نزت أُمیه حربٍ ثم مروان
منابراً ما لهم فیهنَّ سلطانُ
بعد از رسول خدا صلّیالله علیه و آله بنی امیه بر منابر بالا رفتند، و بعد از آنها بنی مروان حکم، و حال آنکه هیچ استحقاقی برای آنها نبود و شایسته نبود که آنها بر منبر جا داشته باشند؛ زیرا که منابر جای اشخاصی است که هدایت خلق نمایند، آنها مردم را در ضلالت و گمراهی میانداختند.
نزت أُمیه حربٍ ثم مروان
منابراً ما لهم فیهنَّ سلطانُ
بعد از رسول خدا صلّیالله علیه و آله بنی امیه بر منابر بالا رفتند، و بعد از آنها بنی مروان حکم، و حال آنکه هیچ استحقاقی برای آنها نبود و شایسته نبود که آنها بر منبر جا داشته باشند؛ زیرا که منابر جای اشخاصی است که هدایت خلق نمایند، آنها مردم را در ضلالت و گمراهی میانداختند.
و أعلنت لُعِنت لعن الوصیِّ بِها
و قد أُقیمَت به منهن عیدانُ
بعد از آنکه بنی امّیه و بنی مروان بر منابر بالا رفتند و در امر خلافت مستقر شدند، آن فرقه بیشرم و حیا آغاز بیباکی نهادند و در منابر طعن میزدند بر وصی رسول خدا علیّ مرتضی و اظهار میکردند سبّ آن بزرگوار را؛ و حال آنکه چوبهای منابر برپا نشده بود، مگر به واسطه وجود مبارک آن بزرگوار و قوت نگرفت اسلام، مگر به قوت بازو و شمشیر آن کرار غیر فرّار.
و اضیعهَ الدین أذ قد حَلَ ساحتهُ
من بعد ذی الوحیِ غنّاءُ و نشوانُ
وامصیبتا که دین ضایع شد و زایل شد و مسلمانی از میان رفت، وقتی که بر جای پیغمبر قرار گرفتند کسانی که اظهار اسلام میکردند و در باطن مسلمان نبودند و از شرب خمر و سایر معاصی احتراز نمیکردند. و مع ذلک، حکم ایشان در فضای دین جاری و خبث باطن و قبح افعال ایشان در اطراف ساری بود.
کم قد علا ما علاهُ الطُّهرُ ذو دَنَسٍ
رجسٌ منَ الناسِ بل قردُ و شیطانُ
منبر و مسندی که جای رسول خدا بود که پاک و پاکیزه از عیوب و ظلمت ذنوب بود، چه بسیار که بر منبر او بالا رفتند و بر جای او نشستند کسانی که خبیث و نجس و پلید بودند، بلکه در تظاهر به صورت انسان و در معنی بوزینه و مثل شیطان بودند.
و حاربَت آلُ حربٍ من بسیفهمُ
من بعدما حزّبوا الأحزاب قد دانوا
کسانی که کافر بودند، لشکر جمع میکردند و با مسلمانان جنگ میکردند، و آخر به ضرب شمشیر اسلامیان، اسلام قبول کردند و متدین به دین اسلام شدند، شمشیر کشیدند و با اشخاصی که به ضرب شمشیر آنها مسلمان شده بودند، محاربه کردند و مجادله نمودند و ملاحظه حقّ آنها را ننمودند که اسلام به واسطه آنها قوام گرفت.
و الجأت حسناً للصّلح عن مضَضٍ
و جعجعت بحسینٍ و هو ظَمانُ
این فرقه خبیثه، سخت گرفتند کار را بر حضرت امام حسن سلامالله علیه تا آنکه آن بزرگوار را ملجأ نمودند با آنها صلح نمود. بعد از آن بزرگوار، نوبت امامت به امام حسین سلامالله علیه رسید؛ کار را بر آن بزرگوار تنگ گرفتند ]و[ او را شهید کردند، در حالتی که به غایت تشنه بود.
رَمَت بسهم الردی من بالحجاز و من
أمَّ العراقَ و من خانته کوفان
فرقه بنیامیّه علیهمالهاویه، هلاک کردند به انداختن تیرهای هلاکت حضرت امام حسن سلامالله علیه را، و آن بزرگوار را در حجاز شهید نمودند. کار آن بزرگوار را که ساختند، به برادرش حضرت امام حسین سلامالله علیه پرداختند و آن بزرگوار را به عراق خواستند. و اهل کوفه نامهها نوشتند و آن حضرت را به مهمانی طلبیدند؛ عاقبت خیانت نوده، او را شهید کردند.
قامت تطالب أذ دانت علی ترهٍ
أوتارَ بدرٍ بأشیاخٍ لها بانُوا
بعد از آنکه مطیع و منقاد شدند از برای اسلامیان، لکن عداوت و بغض در سینه آنها بود، به جهت بزرگان بنیامیه که در غزوه بدر کشته شده بودند. برخاستند و بنای مطالبه و خونخواهی کشتگان در غزوه بدر و مشایخ خود را نهادند که بنای بغض و عداوت و کینه در اول امر، از بزرگان و مشایخ آنها بود که در بدر کشته شدند.
و باقلیب هوت کم فیه من وثنٍ
کانت له دونَ وجه الله أوثانُ
اشیاخ و روسای بنیامیّه ساقط شدند در غزوه بدر در چاه. چه بسیار از آن بتهایی که در آن چاه بودند، بود از برای آنها بتهایی غیر از وجه خدا، و همه صاحب هواهای نفسانیه و خواهشهای شیطانیه بودند، و بتهای ظاهریّه را هم میپرستیدند و از خلاق آسمان و زمین غافل بودند.
و قد تلاها بَنو الزّرقاءِ ثمَّ تلا
أبناءُ نثلهَ ختارٌ و خوّانُ
بعد از بنیامیّه، بنیمروان که اولاد رزقاء زانیه بودند، بنای ظلم و ستم گذاردند. و بعد از آنها خلفای بنیعبّاس که اولاد کنیزی بودند نثله نام، بنای مکاری و غدّاری گذاردند و به اهل بیت خیانت کردند؛ هر یکی امام زمان خود را به مکر و حیله شهید نمود.
و أرهفوا لبنی بنتِ النبیِّ شبا
حدِّ السیوفِ و دافَ اللّبّ خوانُ
تیز کردند فرقه باغیه طاغیه دمهای شمشیر و سرهای نیزه را از برای کشتن اولاد دختر رسول خدا، و آخر گلوهای ایشان را از خون تر کردند، و خیانت کردند بالنسبه به رسول خدا، و کفر باطنی که پنهان داشتند ظاهر کردند.
هذا و کلّهم للدّینِ منتحلٌ
سیّانِ من مثلهم کفرٌ و إیمانُ
ای شیعه، تأمل نما افعال این فرقه خبیثه را، و تعجب کن از اینکه جمیع این فرقه اظهار مسلمانی میکردند، و خود را از امّت پیغمبر صلّیالله علیه و آله میدانستند و دین اسلام را به خود بسته بودند، و حال آنکه کفر و مسلمانی بالنسبه به آنها مساوی بود و اسلام هیچ ثمر برای آنها ندارد، بلکه کافر از این قبیل مسلمانان به مراتب بهتر است.