هنگامى كه حسين بن على عليه السلام شهيد شد در بيت المقدس ريگى باقى نماند مگر زير آن خون تازه بود.
حضرت ابو عبد الله عليه السلام فرمودند:
هشام بن عبد الملك پى پدرم فرستاد و ايشان را به شام دعوت نمود، هنگامى كه پدرم بر وى داخل شد او محضر پدرم عرضه داشت :اى ابوجعفر من شما را به اينجا دعوت كرده و آوردم تامسئله اى را از شما بپرسم چه آنكه صلاح نيست ديگرى آن را از شما جويا شود و اساسا روى زمين كسى را سراغ ندارم كه شايسته دانستن اين مسئله بوده يا كاملا از آن اطلاع داشته باشد و تنها شخصى كه از آن آگاه است يك نفر بوده و آن شما مى باشيد.
پدرم فرمودند:
آنچه را امير المومنين مى خواهد سوال كند اگر بدانم جواب داده و اگر ندانم مى گويم نمى دانم و راست گفتن سزاوارت است به من .
هشام عرض كرد: خبر دهيد به من از شبى كه در آن على بن ابى طالب عليه السلام كشته شدند و بفرمائيد غئبى كه در ان شهر نبوده و هنگام شهادت آن حضرت حضور نداشته به چه دليلى بر قتل آن جناب استدلال كند و اصلا براى مردم چه علامتى دال بر شهادت آن حضرت وجود داشته اگر از آن آگاه هستيد و جواب مى دهيد در ضمن به من خبر دهيد آيا آن علامت براى شهادت و قتل غير على بن ابى طالب عليه السلام نيز بوده يا نه ؟
پدرم به او فرمود: اى امير المومنين در آن شبى كه امير مومنان عليه السلام كشته شد هر سنگى را كه از زمين بلند مى كردند زير آن خون تازه بود چنانچه در شبى كه هارون برادر موسى عليه السلام كشته شد و شبى كه در آن يوشع بن نون مقتول واقع شد و شبى كه در آن صف به قتل رسيد چنين بود و همچنين شبى كه در آن حسين بن على عليه السلام شهيد گرديد زير هر سنگى كه برداشته مى شد خون تازه ديده مى شد.
امام صادق عليه السلام سپس فرمودند:
رنگ صورت هشام از غضب تغيير كرد و حمله كرد به پدرم كه ايشان را بگيرد.
پدرم به وى فرمود:اى اميرالمومنين بر بندگان لازم است از امامشان اطاعت كرده و در مقام نصيحت و خير خواهى او باشند و تنها چيزى كه من را بر اين داشت درخواست امير را اجابت كرده و در اينجا حاضر شدم علم به اين نكته است كه بر من اطاعت امير لازم است از اين رو انتظار دارم كه امير المومنين به من حسن ظن داشته باشد.
هشام به ايشان گفت :
اگر مى خواهى به نزد اهل خود برگرد.
امام صادق عليه السلام فرمودند:
پدرم از نزد او خارج شد و هشام هنگام خروج به ايشان عرض كرد:
با خدا عهد و ميثاق كنيد كه اين حديث را تامن زنده ام با كسى بازگو نكنيد.درم به وى قول مساعد داد و او را از اين رهگذر خشنود نمودند.
شخصى از اهل بيت المقدس گفت :
به خدا قسم ما اهل بيت المقدس و حوالى آن به عصرى كه حضرت حسين بن على عليه السلام در آن شهيد شدند آگاه و مطلع هستيم .
به او گفتم : چه طور؟
گفت : هيچ ريگ و كلوخ و سنگى را بر نداشتيم مگر زير آن خون تازه اى ديديم كه مى جوشيد، ديوارها قرمز گشت همچون خون بسيار سرخ ، باران تا سه روز بصورت خون تازه مى باريد و در دل شب منادى نداء مى كرد:
اترجوا امة قتلت حسينا شفاعة جده يوم الحساب
آيا امتى كه حسين عليه السلام را كشتند اميد دارند در روز حساب جدش ايشان را شفاعت كند؟
معاذ الله !لا نلتم يقينا شفاعة احمد و ابى تراب
پناه بر خدا!بطور قطع و يقين به شفاعت احمد صلى الله عليه و آله و حضرت ابوتراب عليه السلام نخواهيد رسيد.
قتلتم خير من ركب المطايا و خير الشيب طرا و الشباب
كشتيد بهترين كسى را كه بر اسبان مى نشست و بهترين تمام سالمندان و جوانان بود.
تا سه روز خورشيد در نظر ما به حالت كسوف ديده مى شد و پس از سه روز باز مشاهده گرديد در شب ستارگان از كثرت و تراكم به طور خاصى ديده شدند پس فرداى آن روز از قتل و شهادت آن حضرت پى گيرى نموده چيزى عائد ما نشد تا خبر شهادت و قتل آن جناب عليه السلام به ما رسيد.
هنگامى كه حسين بن على عليه السلام شهيد شد در بيت المقدس ريگى باقى نماند مگر زير آن خون تازه بود.