ذادوا عن الماء ظمآناً مراضعهُ
من جدهِ المصطفی السّاقی أصابعهُ
منع کردند فرقه دغا از آب مباح، تشنه جگری را که میمکید انگشتان جدش رسول خدا را که مالک حوض کوثر بود به مقتضای "انّا أعطیناک الکوثر".
ذادوا عن الماء ظمآناً مراضعهُ
من جدهِ المصطفی السّاقی أصابعهُ
منع کردند فرقه دغا از آب مباح، تشنه جگری را که میمکید انگشتان جدش رسول خدا را که مالک حوض کوثر بود به مقتضای "انّا أعطیناک الکوثر".
یعطیه إبهامه اَناً و اونهً
لسانهُ فاستوت منه طبائعهُ
رسول خدا گاهی انگشت ابهام خود را در دهان آن حضرت میگذارد، و زمانی زبان مبارک را، و آن جناب میمکید زبان رسول خدا. گوشت و پوست آن حضرت از آب دهان جدّش پرورش یافته بود.
لله مرتضعٌ لم یرتضع أبداً
مِن ثدی أُنثی و من طه مراضعهُ
جان همه شیعیان به فدای بزرگواری باد که شیر نخورد هرگز از پستان زنی و شیر دهنده او حضرت رسول بود که در قرآن، مخاطب به "طه" بود.
سرٌّ به خصّهُ باریه إذ جُمعَت
و أودعت فیه من أسری ودائعه
جناب سیدالشهداء علیهالسلام سرّی بود از اسرار خدا، مجهولالقدر در نزد خلق. خداوند عالم آن حضرت را تخصیص داده بود به رسول ختمی مآب صلّی الله علیه و آله دون سایر انبیا، زیرا که جمع شده بود و ودیعه گذارده شده بود در آن حضرت، اسرار شب معراج، به تقریباتی که در کتب مفصّله مذکور است.
غرسٌ سقاهُ رسولالله من یده
و طابَ من بعد طیبِ الأصل فارِعُهُ
آن حضرت درخت هدایت بود که رسول خدا او را غرس نموده بود و از دست مبارک او را آب داده بود. بعد از طیب اصل خود آن حضرت، نه امام فرع درخت هدایت بودند طیّبالاصل و پاک و پاکیزه بودند.
ذوت بواسقهُ إذ أظمووه فَلَم
یقطف من الثّمر المطلول یانعُهُ
منافقین تشنه گذاردند این درخت هدایت را، پس خشکید شاخههای آن درخت. و میوه بسیار نفع او که علم و حکمت و معارف ربّانی باشد، به ثمر نرسید و نگذاردند مردم از آن میوهها منتفع شوند.
عدت علیه ید الجانینَ فانقطعت
عن مجتنی ینعِهِ الزّاکی منافعُهُ
ظلم کرد بر آن شجر هدایت، دست ظالمین و آخذین ثمر به عدوان. پس منقطع شد منافع او از چینندگان میوههای طیّب و طاهر که به اهل استحقاق میرسید.
قضی علی ظمأٍ و الماء قد منعت
بمشرعات القنا عنهُ مشارعهُ
شهید نمودند آن حضرت را در حالتی که تشنه بود و منع کردند راههای آب فرات را بر آن حضرت به نیزههای خونریز و شمشیرهای تیز.
قد حرموهُ علیه فی الحیاه و من
بعدُ استحلّوا لکی تعفوا مضاجعُهُ
ای شیعیان! در حال حیات آب مباح را منع کردند و حرام نمودند بر آن حضرت. بعد از شهادتش آب را مباح و حلال نمودند بر مرقد منورش تا آنکه قبر مطهر آن حضرت را محو نماید تا آنکه کسی از شعییان نتواند به زیارت آن بزرگوار مشرف شود.
همُّوا بإطفاءِ نورالله و اجتهدوا
فی وضع قدر من الرَّحمنُ رافعُهُ
قصد نمودند و همت گماشتند تا آنکه نور خدا را خاموش نمایند. و سعی و کوشش زیاد کردند تا آنکه پست نمایند قدر و مرتبه کسی را که خداوند عالم او را بلند مرتبه قرار داده، غافل از آنکه عزیز کرده خدا بیقدر و منزلت نخواهد شد.
لم أنسهُ إذ یُنادی بالطُّغاه و قد
تجمّعوا حولَهُ و الکلُّ سامعُهُ
فراموش نمیکنم آن بزرگوار را، در وقتی که در میان میدان ایستاده بود و با آن قوم طاغی یاغی ندا میفرمود. و همه آن قوم دور آن حضرت جمع بودند و فرمایشات آن حضرت را میشنیدند.
ترجونَ جدّی شفیعاً و هو خصمُکُم
ویلٌ لمن خصمُهُ فی الحشر شافعُهُ
آن بزرگوار میفرمود: ای قوم! چگونه امید شفاعت از جدّ من رسول خدا دارید و با فرزند او جنگ میکنید؟ پیغمبر دشمن شماست. وای و عذاب بر قومی که شافع آنها در روز محشر دشمن آنها باشد.