آیت الله حسین وحیدخراسانی
حضرت آیت الله العظمی وحید خراسانی در درس خارج فقه در اهمیت روز غدیر نزد عامه و خاصه روایاتی را بیان کردند و سپس در بیان عظمت علم امیر المؤمنین علیه السلام، از نگاه قرآن و سنت، به نکات مهمی اشاره کردند.
بسم الله الرحمن الرحيم
الحمد لله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين سيما بقية الله في الارضين و اللعن علي اعدائهم الي يوم الدين
زمان و مكان هر دو ظرف اند، از خود چيزي ندارند. كسب مزيت در اثر مظروف آن ظرف است. خود زمان اگر مورد تعظيم شد از آن تعظيم بايد عظمت مظروف را درك كرد.
فردا[روز غدیر] زماني است كه نه ظرف، نه مظروف، نه قابل درك است، نه قابل وصف؛ منتها تذكر در حد اين است كه هر حكيم نابغي در حكمت و هر فقيه راسخي در فقاهت، فقط به قصور و تقصير خودش پي ببرد. تعرض در اين حد است.
روزي كه اتفقت كلمة العامة والخاصة و آنچه بهتآور است اين است كه خليل- امام لغت- اين كلمه را گفت، گفت: فضليت هر كسي را يا بايد دوست بگويد يا دشمن؛ غير از اين دو نيست، دوستان از ترس، دشمنان از حسد فضائل را مخفي كردند، اما او كه بود كه فضائلش شرق و غرب عالم را غرق كرد.
تاريخ را اگر كسي به دقت بخواند، ميفهمد چه بود و چه شد، و اين روز چه جور بنابر كتمانش بود و بعد انقلب به ظهوري كه خطيب بغداد در جلد هشتم تاريخ بغداد- كه كتاب او مرجع متبحرين از محدثين عامه و محققين از مورخين اهل سنت است- در جلد هشتم نسبت به فردا اين حديث را، آن هم از ابي هريره، نقل ميكند، و متن حديث اين است و عنايت در كلمه به كلمهاي است كه بعد از اين همه ابرها، اين خورشيد همه را آب كرد و به قلم مخالفين، اين جور ثبت شد، هم در تاريخ هم در حديث.
من صام... - وقت نيست فقط ترجمه را ميگويیم- كسي كه روزه بگيرد روز هيجدهم ذي الجحه را، كتب له، نوشته ميشود براي او صيام ستين شهرا؛ روزهي آن روز برابر است با روزهي شصت ماه. وهو يوم غدير خم، لما اخذ النبي يد علي بن ابي طالب، فقال: الست...، آيا من نيستم ولي مؤمنين. اول اقرار گرفت. قالوا: بلي يا رسول الله! قال من كنت مولاه فعلي مولاه. استثناء ديگر نيست. اين بيان فقيهي محدثي مورخي كه مقبول كل، عند الكل، جامع كل است.
فقال عمر بن الخطاب: بخ بخ لك يا بن ابي طالب، اصبحت مولاي و مولا كل مسلم. اين نه كافي است نه تهذيب. فانزل الله... - معجزه اين است- فانزل الله: "الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلَامَ دِينًا". اين تجلي آن روز و صاحب آن روز؛ بعد از آن همه ظلم و جنايت، روزگاري گذشت و از پشت ابر بيرون آمد و اين چنين تلألؤش از كتاب و سنت عالم را گرفت.
اما خاصه: اين روايت از ابي نصر بزنطي است كه از اصحاب اجماع است، عن الرضا: والمجلس غاص بأهله- همهي حديث فرصت نيست، يك قسمتش اين است- فتذاكروا يوم الغدير. بعد كه نوبت به آن حضرت رسيد، فرمود: ان الله تعالي يغفر لكل مؤمن ومؤمنة ومسلم ومسلمة- در آن روز- ذنوب ستين سنه . ظرف از اين مظروف چه گرفته كه هر مؤمني، هر مؤمنهاي، هر مسلمي، هر مسلمهاي، فردا[روز غدیر] گناه شصت سالش آمرزيده ميشود.
بعد فرمود: آزاد ميكند من النار. اهلش بايد بفهمند: بالاتر از ماه رمضان زماني نيست: "شَهْرُ رَمَضَانَ الَّذِي أُنْزِلَ فِيهِ الْقُرْآنُ "، شهر الله، دعيتم فيه الي ضيافة الله، اما آن ماه با شب قدرش، با آن ليلهاي كه "لَيْلَةُ الْقَدْرِ خَيْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ" ، با شب فطرش كه شب فطر، شبي است كه خدا از همهي مهمانها در شهر صيام پذيرايي كند، ولي غوغاي فردا به اين حد است كه هم آن ماه، هم ليلة القدرش ،هم ليلة الفطرش، همه در شعاع خورشيد روز غدير محو شده و آنچه عقل را مبهوت ميكند اين است:
خدا آزاد ميكند از نار در روز غدير، ضِعف، دو برابر آنچه اعتق في شهر رمضان و در ليلة القدر و در ليلة الفطر، والدرهم فيها... درهم حد تضاعفش اين است: "مَثَلُ الَّذِينَ يُنْفِقُونَ أَمْوَالَهُمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ كَمَثَلِ حَبَّةٍ أَنْبَتَتْ سَبْعَ سَنَابِلَ" ، حد اين است، اما در آن روز غوغاي انفاق به حدي است كه قابل وصف نيست. - چون وقت نيست...- والله... اين بيان علي بن موسي است: و الله لو عرف الناس فضل هذا اليوم...، معرفتِ فضيلتِ روزِ غدير، آن كسي كه قلبش ظرفِ معرفت اين روز شد به اين جا ميرسد: لو عرف الناس فضل هذا اليوم بحقيقته لصافحتهم الملائكه؛ جميع ملائكه همه دست مصافحه به اين عارف ميدهند كه اين در حدي است كه توانسته فضيلت ظرف را درك كند. اگر درك فضيلت ظرف اين جور خاصيت اكسيري دارد، درك مقام مظروف چه ميكند؟
افسوس كه عمر گذشت و كسي او را نشناخت و كسي نفهميد فردا نزديك ظهر در غدير خم چه اتفاق افتاد كه خداوند متعال به آن پيغمبري كه عظمتش در درگاه او به حدي رسيد كه گفت: "سُبْحَانَ الَّذِي أَسْرَى بِعَبْدِهِ لَيْلًا مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ إِلَى الْمَسْجِدِ الْأَقْصَى" و برد او را، بر بساط قربش نشاند، تا جايي كه "دَنَا فَتَدَلَّى ، فَكَانَ قَابَ قَوْسَيْنِ أَوْ أَدْنَى"، آن وقت "أوْحَى إِلَى عَبْدِهِ مَا أَوْحَى" ،اين قدر لطف اما نسبت به فردا فرمان آمد: "يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ". اين جا بايد فهميد فردا چه روزی بود و چه واقعهاي افتاد.
بعد كه آن خطبهي غراء را خواند و آفتابي ماهتابي را سر دست بلند كرد و با مردم آن جور احتجاج كرد، جبرئيل نازل شد: "الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ..." ،امروز پسنديدم اسلام را؛ تا او نبود نه اسلام مرضي خدا بود، نه نعمت تمام بود، نه دين كامل بود.
يك حديث است اگر وقت باشد...
يك حديث است كافي است. اين حديث حديثي است كه از جهت فن فقاهت و علم درايت، هر كس به قواعد رجال، به درايت حديث، به روايت حديث، محيط باشد، درك ميكند چه حديثي است. اولا: قلت وسائط، چون به حسب احتمالات رياضي هر چه واسطه كمتر، حساب احتمالات رياضي از جهت تخطی از واقع کمتر. اين جهت اولي. جهت ثانيه: عظمت روات حديث: علي بن ابرهيم -امام المفسرين والمحدثين، شيخ شيخ الطائفه الكليني- عن ابيه - ابراهيم بن هاشم موثق به توثيق مسلم حتي از شهيد در مسالك- عن ابن ابي عمير- از اصحاب اجماع- از عمر بن اذنیه- موثق به توثيق همهي قدماء به عنوان عين ثقة وجه من وجوه الطائفه-. سند همچو سندي، عن ابي عبد الله عليه السلام. كيست مظروف؟ از اين حديث بايد فهميد. قرآن را بخوان: "قَالَ الَّذِي عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْكِتَابِ". وقتي عفريت گفت: تخت بلقيس را حاضر ميكنم قبل از اين كه از جايت برخيزي، اين بيان خداست:" قَالَ الَّذِي عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْكِتَابِ" ، من آن قدرت را دارم و آن علم را كه به قدري كه پلك بالاي چشمت، يا سليمان، به پايين برسد، تخت بلقيس را حاضر ميكنم. گفت و اين كار را انجام داد.
حالا رأس و رئيس مذهب در مقام مقايسه، بيانش اين است: "قَالَ الَّذِي عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْكِتَابِ". او گفت: عنده فقط "علم من الكتاب" است اما اين عنده "علم الكتاب" است. الذي عنده علم الكتاب هو امير المؤمنين. اين جمله اشاره به آن آيه است. فقه حديث اين جاست. اين است كه عقل مبهوت ميشود: "قُلْ كَفَى بِاللَّهِ شَهِيدًا بَيْنِي وَبَيْنَكُمْ وَمَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتَابِ". به كجا رسيد كه يك شاهد براي خاتميت شد خدا، شاهد دوم شد علي مرتضي. "قُلْ كَفَى بِاللَّهِ شَهِيدًا بَيْنِي وَبَيْنَكُمْ وَمَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتَابِ". الذي عنده علم الكتاب هو امير المؤمنين، وسئل عن الذي عنده "علم من الكتاب" اعلم ام الذي عنده "علم الكتاب"؟ بعد سؤال شد از امام: آن كسي كه تخت بلقيس را به يك چشم به هم زدن حاضر كرد علم او بيشتر است يا علم علي كه عنده علم الكتاب؟-اين بيان ختم كلام است:- فقال: ما كان علم الذي عنده علم من الكتاب عند الذي عنده علم الكتاب؛ هرگز نبوده علم آن كسي كه عنده علم من الكتاب است در مقابل آن كس كه علم الكتاب نزد اوست الا به قدر ما تأخذ بعوضه بجناحها من ماء البحر؛ به قدري كه يك پشه با بالش آب از دريا بردارد علم آن كسي كه تخت بلقيس را به يك چشم بهم زدن حاضر كرد در مقابل علم علي اين قدر است. اين است.
چه بود اين بحر بيپايان. وقتي موسي و خضر به هم رسيدند با آن غوغا، با آن علوم مكنونه، او مستغرق در تورات، او غرق در آن اسرار، يك وقت ديدند مرغي آمد كنار دريايي كه هر دو نشستند، با منقار يك قطره برداشت انداخت يك طرف، يك قطره برداشت انداخت يك طرف، هم موسي ماند هم خضر، آنهايي كه حلّال همهي مشكلات بودند واماندند. ملکی نازل شد، گفت: خواست به شما بفهماند كه بعد از شما پيغمبري ميآيد، جانشيني دارد كه علم تو كه موسي بن عمراني و علم تو كه خضر نبي هستي و علم تمام اولين و آخرين در مقابل علم او به قدر اين قطره به اين درياست.
تاریخ: 23-08-1390 شمسی، 17-12-1432 قمری
مکان: مسجد اعظم قم