ولایت فقیه
نويسنده:حجت الاسلام والمسلمین عمید زنجانی
موضوع بحث"مبانی مردم سالاری دینی در اندیشه امام خمینی" است .
در این زمینه نظریه های متفاوتی وجود دارد و من قبل از آن که مبانی نظری امام را بگویم به دو نظر اساسی در مسئله اشاره میکنیم
موضوع بحث"مبانی مردم سالاری دینی در اندیشه امام خمینی" است .
در این زمینه نظریه های متفاوتی وجود دارد و من قبل از آن که مبانی نظری امام را بگویم به دو نظر اساسی در مسئله اشاره میکنیم:
بعضیها به طور قطع منکر چیزی به نام مردمسالاری یا دموکراسی در اسلام هستند که خود بر دو دستهاند: مخالفانی که در اندیشه غرب تخصص دارند و براساس وقوف به اندیشه غرب، وجود دموکراسی و مردمسالاری را در اسلام منکرند .
گروه دوم کسانی هستند که با مسائل فقهی و فقه سیاسی و با اندیشه سیاسی اسلام آشنایی دارند با این حال مدعیاند که دموکراسی و اصطلاحات مترادفش از جمله مردم سالاری در اسلام وجود ندارد، یا حداقل در فقه شیعه وجود ندارد . اتفاقا استدلال هر دو گروه هم تقریبا یکی است . عمده دلیل هر دو گروه این است که دموکراسی و مردمسالاری در غرب دارای پیش فرضهایی است و این پیش فرضها هیچ کدام منطبق با اندیشه اسلام نیست .
البته در کنار این استدلال دلایل دیگری هم ضمیمه میشود که احیانا خاص متفکران و متخصصان در اندیشه غرب است، یا خاص کسانی است که در حوزه فقه سیاسی مسئله را دنبال میکنند ولی عمده اشکال، همین است که بیان شد .
تحصیل کردههای غرب که فقط با مبانی اندیشههای سیاسی غرب آشنایی دارند، سخت منکرند و میگویند آن اصطلاحات مخصوص غرب است و اصلا در حوزه اسلام این مسائل معنا ندارد . هم چنین عدهای از خودیها هم معتقدند اصلا نباید واژه دموکراسی را به کار برد .
من فکر میکنم برای دنبال کردن بحثباید کمی تعصبات و صبغههای شکلی الفاظ را کنار بگذاریم . تقید به این که این کلمه فارسی استیا عربی، یونانی استیا لاتین، مربوط به عالم ادبیات است و در این جا ما باید به معانی بپردازیم و معانی را هم نباید به صورت آرمانی و انتزاعی بحث کنیم . ما باید واقعیتها را در نظر بگیریم; یعنی آنچه را در غرب به نام دموکراسی مطرح استبا آنچه به عنوان اتکا به آرای عمومی در نظام اسلامی اجرا میشود، به صورت عینی، عملی و به صورت قضیه خارجیه مقایسه کنیم; نه به صورت انتزاعی (قضیه طبیعیه یا قضیه حقیقیه) . اگر به صورت عینی بحث کنیم در نظریه دموکراسی به مفهوم غرب، با مفهوم اسلامی، تفاوت چندانی نمیبینیم . اگر ما مسئله مردم سالاری را به این صورت توصیف بکنیم، شاید نیازی به پسوند دینی هم نداشته باشد . پسوند دینی معمولا برای این است که گفته شود این مردم سالاری، غیر از آن مردم سالاری است که میگویند حاکمیت مطلق از آن مردم است و مردم اختیار تام به نمایندهها میدهند که حتی احکام الهی را هم زیر و رو کنند . در غرب وقتی به نمایندگان رای میدهند اجازه میدهند که تمام خواستههای کلیسا را زیرپا بگذارند . رای میدهند که منتخب مردم تمام انجیل و تورات را زیرپا بگذارد، چون قائل به مردم سالاری مطلقاند و اضافه کردن کلمه دینی برای بیان این نکته است که این مردمسالاری غیر از آن مردمسالاری است . مردم مسلمان رای میدهند که کارگزاران در حوزه اسلام انجام وظیفه کنند و نمایندگان هم در همین حوزه قانون وضع بکنند، اما اگر ما قضیه را خارجی گرفتیم دیگر این قید لازم نیست .
در مردمسالاری مقصود کدام مردم است؟ مردم مسلمان، مردم مومن، مردم وفادار به اسلام; همه این تعبیرات در فرمایشات امام هست، خود این یک بحثی است که مردم مخاطب امام، چه کسانیاند؟ امام که مرتب بر رای مردم تاکید میکنند اینها کدام مردماند؟ چه اوصافی دارند؟ مردمی هستند وفادار به اسلام، علاقهمند به پیادهسازی احکام اسلام که عاشق اسلاماند . مردمیاند که غیر از اسلام را نمیطلبند . قضیه، قضیه خارجیه است، قضیه انتزاعی کلی نیست . مراد از مردم هرکس نیست . از چنین مردمی بحث کردن بسیار دشوار است . مردمی که جز مقاصد فاسد چیز دیگری ندارند و میخواهند یک جامعه به تمام معنا لجن به وجود بیاورند، این حرفها درباره آنها صدق نمیکند . خیلی از تعبیرات امام "این" دارد; "این" ملت، "این" مردم . این، اسم اشاره، محدودهای را تعیین میکند . بحثبحث کلاسیک نیست، بحث کلی و انتزاعی آرمانی هم نیست; یک بحث واقعی و عینی است . حالا این بستر را چه کسی به وجود آورده است کاری نداریم . شما فروردین 1358 را در نظر بگیرید که مردم برای رای دادن به جمهوری اسلامی پای صندوقها آمدند، در این بستر، رای، رای مردم است; همه چیز را مردم تعیین میکنند; خواستخواست مردم است; همه در خدمت این مردماند; هیچکس از مردم نمیتواند جدا باشد; پایه، شالوده و همه چیز مردماند . در این زمینه تعبیرهای والا و پرمعنایی از حضرت امام داریم .
بنابراین صرف نظر از پیش فرضها، آرمانها، اهداف و اعتقادات مردم غرب، آنچه در آنجا اتفاق میافتد انتخاب آزادانه مردم است و در نظام اسلامی یک چیز اضافه شده و آن این است که مردم با اعتقاد، این کار را میکنند . در غرب ممکن است انتخابات با اعتقاد نباشد، از روی هوی و هوس یا از روی منافع شخصی گروهی باشد، ولی عمل، یکی است . یعنی اگر به صورت قضیه خارجیه نگاه کنیم و از پیش فرضهای هر دو طرف چشم پوشی کنیم، عمل یکی است; مردماند که شالوده قوانین را میریزند; مردماند که مسئولان را انتخاب میکنند، هم در آنجا و هم در اینجا . بنابراین چه اشکالی دارد که بگوییم هم آنجا مردم سالاری هست هم اینجا، هم آنجا دموکراسی هست هم اینجا . در بعضی از موارد امام دقیقا این نکته را بیان فرمودهاند که مسئله ما مسئله دموکراسی برتر است، یعنی در مقایسه ما یک چیزی هم افزون داریم، چون این مردمی که همه چیز را تعیین میکنند و همه اختیارات دست آنها است، مردمی هستند وارسته، معتقد به خدا، معتقد به ارزشهای الهی و جز خیر و صلاح و سعادت چیز دیگری را مدنظر قرار نمیدهند . شاید هم این کلمه دینی را که ما به عنوان پسوند میآوریم برای همین است که بگوییم دموکراسی به علاوه معنویت، قداست و صبغه الهی .
این دو نظر را وقتی به فرمایشات و آثار امام عرضه میکنیم بیتردید میتوان گفت امام نظر دوم را دارند و معتقدند که نظام اسلامی، نظام مردم سالاری است . امام بارها به حکومت پیامبر (ص) و امیرالمومنین (ع) استناد میکردند، یعنی حکومت آن بزرگواران هم به این معنایی که میگوییم مردم سالاری بوده است و نظام اسلامی ما هم از فروردین 1358 چنین حالتی پیدا کرده است قانون اساسی، وضع قوانین، انتخاب رهبری، انتخاب رئیس جمهوری و مسئولان قضایی و مسئولان اجرایی همه و همه با مردم است . اینها مطالب کاملا روشنیاند .
تا اینجا مقدمه بحثبود، از اینجا وارد اصل مسئله میشویم که مبانی نظریه چیست؟ چند موردش را خیلی به اختصار عرض میکنم .
اولین مبنا برای این نظریه همان مسئله بیعت است و امام بارها حتی در مصاحبههای قبل از ورود به ایران به کلمه بیعت استناد کردهاند . امام نظامی را مردم سالار و توام با دموکراسی میدانند که متکی به بیعتباشد بنابراین بیعت مترادف میشود با مراجعه به آرا عمومی . ممحض شدن بیعتبه اهل حل و عقد، یک مفهومی است که در همین مردمسالاری غیر مستقیم و دموکراسی غیر مستقیم وجود دارد و سالها متداول بوده و الان هم هست . بالاخره نمایندگان مجلس انتخاب میشوند و با واسطه به وضع قانون میپردازند . در واقع، بیعتیک نوع مردمسالاری با واسطه است و اهل حل و عقد افراد شناخته شده قابل قبول در جامعه هستند که چیزی را انتخاب میکنند . در عقبه اولی، عقبه ثانیه و بیعت رضوان هم همه نبودند فقط نمایندگان که افراد مورد قبول مردم بودند با پیغمبر بیعت کردند . یا در مورد امیرالمومنین هم همه در کوفه نبودند . به تعبیر خود امام، مهاجرین و انصار وقتی بیعت کردند دیگر کسانی که اینها را به نمایندگی قبول دارند حق رد و حق اعتراض ندارند .
در اصل ششم قانون اساسی آمده است که کلیه امور متکی به آرای عمومی است . همین عبارت در مصاحبههای امام در پاریس دیده میشود . این نشان میدهد که در تدوین اصل ششم قانون اساسی دقیقا از تعبیرات خود امام استفاده شده است و خیلی روشن و واضح است که بیعت میتواند یکی از مبانی این اصل باشد .
مبانی دوم مسئله شورا است . در شورا هم این شبهه وجود دارد که مشورت با چه کسی؟ وقتی ما مردمسالاری میگوییم یعنی همه و وقتی شورا را مطرح میکنیم یعنی با صاحبنظران . وقتی صاحبنظران مورد قبول مردم نظر میدهند، به طور غیر مستقیم نظر مردم است . تا مادامی که تمام افراد جامعه صاحبنظر نشدهاند و به این مرحله از رشد اجتماعی نرسیدهایم، چارهای جز مردمسالاری و دموکراسی با واسطه نداریم; نه ما، همه دنیا . سومین مبنا، مبنای امر به معروف و نهی از منکر است که هم مبنای اصل تشکیل حکومت است و هم مبنای نحوه آن . وقتی مردم حق اعتراض دارند، حق رای هم دارند . به این مطلب هم در فرمایشات امام از جمله در "تحریر الوسیله" استناد شده است .
چهارمین مبنا به تعبیر روایی"النصیحة لائمة المسلمین" است، انتقاد از مسئولان، منتها در سخنان امام این جمله سر و ته شده بدون این که در معنا تغییری داده بشود . قسمتی از فرمایشات امام همزمان با هشتسال جنگ تحمیلی و مقاومتشکوهمند ملت ایران است که بسیار دقت میکردند دولت تضعیف نشود و در آن مدت مسئله مبانی مردمسالاری را به گونهای مطرح نمیکردند که ملت در برابر دولت قرار بگیرد . چون اگر مسئله را از حوزه اندیشه و فکر بیرون ببریم و ژورنالیستی و روزنامهای (یا روزی نامهای) بکنیم آن وقت معنای آن رو در رو قرار دادن مردم و دولت میشود . مرتب بگوییم مردم مردم مردم . گویا دولتیک راهی میرود مردم راه دیگری . ابا داشتند از این که مردم در برابر دولت مطرح بشوند . و میگفتند: مردم از دولتاند و دولت از مردم; مردم پشتیبان دولتاند و دولتخدمتگزار مردم . در این جا مسئله نقد دولتبه این صورت مطرح میشد که دولتباید خدمتگزار مردم باشد و نباید از مردم جدا بشود .
در آن زمان، عدهای به دلایلی دولت را دوست نداشتند و امام به اینها بهانه نمیداد که از فرمایشات امام در مخالفتبا دولت استفاده کنند . آن موقع دولتیک تنه در برابر دنیا ایستاده بود، تمام دنیا صدام را تقویت میکردند .
مبنای پنجمی که برای اندیشه امام از فرمایشات میتوان استخراج کرد مسئله رضایت عمومی است; یعنی عملکرد نظام اسلامی باید به گونهای باشد که عموم راضی باشند . وقتی این قسمت از بحث مطرح میشود معمولا این سوال مطرح میگردد که اگر مردم نخواستند چی؟! جواب این سوال روشن است; چرا باید نظام کاری کند که مردم نخواهند، نظام باید کار خودش را تصحیح کند، باید به گونهای عمل کند که مردم بخواهند، نظام باید رویهاش را تصحیح کند . رویهاش را تصحیح کند به این معنا نیست که از اسلام و احکام اسلام دور بشود بلکه باید روشهای اجرایی خودش را تصحیح بکند که رضایت عمومی را همراه داشته باشد . حاکم مالک اشتر باشد یا دیگری رضایت عمومی را داشته باشد .
اصلا شاهکار اصلی امام این بود که توانست کاری کند که مردم بگویند اسلام . تاسیس جمهوری اسلامی و تدوین قانون اساسی هم از کارهای امام بود اما کار اصلی امام در نظام سیاسی این بود که مردمی را تربیت کرد که گفتند فقط اسلام . این شاهکار امام است . در یکی از مصاحبهها خبرنگار از امام سوال میکند که شما چه سمتی را در نظام و دولتی که تشکیل میدهید میپذیرد؟ امام میفرمایند من هیچ مسئولیتی نخواهم داشت . کار اصلی من نظارت بر همه امور و ارشاد است . یعنی اگر مسئله ارشاد فراموش بشود این سوال پیش میآید که اگر مردم نخواستند چی؟ بنابراین، پیش فرض مشروعیت نظام، مردمسالاری و جمهوری اسلامی این است که مردم، مردمی مسلمان، اسلامخواه، خداجو و ملتزم به احکام اسلام و شرعیت اسلام باشند و اگر این پیش فرض از دست رفتباید دو مرتبه احیا بشود . لذا این تضمین و تامین بزرگترین کاری است که در نظام اسلامی انجام میگیرد .