شاءٌ من الناسِ لا ناسٌ و لا شاءُ
هوت بهم فی مهاوی الغیَّ أهواءُ
اهل کوفه و شام و دشمنان اهل بیت طهارت و نواصب آل محمد صلیالله علی و آله، مثل گوسفندان و باقی حیوانات، نمیشود ایشان را داخل افراد انسان شمرد، به جهت آنکه آنها عقل و فهم و زیرکی نداشتند که حق را از باطل تمیز بدهند و از فرط حماقت و بیفهمی باطل را اختیار کردند. و نمیشود ایشان را گوسفند گفت، به جهت آنکه به صورت انسانند و هواهای نفسانیه و خیالات فاسده، ایشان را در ورطه هلاکت انداخت که احتمال نجات نیست.
شاءٌ من الناسِ لا ناسٌ و لا شاءُ
هوت بهم فی مهاوی الغیَّ أهواءُ
اهل کوفه و شام و دشمنان اهل بیت طهارت و نواصب آل محمد صلیالله علی و آله، مثل گوسفندان و باقی حیوانات، نمیشود ایشان را داخل افراد انسان شمرد، به جهت آنکه آنها عقل و فهم و زیرکی نداشتند که حق را از باطل تمیز بدهند و از فرط حماقت و بیفهمی باطل را اختیار کردند. و نمیشود ایشان را گوسفند گفت، به جهت آنکه به صورت انسانند و هواهای نفسانیه و خیالات فاسده، ایشان را در ورطه هلاکت انداخت که احتمال نجات نیست.
دانوا نفاقاً فلما أمکنت فرضً
شغت لهم غارهٌ فیالدینِ شغواءُ
قسم به خدا که ظالمین آل محمد صلّیالله علی و آله بر کفر خود باقی بودند و اسلام قبول کردند به حسب ظاهر. و کفر خود را پناهان میداشتند و انتظار فرصت میکشیدند، تا آنکه فرصت یافتند و دین را به غارت بردند و شیرازه اسلام را گسیختند و کفر باطنی را اظهار کردند.
سلّوا علیه سیوفاً کانَ أرهفها
لها مضاءٌ إذا سلّت و إمضاءُ
چون که فرصت یافتند، شمشیرهایی که تیز شده بود و نازک شده بود از برای رواج اسلام، به یکدفعه از غلاف کشیدند، مثل دزدانی که در کمین نشسته باشند. و دین را خراب کردند و اسلام را پامال نمودند و عماد دین اسلام را از پا درآوردند.
شبّوا لإطفاءِ نورِالله نارَ وغی
لولاه ما شَّبَّها قدحٌ و ایراهُ
این کافرهای باطنی در اول امر اسلام را به خود بستند و اظهار اسلام نمودند، تا آنکه به واسطه اسلامیان قوتی گرفتند، فرقهای از مسلمانان را اغواء نمودند، دور خود جمع کردند. به عوض آنکه ترویج دین اسلام نمایند، بنیان اسلام را خراب کردند و آتش جنگ برافروختند و فتنهها برپا نمودند و نور خدا را خاموش کردند.
وَ زَحزَحوا الأمرَ للأذنابِ عَن تِرَهٍ
و أخروا من بهِالعلیاءُ علیاءُ
اول خرابی که در دین خدا صادر شد این بود ]که[ از راه بغض و کینه اهل بیت رسول خدا، وصی بالنصّ رسول را خانهنشین کردند و موخر داشتند و امر را بر مستضعفین مشتبه نمودند؛ و حال آنکه رفعت و شرافت و علم و عمل و حسب و نسب، همه در این خانواده جمع بود، و شرافت و رفعت، به واسطه انتساب به اهل بیت، شریف و رفیع شد.
حلّت بذلک فیالاسلامِ قارعهٌ
و فتنهٌ تقرعُ الأسماعَ صَمَاءُ
چون که خلیفه رسول خدا را خانهنشین نمودند و کسی که صلاحیت نداشت او را مقدم داشتند؛ به این عمل شنیع، داهیه و مصیبتی در دین واقع شد و فتنهای در اسلام برپا شد. کوبید گوشهای مردم را به قسمی که کر شدند از شنیدن کلام حقّ، فهم لایسمعون. و آتشی که در اسلام افروختند و فتنه و فسادی که برپا کردند، برطرف نخواهد شد و علاج او را نخواهد نمود الّا شمشیر برنده حضرت قائم آل محمد عجّلالله فرجه و سهّل مخرجه.
و طخیهٌ غشَّتِ الأبصارَ ظلمتُها
عمیاءُ قد عمّتِ الأبصارَ غَمّاءُ
از غصب خلافت و ریاست اهل بیت طهارت، ظلمت بسیار سختی فرا گرفت عالم را که چشمها را پوشانید و حق و باطل به هم مخلوط شد. اگر نه این است که تاریکی چشمها را فرا گرفته، چرا مردم حقّ رااز باطل تمیز نمیدهند!؟ پس یا آنکه چشمها کور است، یا آنکه تاریکی چشمهای را احاطه نموده که دنبال باطل میدوند و حقّ را میگذارند.
عَدَت علی أسَدِ الغاباتِ أصبُعُها
و فیالرّعاهِ لها قد عثّتِالشاءُ
کفتارهای جزیره و بیشه هوا و هوس از حد خود خارج شده، تجاوز و تعدی نمودند بر شیر بیشه اسلام، به گمان آنکه کار شیر میتوانند کرد. غافل از آنکه کفتار، شیر نخواهد شد. ایشان به منزله گوسفندانی بودند که در ظلّ دولت و حمایت شاه ولایت میچریدند، یکدفعه بر سرش ریختند و خاک جسارت و خسارت بر سر خود بیختند.
فالحقُّ مغتصبُ و المالُ منتهبٌ
و فیءُ آلِ رسولِالله أفیاءُ
نتیجه روباه بازی منافقین این شد که عاقبت حقّ خلافت- که خدا و رسول در اهل بیت قرار داده بودند، واحداً بعد واحد- عصب کردند و نگذاشتند اظهار امر خود را نمایند. اموال اهل بیت علیهمالسّلام را غارت کردند. مختصّانی که در غنیمت، خدا از برای رسول خود قرار داده بود و به ارث به فاطمه و اولاد فاطمه میرسید، منع کردند و قسمت نمودند بر اشخاصی که صالح نبودند.
وَالطّاهرونَ ولاهُ الأمرِتحتکمُالـ
أرجاسُ فیهم بِمااختاروا و ماشاؤوا
مصیبت بزرگ این است: اشخاصی که آیه تطهیر در شأن آنها نازل شد و امر ولایت و ریاست را خدا و رسول خدا به ایشان واگذارده بودند، حکومت و بزرگی پیدا کردند بر آنها کسانی که رجس و پلید بودند، حکم میکردند بر سر ایشان به هر قسم که میخواستند.
و بضعهٌ المصطفی لَم یُرعِ جانبها
حتّی قَضَت وهی غضبی داؤها داءُ
منافقین بی حیا ادعای اسلام میکردند و خود را از امت رسول خدا میدانستند. حق دخترش را رعایت نکردند، با وجود آنکه او را پاره تن خود میخواند. فدک را غصب کردند. پهلویش را شکستند. محسن را سقط نمودند. آن معصومه مظلومه از همان درد و مرض از دنیا رفت، و بر اول و ثانی غضبناک بود و از آنها راضی نبود.
قد أبدلوا الودّ فیالقربی ببغضِهِمُ
کأنّما ودُّهم فیالذکرِ بغضاءٌ
خداوند عالم خبر داد به رسول خود: (بگو به امتانت: من اجری و مزدی به جهت رسالت خود نمیخواهم الّا آنکه اهل بیت مرا دوست بدارید). آنها دوستی را بدل کردند به دشمنی و عداوت ورزیدند با اهل بیت رسول. شدت عدوان ایشان به حدّی رسید گویا در قرآن- که کلام مجید خداوند است- عوض سفارش محبت و دوستی با اهل بیت، سفارش عداوت و دشمنی شده.