امام سجاد(علیه السلام) میفرماید:
«ما همراه امام حسین(علیه السلام) به سوی كربلا بیرون آمدیم، امام، در هر مكانی وارد میشدند و یا از آن كوچ میكردند، یادی از حضرت یحیی(علیه السلام) و قتل او مینمودند و میفرمودند: «در بیارزشی دنیا نزد خدا همین بس كه سر یحیی بن زكریا را به عنوان هدیه به سوی فرد بیعفتی از بیعفتهای بنیاسرائیل بردند.»
خصوصیات مشترک حضرت یحیی و سیدالشهداء علیه السلام....
- بشارت به ولادت يحيي و امام حسين علیه السلام از طرف خداوند: از جانب خداوند بشارت به ولادت يحيي رسيد و همچنين به ولادت حسين (عليه السلام) پس بشارت به ولادت حضرت یحیی آن است كه مي فرمايد: (يا زكريا انا نبشرك بغلام اسمه يحيي) اي زكريا بشارت مي دهم ترا به پسري كه اسمش يحيي است.... و بشارت به وجود مقدس اباعبدالله آن است كه ملائكه به پيغمبر (صلي الله عليه و آله) گفتند: خداوند ترا بشارت مي دهد به مولودي كه از فاطمه (عليه السلام) متولد مي شود و لكن بشارت به يحيي سبب شادی زكريا شد و بشارت به حسين (عليه السلام) موجب حزن گرديد، زيرا كه مادرش حامله گرديد و به او از روي كراهت و وضع نمود او را از روي كراهت چنانكه در حديث است كه مقصود آیه ی شریفه ی "حَمَلَتْهُ أُمُّهُ كُرْهًا وَوَضَعَتْهُ كُرْهًا " حضرت فاطمه (عليهاالسلام) است....
- امام حسین علیه السلام و حضرت يحيي (علی نبینا و اله و عليه السلام) هر دو شش ماهه متولد شدند...
- هیچ کدام از پستان شیر نخوردند، حضرت یحیی به آسمان برده شد و از نهرهای بهشت تناول کرد و حضرت حسین (علیه السلام ) از عرش عظیم یعنی با مکیدن زبان رسول الله (ص)تغذیه نمود.
- هر دو را خداوند بلاواسطه اسم گذاشت
- صورت هر دو بزرگوار می درخشید: درباره حضرت یحیی وارد شده است:((کان البیت یضییءُ بنورهِ))(نور جمالش خانه را روشن می ساخت)
درباره امام حسین علیه السلام راوی گوید:(( لقَد شَغَلَنی نورُ وَجهه وَ جَمالُ هیبَتهِ عَنِ الفکرةِ فی قتلِه)) (نور جمال و هیبت صورتش مرا از اندیشه قتلش باز داشت)
- هیچ یک از آن بزگواران در طول عمر خوشحال نشدند، و اگر احیاناً برای ایشان شادمانی پدید می آمد زود به حزن مبدّل می گشت...
- قاتل هر دو ولدالزنا بود...
- زمین و آسمان برای هر دو خون گریه کرد ، چنانکه در اخبار و روایات است...
- علاوه بر آسمان و اهل آسمان،خورشید نیز برای آن دو بزرگوار گریست و گریه خورشید بدین صورت شد که به رنگ خون طلوع کرده و به رنگ خون غروب نمود
- يحيي را به طريق صبر كشتند و حسين (عليه السلام) با اينكه در ميدان جنگ شهيد شد باز به طريق صبر كشته شد ، چنانكه حضرت سجاد (عليه السلام) فرمودند :أنا ابنُ مَن قُتِلَ صبراً
- سر هر دو تكلم نمود بعد از قتل، سر يحيي به پادشاه گفت: از خدا بترس، و سر حسين ( عليه السلام) مكرر قرآن مي خواند و لاحول و لا قوة إلا بالله می گفت...
- سر حضرت یحیی را برای زنازاده ای از بنی اسرائیل هدیه بردند.و سر حضرت سید الشهداء(ع) را برای ابن زیاد و یزید هدیه بردند.
اعظم بودن مصيبت سیدالشهداء (عليه السلام) از حضرت يحيي.
يحيي را به طريق صبر كشتند يعني او را گرفتند و سرش را بريدند، أباعبدالله علیه السلام را هم به طريق صبر كشتند، يعني آن قدر زخم بر او زدند كه از حركت افتاد، پس سرش را بريدند....
يحيي را سرش را به دست گرفتند و در طشت بريدند، اما امام حسین علیه السلام را نيزه به پهلويش زدند تا از اسب بر زمين افتاد، پس سرش را بريدند....
سر یحیی را به هديه بردند از خانه اي به خانه اي يك دفعه، و امام حسين (عليه السلام) بر اين امر تأسف مي كرد و گريه مي كرد، اما سر سیدالشهداء را در شهرها گردانيدند و هديه فرستادند ، نه يك مرتبه بلكه دفعات متعدده از مكاني به مكاني و از شخصي به شخصي....
چون سر یحیی را را به نزد ظالم بردند حالتش متغير شد،اما سیدالشهداء علیه السلام ، چون سرش را در نزد ظالمش گذاشتند تبسم نمود، و اين تبسم بالاتر بود از همه ي آن زخمها كه بر آن جناب زده بودند...
يحيي را از مسجدش بيرون كشيدند از براي كشتن و حال آنكه هيچ علاقه و عيال و اطفالي نداشت، امام حسین علیه السلام را از خيمه هایی بيرون كشيدند كه در آن بود زنان حيران تشنه، بي كس در ميان دشمنان، و هر يك فرياد واويلاه واثكلاه مي كشيدند....
سر یحیی را در طشت بريدند، و از خونش يك قطره بر زمين افتاد، پس جوشيد و ساكن نشد از جوشش، تا اينكه فاني نمود بسياري از بني اسرائيل را، آن وقت از جوشش افتاد، اما سیدالهداء را بر روي خاك سرش را بريدند و خونش را بر خاك ريختند، مگر چند قطره از آن كه خودش بدست گرفت، و بر صورت ماليد، و به آسمان پاشيد، و به سوي زمين برنگشت و الا تمام زمين سرنگون مي شد....
سر یحیی را بريدند، و ليكن بدنش صحيح بود، حسین علیه السلام را سر بريدند و بدنش پامال شده، و سوراخ سوراخ، و مجروح بود....
سعد بن عبدا الله حکایت نماید که:
روزی متجاوز بر چهل مسئله مشکل را طرح کردم و تنظیم نمودم تا از سرور و مولایمان امام حسن عسکری علیه السلام دریافت نمایم.
از شهر قم به همراه دوستان حرکت نمودیم تا به منزل ایشان رسیدیم و اجازه ورود خواستیم
همین که وارد شدیم دیدم مولایمان همچون ماه شب چهارده در گوشه ای از اتاق نشسته و کودک خردسالی را که چون ستاره ای درخشان می درخشید روی زانو نشانده .
امام حسن علیه السلام اشاره فرمودند و ما جلو رفتیم و نشستیم . امام عسکری علیه السلام پس از شنیدن سخنان ومسائل ما به
کودک اشاره کردند و اظهار نمودند :ای فرزندم؛جواب شیعیان خودت را بده .
پس کودک لب به سخن گشود و تمام سوالات ما را یک به یک جواب دادند وبعضی سوالات را بی آن که ما بپرسیم طرح وپاسخ می دادند.
ما همگی مات ومبهوت بودیم که چگونه کودکی به این سن وسال می تواند در همه علوم و فنون شناختی کافی داشته باشد و با بیان شیوا به همه سوالات پاسخ دهد به طوری که همه را قانع کند!
پس از ان امام حسن علیه السلام متوجه من شدند و فرمودند:ای سعد برای چه از قم به اینجا آمده ای .عرضه داشتم یابن رسول الله چون عشق زیارت ودیدار شما را داشتم بدین جا آمدم سپس فرمود:بقیه سوالاتی را که داشتی چه شد؟ پاسخ دادم آماده است.
فرمود از فرزندم مهدیعلیه السلام بپرس ؛ ومن بقیه سوالات را پرسیدم و از ان جمله عرضه داشتم: یابن رسول الله معنی و تفسیر"کهیعص" که در قران امده چیست؟
کودک در حالی که روی زانوی پدر نشته بود فرمود: "هذه الحروف من انباء الغیب، اطلع الله علیها عبده زکریا، ثم قصها علی محمد و ذلک ان زکریا سال ربه ان یعلمه اسماء الخمسه فاهبط علیه جبرئیل فعلمه ایاها.."
این حروف از رموز قرآن است که خداوند در رابطه با حضرت زکریا بیان نمود و چون زکریا از خدا خواست تا اسامی خمسه طیبه (5 تن ال عبا)را تعلیم او نماید پس جبرییل بر او نازل شد و ان اسامی را تعلیم او کرد .زکریا هر زمان از ان نامها یاد می کرد هر نوع مشکلی که داشت حل می شد اما هرگاه به نام امام حسین علیه السلام می رسید اندوهناک می شد.
پس روزی عرضه داشت خدایا چرا من هر وقت نام حسین را برزبانم جاری می سازم اندوهناک می شوم و نام چهارتن دیگر باعث سرور و آرامشم می شود
خدای تعالی او را از این داستان آگاه کرد و فرمود:"کهیعص" ؛ "کاف" اسم کربلا و "ها" رمز شهادت عترت طاهره است و "یا" نام یزید قاتل حسین و "عین" اشاره به عطش و "صاد" نشان صبر او است.
زکریا چون این مطلب را شنید نالان و غمگین شد و تا سه روز از عبادتگاهش بیرون نیامد و به کسی اجازه نداد نزد او بیاید و گریه و ناله سر داد و چنین نوحه گفت: بارالها از مصیبتی که برای فرزند بهترین خلایق خود تقدیر کرده ای دردمندم.
خدایا آیا این مصیبت را بر آستانه او نازل می کنی؟ آیا جامه این مصیبت را بر تن علی و فاطمه می پوشانی؟ آیا این غم را بر ساحت آنان فرود می آوری؟
بعد از آن گفت: بارالها فرزندی به من عطا کن تا در پیری چشمم به او روشن شود و او را وارث و وصی من قرار ده ؛ آنگاه مرا مصیبت زده ی او گردان؛ همچنان که حبیبت محمد صلی الله علیه وآله و سلم را مصیبت زده ی فرزندش گرداندی!
با نور خود سرشت مرا ناب ناب کن
من را برای نوکری ات انتخاب کن
هر چند بد حساب شدم، بی وفا شدم
اما مرا ز گریه کنانت حساب کن
من را به حق مادرت ارباب رد مکن
امشب بیا به خاطر زهرا ثواب کن
اول به دست خالی من یک نگاه ... آه
درمانده را اگر دلت آمد جواب کن
در فتنه خیز غفلت و آفات و ابتلاء
قلبم ز دست می رود آخر، شتاب کن
یک گوشه از تجلی خود را نشان بده
یک شب برای عاشق خود فتح باب کن
در آتش فراق حریم الهی ات
این قلب بیشکیب مرا کم عذاب کن
من را ببر به جنت الاحرار کربلا
با مسلم و حبیب و وهب ، هم رکاب کن
شیب الخضیب فاطمه ! من کشتهی توأم
این چهره را ز خون گلویم خضاب کن
پيغمبر (صلي الله عليه و آله) فرمودند : در جهنم منزلي است كه مستحق آن نيست احدي، مگر قاتل يحيي بن زكريا و قاتل حسين
باز کردم دفتر شعرم و دیدم می گریست
هم زمین هم آسمان با او دمادم می گریست
تا قلم برداشتم دیدم قلم هم می گریست
نه قلم حتی تمام واژه هایم می گریست
بامدد از نام او آغاز کردم شعرخود
سطراول با خطی خوانا نوشتم "می گریست"
حضرت خون خدا پایین پایت انبیا
از قبیل نوح و ابراهیم و آدم می گریست
تا دوباره جان بگیرد در هوای روضه ات
بی تکبر می نشست عیسی بن مریم می گریست
پای مشک پاره ی آب آور مجروح تان
سلسبیل و کوثر و امثال زمزم می گریست
نه صفا و مروه و مشعر که حتی کعبه هم
از مصیبات شهنشاه محرم می گریست
مادری محزون و خسته با دلی زار و حزین
گوشه ی گودال مقتل با قدی خم می گریست
آه...بافرقی شکسته ابروانی غرق خون
آری آن آقای مظلوم دو عالم می گریست
مثل یک ابر بهاران در غم عظمای تو
حضرت احمد رسول الله خاتم می گریست
ساکنان آسمان خون گریه میکردند وبس
در عزایت یاحسین حتی خداهم می گریست
روز محشر شک ندارم من که حسرت میخورد
هرکه در دنیا برای روضه تان کم می گریست