاست : خبر داشت كه برميخورد به آن عريان و او تمنی لباس می کند، آن جا از خدا لباس خواست. اين است عظمت. بعد كه جامه را داد گفتم: اين كيست؟ گفت: اين جعفر بن محمد صادق است.
دعاي او اين است نفس او اين است. اگر روز شهادت او اين مملكت قيام كند، اين حوزههاي علميه اين کبريا را بگذارند جلوي اين مردم در عزا او همگي بيايند، يك دعاي او گره از كار همهي اين خلق باز ميكند.
اللهم صل و سلم علی وليک جعفر بن محمد، عدد ما فی علمک و ما احصاه کتابک واجعلنا من اشياعه وانصاره واتباعه.