ولایت فقیه
نويسنده:دكتربهرام اخوان كاظمى
مقاله نشان مىدهد «ولايت مطلقه فقيه» به آن مفهوم كه امام«رض» مد نظر داشتند، از همان ابتدا و نخستين مكتوبات ايشان، مورد توجه و اعتقاد امام بوده و چرخش و تجديد نظرى درديدگاه ايشان واقع نشده است. مقاله، پاسخى مستدل به كسانى است كه براى نظريه ولايت فقيه و حكومت اسلامى امام، چند مرحله تجديد نظر قائل شده و ولايت مطلقه فقيه را ايدهاىخلقالساعة و شخصى خواندهاند و حتى مفهوم ولايت مطلقه را مورد تحريف قرار دادهاند.
اشاره :
مقاله نشان مىدهد «ولايت مطلقه فقيه» به آن مفهوم كه امام«رض» مد نظر داشتند، از همان ابتدا و نخستين مكتوبات ايشان، مورد توجه و اعتقاد امام بوده و چرخش و تجديد نظرى درديدگاه ايشان واقع نشده است. مقاله، پاسخى مستدل به كسانى است كه براى نظريه ولايت فقيه و حكومت اسلامى امام، چند مرحله تجديد نظر قائل شده و ولايت مطلقه فقيه را ايدهاىخلقالساعة و شخصى خواندهاند و حتى مفهوم ولايت مطلقه را مورد تحريف قرار دادهاند.
مقدمه
پيروزى انقلاب اسلامى ايران در22 بهمن 1357، يكى ازكهنترين نظامهاى سلطنتى راازميان برد و برويرانههاى سلطنت و «انديشه سياسى شاهى»، جمهورى اسلامى رابرپايه «نظريه ولايت مطلقه فقيه» امامخمينى(ره) بنانهاد.
نظريه ولايت فقيه، درفقه شيعى از قدمتى هزارساله برخوردار است و اگرچه درباره همه جزئيات اختياراتولىفقيه، اجماع نظر نبوده اما همواره از آن سخن راندهاند. امام(ره) ازكسانى است كه به تفصيل دراين بارهنظريهپردازى كردهاند. ويژگى نظريه ولايت مطلقه فقيه امام خمينى(ره)، اعتقاد ايشان به اطلاق و گستردگىاختيارات ولى فقيه و همطرازى آن بااختيارات حكومتى پيامبر(ص) و ائمه(ع) مىباشد و اين نوع نگرش درتمام آثار شفاهى و مكتوب ايشان آمده است. كتاب كشفالاسرار (1322ه) را مىتوان به عنوان مبدا و يكى ازشواهد خوب اين نظريه به حساب آورد.
پس ازپيروزى انقلاب، نظام جمهورى اسلامى با وجود مشكلات فراوان داخلى و خارجى، هر روز ثبات واستحكام بيشترى يافت، افزايش اين ثبات و بروز مسائل متعدد، شرايط و مقتضيات زمانى ومكانى، اين امكانرا به وجود آورد كه رهبرانقلاب درطول ده سال رهبرى نظام، به شكل روزافزونى زواياى مختلف نظريه ولايتمطلقه فقيه راآشكار سازند. اوج اين آشكارى، پيام ايشان در16 دى ماه 1366 بود كه مىتوان آن را فصلالخطابى در تبيين اين نظريه به شماآورد. از اين پيام تاكنون تلقىهاى نادرى نيز صورت گرفته است. يكى از عمدهترين اين تلقىها وتوهمات، اعتقاد به ظهور يكباره نظريه مزبور دراين تاريخ است. نتيجه مستقيم چنين باورى اين است كه نظريه ولايت مطلقه امام خمينى (ره) داراى انسجام وثبات نبوده، بلكه نظريهاى پرگسست و افتراق مىباشد كه بعد از انقلاب به دليل شرايط خاصى در16 دى ماه 1366 به يكباره عرضهگرديده است. اين نوشتار درپىارزيابى اين قبيل توهمات است.
فرضيه اصلى اين تحقيق، به صورت زير بيان مىشود:
«نظريه ولايت مطلقه فقيه، درسيره نظرى و علمى امامخمينى(ره) داراى قدمت، ثبات و انسجام قطعىاست و ارائه و اعلام كامل آن، بخاطر رعايت مصالح اسلام و مردم، و با توجه به مقتضيات زمانى و مكانى، بهشكل تدريجى صورت گرفته است.»
از سويى، فرضيههاى فرعى نيز قابل تصوراست كه اثبات يانفى آنها به ارزيابى صحت وسقم فرضيه اصلىكمك شايانى خواهدنمود، اين فرضيهها بدين قرارند:
1- نظريه ولايت مطلقه فقيه، ناشى ازاستنباط واجتهاد فقهى، مبتنى برلحاظ مؤكد نقش زمان ومكان امامخمينى است وجزيى ازاين مجموعه به حساب مىآيد. بااثبات قدمت چنين شيوه اجتهادى در سيره نظرى وعملى ايشان، قدمت وثبات وانسجام نظريه ولايت مطلقه فقيه، ثابت مىشود.
فرضيههاى فرعى بعدى به بررسى نقش و ويژگيهاى «مردم»، «روحانيت» و«اوضاع واحوال كشور» در ارائهتدريجى نظريه ولايت مطلقه فقيه، توسط امام (ره) مىپردازد وازآن عوامل به عنوان عناصرعمده در زمانومكان ارئه اين نظريه، بحث مينمايد.
2- مردم باويژگيها و قابليتهاى خاص و مقطعى خويش، در ارائه و اعلام تدريجى نظريه ولايت مطلقه فقيه مؤثر بودهاند. محورى بودن نقش مردم درسيره نظرى وعملى امام خمينى (ره) واهميتبه پذيرش و خواستعمومى و بلوغ فكرى وسياسى مردم، عامل اساسى در ارائه تدريجى نظريه ولايت مطلقه فقيه بوده است.
3- روحانيت وحوزهها باويژگيها وقابليتهاى خاص و مقطعى، درارائه واعلام تدريجى نظريه ولايت مطلقهفقيه مؤثربودهاند. رخوت، استعمارزدگى، بىايمانى و دنيازدگى، نافهمى، تقدس معآبى و تحجرانديشى پارهاىاز روحانى نمايان واشكال و مانع تراشى و تهمتهاى پارهاى از آنها نسبت به نهضت وحركت امام خمينى (ره)و به طوركلى ركود و آفتزدگىهاى مقطعى حوزهها، ازعوامل تاخير و تدريج ارائه نظريه ولايت مطلقه فقيه بوده است. همچنان كه هميارى وهمكارى روحانيت اصيل و مبارز با اين نهضت، تفصيل نظرى وتحقق عملىاين نظريه راپيش انداخته است.
4- وضعيتبحرانى و اضطرارى كشور، خصوصا درسالهاى اوايل انقلاب ايام دفاع مقدس و ضرورت حفظ نظام اسلامى، و آرامش سياسى كشور و پرهيزاز طرح مسائل مناقشهپذير، از عوامل تاثيرگذار بر نحوه ارائهتدريجى نظريه ولايت مطلقه فقيه بوده است.
مفهوم «ولايت»
«ولايت» به معناى محبت و نصرت و يارى كردن، موضوع بحث ما نيست. محل بحث، ولايتبه معناىحكومت است. در اين خصوص مىتوان به تعريف بحرالعلوم ازاين واژه اشاره كرد:
«در اصطلاح، «ولايت» به معنى سرپرستى وسلطه داشتن برفرد يا افرادمعين مىباشد و در حقيقتبيانگرنوعى حق دخالت واعمال نظر درامرى براى شخص خاص است. مصطلح فقها آن است كه «ولايت» به كسرو او - سلطه برغير به حكم عقل يا شرع، در بدن يامال و يا هر دو مىباشد. اين سلطه مىتواند اصالتا يا عرضاملحوظ گردد.» (1)
باچنين تبيينى ولايت، بيانگرقدرت تسلط و سرپرستى فرد براشخاص حقيقى يا ديگر افراد است. چنينسلطهاى داراى ابعاد ومراحل مختلفى است. شرط اين سلطه درتمام ابعادش، حفظ مصلحت ومنافع حقيقى وافراد تحت ولايت مىباشد. همچنين درتعبير اسلامى، ازمقام ومنصب زعيم ورهبر سياسى كشور اسلامى كهواجد صفات لازم است، با عنوان ولايت امر، يا ولى امرياد مىكنند. در كتاب «ولايت فقيه» امام (ره)، ولايتاينگونه معنا شده است: «ولايتيعنى حكومت واداره كشور واجراى قوانين شرع مقدس.» (2)
مفهوم «اطلاق» ولايت فقيه
يكى از اساسىترين مباحث درباره ولايت فقيه، حدود اختيارات «ولى فقيه» مىباشد. از ديدگاه امامراحل(ره)، ولى فقيه داراى كليه اختيارات حكومتى پيامبر(ص) مىباشد و حكومت وى شعبهاى ازولايتمطلقه رسول الله (ص) ويكى از احكام اوليه اسلام است كه بر تمام احكام فرعى، حتى نماز، روزه وحج تقدمدارد وبه تعبيرى ديگر«كليه امور مربوط به حكومت و سياست كه براى پيامبر وائمه (عليهم السلام) مقرر شده،در مورد فقيه عادل نيز مقرر است وعقلا نمىتوان فرقى ميان اين دو قايل شد.» (3)
بايد خاطرنشان ساخت كه آيات متعددى در شأن اطلاق ولايت پيامبر(ص) و لزوم تبعيت از ايشان واردشده است (4) كه معتقدين به ولايت مطلقه به آنها استناد كردهاند.
ممكن است عدهاى توهم كنند كه اختيارات ولى فقيه، صرفا همان موارد يازده گانهاى است كه دراصل110 قانون اساسى آورده شده است. به رغم اين گروه، عبارت ولايت مطلقه فقيه در اصل 57، با اختياراتمحدود اصل 110 تخصيص خورده ومنحصر به آنها مىگردد، درحالى كه اين تصور نادرست است،زيرااختيارات يادشده از باب حصر نبوده و فقط هدف ذكر مصاديقى از وظايف ولى فقيه بوده است.
استاد عميد زنجانى درپاسخ اين توهم مىنويسد:
«مطلقه بودن ولايت فقيه دراصل 57 حاكم بر اصل 110، آنهايى كه استناد مىكنند به اصل 110،مىگويند: يازده اختيار بيان شده پس معنايش اين است كه دوازدهمى را ندارد، اينها بايد توجه كنند بهاين مطلب كه براى اينكه دوازدهمى وسيزدهمى پيش نيايد كلمه «مطلقه» آورده شده است، پسدرتعارض بين اصل 57 و اصل 110، حاكم اصل 57 است. اصل 57 بيان كننده اين است كه نيازى براىاختيارات مازاد نيست... بنابراين براساس اصل 57، ولايت مطلق است و يازده بندى بوده اصل 110،انحصار رانمىسازند، چون هر حصرى احتياج به مفهوم مخالف دارد - به تعبير حقوقى - اصل 57 مطلقاست... اكنون مىتوان تصريح كرد كه به استناد اصل 57، «ولايت مطلقه» حاكم براصول قانون اساسى استو يازدهبندى بودن اصل 110، حصر رانمىسازد.» (5)
توهمى ديگر، اين است كه ولايت مطلقه فقيه به معناى انحصار قدرت اجرايى و عدم تفويض آن است،درحالى كه چنين نيست. امام (ره) دركتاب «البيع»، تفويض قسمتى ازقدرت اجرايى توسط فقيه را مايه توانمندى وى دراداره امورمى دانند و معتقدند تدبير امور كشور مىبايستى درهرحكومتباتشريك مساعىكثيرى از افراد متخصص و ارباب بصيرت انجام گيرد همانگونه كه در زمان حضرت على(ع) نيز تمام كارها بدست خود ايشان انجام نمىگرفت. (6)
ازسويى نبايد تصوركرد كه ولايت مطلقه به معناى ولايت رها و بىقيد و شرط و بدون ضابطه فقيه است كهبخواهد بدون درنظر گرفتن معيارهاى اسلامى ومصالح عمومى كارى راانجام دهد، دراين حكومت، شخصحقيقى ولى فقيه نيست كه حكومت مىكند بلكه شخصيت فقيه ومقام فقاهت، ولايت وحكومت دارد. بهعبارت ديگر شخصيتحقوقى او كه همان فقاهت، عدالت وكفايت است، حكومت مىنمايد. اين نوع ولايتدرحقيقت مظهر اجرايى ولايت الهى استبه همين خاطر، اعتبار آن مربوط به شخص خاصى نيستبلكه بهشخصيت ويژه اومرتبط است.
باوجود همسانى اختيارات حكومتى ولى فقيه بااختيارات حكومت پيامبر(ص) وائمه (س)، مىتوانترسيم حدودى براى اعمال ولايت مطلقه فقيه پرداخت. بايد گفت كه اساسا«اطلاق» ولايت مطلقه فقيه در برابر ولايت نسبى مطرح مىشود: يعنى نبايد اختيارات ولى فقيه را محدود و مقيد به امور خاصى دانست،مانند آنكه گفته شود فقيه صرفا در قضاوت و تعيين قاضى حق دخالت دارد، اما در تعيين فرمانده جنگ حقدخالت ندارد. لذا هيچ محدوديتى جز محدوده مصالح مردم و قوانين الهى و موازين و ضوابط اسلامى در زمينهاختيارات فقيه عادل وجود ندارد و مفهوم اطلاق آن، به معناى نسبى نبودن ولايت براى فقيه درچارچوبمقررات اسلامى است. برخى براى اطلاق رهبرى ولى فقيه، موارد كنترل كنندهاى رابرشمردهاند كه ازجملهآنها، كنترل صفاتى، كنترل قانونى، كنترل مالى، كنترل به وسيله مشورت رهبر است. ازاين ديدگاه رهبرحكومت اسلامى ناگزيراز مشورت با متخصصين و كارشناسان مسائل مختلف جهت اخذ تصميم مقتضىاست. (7)بنابراين«ولايت مطلقه به معناى سرپرستى ودخالت درتمامى امور كشور است كه معمولا با مشورتعدهاى صاحبنظر انجام مىگيرد»(8)
محدوديتهاى ولايت مطلقه ازديدگاه امام راحل (ره)
الف - اعتبارى بودن «ولايت فقيه»
از ديدگاه امام (ره) همسان بودن اختيارات حكومتى فقها با اختيارات حكومتى پيامبر وائمه عظيم الشانبه معناى همپايى مقام معنوى آنها نيست. «جعل خلافتبراى فقها در رتبه جعل آن براى ائمه نيستوبرخلاف آنچه بعضى گمان بردهاند، اين دو نوع خلافت درعرض يكديگر قرارندارد». (9)
امام خمينى (ره) با تقسيم خلافت به 1- خلافت اعتبارى وقراردادى و 2- خلافت تكوينى الهى، به تشريحدقيق به اين مطلب مىپردازند و ضمن معتبرشمردن اختيارات پيامبر(ص)وائمه (س) براى فقهاى عادل وهمسنگ دانستن آنها، فقط اجازه جهاد ابتدايى را خارج از حيطه وظايف ولى فقيه مىدانند. (10)
ازاين ديدگاهپيامبر وائمه معصومين (ع) داراى دو شكل خلافت پيش گفته هستند وخلافت تكوينى الهى تنها مختص آنهااست و فقها درخلافت اعتبارى و قراردادى با ايشان مشابه بوده و ميراث دارشان مىباشند. (11)
ب - ولايت مطلقه فقيه، مقيد به چارچوب قوانين الهى است
حكومت اسلامى، حكومت قانون است و همه مجريان و دست اندركاران آن مطيع قانون هستند، حتى«ولايت مطلقه فقيه» نيزبا اختيارات گستردهاش تابع قانون ومقرات اسلامى است، قانون كه باكوچكترين رفتارمستبدانهاى در هر شكل وصورت وعنوانى، شديدا مخالف است. امام راحل درآبان 58، بلافاصله پس ازتصويب قانون اساسى و اصل ولايت فقيه، ضمن تصريح به اين مطلب، همه اعم ازپيامبر، فقيه وغيرفقيه راتحتحاكميت قانون مىدانند. (12)
ازديدگاه ايشان اسلام بنيانگذار حكومتى است كه در آن نه شيوه استبداد حاكم است كه آراء وتمايلاتيكتن، بر سراسر جامعه تحميل شود، و نه شيوه مشروطه و جمهورىكه متكى بر قوانينى باشد كه گروهى از افراد جامعه براى تمامى آنوضع مىكنند، بلكه حكومت اسلامى نظامى است ملهم ومنبعث از وحى الهى كه در تمام زمينهها از قانون الهى مدد مىگيرد، و هيچ يكاز زمامداران و سرپرستان امور جامعه حق استبداد راى ندارند، تمامبرنامههايى كه در زمينه زمامدارى جامعه و شؤون و لوازم آن، جهترفع نيازهاى مردم به اجرا درمى آيد، بايد براساس قوانين الهى باشد.اين اصل كلى حتى درمورد اطاعت از زمامداران و متصديان امرحكومت نيزجارى و سارى است. (13)
ج - ولايت مطلقه فقيه، مقيد به چارچوب مصلحت عمومى است
اطلاق ولايت ولى فقيه مشروط به آن است كه در جهت منافع حقيقىافراد تحت ولايت و مصالح مردم باشد. بدين ترتيب رعايت مصالح عامهوتاكيد برمنافع جمعى به جاى منافع فردى از لوازم اعمال ولايت مطلقه فقيهمىباشد. در كتاب «ولايت فقيه»، مصالح فرد در مصالح عامه، فانى مىگردد:
«كسى كه برمسلمين وجامعه بشرى حكومت دارد، هميشه بايدجهات عمومى و منافع عامه را در نظر بگيرد، و ازجهات خصوصىوعواطف شخصى چشم بپوشد، لهذا اسلام بسيارى از افراد را درمقابل مصالح جامعه فانى كرده است، بسيارى ازاشخاص را در مقابلمصالح بشراز بين برده است.» (14)
امام (ره) در كتاب «البيع»، نيز مىفرمايند:
«حاكم اسلامى مىتواند در موضوعات، بنابرمصالح كلى مسلمانان يا طبق مصالح افراد حوزه حكومتخود،عمل كند. اين اختيار هرگز استبداد به راى نيست، بلكه مصلحت اسلام و مسلمين منظور شده است; پسانديشه حاكم جامعه اسلامى نيز، همچون عمل او، تابع مصالح مسلمين است.» (15)
بعد ازپيروزى انقلاب نيز چنين نظرى دربيانات متعدد امام (ره) بخوبى قابل مشاهده است. (16) بدينترتيب مشخص مىشود كه «ولايت مطلقه به معناى تصرف درهمه امور كشور لدى المصلحه مىباشد» (17) البته بايد اذعان داشت كه برحسب نظرايشان، ولايت فقيهى كه بر خلاف مصلحت جامعه عمل مىكند، ساقطاست. (18) پس رعايت مصالح عمومى، شرط عمده در تجويز ولايت مطلقه است.
د - «ولايت فقيه به معناى نظارت وكنترل فعال است نه حكومت مطلقه شخص حاكم:
از ديد امام (ره)، حكومت ولى فقيه به معناى «نظارت واشراف برامور» است وفقيه نظارت فعال و توام بااختيارات مىكند يعنى بر اجراى قوانين اسلامى كنترل دارد واساسا درنظام اسلامى، حكومتبه معناى استيلاو «تغلب» حاكم برمحكومين وجود ندارد.
ولى فقيه، نه جزء دولت است ونه خارج از آن، بلكه به شكلى فعالهدايتگر جامعه و مجريان كشور درمسير صحيح اسلامى است و دولت ونظام سياسى، به واسطه اين نوعدخالت وكنترل فقيه، مشروعيت مىيابد. امام مىفرمود: «ما بايد به مردم ارزش بدهيم و خودمان كنار بايستيم وروى خير و شر كارها نظارت كنيم.» (19)
ويژگى كلامى - فقهى «نظريه ولايت مطلقه فقيه»
در فقه سياسى تشيع، ولايت فقيه، قدمت ديرينه دارد. مرحوم نراقى مىنويسد:
«ولايت فقيه فى الجمله بين شيعيان اجماعى است و هيچ فقيهى در ولايت فقيه، اشكال نكرده است». (20)
آيت الله يوسف صانعى، تصريح مىكند كه بجز يكى دو نفر، هيچ كس نگفته كه فقيه به هيچ وجه ولايتندارد. (21) البته در زمينه محدوده اختيارات فقيه جامع الشرايط، نظرات متفاوتى بين فقها مطرح گشته است.امام (ره) نيز به رواج بحث ولايت فقيه دربين فقهاو اختلاف آراء آنها درحدود اختيارات ولى فقيه، اذعاننمودهاند و در كشف الاسرار براين اعتقادند كه ولايت مجتهد، هم دراصل داشتن ولايت ونداشتن وهم درحدود ولايت ودامنه حكومت، از روز اول ميان خود مجتهدين مورد بحثبوده است. (22)
درباب اختيارات ولى فقيه و حاكم اسلامى، فقهاى معظم اصولا دو مبنا رابرگزيدهاند، عدهاى از آنهامعتقدند،كه ولايت فقيه تنها درمواردى كه دليل شرعى مشخصى وجود دارد، ثابت است. ازنظر اين دسته ازفقها، برخى ازموارد مذكور با توجه به دلايل قطعى شرعى از اين قبيل است:
1 - حفظ وسرپرستى اموال يتيمان و سفيهان و ديوانگان.
2 - حفظ اموال غايبان و كسانى كه به دليل عدم حضور، امكان سرپرستى اموال خود راندارند.
3 - برخى از امور مربوط به زناشويى، مثل تزويجسفيهان و...
4 - حفظ وسرپرستى اموال امام (ع)، مثل نيمى ازخمس، اموال مجهول المالك وارثيه بدون وارث .
فقهاء بزرگى نيز مانند امام (ره) اعتقاد دارند كه براساس دلايل عام ولايت فقيه، در تمام امورى كهپيامبر(ص) و امام معصوم (ع) ولايت واختيارات داشتهاند، فقيه داراى ولايت و اختيارات و مسئوليت است.مگر آنكه ادله شرعى وجود داشته كه امرى ازاين اختيارات رااستثناء و خارج نمايد:
درهر حال بايد به اين واقعيت اعتراف كرد كه درفقه شيعى تاكنون كسى بحثحكومت اسلامى و نظريهولايت مطلقه فقيه را مبسوط از امام (ره) طرح نكرده است و مباحث ايشان در اين زمينه مستوفى بوده وازگستردگى، جامعيت وتفريعات وعمق كاملى بهرهمنداست. يكى از دلايل اين ادعا آن است كه « اگرمرحومنراقىها مساله ولايت فقيه راطرح مىنمودند، در همان محورفقه مطرح مىكردند و يكى از مسائل فقهىرابه عنوان ولايت فقيه به شمارمى آوردند» (23) ضمن آنكه «بايد اعتراف كرد علامه نراقى بحث ولايت فقيهرا با ياس ازتشكيل حكومت اسلامى ودر دوران اختناق حكومتهاى طاغوتى به رشته تحريردر آوردهاست» (24) درحالى كه امام (ره) «بحث ولايت فقيه مظلوم را از قلمرو فقه بيرون كشيد و به جايگاه اصليش كه مساله كلامى است نشانده، آنگاه با براهين عقلى وكلامى اين مساله راشكوفاكرد»، (25) به تعبير بهتر«امامامت اولا، مساله ولايت فقيه رابه دنبال امامت قرار داد. ثانيا، امامت و ولايت رادر جاى خود نشاند. ثالثا،اين درختبرومند امامت وولايت را شكوفاكرد، رابعا، آنرابرسراسر ابواب فقه سايه افكن كرد» (26) و بدينترتيب با ارائه نظريه ولايت مطلقه فقيه و عملى كردن آن «مجددالمذهب درقرنپانزدهم» گرديد. (27)
توهم گسست در «نظريه ولايت مطلقه فقيه»
درباره اعتقاد به گسست درنظريه ولايت مطلقه فقيه، عواملى وجود دارند كه درحقيقت مىتوان آن رازمينهساز اين توهم به حساب آورد. به عنوان نمونه، تحول وتعبير جايگاه نظريه ولايت مطلقه فقيه، درقانوناساسى وطرح تدريجى وتكامل اين نظريه درقانون از علل ايجاد اين شبهه است.
در تبيين اين مطلب بايدگفت كه درگذشته درمورد قواى حاكم درج 101 دراصل 16 پيش نويس قانون اساسى مصوب 1358 اسمى ازولايت فقيه نيست و ارتباط سه قوه را رئيس جمهور برقرار مىكند اما در اصل 15 پيشنهادى گروه بررسىاصول درهمين سال، قوه رهبرى به عنوان قواى پنجم و برقراركننده ارتباط بين سايرقوا ذكر مىشود. سپسدراصل 57 قانون اساسى مصوب سال 1358 كلمه «ولايت امر» جايگزين قوه رهبرى گشته است. ازسوى ديگرشاهد آنيم كه دراصل 57 قانون اساسى بعد از بازنگرى سال 1368، «ولايت مطلقه امر» بجاى كلمه ولايتامرجايگزين شد.
همچنين براى برخى، وجود اختيارات يازدهگانه ولى فقيه دركنار عبارت «ولايت مطلقه فقيه» اصل 57، بهاين توهم كمك مىكند. از ديد اين دسته، وجود اختيارات محدود اصل 110 درتقابل با اختيارات مطلق ولىفقيه دراصل 57 قانون اساسى 1368 است و تازگى اصل مزبور، اين تصور را ايجاد مىكند كه شايد نظريه ولايت مطلقه امام (ره) نظريابى مستدام نبوده است.
ازسويى نفس پيچيدگى نظريه ولايت مطلقه فقيه، در پيشينه فقه سياسى علماى شيعى وعدم اجماع فقهادرباره ميزان تك تك اختيارات ولى فقيه وعدم بحث كافى و صريح آنها دراين زمينه، وعدم اطلاع عمومىازآن، ازعواملى است كه باور برخى رانسبتبه تداوم اين نظريه در سيره امام (ره) تضعيف يامحو مىكند.
موجد ديگر اين شبهه، برداشتهاى متفاوت ازاسلام و بدبينى نسبت به اختيارات مطلقه فقيه است، از اينديدگاه، چنين حكومتى با توجه به الگوهاى غربى، استبدادى و ضد دموكراسى است. القاى چنين تصورى درصحنه عمومى باعثشده است كه بعضى باتوجه به رهبرى الهى و مردمى امام راحل، جهت پيراستن چنينخدشه هاچندان به نظريه ولايت مطلقه فقيه ايشان وتداوم آن اصرارواستناد نورزند.
بسيارى ازتاريخ نويسان انقلاب اسلامى به درستى به نقطه آغازين نظريه ولايت مطلقه فقيه اشارهنكردهاند، زيرا اولا به جاى مبدايابى نظريه ولايت مطلقه فقيه، تنهابه زمان پيدايش نظريه «ولايت فقيه» توجهنمودهاند ويا بدون روشنگرى لازم، اين دو واژه را به شكل مترادف وهمسان به كاربرددهاند، ثانيا آغاز حكومتاسلامى و ولايت فقيه را به سال 1348 ه. ش - يعنى تاريخ ارائه رساله ولايت فقيه درنجف - نسبت دادهاند.البته منظور بعضى از ارائه چنين مبدايى آن بوده است كه ازاين تاريخ، طرح جدى وپيگيرى وتفصيلىحكومت اسلامى وتلاش درجهت تحقق ولايت عينى فقيه آغازگشته است، اما به هرحال چنين افرادى حتىاگر در مواردى به قدمت نظريه امام (ره) ودراين باره وقبل ازاين مقطع 1348 - عقيده داشته باشند، به شكلصريح ومقتضى آن را مورد تاكيد همه جانبه وتوضيحات فراگيرقرار ندادهاند.
همچنين بعضى، درآثارخويش، بدون دقت وتوضيح لازم، ازاشاره مجدد ومفصل امام (ره) به ولايتمطلقه در16 ديماه 1367، به گونهاى صحبت كردهاند كه ازآن، ارائه آغازين اين نظريه القا مىگردد، ايندرحالى است كه امام خمينى (ره) يك ربع قرن پيش ازرساله «ولايت فقيه»، به طورصريح درسال 1323ه. شدركتاب كشف الاسراربه اختيارات وسيع ولايت مطلقه فقيه اشاره كردهاند وبعد ازآن نيزاين نظريه رادرآثاروبياناتشان تكرارنموده، بر شرح وتفصيل آن افزودهاند. بنابراين، خلط تكامل تدريجى نظريه مزبوربا انقطاعوگسست آن، اشتباه فاحشى است كه بايد از آن پرهيز كرد.
مآلا بايد گفت كه توهم گسست نظريه ولايت مطلقه فقيه مورد اعتقاد پارهاى ازگروههاو افراد نيز مىباشد.به عنوان نمونه پس از اشارات مجددو صريح امام خمينى (ره) به ولايت مطلقه فقيه - درشانزده ديماه 1366-گروه نهضت آزادى به موضعگيرى دراين باره پرداخت و مجموعه نظرات خود را در كتابى تحت عنوان «تفصيلو تحليل ولايت مطلقه فقيه گردآورى نمود. (28) اين گروه ضمن حمله شديد به ولايت مطلقه به نوظهورى ايننظريه تصريح كرده و مبدا بروز آن را 16 ديماه 1366 مىداند كه توسط امام (ره) در منشور صادره دراينتاريخ به صورت مكتبى جديد و فقهى و پويا عرضه شده و فقه سنتى را كنار زده است. (29) افراداين گروهباانتساب امام(ره) به صنف بازار، درتعليل پردازش نظريه ولايت مطلقه فقيه، آن رانظريهاى مقطعى وبديعوپيرو منافع صنف مزبور به شمارمى آورد. از ديد اين دسته افراد، ظهور نظريه مزبورناشى از اختلافات درونىهيئتحاكمه بوده وبه خاطر شكستن بن بستهاى اجتماعى و اعتقادى طرح گرديدهاست. (30) به
همينخاطرمى توان گفت كه، نهضت آزادى معتقد به گسست وعدم ثبات درنظريه ولايت مطلقه فقيه است. فردديگرى درهمين راستا، نظريه ولايت مطلقه فقيه رامخلوق قانون اساسى جمهورى اسلامى و ناشى از ادغامونظام حقوقى فقه شيعه وحقوق عمومى سياسى دول جديد دانسته است. (31)
درعين حال بعضى قصد داشتهاند ولايت فقيه را از ابتداء مورد نظر مجلس خبرگان اول به شمارآورند،ازديد اين دسته، تاييد اصل ولايت فقيه به خاطر آن بوده كه اكثريت اين مجلس به روحانيون اختصاص داشتهاست وآنها به خاطرتعلقات و منافع صنفى و طبقاتى خويش، تصويب آن راتحميل نمودهاند. مىتوان گفت كهتا حد زيادى نظرات «نيكى كدى» - نويسنده زن آمريكايى - به چنين باورى نزديك است. (32) برخى نيزبرداشتى مغاير از چنين آرايى ارائه دادهاند و نهاد ولايت فقيه راحاصل تحول نگرش سنتى نسبتبه اسلاممىداند. از اين منظر، نهادهاى سنتى مانند امامت، تقليد و ولايت فقيه به وسيله زمان وتجربه تاريخى صيقليافته و در قالب نهادهاى جديدى احياء و در اشكال حقوقى مدرنى نمود يافتهاند. (33)
«ولايت مطلقه فقيه» در آثار امام(ره)
الف - «كشف الاسرار»
کشف الاسرار اولين اثر مكتوبى است كه امام راحل طى آن به ولايت مطلقه فقيه اشاره نمودهاند. اين كتابدرسال 1323 ه. ش نگاشته شده و با وجود آنكه مقصود اصلى نگارش آن، رد شبهات رساله «اسرارهزارساله» و شبهات وهابيت بوده است، اما در اين كتاب به شكل مقتضى به ارائه نظريه ولايت مطلقه فقيه نيز پرداخته شدهاست. بايد اذعان داشت كه بسيارى به اين نوشتار توجه كافى مبذول نداشتهاند. امام دراين كتاب به غير قابل قبول بودن كليه حكومتهاى غير اسلامى و ازجمله حكومت مستبدانه رضاخان، ونفى مشروعيت همه آنها اشاره مىنمايند، آنگاه به ترسيم حكومت آرمانى اسلامى و مصداق آن در عصر حاضر يعنى «حكومت مطلقهالهى اولى الامر» مىپردازند وبراى آن حق تصرف گسترده و اختيارات مبسوط قائلند:
«... تنهاحكومتى كه خرد حق مىداند وبا آغوش گشاده وچهره باز آن را مىپذيرد (حكومتى است) كه همهكارش حق و همه عالم و تمام ذرات وجود حق خود اوست. به استحقاق او در هر چه تصرف كند، درمالخود تصرف كرده و از هركس هرچه بگيرد، مال خود را گرفته وهيچكس انكاراين سخن را نتواند كرد، مگرآنكه به اختلال دماغ دچارباشد، اينجاست كه حال حكومتها همه معلوم مىشود و رسميت حكومت اسلامى اعلام مىگردد.» (34)
امام (ره) درنفى «اولى الامرى» حكومت رضاخان، به معناى صحيححاكم اولى الامرى مىپردازد، كه حكومتش همسان حكومت الهىپيامبراست واين تصريح به اطلاق ولايت فقيه است:
«اولىالامر بايد كسى باشد كه در تمام احكام از اول امارتش تا آخركارهايش يك كلمه برخلاف دستورات خدا و پيغمبر نگويد و عملنكند و حكومت او همان حكومت الهى كه پيغمبر داشت، باشد، چنانچه از مقارن نمودن اطلاعت اين سهبه هم معلوم مىشود كه از يك سرچشمه آب مىخورند.» (35)
ب - «الرسائل»
شايد بتوان گفت كه بخش «الاجتهاد و التقليد» كتاب الرسائل، يكى از ناشناختهترين آثار امام(ره) درزمينهمعرفى افكارسياسى ايشان باشد واگرعنايتى هم بدان مبذول شده، بيشتربه خاطر اهميت فقهى واصولى آنبوده است. اهميت اساسى اين نوشتار، آن است كه علاوه بر طرح بعضى آراى فقه سياسى امام(ره) به شكل بارزو بسيار صريحى حاوى نظريه ولايت مطلقه فقيه وطرح آن درتاريخ 1370 ه. ق( 1329 ه. ش) مىباشد.
در اين نوشتار، در بحث از حديث «العلماء ورثة الانبياء»، امام (ره) درجواب تفسيرهايى كه ارث بردن علمااز انبياء را منحصر به علم ياحديث مىدانند، مىفرمايند:
«مقتضاى حديث علما وارث انبيا هستند اين است كه براى علما وراثت در هر چيزى، هم شان پيامبرانباشد و از شؤون انبياء حكومت وقضاوت است. پس بايد حكومتبراى فقها به شكلى مطلق جعل واعتبارگردد تا اين اطلاق واخبار صحيح واقع شود» (36)
امام (ره) درجاى ديگر به اثبات ولايت مطلقه فقيه پرداختهاند:
«ازآنچه برحق قضاوت، بلكه مطلق حكومتبراى فقيه دلالت مىكند، مقبوله عمربن حنظله است.» (37)
ج - «ولايت فقيه» يا «حكومت اسلامى»
اين كتاب درنزد بسيارى، مشهورترين نوشتار سياسى امام (ره) درباب ولايت فقيه وحكومت اسلامىاست. ويژگى ارائه نظريه ولايت مطلقه فقيه در كتاب مزبور، صراحت تبيين و تفصيل بيشتر آن است وهمينخصوصيتباعث آن گشته كه اكثرا به اشتباه اين كتاب را(1348 ه. ش) رابه عنوان سرآغاز طرح ولايت فقيهتصور بنمايند، درحاليكه نظريه ولايت فقيه وبيان اطلاق آن دريك ربع قرن پيش ازاين مقطع دركتاب كشفالاسرار مورد اشاره قرارگرفته است. برخى اشارههاى امام راحل، به ولايت مطلقه فقيه دركتاب «ولايت فقيه» بهشرح زيراست:
«همين ولايتى كه براى رسول اكرم(ص) و امام در تشكيل حكومت و اجرا و تصدى هست،براى فقيه هم هست(38). اين توهم كه اختيارات حكومت رسولاكرم(ص) بيشتر از حضرت امير(ع) بود يا اختيارات حكومتى حضرت على(ع)بيش از فقيه استباطل و غلط است... (39) در اين امور معقول نيست كه رسول اكرم(ص) وامام بافقيه فرق داشتهباشد.» (40)
د - «البيع»
يكى از شيوههاى بديع در سيره نظرى امام (ره) طرح و بسط آراى سياسى درخلال مباحث فقهى واصولى است. علاوه بر كاربرد اين روش در كتاب «الرسائل» مىتوان چنين سبكى را در كتاب «البيع» مشاهده كرد.
جلد دوم كتاب البيع كه حاوى بحث مهم ولايت فقيه است، درسال 1391ه. ق / 1350 ه. ش درنجف بهچاپ رسيده است. اشارههاى مبسوطى دراين كتاب به موضوع ولايت مطلقه فقيه شده است. به عنوان مثالامام(ره)، در شرح حديث امام زمان (ع) - انا حجةالله وهمحجتى عليكم - نتيجه مىگيرند كه ائمه(ع)تنهامرجع بيان احكام اسلامى نيستند، بلكه امام داراى منصب الهى و صاحب ولايت مطلقه است وفقها نيز ازطرف ايشان داراى همين اختيارات هستند، و مرجع اين حقوق جعل ولايت از جانب خداوند براى امام(ع) وجعل ولايت ازجانب امام براى فقيهان است. . . و به واسطه اين حديث كليه اختيارات امام براى فقهاثابتمىشود،... (41) واين درست، تعبير ديگرى از ولايت مطلقه در مورد ايشان است. (42)
«ولايت پيامبريعنى «اولى» بودن حضرتش برمؤمنين نسبتبه خودشان وامور راجع به حكومت وزمامدارى، به فقها انتقال مىيابد... (43) بنابرآنچه گفتيم، كليه امور مربوط به حكومت و سياست كه براىپيامبر و ائمه - عليهمالسلام - مقرر شده، در مورد فقيه عادل نيز مقرر است و عقلا نيز نمىتوان فرقى مياناين دو قايل شد.» (44)
ولايت مطلقه فقيه دربيانات قبل و بعد ازانقلاب اسلامى
شايد صريحترين بيان امام (ره) دراينباره، در پاسخنامه 16 دى 1366 نهفته باشد كه درفاصله هفدهماه مانده به ارتحال ايشان (13 خرداد 1368)، وشش ماه قبل ازقبول قطعنامه 598 (27 تير1367) در ايامدشوار جنگ تحميلى صادر شده است.ويژگى اصلى اين نامه صراحت و تفصيل بيشتر و اتمام حجت قاطعانهامام(ره)، پيرامون اختيارات وسيع فقيه است. كه در آن، حكومت فقيه رابه معناى ولايت مطلقهاى مىدانند كهازجانب خدا به نبىاكرم(ص) واگذار شده و اهم احكام الهى و بر جميع احكام فرعيه تقدم دارد:
«حكومت شعبهاى از ولايت مطلقه رسول الله - صل الله عليه وآله وسلم - است، يكى ازاحكام اوليه اسلام است و مقدم برتمام احكام فرعيه حتى نماز و روزه و حج است...» (45)
ذكر بعضى ازمصاديق نظرى و عملى اعتقاد امام (ره) به ولايت مطلقه فقيه، مسبوق به سابقه بودن ايننظريه وثبات تداوم آن را در ساير بياناتشان نشان مىدهد. جالب اينجاست كه اين مصاديق از ابتداى مبارزهآشكار امام (ره) با رژيم گذشته به چشم مىخورد، به عنوان مثال درقضيه مخالفت با انجمنهاى ايالتى و ولايتى ايشان امر كردند كه جهت اعتراض به رژيم، نماز جماعت در سرتاسر كشور تعطيل گردد. دراين مقطع ولى فقيه در راستاى حفظ مصالح عمومى از اختيارات وسيع خود استفاده نموده، حتى دستور تعطيلى امرىكه در شرع اسلام مستحب است، مىدهند. (46) درجريان همين مبارزات امام خمينى (ره) درآبان سال 43 طىنطقى عليه كاپيتولاسيون، و كلامى مجلس رژيم سابق را به دليل موافقت بالايحه اين موضوع، با حكم خويشعزل و تصويبنامههايشان را باطل شمردند. (47) ايشان چند روز پس ازافتتاح مجلس بررسى نهايى قانوناساسى (28 مرداد 1358)، طى پيامى به مناسبت حوادث كردستان، به مدير عامل شركت نفت دستورمىدهند يك روز پول نفت رابه كردستان اختصاص دهد. (48) اين دستورها و عملكردها نشان مىدهد كهامام(ره) به اختيارات وسيع شرعى خويش، به عنوان ولى مطلقه فقيه، اعتقاد عملى داشته، وحتى قبل ازتاييداصل ولايت فقيه درقالب اصل پنجم قانون اساسى، آن رابرحسب لزوم به كارمى بردهاند .
امام طى بيانات ديگرى در چهاردهم آبان همان سال - يعنى تقريبا يك ماه قبل از همه پرسى قانوناساسى در11و12 آذر1358 - به اختيارات وسيع ولى فقيه در چارچوب مصالح عمومى اشاره مىكنندومعتقدند كه ولى فقيه دراين راستا حق دخالت وتصرف دراموال ديگران را دارد و مىتواند آن رامحدود كند. (49) ايشان در اواخر مهرماه سال 1360 با استفاده ازاختيارت وسيع ولىفقيه، به مجلس اختيارات عمدهاى دروضع قوانين برحسب احكام ثانويه مىدهند (50) ويا اينكه در بيست و سوم مهر 1362 با درخواست نخستوزير وقت، حكم به اقامه نماز جماعت در ادارات بعد از اتمام كار مىدهند. (51) چنين حكمى همانند حكمايشان درتعطيلى نماز جماعت درقضيه انجمنهاى ايالتى و ولايتى و نظرايشان درپاسخنامه 16 دى ماه 1366است كه مبتنى برتقدم احكام حكومتى بر احكام فرعيه، مانند نماز و روزه وحج است. مصاديق مشابه در اينموارد به فراوانى درسيره نظرى وعملى امام (ره) قابل مشاهده است كه به ذكر همين حد كفايت مىشود.
عنصر اجتهاد در نظريه «ولايت مطلقه فقيه»
اجتهاد مصطلح كه بيشتر مورد استفاده فقهاى متاخر و معاصر امام خمينى (ره) بوده، به علت عدم توجهكافى به نقش زمان و مكان، ازسوى امام (ره) ناكافى شمرده شده است زيرا به تعبيرموضوعات احكام تحتتاثيرايندو عامل عنايت كافى نمىنمايد. اجتهاد مطلوب امام (ره)، شيوه اجتهادى است كه مهمترين ويژگىآن لحاظ نمودن نقش زمان و مكان دراجتهاد است. چنين اسلوبى در حل مسائل فقهى وحكومتى بسياربالندهو راهگشااست، زيرا دراين روش، هم درمرحله نظرى و هم در مرحله عملى، تفريع وتطبيق صورت مىگيردوبعد ازسنجيدن ابعاد قضاياو بررسى ويژگيهاى موضوعات دربستر زمان، اجتهاد براساس منافع شناخت انجاممىپذيرد. و درآن شرايط زمان و مكان و احوال كه در تعبير موضوعات احكام نقش دارند رعايت مىشودومطابق آنها اجتهاد بر اساس منابع اصلى استنباط متحول مىشود و در نتيجه هيچ رويدادى نيست كه با اينشيوه بى پاسخ بماند. بهعلاوه موجب غنا و سرشارى و گسترش فقه اسلامى ازنظر فروع و مصاديق مىشود وحكومت اسلامى را مبسوطاليه در همه زمينههاى اجتماعى وحكومتى نگه مىدارد. (52) بدينترتيب مىتوانبه اين استنتاج رسيد كه نظريه ولايت مطلقه فقيه، اساسا محصول شيوه اجتهادى امام(ره) و ملازم با آن است.
ازاين منظراسلام چون دين جامع وخاتم است، لذا فقيه جامع الشرايط بايد علاوه براجتهاد به اين شيوه،مبسوطاليه بوده و از اختيارات گستردهاى برخوردارباشد، يعنى بايد اساس حكومتى را بنا گذارد كه تمامشؤون فردى واجتماعى جوامع بشرى را دربرگرفته، معضلات انسانها را كارسازى و پاسخگويى نمايد. در اينصورت است كه اسلام واجتهاد ونقاهت، جنبه عملى يافته وتمامى زواياى زندگى فرد و جامعه را شاملمىشود.
بنابراين، جامعيت وخاتميت اسلام بااجتهاد به شيوه مزبور ودارابودن اختيارات وسيع حكومتى ولىفقيه، معنى پيدا مىكند و لازم و ملزوم يكديگرند. (53) ازنظر امام (ره) اساسا ماهيت و حقيقت اسلام،بااستنباط به شيوه لازم مكشوف مىگردد و عقلا و نقلا نيز ولايت مطلقه فقيه رانيز بدين شكل بايد ازمنابعاسلامى استنباط كرد. (54) باتاملى كوتاه درآثار مكتوب امام (ره) (كشف الاسرار، الرسائل، ولايت فقيه، البيع) بهشواهد متعددى دست مىيابيم كه ثابت مىكند امام (ره) ازدير باز وحداقل اززمان نگارش كشف الاسرار داراىاين شيوه اجتهادى بوده، و در كليه اين آثار ويژگيهاى اين سبك اجتهادى بطور ملموس آشكاراست. شيوهاىكه كاملا متلازم با اختيارات مبسوط ولايت فقيه است و اطلاق آن را مد نظردارد. (55)
مردم و «ولايت مطلقه فقيه»
در فرضيه ما ارائه و اعلام كامل نظريه مداوم ولايت مطلقه فقيه، بخاطر رعايت مصالح اسلام و مردم و باتوجه به مقتضيات زمانى ومكانى، به شكل تدريجى صورت گرفته است. خوشبينى به مردم وتوان عظيم آنهاواهميت به پذيرش و خواست عمومى بلوغ فكرى، سياسى ملت و تكريم از ايشان، درهمه آثار معظم له به چشممى خورد در فقاهت و سياست وعرفان امام، نقش عمده مردم قابل رؤيت است ومردم پس از ركن الهى، ركندوم انديشه ونهضت وى راتشكيل مىدهند. البته بعد الهى (اسلامى) اين تفكر، بر بعد مردمى، احاطه داشته وجنبه مردمى مقيد به آن است. اين دو ركن بىترديد رمز پيروزى و بقاى انقلاب اسلامى به زعامت ايشان بودهاست. امام (ره) نيز با اتكال به ذات احديت و استظهار مردم، نهضت را رهبرى و به ثمر رساندند. و بى دليل نيست كه سيره نظرى و عملى ايشان مملو ازعبارات «مردم» و «ملت» است و شايد به جرات بتوان گفت كه هيچ فقيهى در طول تاريخ به اندازه وى، مردم را واجد نقش ندانسته و آنها را مورد خطاب و تكريم و استظهارقرارنداده است. (56) اما مردم چه نقشى در تحقق ولايت فقيه دارند؟ پاسخ آن است كه بدون هيچ ترديدى نظرايشان در مورد جايگاه ونقش مردم درتحقق ولايت فقيه، مطابق با نظريه ولايت انتصابى است وامامتورهبرى رامنصوب الهى و نه مجعول دستبشرمى دانند (57) واساسا نفس نظريه ولايت مطلقه فقيه امام (ره)همطرازى و همگونى اختيارات حكومتى فقيه جامع الشرايط باپيامبر(ص) و ائمه معصومين (ع) و آبشخورالهى واحد اين اختيارات دلالت براين دارد كه منصب حكومت، امرى الهى است و اختيارات حاكم نيز منصوب و مجعول ازسوى خداى متعال است ونه مردم، وعزل ونصب فقيه متولى، مطابق «نظريه ولايت انتخابى» بدستمردم نيست. از سويى تاكيد مكرر امام (ره) برنقش با اهميت مردم و اعتقاد به ولايت انتصابى موجد هيچگونهشبهه وتوهم و تناقضى نيست ، زيرا ايشان اگر چه به اين نظريه باور قطعى داشتهاند، اما به دلائلى ازجمله،احترام وعلاقه وافر به مردم واهميت بيش ازحد مردم به پذيرش و خواست آنها وضرورت حفظ اسلام ومصالحعمومى و درنظر گرفتن موقعيتهاى زمانى و مكانى جديد، عملا «نظريه احتياطى راپيش گرفتهاند، تابه هر دونظريه ولايت انتصابى وانتخابى عمل شود. (58) عمل به نظريه احتياطى، عمل به همه آراء است وبراين دلالتدارد كه فقيه درصورتى «ولى امر» مىگردد كه مردم او رابپذيرند. بدين ترتيب امام (ره) باعلاقه مفرط به مردم وچشمپوشى ازحق شرعى خويش، ضمن رعايت احتياطهاى شرعى در امر زعامت، به مردم نقش بيشترىاعطاء كردهاند و بدينوسيله درعصرى كه خواست مردم دربسيارى از نطامهاى سياسى ملاك ومناط اصلىعملكرد حكومت راتشكيل مىدهد، به مردم و خواست آنها استناد جستهاند وبدين گونه بنا به قاعده «الزام» (59) همگان راملزم به پذيرش مطلوب مردم - حكومت اسلامى فقيه وتوابع آن - نمودهاند وحجت را برهمگانبااستوارى بيشترى تمام كردهاند. ايشان حكومت اسلامى رابرخواسته ازآراء و انتخاب مردم دانسته و ايشان راناظر برهمه امور و ازجمله ولايت فقيه مىدانند وحتى تخلف ازاين خواست رابرهيچكس و ازجمله خودشانجايز نمىدانند:
«اينجا آراى ملتحكومت مىكند. اينجاملت است كه حكومت را در دست دارد، واين ارگانها راملت تعيينكرده است، وتخلف ازحكم ملتبراى هيچ يك از ما جايزنيست وامكان ندارد. (60) ما تابع آراى ملتهستيم (61) انتخاب باملت است. (62) ملتبايدهمه اشان ناظر امور باشند. (63) هيچ گروه و شخصىنمىتواند با خواست ملت ايران مخالفت كند، اولا محكوم به نابودى است ملت ايران خواستارحكومتاسلامى است.» (64)
اين مطلب تائيد مجددى برمحوريت نقش مردم در انديشه امام (ره) دارد و مىتوان اينطوراستنتاج نمودكه به همين جهت نيز، ارائه نظريه ولايت مطلقه فقيه - كه عاليترين بخش نظريه سياسى ايشان است واحتياجبه قدرت هضم بيشترى دارد - درهمه ادوار، بستگى به پذيرش، آمادگى، قابليتها وهمراهى مردم داشته است.بنابراين، ارائه اين نظريه، تدريجى و داراى مراتبى بوده است تا باگذشت زمان وانجام روشنگريهاى لازموافزايش بلوغ فكرى مردم، زمينه پذيرش وآمادگى آنها فراهم گردد واين مهم در اواخر جنگ تحميلى كه مردمرشد وتعالى خود را با رشادتهايشان نشان دادند، حاصل گرديد و امام راحل (ره) درشانزدهم ديماه سال1366، طى پاسخنامهاى، رواياى بيشترى را ازاين نظريه آشكار نمودند.
روحانيت و «ولايت مطلقه فقيه»
همانطوركه ذكر شد، امام (ره) دركتاب «ولايت فقيه»، اوضاع حوزههاى علميه راخصوصا از عوامل عدمتوجه به موضوع ولايت فقيه شمردهاند. روحانيت وحوزهاى علميه درگذشته و حال عظيمترين نقش رادرحفظ و تدريجى اسلام ايفا نمودهاند به همين دليل بخش عمدهاى ازبيانات و آثارمبسوط امام خمينى (ره)مملو ازتجليل وشرح خدمات و مجاهدات روحانيت اصيل است. (65) اما اين نيز قابل انكاراست كه اين نهادخصوصادر طول دهههاى پيشين با آفات زيادى مواجه بوده است و همواره فكر اصلاح حوزهها دل مشغولىبسيارى از زعماى شيعى و از جمله امام(ره) را به خود اختصاص داده است. به همين دليل وى نيز درابتداىنهضتحركت اصلاحى و روشنگرى خود را از آنجا آغازكرد. مىتوان اذعان نمود كه اساسا روحانيت و نهادحوزه درتعادل با امام (ره) و نهضت انقلابى ايشان داراى نقشى دوگانه - مثبت ومنفى - بوده است. دريكسو روحانيت اصيل وآگاه با ادامه خط امام(ره) و جانفشانيهاى بسيار، به عنوان بازوى قدرتمند قيام وحركتايشان عمل نموده است و در تحقق انقلاب حكومت اسلامى نقش كاملا مؤثرى داشته است، و درسوى ديگر روحانيونى قرار دارند كه شامل صنوف مختلفى هستند و نسبتبه اين حركتيابى تفاوت بوده و يا با ابزارهاىمختلف سعى نمودهاند كه آن رامنكوب و متوقف سازند. خطرناكترين صنف اين دسته، جماعت مقدس مابان ومتحجرين هستند كه بيشترين مقابله رابا نهضت امام خمينى (ره) انجام داده و مىدهند و وى بارها تخديرو احساس خطرخويش را ازآنها اعلام كرده است. (66)
صف بندى ومواضع تقابلى بخشى از روحانيون مقدس نما ومتحجر درباره نوانديشىهاى سياسى فقهى وشيوه اجتهاد امام بر كسى پوشيده نيست و حتى مراجع مخلوعى مانند شريعتمدارى رانيز مىتوان دراين صفبندى ومواجه با امام مشاهده كردكه مستقيما به موضعگيرى عليه نظريه ولايت مطلقه فقيه واختياراتمبسوط وى پرداختند. (67)
امام (ره) درپيام تاريخى اسفند سال 67 به مراجع روحانيون سراسر كشوربه خوبى عليه اين صنف ازروحانيون هشدار داده واز رويه و كارشكنيهاى آنها بشدت انتقاد مىنمايند. ازجمله مىفرمايند:
«آن قدرت كه اسلام ازاين مقدسين روحانى نما ضربه خورده است، ازهيچ قشر ديگر نخورده است ونمونهبارزآن، مظلوميت و غربت اميرالمؤمنين (عليه السلام) كه در تاريخ روشن است... ولى طلاب جوان بايدبدانند كه پرونده تفكراين گروه همچنان باز است وشيوه مقدس مابى و دين فروشى عوض شده استشكستخوردگان ديروز سياستبازان امروز شدهاند... امروز مىگويند: مسئوولين نظام كمونيستشدهاند! تا ديروز مشروب فروشى و فساد و فحشا و فسق و حكومت ظالمان را براى ظهور امام زمان -ارواحنا فداه) رامفيد و راهگشا مىدانستند، امروز ازاين كه در گوشهاى خلاف شرعى كه هرگز خواستمسؤولين نيست رخ مىدهد، فرياد وا اسلاما سرمىدهند!. . . راستى اتهام آمريكايى و روسى و التقاطى، اتهام حلال كردن حرامها و حرام كردن حلالها، اتهام كشتن زنان آبستن وحليت قمار و موسيقى از چهكسانى صادرمى شود؟ از آدمهاى لامذهب يا ازمقدس نماهاى متحجر و بىشعور؟
فرياد تحريم نبرد با دشمنان خدا و به سخره گرفتن فرهنگ شهادت و شهيدان واظهار طعنها وكنايهها نسبتبه مشروعيت نظام كاركيست؟ عوام ياخواص، خواص ازچه گروهى؟ به ظاهرمعمين ياغير آن؟ بگذريم كه حرف بسياراست. همه اينها نتيجه نفوذ بيگانگان درجايگاه و فرهنگ و حوزههاست و برخورد واقعى هم با اين خطراتبسيار مشكل و پيچيده است.» (68)
به نظرنگارنده، آنچه مسلم است، دوران پر التهاب دهساله رهبرى امام (ره) - درجمهورى اسلامى -مساعده طرح نهايى مسائل مناقشه پذيرى مانند نظريه ولايت مطلقه فقيه نبود، زيرا وقتى حتى بعدها برخىمتحجرين امام را به ناسبتحكم حليتشطرنج، خارج ازدين دانستند، (69) مسلم است كه درحضور چنينطايفهاى ودرآن دوران حساس، طرح صريح اين نظريه به صلاح اسلام و مسلمين نبوده است، لذا امام در اواخرعمر خويش و همزمان با افشانمودن چهره مقدس مآبان ومتحجرين، ابعاد كاملتر اين نظريه راآشكارساختند.
وضعيتبحرانى كشور و «ولايت مطلقه فقيه»
امام درطول حيات سياسى خويش، به حفظ ائتلاف و وحدت همه نيروها در جهت مصالح اسلام اعتقاد داشتند و به همين دليل از هرآنچه كه اين وحدت رامخدوش كند و بقاى حكومت اسلامى را درشرايط بحرانىآنروز متزلزل سازد پرهيز مىنمودند. درواقع عدم اصرار ايشان بر تبيين كامل اطلاق نظريه ولايت مطلقه نيز در سالهاى اوايل انقلاب نيز باچنين توجيهى، تبيين مىشود. امام (ره) در دمادم پيروزى انقلاب واوايل آن،جهت ارائه نظريه ولايت مطلقه فقيه براى عموم مردم و گروههاى «غير خط امامى» به شكلى مداراگونه عملكردهاند لذا اطلاق اين نظريه رابه دليل حفظ وحدت كلمه مسلمين واجتناب از طرح مسائل مناقشهپذير،ورعايت مدارا با ساير گروههاى سياسى، آنچنان كه بايد وشايد مورد تاكيد و تشريح قرار ندادهاند والبته اين امرخللى بر تداوم اين نظريه وارد نمىسازد. ايشان با وجود آنكه ازماهيت ومواضع ليبرالى بسيارى از اعضاىدولت موقت اطلاع داشتند ولى باز سعى مىكردند تا آنجا كه خطرى اسلام را تهديد نكند، و در آن شرايطبحرانى صبر پيشه نموده و ازتوان آنها براى مصالح نظام استفاده كنند. (70) همين سيره و موضع تحمل ومدارادرقضيه عزل بنى صدر مشاهده مىشود و امام جهتحفظ آرامش كشور درشرايط جنگى، فرمان عزلبنىصدر را در26 خرداد1360 - پس ازيكسال صبر ورعايت مصالح صادر مىنمايند. (71) به همين شكل فرمانعزل منتظرى هم توسط ايشان پس از دو سال كوشش صبورانه صادر گرديد. (72) درامر ارائه نظريه ولايتمطلقه فقيه نيز امام (ره) سعى داشتند كه آرامش و وحدت كلمه جامعه رابه خاطر موقعيتحساسى كه نظاماسلامى در آن قرارداشتحفظ نمايند و اساسا با شعارهاى فراگير، همه طبقات واصناف جامعه را درمسيرمبارزه با ايادى داخلى وخارجى، همراهى ورهبرى كنند، به همين دليل هم ايشان در تصويب اصل ولايتفقيه در قانون اساسى سال 1358 واختيارات محدود آن كوتاه آمدند:
«اينكه درقانون اساسى يك مطلبى ولو به نظرمن يك قدرى ناقص است و روحانيت بيشتر ازاين، در اسلام اختيارات دارد و آقايان براى اينكهخوب ديگر با اين روشنفكرها مخالفت نكنند، يك مقدارى كوتاه آمدند.اينكه درقانون اساسى هست، بعض شؤون ولايت فقيه است نه همه شؤون ولايت فقيه، و از ولايت فقيه به آن شرايطى كه اسلام قرار داده است، هيچكس ضرر نمىبيند.» (73)
البته بايد اذعان داشت كه رعايتشرايط بحرانى اضطرارىكشور توسط امام تنهادر نحوه ارائه نظريه مزبور مشاهده نمىشود،بلكه تاخيرمسائل مهمى مانند بازنگرى قانون اساسى نيز به همينعلتبوده است. ايشان درقضيه تتميم اين قانون وصدور فرمان آناظهار داشتند:
«من نيز بنابر احساس تكليف شرعى و ملى خود از مدتها قبل در فكر حلآن بودهام كه جنگ ومسائل ديگر مانع از انجام آن مىگرديد.» (74)
شايان ذكر است كه برداشت امام (ره) درمورد كوتاهى قانوناساسى نسبت به اختيارات وسيع ولايت مطلقه فقيه مقرون بهواقعيت بود و بعدها بامساعد شدن مقتضيات وبه خاطر حفظ مصالح اسلام وتقويت نظام و حل معضلات جديد جامعه، ايشان بهطور صريح وتفصيلى، كليت واقعيت نظريه پر قدمت و ثابت ولايتمطلقه فقيه راتشريح نموده، و هر روز رواياى بيشترى راهمزمان بارخداد وقايع مستحدثه ونيازهاى جديد، نمايان ساختند كه اوجاين تصريح درپيام 16 ديماه سال 1367 رخ نمود. جالب اينجاستكه حتى دراين پاسخنامه همچنين اظهار مىدارند كه:
«من ميل نداشتم كه دراين موقع حساس به مناقشات پرداخته شود وعقيده دارم كه دراين مواقع، سكوتبهترين طريقه است.» (75)
بدين ترتيب ايشان به خاطر اوضاع بحرانى كشور، ارائه نهايى وصريح نظريه خويش راتاجاى ممكن بهتاخير انداختهاند.
پاسخ به پارهاى شبهات
بعضى ممكن است در رد قدمت و تداوم و ثبات نظريه ولايت مطلقه فقيه اين اشكال را واردكنند كهدربيانات امام (ره) در دهههاى 20 و30 و اوايل دهه 40 شمسى، مواردى وجود دارد كه ايشان به قانون اساسىاستناد واتكاء نموده و خواستار تحقق آن گشتهاند. واين مغاير ثبات راى امام (ره) درمورد اين نظريه است.
پاسخ اين امر، در بيانات ايشان بوضوح داده شده است وايشان علت استناد خود را قاعده«الزام» ذكركردهاند. قاعده وشيوهاى كه در بين سيره پيامبران وائمه معصومين (ع)رايج ويكى از علل اساسى تكيه على(ع)به بيعت مردم درامر حكومتبوده است. (76) از آنجا كه اصل دوم متمم قانون اساسى رژيم پهلوى، تصويبهرقانون خلاف قرآن را بىاعتبار فرض كرده بود، امام خمينى نيز با استناد به قانون اساسى مورد اتكاى رژيم،قصد ملزوم نمودن آنها رابه انجام اين امور داشتند و مىخواستند اعمال ضد اسلامى آنها رابا چنين استنادىافشا نموده ودر صورت امكان از آن جلوگيرى نمايند. (77)
ازسويى درعصر نگارش كشف الاسرار كه امكان اقامه حكومت اسلامى ميسرنبوده است، اگر امام(ره)اشاراتى به عدم مخالفتخود و علماء بااصل تشكيلات وحكومت نمودهاند، به خاطر اعتقاد فقه اسلامى،وشيعى به ضرورت دايمى وجود حكومت است. ازديدگاه ايشان علماء پيشين، سلطنت الهى را حق وسايرسلطنتها را جور مىدانستند ولى به دليل عدم امكان استقرار وپذيرش آن، به نظامهاى غير الهى و بيهوده،اضطرارا بسنده نموده وبه خاطر رعايت مصلحت - عدم مخالفتبا اصل تشكيلات، اسمى ازحكومت نبردهاند واساس همين حكومتهاى نيم بند رابر هم نزدهاند واز وظايف فقها فقط به فتواو قضاوت و دخالت درحفظ مالصغير و قاصر بسنده كردهاند. (78)
بنابر باورامام (ره)، نهى ومقابله بامنكر «حكومت نامشروع» وتاسيس حكومتبرحق براى فقيه يافقهاىواجد شرايط، امرى واجب وسقوط ناپذيراست وبه شكل كفايى بر عهده آنها است، داشتن قدرت يا عدم آن نيزدر مبادرت بهاين مساله، رافع تكليف ايشان نيست، بنابراين، آنها بايد با كوشش درجهت تحصيل قدرت،هرقدر كه مىتوانندبه اين وظيفه قيام كنند.
قاعده فقهى «الميسور لايسقط باالمعسور» نيز همين معنا رادربردارد ومنظورآن اين است كه «براثر سختىوعسر، انجام وظيفه به اندازهاى كه درتوان است ازگردن ساقط نمىشود» وبراساس سلسله مراتب تدريجىامربه معروف ونهى ازمنكر، تاجاى ممكن مىبايستى به مدارج نازله تكليف عمل نمود. (79) سيره امام راحلمشعربرآن است كه اگر زمانى تاسيس حكومت اسلامى دشوار وناممكن باشد وحكومت اشخاص جايز نيز اصلدين را مورد هدف قرارندهد، توسل به قانون اساسى مشروطه جهت كاهش فشارو ستم آنها مفيد خواهدبود.امام(ره) هم، درزمان رضاخان ومقطعى ازحكومتشاه عملااينگونه رفتار نمود. زيرا اگر چه حكومت اسلامى،حكومتى بسيار آرمانيتى ازمشروطه است، ولى مشروطه نيز بر استبداد ترجيح دارد.
«اگر ورود بعضى ازعلماء دربرخى از شؤون دولت (طاغوتى) موجب به پاداشتن فريضه يا فرايض ويا ازبينرفتن منكريا منكراتى گردد و محذور مهمترى مانند هتك حيثيت علم و علماء و تضعيف عقايد افراد كمايمان، درپى نداشته باشد واجب كفايى است كه شركت جويند». (80)
برهمين مبنا، امام (ره) دركتاب كشف الاسراراز همراهيهاى بسيارى ازعلماى بزرگ عالى مقام درتشكيلات مملكتى باسلاطين ياد مىكنند، (81) البته مبناى ديگر چنين همكاريهايى، اعتقاد فقيه شيعى بهضرورت وجود دائمى حكومت است، بنابراين توصيه مشروط اينگونه همكاريها و يا استناد به قانون مشروطهدرمقاطعى خاص، به هيچ وجه به ثبات نظريه ولايت مطلقه فقيه خدشهاى وارد نمىكند ومترادف باقبولسلطنت - چه به شكل محدود و غير محدود - نيست. اساسا بيان تفصيلى طرح حكومت اسلامى ونظريه ولايتمطلقه فقيه و ذكر تفريعات آن از سوى امام (ره)، چيزى جز عمل به تكليف شرعى نبوده است. اين تكليف بهاقتضاى ملاحظه عناصرى درقالب زمان و مكان صورت پذيرفته است، مثلا درموقع نگارش كتاب «كشفالاسرار به دليل ضرورت وجود حكومت وعدم امكان تاسيس حكومت اسلامى، نظريه ولايت مطلقه بعد عملىنيافته ومورداصرارقرار نگرفته است. بلكه فقها با گذشتن ازحق زعامت وحكومتخويش وبه خاطررعايتمصالح مردم، كه قوامش مبتنى بر وجود حكومت است، به همان حكومت نيمبند آن زمان بسنده كردهاند. (82) همچنين درمقطع پس از انقلاب، بدليل حفظ مصالح نظام اسلامى كه ازديد امام (ره)، بالاترين تكليف استوادله ديگرى كه درهمين چارچوب جاى مىگيرند، ذكر تفصيلى وكامل فروعات نظريه ولايت مطلقه فقيهتاجاى ممكن توسط امام راحل به تاخير افتاده وبنابه سياست تدريج گرايى - كه رويكرد ومبناى عملىپيامبران عضلام بوده است - تدريجا بيان شده است. اين نحوه ارائه بدين خاطر است كه رفته رفته بسترمناسب زمانى ومكانى وشعور سياسى دينى مردم مهياى دريافت آن گردد. زيراچگونه ممكن است كه رهبردرشرايطى كه تنهانسيمى ازاسلام آمده است به ارائه نهايىترين سطح نظريه حكومت اسلامى وفروعات آنبپردازد وبايد اذعال نمود كه ايشان براساس سياست تدريج گرايى، منتظرآماده شدن كامل جو و ظهورمقتضيات لازم ازجمله بلوغ فكرى ومذهبى مردم بودند وبايد گفت كه اين رشد در واپسين سالهاى حيات امام(ره) بيشتر شده بود ونفس همين امر باعث تكامل تدريجى نظريه ايشان گرديد وعجيب آن است كه برخىتكامل مزبور راباانقطاع وگسست نظريه وعدم ثبات آن، خلط نمودهاند. تجربه تدريجى حكومت اسلامىو پيش آمدن جنگ ومشكلات روح افزون وضرورت ارائه راه حلهاى جديد وگشايش دشواريهاى نو، كاربردولايت مطلقه راتوسط امام (ره) ايجاب مىنمود. ارائه كار ويژههاى متنوع ولايت مطلقه فقيه درطول زمانجهتحل معضلات باعث تطور وافزايش موارد اعمال اين ولايت گرديد كه برخى اين تطور رابانفس ظهورنظريه مذكور اشتباه گرفتهاند. كه اين نيز، توهم غلطى است.
مساله شبههساز ديگر، برخى ازاظهارات امام راحل در مصاحبههاى قبل از انقلاب و روزهاى اول پيروزىاست. ايشان در پاسخ سؤالات خبرنگاران خارجى كه مصرانه از ايشان مىخواستند، نقش آينده خودرا دردولت انقلابى مشخص كنند، بارها در مضامينى فرمودهاند: «كه من فقط نظارت مىكنم و شغل دولتىنمىگيرم يا من همان كه قبلا بودهام، درآينده نيز هستم.» و عباراتى ازاين قبيل. (83)
بعضى باعدم درك منطق درونى اين بيانات، دچاراين توهم مىگردند كه اظهارات مذكور باقبول رهبرى وولايت مطلقه ايشان منافات دارد و اعمال و قبول چنين وظيفهاى نشانه گسست درتداوم نظريه ولايت مطلقهمعظمله است.
به اختصار مىتوان گفت كه يكى ازعلل اينگونه پاسخهاى امام (ره) آن است كه ولى فقيه به قول ايشان«نظارت» مىكند نه «حكومت»، وبراجراى قوانين اسلامى كنترل فعال دارد وهادى مردم دراين مسير است.دليل ديگر دراين نظر ايشان نهفته است كه اساسا دراسلام حكومت، به معناى استيلاى حاكم برمحكومينوجود ندارد. (84) از سويى، پاسخ منفى امام به در راس حكومت قرار گرفتن، بخاطر سن و موقعيت و رغبتشخص ايشان و دشوارى رهبرى بوده است وبعدهانيز امام، پذيرفتن اين امر بخاطر احساس تكليف وخواستمردم عنوان نمودند:
«... البته ملتيك چيزى را خواستند وما همه تابع او هستيم.» (85)
ازسويى امام (ره) همواره اعتقاد به ترجيح نقش ارشادى فقها وروحانيت داشتن وبراستقلال آنهاو عدمآميختگى اين قشر بادولت پاى مىفشردند. به تعبيرى ايشان، روحانيت رانه جزء دولت ونه خارج از آنمىدانستند و ترجيح مىدادند كه وظيفه روحانيت در مراقبت ونظارت خلاصه شود (86) ودر مورد رئيسجمهور و نخست وزير شدن آنها مىفرمودند كه «صلاحشان هم نيست كه اينهابشوند» (87)
اماپس از تجربه تلخ روى كار آمدن دولت موقت و دوران حكومت بنى صدر وآسيبهايى كه در اين ميان به انقلاب اسلامى وارد گرديد، بنا به پيشنهاد و در خواستياران امام و پذيرش و تائيد مردم، امام خمينى بهحسب اضطرار و به خاطر ضرورت و اولويت حفظ نظام، با رياست روحانيون در مناصب كليدى نظام، موافقت نمودند هر چند ايشان تا آخر حياتشان از ترجيح نظرى خود دراين باره عدول نكردند:
«اين مطلب رابارها گفتهام كه روحانيون بايد وضعى ارشادى داشته باشند نه اينكه بخواهند حكومت كنند.كارى نبايد بكنيم كه مردم بگويند اينها دستشان به جاى نمىرسيد، حالا كه رسيد ديديد اينطور شدند.استبداد دينى خود تهمتى است كه ازكنارش نبايد گذشت.» (88)
البته نبايد فراموش كردكه امام راحل بشدت وهمواره روحانيان وحوزهها رابه دخالت در امرسياست تشجيع و تحريص مىنمودند وبرعدم تنافى سياست و دينانت پاى مىفشردند و سياست گريزى را از آفاتگذشته و حال حوزهها مىدانستند بااين توضيحات مشخص مىگردد كه هيچگونه تعارض و دوگانگىدرپاسخهاى رهبر راحل ديده نمىشود البته لازم به ذكر است كه امام اگرچه باصداقت به تبيين و روشنگرىحكومت اسلامى وطرح ولايت فقيه براى جهانيان پرداخته است اما پاسخهاى وى به خبرنگاران خارجىدراين مواضع، بادرايت و رازدارى كامل واختضاربيان شده وحتى گاهى ازبيان بعضى مطالب سرنوشتسازطفره رفته و يا سؤال را عامدانه به گونهاى پاسخ گفتهاند كه امكان سوء استفاده ازآن در مقابله با نهضت ميسر نگردد. (89) پرسشهاى مصرانه خبرنگاران در يكصدوبيست مصاحبه درمورد حكومت اسلامى و ولايتفقيه و نوع مشاركت روحانيون در سياست و نظام جديد و...، حاكى ازاين خواست وكنجكاوى شديد غربيها بودكه بدانند آيا رژيم اسلامى جديد، ازنوع رژيمهاى اسلامى تشريفاتى است يا جنبه عملى و راديكال وضد منافعآنها را بخود خواهد گرفت؟ واساسا با فهم شكل حكومت اسلامى و زير و بمها و زواياى پنهان آن، چگونه بايد بارژيم جديد مواجهه شد وبا آن مقابله كرد؟ اين يك واقعيت است كه علاوه بر امدادهاى غيبى، اظهارات امام -درمصاحبههاى پيش ازانقلاب، خصوصا درباره حكومت اسلامى و ولايت فقيه - درملايم نمودن طرفهاىداخلى وخارجى درگير با انقلاب اسلامى بسيارمؤثر بوده است وايشان با اعمال درايتآميز تاكيتك رازدارى،و معرفى صادقانه چهرهاى صلح طلب و مردمى از حكومت ولايت فقيه، باعث تسكين نسبى حساسيتهاى غربنسبتبه انقلاب گشتند، ضمن آنكه بدون راه انداختن جار و جنجالهاى زايد، با بياناتى كاملا حساب شده، راه رابراى تاسيس نظام اسلامى و بازگشت به ايران هموار نمودند. كدى - نويسنده آمريكايى - نيز بر اين اعتقاد استكه بسيارى ازسياستمداران آمريكايى بنابه اظهارات امام و بىتجربگى سياسى وى گمان مىكردند درصورتپيروزى انقلاب، ايشان ازكار كنار كشيده وزمام حكومت رابه افراد ميانهرو خواهد داد. (90) اما تاريخ و فراز ونشيبهاى آن ثابت كرد درايت امام باعث اين خوشبينى ودرنتيجه تمهيد فرصتبه مقصود رسيدن نهضتاسلامى گرديد و منجربه رفع مزاحمتهاى غربيها، حداقل درهمان اوايل كار شد.
بدين ترتيب فهم وتفسير درستبيانات امام (ره) درمصاحبههاى مزبور، بخوبى رافع توهم گسست نظريهولايت مطلقه فقيه است وحتى خلاف آن را ثابت مىكند.
پی نوشت:
1. محمدبن محمد بحر العلوم. بلغه الفقيه، ج 3. تهران، منشورات مكتبة الصادق، چاپ چهارم 1362، ص 210.
2. امام خمينى، ولايت فقيه، قم، انتشارات آزادى [بىتا]، ص 56.
3. امام خمينى، شؤون و اختيارات ولى فقيه، ترجمه مباحث ولايت فقيه از «كتاب البيع». تهران، وزارت فرهنگ و ارشاداسلامى، چاپ اول، بهمن 1365، ص 35.
4. ر. ك به، احزاب 5، 36 و نساء، 80.
5. پرسش و پاسخ با آيتالله عميد زنجانى در مورد قانون اساسى و ولايت مطلقه فقيه، روزنامه رسالت، شماره 1850، 20/3/71.
6. امام خمينى (ره)، شؤون و اختيارات ولى فقيه، ص 80.
7. ر. ك به; مصطفى كواكبيان، دموكراسى در نظام ولايت فقيه، تهران، سازمان تبليغات اسلامى، ج اول، 1370 ص 150.
8. احمد آذرى قمى، ولايت فقيه از ديدگاه فقهاى اسلام، قم، مؤسسه مطبوعاتى دارالعلم، 1371، ص 15.
9. امام خمينى (ره)، پيشين، ص 61.
10. براى اطلاع بيشتر ر. ك به; آيتالله يوسف صانعى، ولايت فقيه، تهران، واحد مطالعات و تحقيقات بنياد قرآن، اميركبير چاپدوم، 1364، صص 242-241.
11. ر. ك به امام خمينى(ره)، پيشين، صص 35-33.
12. صحيفه نور، مجموعه رهنمودهاى امام خمينى(قدس سره)، ج 10، تهران، مركز مدارك فرهنگى انقلاب اسلامى وزارت ارشاداسلامى، بهمن 1361، ص 53 (مورخ 3/8/58)
13. امام خمينى(ره)، پيشين، صص 21-20.
14. امام خمينى(ره)، ولايت فقيه، ص 95.
15. امام خمينى(ره)، شؤون و اختيارات ولى فقيه، ص 21.
16. براى نمونه ر. ك به; صحيفه نور، پيشين، ص 138، (بيانات مورخ 14/8/85).
17. آذرى قمى، پيشين، ص 170.
18. ر. ك به; صحيفه نور، ج 10، ص 29.
19. صحيفه نور، ج 18، ص 206، (بيانات مورخ 27/5/64)
20. صانعى، پيشين، صص 15-14.
21. همان، صص 31-30.
22. امام خمينى(ره)، كشف الاسرار، [بىجا]، نشر ظفر، [1323]، ص 185.
23. آيتالله عبدالله جوادى آملى، «نقش امام خمينى در تجديد بناى نظام امامت»، كيهانانديشه، شماره 24، خرداد و تير 1368،ص 10.
24. ملا احمد نراقى، شؤون ولى فقيه، مترجم دكتر سيد جمال موسوى، تهران، واحد تحقيقات اسلامى بنياد بعثت، 1367،(مقدمه مترجم، ص 10)
25. جوادى آملى، پيشين، صص 10-9.
26. همان، ص 11.
27. اين تعبير و توصيف از امام(ره)، توسط مرحوم آيتالله العظمى اراكى صورت گرفته است. ر. ك به; مصاحبه با ايشان در روزنامهرسالت، 14/11/72.
28. تفصيل و تحليل ولايت مطلقه فقيه، تهران، نهضت آزادى ايران، [بىتا].
29. همان، ص 134.
30. همان، ص 133.
31. سعيد امير ارجمند، «قوانين اساسى ايران در چارچوب تاريخى و تطبيقى»، نگاه نو، مهر و آبان 1372، ص 11-10.
32. ر. ك به; نيكى، آر. كدى، ريشههاى انقلاب ايران، ترجمه عبدالكريم گواهى، تهران، انتشارات قلم، 1369، ص 380.
33. ر. ك به; حسين بشيريه، «نهادهاى سياسى توسعه»، مجله فرهنگ و توسعه، شماره 3، آذر و دى 1371، ص 3.
34. امام خمينى، كشف الاسرار، پيشين ص 222.
35. همان، صص 112-111.
36. امام خمينى، الرسائل، ج 2، مع تذبيلات لمجتبى الطهرانى، قم، چاپخانه مهر، 1358، ص 108.
37. همان، ص 104.
38. امام خمينى، ولايت فقيه، پيشين، ص 57.
39. همان، ص 55.
40. همان، ص 56.
41. امام خمينى، شؤون و اختيارات ولى فقيه، ترجمه مباحث ولايت فقيه از كتاب «البيع»، پيشين، ص 47.
42. همان، ص 44.
43. همان، ص 58.
44. همان، ص 35.
45. صحيفه نور، ج 20، صص 171-170. (مورخ 16/10/66).
46. ر. ك به; صانعى، پيشين، ص 219.
47. صحيفه نور، ج 1، ص 107، (مورخ 4/8/43)
48. همان، ج 8، ص 262، (مورخ 31/5/58)
49. همان، ج 10، ص 138، (مورخ 14/9/58)
50. همان، ج 15، ص 188، (مورخ 20/7/60)
51. همان، ج 17، ص 145، (مورخ 23/7/62)
52. محمد ابراهيم جناتى، «نقش زمان و مكان در اجتهاد، فقه اجتهادى، كيهان، 14/10/72.
53. ر. ك به; صحيفه نور، ج 20، صص 171-170 و ج 21، ص 61.
54. ر. ك به; ولايت فقيه، صص 70-69.
55. بهران اخوان كاظمى، قدمت و تداوم نظريه ولايت مطلقه فقيه از ديدگاه امام خمينى، تهران، انتشارات سازمان تبليغاتاسلامى، 1377 ص 124-111.
56. ر. ك به; همان، 156-137.
57. ر. ك به; امام خمينى، ولايت فقيه، پيشين، ص 57.
58. يوسف صانعى، پيشين، صص 31-30. و آيتالله آذرى قمى، پيشين، صص 169-168.
59. «والزموهم بما الزموا عليه انفسهم». آنها را بدانچه خود را ملزم مىدانند، الزام نمائيد.
60. در جستجوى راه از كلام امام (دفتر نهم) ملت، امت، تهران، اميركبير، 1362، ص 343.
61. صحيفه نور، ج 10، ص 181، (بيانات مورخ 19/8/58).
62. همان، ج 3، ص 145، (بيانات مورخ 22/8/58).
63. همان، ج 13، ص 70، (بيانات مورخ 19/6/59).
64. در جستجوى راه از كلام امام (دفتر نهم) ملت، امت، صص 14-13.
65. براى مثال، ر. ك به; در جستجوى راه از كلام امام، (دفتر هشتم) روحانيت، تهران، اميركبير، 1362، صص 16-15.
66. ر. ك به; صحيفه نور، ج 21، صص 93-92.
67. براى ملاحظه آراى شريعتمدارى دراينباره ر. ك به;
احمد سميعى، طلوع و غروب دولت موقت، تهران، شباويز، 1371، صص 224-209، (بيانات مورخ مهرماه 58)
68. صحيفه نور، ج 21، صص 93-92، پيام به مراجع اسلام و روحانيون سراسر كشور (بيانات مورخ 3/12/67)
69. ر. ك به; مصاحبه با آيتالله احمد آذرى قمى، حضور، شماره 1، خرداد 1370، ص 21.
70. ر. ك به; حجت الاسلام موسوى خوئينيها، «نكات ناگفته»، حضور، شماره 2، آبان 1370، ص 12.
71. نگاهى كوتاه بر اهم رويدادهاى انقلاب، واحد مطالعات سازمان تبليغات اسلامى، 1370، ص 44.
72. ر. ك به; همان، ص 133، و صحيفه نور، ج 21، ص 116، پيام به نمايندگان مجلس، (بيانات مورخ 26/1/68).
73. صحيفه نور، ج 11، ص 133، (بيانات مورخ 7/10/58).
74. همان، ج 21، ص 122، (بيانات مورخ 4/2/68).
75. همان، ج 20، ص 170، (بيانات مورخ 16/10/67).
76. براى مثال ر. ك به; على(ع)، نهجالبلاغه، ترجمه و شرح فيض الاسلام، خطبه 173، ص 558.
77. بيانات امام(ره) در 11 آذر 1341 (حميد روحانى، نهضت امام خمينى، ج 1 قم، دارالفكر، [بىتا]، ص200.
78. امام خمينى، كشفالاسرار، پيشين، صص 187-186.
79. امام خمينى، ولايت فقيه، پيشين، صص 58-57.
80. امام خمينى، تحريرالوسيله، ج 1، نجف، مطبعة الادب [بىتا]، ص 475.
81. ر. ك به; امام خمينى، كشفالاسرار، پيشين، صص 189-187.
82. ر. ك به; همان، صص 187-186.
83. براى اطلاع بيشتر از اين مصاحبهها ر. ك به; طليعه انقلاب اسلامى (مصاحبههاى امام خمينى در نجف، پاريس، قم) .تهران، مركز نشر دانشگاهى، 1362. صص 346، 318، 266، 261، 146، 145، 131، 30، 29، 14.
84. ر. ك به; صحيفه نور، ج 11، ص 36. (بيانات مورخ 27/9/58).
85. همان، ؟؟؟، 134، (بيانات مورخ 7/10/58).
86. ر. ك به همان، ص 133.
مرحوم مطهرى از كسانى است كه اظهار مىدارد كه امام معتقد بودهاند كه روحانيتبايد مستقل و به صورت مردمى مانند هميشهباقى بماند و با دولت آميخته نشود. مطهرى بر اين باور است كه گرچه اشتغال پست دولتى براى روحانيون تحريم نشده ولىانجام اين امر بيشتر از باب اضطرار بوده است. ر. ك به; مرتضى مطهرى. پيرامون جمهورى اسلامى، تهران، صدرا، ج ششم،بهار 1370، صص 27-25.
87. صحيفه نور، ج 11، ص 134.
88. همان، ج 19، ص 50، (بيانات امام خمينى در جمع فقها و حقوقدانان شوراى نگهبان، مورخ 11/6/63)
89. براى اطلاع بيشتر از تفسير مصاحبههاى امام، ر. ك به; اخوان كاظمى، پيشين، صص 232-223.
90. ر. ك به; نيكى. آر. كدى، ريشههاى انقلاب اسلامى، عبدالكريم گواهى، تهران، قلم، ج اول 1369، صص 373-372.