یومٌ بنو المصطَفی الهادی ذبائحُهُ
و الفاطمیاتُ أسراءٌ نوائحُهُ
روز عاشورا روزی بود که اولاد محمد مصطفی صلّیالله علیه و آله که هادی خلق بود، در آن روز مذبوح و کشته گردیدند؛ و زنان و دخترانی که از اولاد فاطمه زهرا بودند، همه اسیر و دستگیر و نوحهگر و مصیبت رسیده بودند.
یومٌ بنو المصطَفی الهادی ذبائحُهُ
و الفاطمیاتُ أسراءٌ نوائحُهُ
روز عاشورا روزی بود که اولاد محمد مصطفی صلّیالله علیه و آله که هادی خلق بود، در آن روز مذبوح و کشته گردیدند؛ و زنان و دخترانی که از اولاد فاطمه زهرا بودند، همه اسیر و دستگیر و نوحهگر و مصیبت رسیده بودند.
و سبطُ أحمد عارٍ بالعَراءِ لقیً
مرمّلٌ بالدّما جرحی جوارحُهُ
روز عاشورا روزی بود که فرزند زاده احمد مختار در آن روز، بدنش برهنه در صحرا در میان خاک و خون افتاده، اعضا و جوارحش مجروح، به قسمی که عضوی بیجراحت نداشت.
فوق القنا رأسُهُ یُهدی لکاشحه
فنالَ أقصی مناه منهُ کاشحُهُ
سر آن حضرت را بر سر نیزه نصب نمودند و از برای یزید ملعون به هدیه بردند که دشمن اهل بیت رسول خدا بود. پس آن مردود لعین از کشتن آن حضرت به منتهای آرزوی خود رسید و اظهار فرح و سرور نمود.
کم هامِ عزِّ و أیدٍ للسّماح و کم
أقدام سبقٍ بها طاحت طوائحُهُ
چه بسیار از سرهای عزت و شرافت و دستهای با جود و بخشش، و چه بسیار از قدمهایی که سبقت گرفتند در مقام کمال جمیع خلق را، هلاک نمودند آنها را حوادث و مهلکات روز عاشورا، و همگی در آن روز به نیزه و شمشیر ظالمان از پا درآمدند.
و کم حریم لأهل البیت محترمٍ
قد استحلَّ و کم صاحت صوائحهُ
چه بسیار از خیمه و خرگاه که برای اهل بیت رسول خدا صلّی الله علی و آله و از برای آنها احترام ثابت بود، مخالفین احترام آنها را شکستند و بدون اذن داخل شدند و بنای غارت گذاردند و صیحه و فریاد از اهل حریم محترم برآوردند.
مصابُ خامسِ أصحاب الکساءِ و هم
أهل العزاءِ بهم حلّت فوادحُهُ
لم یُنسَ قطّ و لا الذّکری تجدّدُهُ
أوری بند الأسی للحشر قادحُهُ
مصیبت جناب خامس آل عبا، حضرت سید الشّهداء علیه السلام هرگز فراموش نمیشود و از خاطر نمیرود. پس یادآوری و تذکر او معنی ندارد؛ زیرا که تذکر فرع فراموشی هست و فراموشی در این مصیبت نیست.
حضرت رسول خدا صلّی الله علیه و آله و علی مرتضی علیه السّلام و فاطمه زهرا سلام الله علیها و حسن مجتبی علیه السّلام در این مصیبت عظمی صاحب دعا هستند و ساعت به ساعت آتش حزن و اندوه شیعیان برافروخته میشود، و حزن و اندوه تا قیامت باقی هست و نقصان در او راهبر نیست.
کیف السّلّوّ عن المکسور منفرداً
من غیر نِسوتِهِ خلواً مطارِحُهُ
چگونه میتوان آرام گرفت در مصیبت کسی که شکستند استخوانهای او را، در حالتی که یکّه و تنها بود و معین و یاوری غیر از زنان ماتم رسیده برای او نبود، و خالی بود موضع بر زمین افتادنش از یاور و معین.
یلقی الأعادی بقلبٍ مِنهُ منقَسِم
بینَ الخیامِ و أعداءٍ تکافِحُهُ
آن بزرگوار ملاقات فرمود دشمنان دین را، با وجود آنکه قلب مبارک آن حضرت گاهی متوجّه خیمههای حرم بود و فریاد " العطش" بلند؛ و گاهی متوجه دشمنان بود که اراده قتل آن حضرت را داشتند.
واللّحظُ کالقلبِ عینٌ نحوَ نسوتِهِ
ترنو و عینٌ لقومٍ لا تبارحُهُ
چشم شریف آن حضرت، مثل قلب مطهرش، به دو سمت قسمت شده بود. یک چشم آن حضرت نظر داشت به جانب اهل حرم و زنان و دختران که بعد از شهادت اسیر و دستگیر خواهند شد، و چشم دیگر نظر داشت به جانب قوم بیحیا که از آن حضرت دور نمیشدند و دست از او بر نمیداشتند.
لهفی علیه و قد مال الطّغاه إلی
نحو الخیام و خاضَ النَقَعَ سابحُهُ
حزن و اندوده من ]تمام[ نمیشود بر حالتی که آن حضرت از بالای اسب بر زمین قرار گرفته بود و فرقه طاغیه رو به جانب حرم آورده بودند، و اسب آن بزرگوار در میان گرد و غبار بیراکب باقی مانده بود.
قال اقصدونی بنفسی واترکوا حرمی
قد حان حینی و قد لاحت لَوائحُهُ
در حالتی که آن حضرت بر روی زمین افتاده بود و لشکر رو به خیمههای آن حضرت میرفتند، میفرمود؟: ای قوم! اول قصد خود مرا نمایید و کار خود مرا بسازید و دست از اهل بیتم بردارید. به تحقیق که وقت مرگم رسیده و علامات و امارات مرگ ظاهر گردیده.