داغ ِ تو بر جگرم افتاده/شعله بر بال و پرم افتاده
اين چهل روز خدا ميداند/به كجاها گذرم افتاده
بعد از آن رو زدنت بر دشمن/آب هم از نظرم افتاده
به خدا هركس و ناكس چشمش/به من و چشم ترم افتاده
السَّلامُ عَلَيْكَ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ السَّلامُ عَلَيْكَ يَا ابْنَ سَيِّدِ الْأَوْصِيَاءِ أَشْهَدُ أَنَّكَ أَمِينُ اللَّهِ وَ ابْنُ أَمِينِهِ عِشْتَ سَعِيدا وَ مَضَيْتَ حَمِيدا وَ مُتَّ فَقِيدا مَظْلُوما شَهِيدا وَ أَشْهَدُ أَنَّ اللَّهَ مُنْجِزٌ مَا وَعَدَكَ وَ مُهْلِكٌ مَنْ خَذَلَكَ وَ مُعَذِّبٌ مَنْ قَتَلَكَ وَ أَشْهَدُ أَنَّكَ وَفَيْتَ بِعَهْدِ اللَّهِ وَ جَاهَدْتَ فِي سَبِيلِهِ حَتَّى أَتَاكَ الْيَقِينُ فَلَعَنَ اللَّهُ مَنْ قَتَلَكَ وَ لَعَنَ اللَّهُ مَنْ ظَلَمَكَ وَ لَعَنَ اللَّهُ أُمَّةً سَمِعَتْ بِذَلِكَ فَرَضِيَتْ بِهِ، اللَّهُمَّ إِنِّي أُشْهِدُكَ أَنِّي وَلِيٌّ لِمَنْ وَالاهُ وَ عَدُوٌّ لِمَنْ عَادَاهُ بِأَبِي أَنْتَ وَ أُمِّي يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ أَشْهَدُ أَنَّكَ كُنْتَ نُورا فِي الْأَصْلابِ الشَّامِخَةِ وَ الْأَرْحَامِ الْمُطَهَّرَةِ [الطَّاهِرَةِ] لَمْ تُنَجِّسْكَ الْجَاهِلِيَّةُ بِأَنْجَاسِهَا وَ لَمْ تُلْبِسْكَ الْمُدْلَهِمَّاتُ مِنْ ثِيَابِهَا وَ أَشْهَدُ أَنَّكَ مِنْ دَعَائِمِ الدِّينِ وَ أَرْكَانِ الْمُسْلِمِينَ وَ مَعْقِلِ الْمُؤْمِنِينَ وَ أَشْهَدُ أَنَّكَ الْإِمَامُ الْبَرُّ التَّقِيُّ الرَّضِيُّ الزَّكِيُّ الْهَادِي الْمَهْدِيُّ وَ أَشْهَدُ أَنَّ الْأَئِمَّةَ مِنْ وُلْدِكَ كَلِمَةُ التَّقْوَى وَ أَعْلامُ الْهُدَى وَ الْعُرْوَةُ الْوُثْقَى وَ الْحُجَّةُ عَلَى أَهْلِ الدُّنْيَا...
سلام بر تو اى فرزند رسول خدا،سلام بر تو اى فرزند سرور جانشينان،شهادت مىدهم كه تو امين خدا و فرزند امين اويى،خوشبخت زيستى،و ستوده درگذشتى،و از دنيا رفتى گمگشته،و مظلوم و شهيد،گواهى مىدهم كه خدا وفاكننده است آنچه را به تو وعده داده،و نابودكننده كسانى را كه از يارىات دريغ ورزيدند،و عذاب كننده كسانى را كه تو را كشتند،و گواهى مىدهم كه تو به عهد خدا وفا كرديد و در راهش به به جهاد برخاستى تا مرگ فرا رسيد،پس خدا لعنت كند كسانى را كه تو را كشتند،و به تو ستم كردند،و اين جريان را شنيدند و به آن خشنود شدند،خداى من تو را شاهد مىگيرم كه من دوستم با آنانكه او را دوست دارند،و دشمن با آنان كه با او دشمنند،پدر و مادرم فدايت اى فرزند رسول خدا،گواهى مىدهم كه تو در صلبهاى بلندمرتبه و رحمهاى پاك نورى بودى،جاهليت با ناپاكيهايش تو را آلوده نكرد،و از جامههاى تيره و تارش به تو نپوشاند،و گواهى مىدهم كه تو از ستونهاى دين،و پايههاى مسلمانان،و پناهگاه مردم مؤمنى،و گواهى مىدهم كه پيشواى نيكوكار،با تقوا،راضى به مقدرات حق،پاكيزه،هدايت كننده،و هدايت شدهاى،و گواهى مىدهم كه امامان از فرزندانت،اصل تقوا،و نشانههاى هدايت،و دستگيره محكم،و حجّت بر اهل دنيا هستند
قال ابوعبدالله علیه السلام: لیس نبى فى السموات والارض و الا یسألون الله تبارک و تعالى ان یوذن لهم فى زیارة الحسین علیه السلام ففوج ینزل و فوج یعرج.
امام صادق علیه السلام فرمود: هیچ پیامبرى در آسمانها و زمین نیست مگر این که مىخواهند خداوند متعال به آنان رخصت دهد تا به زیارت امام حسین علیه السلام مشرف شوند، چنین است که گروهى به کربلا فرود آیند و گروهى از آنجا عروج کنند
قال الامام باقرعلیه السلام: لو یعلم الناس ما فى زیارة قبرالحسین علیه السلام من الفضل، لماتوا شوقاً.
امام باقرعلیه السلام فرمود: اگر مردم مىدانستند که چه فضیلتى در زیارت مرقد امام حسین علیه السلام است از شوق زیارت مى مردند.
عن حمران قال: زرت قبرالحسین علیه السلام فلما قدمت جاء نى ابو جعفر محمد بن على علیه السلام ... فقال علیه السلام ابشر یا حمران فمن زار قبور شهداء آل محمد (ص) یرید الله بذلک وصلة نبیه حرج من ذنوبه کیوم ولدته امه
حمران مىگوید هنگامى که از سفر زیارت امام حسین (ع) برگشتم، امام باقرعلیه السلام به دیدارم آمد و فرمود: اى حمران! به تو مژده مىدهم که هر کس قبور شهیدان آل محمد (ص) را زیارت کند و مرادش از این کار رضایت خدا و تقرب به پیامبر(ص) باشد، از گناهانش بیرون مىآید مانند روزى که مادرش او را زاده است
آيا اهل بيت به كربلا آمدند؟
مسئله ي ورود اسيران اهل بيت به كربلا، امري است غير قابل انكار. چرا كه افزون بر امكان آن، اصل واقعه در بسياري از كتب تاريخي آمده است.
ابن نما آورده است: و لما مر عيال الحسين عليه السلام بكربلاء وجدوا جابر بن عبدالله الأنصاري، رحمة الله عليه و جماعة من بني هاشم قدموا لزيارته في وقت واحد، فتلاقوا بالحزن و الاكتئاب و النوح علي هذا المصاب المقرح لأكباد الأحباب؛
و هنگامي كه اهل بيت حسين عليه السلام به كربلا رسيدند، جابر بن عبدالله انصاري و گروهي از بني هاشم را يافتند كه براي زيارت آن حضرت آمده و هم زمان به هم رسيده بودند. آنان با حزن و اندوه و ناله بر اين مصيبت دلسوز گرد هم آمدند و به سوگواري پرداختند .
سيد ابن طاووس مي گويد:
و لما رجع نساء الحسين ع و عياله من الشام و بلغوا العراق قالوا للدليل مر بنا على طريق كربلاء فوصلوا إلى موضع المصرع فوجدوا جابر بن عبد الله الأنصاري رحمه الله و جماعة من بني هاشم و رجالا من آل رسول الله ص قد وردوا لزيارة قبر الحسين ع فوافوا في وقت واحد و تلاقوا بالبكاء و الحزن و اللطم و أقاموا ...
هنگامى كه زنان و فرزندان حسين از شام برگشتند و به عراق رسيدند به راهنما گفتند: ما را از راه كربلا ببر. وقتى به موضع قتلگاه رسيدند جابر بن عبد اللَّه انصارى را با گروهى از بنى هاشم و مردى از آل رسول اللَّه يافتند كه براى زيارت امام حسين عليه السلام وارد شده بودند. همه در يك وقت وارد شدند و با يك ديگر شروع به گريه و حزن كردند و لطمه بصورت زدند. ماتمى بپا كردند كه فوق العاده دلخراش و جگر سوز بود. زنان آن ديار نيز به ايشان پيوستند و عموما چند روزى عزادارى كردند .
از اين بالاتر روايتي است كه مرحوم شيخ صدوق به سند خود، درباره ي جريان اسيران اهل بيت در شام نقل مي فرمايد، تا آن جا كه فرمود:
الي أن خرج علي بن الحسين عليه السلام بالنسوة و رد رأس الحسين عليه السلام الي كربلاء؛
تا آن گاه كه حضرت علي بن حسين عليه السلام همراه زنان از شام خارج شد و سر حسين عليه السلام را به كربلا بازگرداند .
مرحوم آيت الله حاج ميرزا محمد اشراقي (ارباب) مي فرمايد:
به حسب عادت، بعيد مي نمايد كه آن قافله ي دل شكسته كه با اكراه و اضطرار از كربلا كوچ كردند و از گريه و سوگواري ممنوع شدند و اجساد شريفه ي شهداي خود را مقابل آفتاب ديدند، بدون آگاهي بر حال مقابر مقدسه و اطلاع بر حال، به مدينه رجوع كنند و به زيارت آن تربت مقدسه فائز نشده برگردند .
گفتني است كه گر چه برخي از نقلهاي تاریخی، تنها بازگرداندن سر مقدس به بدن طاهر آن حضرت در روز اربعين را ذكر كرده است، ولي مسئله ي الحاق سر به بدن، از مسئله ي بازگشت اهل بيت به كربلا جدا نيست، و بنابر قول مشهور اين كار توسط امام زين العابدين عليه السلام صورت پذيرفته.....
در مزار بحار از سید ابنطاووس نقل میکند که عطیه میگوید:
کنت مع جابر بن عبدالله یوم العشرین من صفر فلما وصلنا الغاضریة اغتسل فی شریعتها و لبس قمیصا کان معه و جعل علی رأسه و جسده من السعد و مشی حافیا حتی اذا وقف علی قبر الحسین کبر ثلاثا و خر مغشیا علیه فلما أفاق قال:
عطاء عوفی یا عطیه ی عوفی گفت:
من با جابر بودم که روز بیستم ماه صفر به غاضریه رسیدیم، در شریعه غسل کرد و لباس پاکیزه پوشید و پارچهای به سر بست و قدمها را کوتاه برمیداشت تا رسید کنار قبر حسین، سه بار تکبیر گفت و بیهوش افتاد. چون به هوش آمد این نحو زیارت خواند:
السلام علیکم یا آل الله السلام علیکم یا صفوة الله السلام علیکم یا خیرة الله من خلقه السلام علیکم یا سادة السادات السلام علیکم یا لیوث الغابات السلام علیکم یا سفینة النجاة السلام علیکم و رحمة الله و برکاته السلام علیک یا وارث علم الأنبیاء السلام علیک یا وارث آدم صفوة الله السلام علیک یا وارث نوح نبی الله السلام علیک یا وارث ابراهیم خلیل الله السلام علیک یا وارث اسماعیل ذبیح الله السلام علیک یا وارث موسی کلیم الله السلام علیک یا وارث عیسی روح الله السلام علیک یابن محمد المصطفی السلام علیک یابن علی المرتضی السلام علیک یابن فاطمة الزهراء السلام علیک یا شهید ابن الشهید السلام علیک یا قتیل ابن القتیل السلام علیک یا ولی الله و ابن ولیه السلام علیک یا حجة الله و ابن حجته علی خلقه، أشهد أنک قد أقمت الصلوة و آتیت الزکوة و أمرت بالمعروف و نهیت عن المنکر و بررت والدیک و جاهدت عدوک، أشهد أنک تسمع الکلام و ترد الجواب و أنک حبیب الله و خلیله و نجیبه و صفیه و ابن صفیه زرتک مشتاقا فکن لی شفیعا الی الله یا سیدی أستشفع الی الله بجدک سید النبیین و أبیک سید الوصیین و بأمک سیدة نساء العالمین لعن الله قاتلیک و ظالمیک و شانئیک و مبغضیک من الأولین و الاخرین.
آن گاه صورت روی قبر حسین نهاد و بعد چهار رکعت نماز خواند و به طرف قبر حضرت علی بن الحسین آمد و گفت:
السلام علیک یا مولای و ابن مولای لعن الله قاتلیک و لعن الله ظالمیک انی أتقرب الی الله بمحبتکم و أبرء الی الله من عدوکم.
سلام بر تو ای مولای من فرزند صاحب اختیار من، لعنت خدا بر کشندگان تو و لعنت خدا بر ستمکاران به تو، من به سوی خدا پناه میبرم به دوستی شما و بیزاری میجویم از دشمنان شما.
آن گاه قبر علی اکبر را بوسید و دو رکعت نماز خواند و به طرف قبور شهدا رفت و گفت:
السلام علی الأرواح المنیخة بقبر أبیعبدالله السلام علیکم یا شیعة الله و شیعة رسوله و شیعة أمیرالمؤمنین و الحسن و الحسین السلام علیکم یا طاهرون السلام علیکم یا مهدیون السلام علیکم یا أبرار السلام علیکم و علی ملائکة الله الحافین بقبورکم جمعنی الله و ایاکم فی مستقر رحمته تحت عرشه.
سپس به طرف قبر حضرت عباس بن علی «علیهالسلام» رفت و آنجا رسید گفت:
السلام علیک یا أباالقاسم السلام علیک یا عباس بن علی السلام علیک یابن أمیرالمؤمنین أشهد أنک قد بالغت فی النصیحة و أدیت الأمانة و جاهدت عدوک و عدو أخیک فصلوات الله علی روحک الطیبة و جزاک الله من أخ خیرا.
آن گاه دو رکعت نماز خواند و دعا کرد و برگشت.
سلام بر تو ای مولای من فرزند صاحب اختیار من، لعنت خدا بر کشندگان تو و لعنت خدا بر ستمکاران به تو، من به سوی خدا پناه میبرم به دوستی شما و بیزاری میجویم از دشمنان شما
خلاصه ی اشکالات پیرامون اربعین سال 61 و پاسخ به آنها
شهید قاضی طباطبائی رحمة الله علیه در کتاب خود که پیرامون اربعین نگاشته است، مفصلا اشکالاتی را که پیرامون این موضوع - آمدن اهل بیت علیهمالسلام در بیستم ماه صفر سال 61 هجری - مطرح شده را پاسخ گفتهاند؛ بعنوان نمونه ثابت میکنند قولی که اهل بیت علیهمالسلام یک ماه در شام مانده باشند و بعد راهی کربلا شده باشند، - آنطور که برخی بر این گمانند - مدرکی ندارد و صحیح نیست؛ چرا که نه ناقل آن و نه روایت آن مشخص نیستند و سید ابن طاووس رضی الله عنه در اقبال آنرا فقط نقل کرده، منتها نه بطور مشخص، بلکه به شکل احتمال بیان شده و لذا قابل استناد و اعتماد نیست.
برخی از مورخین وعلماء دلایلی برای نفی اربعین در سال 61 هجری گفتهاند و عمدهی آنها را محدث حاج میرزا حسین نوری رحمة الله علیه در کتاب لؤلؤ مرجان آورده است؛ که پاسخ آنها را مرحوم شهید آیت الله قاضی طباطبائی رحمة الله علیه بطور مفصل بیان میکنند، که برای نمونه با اختصار مواردی را ذکر میکنیم:
اشکال اول : مسافت طولانی و زمان اندک ناسازگار است.
پاسخ:
عمده دلیلی که برای نفی اربعین در سال 61 ذکر میکنند، همین مسأله است. به نظر آقای قاضی رحمة الله علیه شواهدی بر طول کشیدن راه طی شده از شام به عراق نداریم و بلکه خلاف این ادعا ثابت است. ایشان در کتاب خود ثابت میکنند که در ظرف یک هفته از شام به عراق و کوفه میآمدند و قاصد در مدت یک هفته از عراق به مدینه و بالعکس طی مسیر میکرده است؛ که نمونهی آن شواهد را بعضا نقل میکنیم:
الف - روایت هارون الرشید عباسی که هلال ماه ذیالحجة را در عراق میدید و خود را جهت انجام اعمال حج به مکه میرساند.
ب: روایتی که شیخ مفید رحمة الله علیه نقل کرده مبنی بر اینکه خیران اسباطی به خدمت امام هادی علیهالسلام آمد. خود به امام میگوید که فاصلهی آمدن من از عراق به مدینه، ده روز بوده است.
ج: روایتی که آمدن مالک اشتر از مدینه به کوفه را ذکر کرده است؛ که در کمتر از مدت ده روز صورت گرفته است.
د: روایتی از یحیی بن هرثمه نقل شده است که میگوید: میان ما و عراق ده روز فاصله است.
و: روایتی که جنگ دوران ابوبکر با رومیان را نقل میکند؛ که خالد بن ولید با آنهمه لشکر، در ظرف هشت روز خود را به مسلمین در جبههی جنگ با روم رسانید
ه: در قرة العین نقل است که مروان، عامر بن ربیعه را با 100000 نفر از شام، برای جنگ با مختار حرکت داد و عامر و لشکریانش در مدت ده روز به کوفه رسیدند.
ر: جریان رسیدن خبر مرگ معاویة بن ابوسفیان به میثم تمار در روز جمعه در شط فرات؛ که گفته شده روز جمعهی گذشته یعنی هشت روز قبل، این واقعه رخ داده و معلوم است که قاصد این خبر، از مدینه به عراق و کوفه میآمده است.
موارد فوق اندک روایاتی بود که در اثبات آمدن اهل بیت علیهمالسلام از شام به کربلا در مدت ده روز یا کمتر صورت گرفته و احتمال این قول که بیستم ماه صفر در کربلا بودهاند و این واقعه در همان سال 61 رخ داده است، ثابت میشود.
اشکال دوم :
برخی مورخین در مقاتل اشاره به قصه آمدن اسراء به کربلا در اربعین اول نکرده اند، من جمله شیخ مفید رحمة الله علیه .
پاسخ:
اولا واضح است که اگر کسی مطلبی را نقل نکرد، دلیل بر عدم وقوع آن نیست.
ثانیا و نیز اگر نکردهاند، دلیل بر انکار اربعین در سال 61 نیست.
اشکال سوم : اینکه بنابر نقل کتاب «بشارة المصطفی» از عماد الدین ابوالقاسم طبیر آملی، جابر بن عبدالله انصاری اهل بیت علیهم السلام را در آن روز درک نکرده است.
پاسخ:
نسخهی آن کتاب که از بشارة المصطفی این قول نقل شده است، ناقص بوده و مورد اعتماد نیست. دیگر آنکه، بسیاری از مقاتل آن را ذکر کردهاند و از مشهورات واقعهی کربلاست و با نقل یک مقتل، نمیتوان آن را رد نمود.
اشکال چهارم : عبور اهل بیت از کوفه به شام، از راه سلطانی بوده است؛ یعنی آنان از راه تکریت، موصل، نصیبین و حلب رد شدهاند؛ لذا مدت بسیاری طول میکشیده تا به شام برسند.
پاسخ:
این قول نیز مورد قبول و اعتنا نیست؛ چرا که بر خلاف بسیاری از نقلهای دیگر است که در مقاتل و اسناد تاریخی آمده است.
اشکال پنجم : اگر جابر و امام سجاد علیه السلام در یک زمان به کربلا رسیدهاند، پس چرا جابر اولین زائر شمرده شده است و حالیکه امام سجاد علیه السلام منزلتی از او دارد.
پاسخ:
ممکن است جابر قبل از آمدن اهل بیت علیهمالسلام و کاروان اسراء به زیارت رفته باشد و بعد از زیارت او و همراهانش - غلامش و عطیه - کاروان رسیده باشد
اشکال ششم :یزید اجازه نمیداد کاروان اسراء به راحتی به کربلا بروند و در رفتن به مدینه تأخیر داشته باشند.
پاسخ:
یزید، نعمان را مأمور رساندن اهل بیت علیهمالسلام کرد و برای جلوگیری از رسوایی بیشتر خود، گفته بود که ملاحظهی آنان را بکند و به درخواستهای آنان پاسخ دهد و از اذیت و آزار آنها خودداری نماید و این نقل معروف و مشهور مورخین است.
این اشکالات و پاسخها و مواردی دیگر از اشکالات، بطور مفصل در کتاب مرحوم شهید قاضی طباطبائی رحمة الله علیه مطرح و پاسخ داده شده است...
مرحوم ملا احمد مقدس اردبيلى فرمود: با طلاب ها پياده به كربلا مى آمديم (اوقات زيارتى حضرت اباعبداللّه (ع ) كه مى شود از نجف ده تا ده تا، بيستا بيستا، حركت مى كنند و كربلا مى آيند) در بين راه يك آقا طلبه اى بود كه گاهى براى ما روضه مى خواند كه امام حسين (ع ) يك نمكى در حنجره اش گذاشته بود.
مقدس اردبيلى مى فرمايد: آمدم كربلا زيارت اربعين بود از بسكه ديدم زائر آمده و شلوغ است ، گفتم : داخل حرم نروم با اين طلبه ها مزاحم زوار از راه دور آمده نشويم . گفتم : همين گوشه صحن مى ايستم زيارت مى خوانم ، طلبه ها را دور خودم جمع كردم يك وقت گفتم : طلبه ها اين آقا طلبه اى كه در راه براى ما روضه مى خواند كجا است ، گفتند: آقا در بين اين جمعيت نمى دانيم كجا رفته است .
در اين اثناء ديدم يك عربى مردم را مى شكافت و بطرف من آمد و صدا زد ملا احمد مقدس اردبيلى مى خواهى چه كنى ؟ گفتم مى خواهم زيارت اربعين بخوانم ، فرمود: بلندتر بخوان من هم گوش كنم .
زيارت را بلندتر خواندم يكى دو جا توجه ام را به نكاتى ادبى داد وقتى كه زيارت تمام شد به طلبه ها، گفتم : اين آقا طلبه پيدايش نشد؟ گفتند: آقا نمى دانيم كجا رفته است يك وقت اين عرب بمن فرمود مقدس اردبيلى چه مى خواهى ، گفتم : يكى از اين طلبه ها در راه براى ما گاهى روضه مى خواند، نمى دانم كجا رفته ، مى خواستم اينجا بيايد و براى ما روضه بخواند.
آقاى عرب بمن فرمود مقدس اردبيلى مى خواهى من برايت روضه بخوانم ؟ گفتم : آرى آيا به روضه خواندن واردى ؟ فرمود: آرى كه در اين اثناء ديدم عرب رويش را به طرف ضريح اباعبداللّه الحسين (ع ) كرد و از همان طرز نگاه كردن ما را منقلب كرد يكوقت صدا زد يا اباعبداللّه نه من و نه اين مقدس اردبيلى و نه اين طلبه ها هيچ كدام يادمان نمى رود از آن ساعتى كه مى خواستى از خواهرت زينب (عليهاالسلام ) جدا شوى در اين هنگام ديدم كسى نيست فهميدم اين عرب مهدى زهرا(عليهاالسلام ) بوده واقعا ساعت حساس و عجيبى بود
یک اربعین برای تو حیران شدم حسین
مانند گیسوی تو پریشان شدم حسین
با چند قطره اشک دل من سبک نشد
ابری شدم به پای تو باران شدم حسین
زلفی اگر که ماند برایم سفید شد
در اول بهار زمستان شدم حسین
کوفه به کوفه، کوچه به کوچه ،گذر گذر
قاری شدی مفسّر قرآن شدم حسین
دیدی چگونه آخر عمری دلم شکست
دیدی چگونه پاره گریبان شدم حسین
تو رفتی و کنار خودم گریه می کنم
دارم سر مزار خودم گریه می کنم
هر چند در مسیر سرت ازدحام بود
اما درست مثل همیشه امام بود
بی تو سوار ناقه ی عریان شدم حسین
من که به روی چشم علمدار جام بود
یادم نمی رود سر بالا نشین تو
ازیچه ی نگاه اهالی شام بود
در حرف های مرد و زن پشت بام ها
چیزی اگر نبود فقط احترام بود
با دست سنگ صورت تو خط خطی شده
از بس که آفتاب تو نزدیک بام بود
هم پیرهن که ماند برایم بدن نداشت
هم پیکر تو روی زمین پیرهن نداشت
ای بی کفن برادرم ای بوریا نشین
این چادرم لیاقت خلعت شدن نداشت؟
آن گونه ای که من وسط خیمه سوختم
پروانه هم دل و جگر سوختن نداشت
گل های باغت از همه رنگی گرفته اند
یعنی کسی نبود که دست بزن نداشت
مردی نبود اگر یل ام البنین که بود
هرگز کسی نگاه جسارت به من نداشت
تو رفتی و کنار خودم گریه می کنم
دارم سر مزار خودم گریه می کنم
ای سایه بلند سرم ای برادرم
آیینه ی ترک ترکِ در برابرم
بالم شکسته است و پرم پر نمی زند
اما هنوز مثل همیشه کبوترم
من قول داده ام که بگیرم سر تو را
از دست نیزه ها و برایت بیاورم
حالا سری برای تو آورده ام ولی
خاکستری و خاکی و ای خاک بر سرم
بگذار اول سخن و شکوه ام تو را
ای ماه زینب از نگرانی درآورم
هر چند کوچه کوچه تماشا شدم ولی
راحت بخواب دست نخورده است معجرم
تو رفتی و کنار خودم گریه می کنم
دارم سرمزار خودم گریه می کنم
دستی که چوب زد لب قرآنی تو را
زیر سوأل برد مسلمانی تو را
بالای تخت رفتی و دستم نمی رسید
تا که رفو کنم سر پیشانی تو را
می خواستند پیش همه کوچکت کنند
اما خدات خواست سلیمانی تو را
ای کاش ما برادر و خواهر نمی شدیم
حیران نبودم این همه حیرانی تو را
این سر، شکسته هست ولی سرشکسته نیست
یعنی کسی ندید پشیمانی تو را
تو رفتی و کنار خودم گریه می کنم
دارم سر مزار خودم گریه می کنم