Menu

یکی از ارادتمندان و مقلّدین حضرت آیت الله العظمی سید احمد خوانساری می گوید: من و ایشان مسافرتی کردیم از تهران به ساوه، رفت و برگشت را با اتوبوس بودیم، در راه برگشت که من در کنار ایشان نشسته بودم یکی از ارادتمندان و مقلّدین حضرت آیت الله العظمی سید احمد خوانساری می گوید: من و ایشان مسافرتی کردیم از تهران به ساوه، رفت و برگشت را با اتوبوس بودیم، در راه برگشت که من در کنار ایشان نشسته بودم، آقا خیلی آرام فرمودند: حاج میرزا حسن، عرض کردم بله آقا جون، فرمودند: هوا نشان می دهد که به نماز مغرب نزدیک می شویم، این اتوبوس اگر بخواهد با همین سرعت حرکت کند قریب یک ساعت و نیم از نماز مغرب می گذرد و ما به تهران می رسیم و از فضیلت نماز اول وقت محروم خواهیم شد.
خداوند هم از ما نماز اول وقت خواسته است، اگر مقدور است شما بروید و از راننده تقاضا کنید که درگوشه ای نگه دارد تاما نماز بخوانیم و دوباره سوار شویم، من نمی دانستم چه بگویم زیرا در آن زمان راننده ها کم بودند، و به همین دلیل دارای احترام خاصی بودند وقتی که پشت فرمان می نشستند گویا پادشاهانی هستند که فرمان مملکتی را به دست گرفته اند خصوصاً بعضی از آنها انسانهای بددهن و بدزبانی بودن، و حرمت افراد را نگه نمی داشتند و به راحتی اهانت می کردند.
لذا به همین جهت به حضرت آیت الله خوانساری عرض کردم: آقا جون بعضی از اینها شخصیت ندارند، اگر هم بگویید گوش نمی دهند، و بی خودی آبروی خود را می ریزیم. چون نگه نمی دارند، ایشان فرمودند: شما بگویید اگر نگه نداشتند، ماشین که نگه می دارد. من هم قبول کردم و عرض کردم چشم آقا جون، چون من مقلد ایشان بودم و حکمشان را بر خودم واجب می دانستم.
لذا از روی صندلی بلند شدم و با احترام به راننده گفتم اگر ممکن است در هر کجا که صلاح می دانید لحظاتی نگه دارید که ما دو نفر می خواهیم نماز بخوانیم، راننده همان طور که حدس می زدم، نگاه تندی به من کرد و گفت: چی می گی آقا، نماز می خواهیم بخوانیم یعنی چه؟ یک ساعت دیگر برو خانه ات بخوان، سپس گفت: برو بنشین سر جات.
من هم برگشتم و جریان را به حضرت آیت الله خوانساری عرض کردم و گفتم راننده ماشین را نگه نمی دارد ، ایشان فرمودند: مانعی ندارد، در عوض ماشین خودش نگه می دارد!
تا این جمله را فرمودند: دیدم که ماشین ریپ می زند و لحظاتی بعد خاموش شد و راننده مجبور گردید که به کناری بزند، ایشان فرمودند: بلند شو برویم پایین نماز بخوانیم.
ما نماز را خواندیم و برگشتیم و روی صندلی نشستیم، و در این مدت، راننده مرتب استارت می زد و خیلی سعی کرد که  ماشین را روشن کند ولی نشد، راننده لحظاتی مأیوسانه به صندلی تکیه زده و در فکر فرو رفته بود که چه کند.
خصوصاً وقتی که می دید که دو نفری نماز جماعت را برپا کرده ایم و آقا بعد از نماز مغرب، نماز عشاء را هم خواندند، سپس رو به من کرد و فرمودند: تعقیبات را برویم داخل ماشین بخوانیم، و مردم را  معطل نکنیم، از چهره راننده دریافتم که مُتنبّه شده است ولی رویش  نمی شود که عذرخواهی کند و همه افرادی که داخل اتوبوس نشسته بودند متعجبانه ما را نگاه می کردند، وقتی برگشتیم و نشستیم، حضرت آقا به راننده فرمودند: بفرمایید حرکت کنید و تا این جمله را فرمودند یک دفعه ماشین خود به خود روشن شد و راننده و بقیه مسافرین از این عمل ایشان در تعجب فرو رفتند.

حضرت امام حسن عسکری:
فقر با ما ، بهتر از ثروتمندی در کنار دشمنان ماست.
و کشته شدن با ما بهتر از زندگی در کنار دشمنان ماست.
و ما پناهگاه کسی هستیم که به ما پناه آورد.
و نور هدایت برای کسی هستیم که خواهان بصیرت از ما باشد.
و نگهبان کسی هستیم که به ما تمسک جوید.
پس هر کس ما را دوست بدارد با ما در درجات والای بهشت خواهد بود.
و آن که از ما جدا شد به سوی آتش خواهد رفت.

برو بالا