آیت الله آقانجفی اصفهانی
مرجع بیداری اسلامی در میان علمای شیعه
آقانجفي اصفهاني مرجع تقليد نامدار و عالمي رباني بوده که علاوه بر مراتب علم و عرفان، در جريان رويدادهاي نهضت تنباکو تا مشروطه نقش مهمي را بر عهده داشته است. مبارزه با فرق ضاله از جمله مبارزه با بابيان و بهاييان از اقدامات برجسته مبارزاتي آن عالم اصولي در دوران ناصرالدين شاه بوده که بدين علت از طرف دربار مورد بارها مورد مواخذه قرار مي گيرد. وي از بانيان شرکت اسلاميه در اصفهان بوده است که نقش مهمي را در آن زمان در جهت تقويت اقتصاد ملي داشته است.
از وي آثار متنوعی در مسائل مختلف فقهي، اعتقادي و عرفانی بر جاي مانده است. تاليفات وي را تا نود عنوان ذکر کرده اند که از آن ميان کتاب هاي آداب الصلاه در اسرار نماز، اشارات ايمانيه در عرفان، تفسير عنايات الرضويه و حقايق الاسرار در شرح زيارت جامعه کبيره به زبان فارسي تصحيح و چاپ شده است.
مبارزه علیه استبداد وستم
اگر کسی کارنامه سی ساله مبارزات آقانجفی را بررسی و کاوش کند می یابد که او در برخورد با حوادث و اشخاص مختلف، از شیوه و روش مشخصی پیروی می کرده است.
برای او فرق نمی کرد که طرف او، وابسته به کجا و به چه جریان است؛ گاهی با حاکم مستبدی چون ظل السلطان، که حتی ناصرالدین شاه نیز از قدرت روز افزون او بیمناک بود، در می افتد و گاه در زمان قدرت مشروطه، با حاکم بختیاری مشروطه خواه.
هدف او، فقط ادای تکلیف و مبارزه با جور و ستم بود.
مبارزه با اقبال الدوله کاشی حاکم محمدعلی شاه که منجر به جنگ مسلحانه شهری و شکست حاکم شد؛ مبارزه با برخی حکام مستبد پس از مشروطه دوم ( 1327 تا 1332قمری) که عمدتا از سران بختیاری بودند، از دیگر مبارزات وی با مظاهر فساد و ستم است.
مبارزه با بدعتها
وی همانند پدر ، به شدت با بدعت و انحرافات سیاسی فرهنگی بابیت و بهائیت برخورد میکرد و در همین دوران بهائیت به شدت سرکوب شد.
البته ناگفته نماند که این سرکوب عواقب سختی را برای آقانجفی دربرداشت؛ زیرا افزون بر حمله به شخصیت و افکار ایشان در قالب کتاب و نوشته، دیپلمات های انگلیس و روس نیز به نوبت در سالهای 1307 و 1320 به وقایع بابی کشی اصفهان و اطراف، اعتراض نمودند و سرانجام دو سلطان قاجار – ناصرالدین شاه و مظفرالدین شاه – او را محکوم به تبعید از اصفهان نمودند.
مبارزه با فرقه ضاله بابيه
ناصرالدين شاه فرمان بازگشت چند نفر از بابيان منطقه سده که پيشتر تبعيد شده بودند را داد. مردم سده به رياست حاجآقا سدهي از ورود آنها جلوگيري کردند؛ در نتيجه اين اقدام، يک نفر بابي و شش نفر از متهمين به بابيت کشته شدند. با توجه به ارتباطي که برخي افراد دخيل در اين مساله با آقانجفي داشتند، آقانجفي به تهران احضار گرديد.
آقانجفي به دربار مي رود. ناصرالدين شاه به اومي گويد: آخوند، براي کشتن هفت بابي، هفت دولت مدعي هستند!!!
آقانجفي دست در عمامه کرده، کاغذي بيرون ميآورد که اسامي چندين نفر بابي ديگر همه در آن نوشته شده بود و ميگويد اينها را هم بايد کشت [يعني خودتان بکشيد].
بدين ترتيب آقانجفي اصفهاني، چند ماه در تهران به حالت تبعيد بود. مطابق با اسناد تاريخي سفارت انگلستان مخالف بازگشت آقانجفي به اصفهان بود، تا آنکه ناصرالدين شاه نامهاي به سفارتخانه مينويسد و اطمينان ميدهد که آقانجفي متنبه شده است!
مخالفت با بدعتهاي ديني و فرقههاي استعماري، عواقب سختي را براي آقانجفي دربرداشت؛ زيرا سالها حمله به شخصيت و افکار ايشان در قالب کتاب و نوشته را به دنبال داشت. ديپلماتهاي انگليس و روس نيز به نوبت در سالهاي 1307 و 1320 به وقايع بابي کشي اصفهان و اطراف، اعتراض نمودند و سرانجام دو سلطان قاجار – ناصرالدين شاه و مظفرالدين شاه – او را محکوم به تبعيد از اصفهان نمودند.
پيشتازي در نهضت تحريم تنباکو
در راس جنبش تنباکوي اصفهان، مرحوم آقانجفي بوده است. حکم تحريم تنباکو توسط آقانجفي مدتي قبل از حکم سراسري ميرزاي شيرازي صادر شده بود. اين حکم از طرف علماي اصفهان مورد تاييد و از سوي مردم مورد عمل قرار گرفته بوده است. هر چند حوزه عمل و اجراي حکم، محدود به اصفهان و اطراف آن بوده، ولي از گزارشهاي حکومتي و حتي کمپاني رژي، بدست ميآيد که شيوع و گسترش آن و حتي صحبت دربارة آن در شهرهاي ديگر، باعث وحشت و شکست کار کمپاني رژي ميشده است. لذا لزوم لغو حکم تحريم و ـ در صورت عدم پذيرش لغو ـ تبعيد آقانجفي و حتي توپ بستن منزل ايشان، با شدت عمل، مورد توصيه قرار ميگرفت.
سرانجام مقاومت مردم و علماي اصفهان در برابر تهديدهاي ناصرالدين شاه و فشارهاي ظلالسلطان نتيجه مي دهد.حکم تحريم تنباکو ميرزاي شيرازي مرجع تام شيعيان از سامرا به ايران مي آيد. در ايران، قليانها شکسته ميشود و حکومت و کمپاني مجبور به لغو انحصار ميشوند.
طبق گزارشهاي تاريخي، آقانجفي رهبر جنبش تنباکوي اصفهان بوده است، که اين خود دليلي بر موقعيت ممتاز ايشان در بين علما است چرا که در آن وضعيت فقط 47سال از عمر وي سپري شده بود و در حوزه معتبر، سنتي و درجه اولي مانند اصفهان، مجتهدان و فقهاي بنام و حتي شيوخ طراز اول علمي حضور داشتند و اين نشان از نفوذ و مقام آقانجفي دارد که تمام طلاب و عامه مردم، گوش به فرمان او بودند.
مبارزات بر ضد سلطه بازار خارجي
يكي از پيامدهاي مهم جنبش تنباكو، تقويت اين ذهنيت بود كه جهت رفع سلطه قدرتهاي غيرمسلمان بر مسلمين، ضرورت دارد وسايل مورد نياز جامعه ايران، در داخل كشور توليد شود. در همين راستا شركتهاي اقتصادي و توليدي بوجود آمد. يكي از بزرگترين آنها «شركت اسلاميه» در اصفهان بود. اين شركت با هدف تأمين منسوجات مورد نياز مردم مسلمان ايران، با تلاش و حمايت علماي اصفهان؛ بويژه حاجآقا نورالله و آقانجفي اصفهاني، در سال 1316، تأسيس شده، به تدريج شعبههايي در برخي شهرهاي ديگر و حتي خارج کشور بوجود آمد. در آن دوران، اساس تجارت، دلّالي تجار از اجناس فرنگي بوده و به گفتة حاجآقانورالله، بازرگانان ايراني، عمّال خارجي شده و فرّ و جلال فريبندة مغربزمين، از طريق کالاها در ايران جلوهگري ميکرده است. درچنين زماني شرکت اسلاميه در اصفهان تأسيس ميشود و به تدريج حوزة عمل خود را به ساير شهرها و سپس به کشورهاي خارجي گسترش ميدهد. توليداتش همه جا حضور و نُمود يافته، به حدي که يکي از رونامههاي انگليس، رشد آن را سکته به منافع انگليس در اصفهان و بلکه کل منطقة خليج فارس اعلام مينمايد.
آقانجفي همچنين با تحريم منسوجات و مصنوعات خارجي و ترويج محصولات داخلي و تشويق مردم بر خودکفايي هر چه بيشتر، به مبارزه با سلطه بازار خارجي پرداخت و با پايمردي، تمام فشارهايي را که از ناحيه دولتهاي روس و انگليس و حتي دولت ايران بر او وارد ميشد، تحمل ميکرد و بر سر موضع خويش ايستاد. البته براي دوري کردن از اجناس خارجي هميشه هم از سلاح فتوي استفاده نميشده است براي مثال در بند سوم بيانيه اقتصادي علماي اصفهان اين گونه آمده است:
«ملبوس مردانة جديد، که از اين تاريخ به بعد دوخته و پوشيده ميشود، قرار داديم مهما امکن، هر چه بدلي در ايران يافت ميشود، لباس خودمان را از آن منسوخ نماييم و منسوخ غيرايراني را نپوشيم و احتياط نميکنيم و حرام نميدانيم لباسهاي غير ايراني را، اما ماها ملتزم شدهايم حتيالمقدور بعد از اين تاريخ، ملبوس خود را از منسوج ايراني بنماييم. تابعين ماها نيز کذلک و متخلف، توقع احترام از ماها نداشته باشد. آنچه از سابق پوشيده و داريم و دوختهايم، ممنوع نيست استعمال آن.»
رهبري و همراهي در جنبش مشروطه اول
آقانجفي در طول مشروطه اول، با حمايت و پشتيباني از نظام مشروطه، فعاليتهاي مهم و گستردهاي انجام داد؛ چنان که جايگاه برجسته ايشان موجب مي شد که ايشان مخاطب نامهها و تلگرافهاي زيادي از تهران و نقاط مختلف کشور شود. از آقانجفي، اعلاميههايي در دست است که به صورت فردي يا به همراه ديگرعلما، در حمايت از مشروطه صادر کرده است که تنها به يک بند از آن اشاره ميشود:
«اليوم به ملاحظة حفظ نفوس و اموال و أعراض مسلمين و تقويت دين مبين، مخالفت با مجلس مقدس شوراي ملي ـ شيّدالله ارکانه ـ به مثابة مخالفت با امام زمان ـ عليهالسلام ـ است.»
جنبش مشروطه خواهان در اصفهان، افزون بر در هم شکستن فشار استعمار و استبداد، نوعي برداشت مذهبي و آرمانهاي ديني را جستجو ميکرد. بدون آن که ائتلافي با جناحهاي مشکوک سياسي و محافل غير ديني داشته باشد. انطباق موضع گيريهاي سياسي بر موازين ديني، زمينه احيا بر پايه فرهنگ شيعي و نه تقليد از غرب و نه نفي دين از سياست و حکومت، همه اين ويژگيها باعث آن شده بود که پايه گذاران اصلي جنبش در اصفهان و حومه گسترده آن، از پختگي سياسي، محبوبيت و مردم پسندي عميق، همراه با اعلام وفاداريهاي پرشور برخوردار شوند و از طرفي مغضوب کساني که طرفدار مشروطيت با آرمانهاي غربي و ضدمذهبي بودند قرار گيرند.
رهبري مردم اصفهان در جريان عزل ظل السلطان
ظل السلطان فرزند ناصرالدين شاه است که در زماني بر يک سوم ايران حکومت مي کرده است. قدرت فراوان ظل السلطان گاه خ.د شاه را نيز آشفته خاطر مي ساخته اما به دليل آنکه ظل السلطان از سوي سفارت انگلستان حمايت مي شد، عزل او کار بسيار دشواري بود. او حاکم ظالم و قسي القلب اصفهان بود که هم اکنون نيز نامش بيش از هر حاکم ديگري در تاريخ اصفهان توسط مردم شهر به زشتي ياد مي شود. در کارنامه ظل السلطان، فعاليت هايي چون ويران کردن چند اثر باشکوه صفوي و عضويت در فراموشخانه و دفاع از مشروطه! ديده مي شود.
در اوايل سال 1325 هنگامي که ظلالسلطان به تهران رفته بود، تحصن بسيار گسترده مردمي در اعتراض به حاکميت ظلالسلطان بر اصفهان شکل گرفت که عملا رهبري آن به عهدة آقانجفي و حاجآقانورالله قرار گرفت. درخواست برکناري ظلالسلطان، در تهران با واکنش منفي فراواني مواجه شد اما ظلم ظلالسلطان در اصفهان به اندازهاي زياد بود که مردم به هيچ وجه از عزل وي کوتاه نميآمدند. سر انجام، مقاومت مردم، باعث عزل حاکم بدنام اصفهان پس از حدود سي و چهار سال حکومت در اين منطقه مهم شد.
پيشگام مشروطه دوم و فتح اصفهان
در جريان استبداد صغير، مشروطه خواهان اصفهان به رهبري آقانجفي و حاجآقانورالله اين وضعيت را تاب نياورده و سرانجام با نيروهاي اقبال الدوله حاکم محمد علي شاه در اصفهان، وارد درگيري مسلحانه شدند.
در این جنگ شهری، مردم محلات نزديك منزل آقانجفي و حاج آقانورالله را سنگر بندي كرده،آمادة مقابله مسلحانه با حكومت شوند. کانون درگیری ها مسجد نقش جهان بوده است. پس از شروع درگيري ميان نيروهاي مردمي، با نظاميان وابسته به اقبالالدوله، نيروهاي بختياري به رياست ضرغامالسلطنه وارد اصفهان شده و بعد از مدتي درگيري، سرانجام اصفهان در 11 ذيحجه فتح شده، بدست مشروطهخواهان ميافتد.
فتح اصفهان مقدمهاي بر فتح تهران و عزل محمدعلي شاه مي شود. در تهران جريان مشروطه خواه متمايل به سفارت انگلستان و جريان مشروطه خواه افراطي غربگرا امور را به دست ميگيرد. در اصفهان نيز حکومت در دست خوانين بختياري قرار ميگيرد. خوانين بختياري به مدت 12 سال بر اصفهان حکومت مي کنند. در اين مدت آقانجفي بارها مورد آزار و تهديد ايشان قرار ميگيرد.
برگزاري جلسات مناظره با مبلغان مسيحي
جمعي از مبلغين مسيحي که از اروپا به هندوستان رفته، فارسي آموخته و کتب متعددي در رد اسلام چاپ کرده بودند، به اصفهان آمده و به مبارزة علمي با اسلام پرداختند. سردستة مبلغين مسيحي،شخصي موسوم به «تيزدال» بود. وي در محلة جلفاي اصفهان منزل گرفته بود و علماي اصفهان را به مناظره دربارة دين مسيح و اسلام دعوت مينمود. کتابي را نيز در رد اسلام موسوم به «ينابيع الاسلام» منتشر ساخت.
آقانجفي اصفهاني و حاجآقانورالله، درصدد مبارزه و مباحثه با آنها برآمدند. از اين رو با مشورت رکنالملک شيرازي، آقاي «داعيالاسلام» براي مباحثه با آنان تعيين گرديد. همزمان با انتخاب يک نفر براي مناظره و رد عقايد نصارا و مبلغين عيسوي، علماي اصفهان به رهبري آقانجفي و حاجآقا نورالله، به تشکيل انجمني به نام انجمن صفاخانه در محلة جلفا دست زدند. پس از تأسيس انجمن، روزنامهاي به نام «الاسلام» را براي مقابله عقيدتي و مناظرة مذهبي منتشر ميکنند. اين روزنامه، سخنگوي انجمن صفاخانه بود. انتشار و توسعة آن باعث ميشود در بقية شهرها و حتي در خارج ايران، مناظرات انجمن هم انعکاس وسيع يابد.
مبارزه علیه اولتیماتوم روسها
در تاریخ 1329 قمری قوای نظامی روسیه وارد ایران شده و بخشهایی از آن را به تصرف خود درآورد، و با صدور اولتیماتومی درصدد تامین خواستهای خود برآمد. این قضیه گرچه پس از مدتی به پایان رسید، لکن حرکتهایی که علما و از جمله آنان آقنجفی انجام داد، درخور توجه است.
وی در این واقعه با برقراری ارتباط با مقامات ذیربط، و ارسال تلگرافها و نامههای متعدد کوشید تا روحیه مقاومت را در آنان تقویت نماید.
حمايت دائمي از مظلومان
علامه محمدباقر الفت درباره مرام آقانجفي در حمايت از مظلومان اين گونه مي نويسد:
«در برابر حاکم متجاوز نخست، اين حريف يکي از نوکران پير خود را پيغام به شفاعت ميداد و ميفرستاد. اگر پيغام مؤثر نميشد، پي در پي نامه وساطت ميفرستاد، اگر مؤثر نميشد خود آقا سوار بر الاغ سياه و حقيرش، وارد به صحن دارالحکومه ميشد. و در يکي از اطلاقها مينشست و آن قدر ساکت و بيآزار به جاي خود مينشست، تا موقع درس طلاب ميگذشت و آنان افسرده ميشدند. و ادامه داشت تا وقت نماز جماعت ميرسيد و نمازگزاران گروه گروه، جمله سجاده به دوش و تسبيح به دست، ذکر خداگويان رو به دارالحکومه ميآمدند. و در خيابانهاي باغ کاج يا چهل ستون، صفها آراسته، نماز جماعت بپا ميکردند. و دنبالة اين داستان معلوم نيست به کجا ميکشيد. اينجا بود که آقا شکار حاکم را از چنگش ميگرفت و حکم عفو يا استرداد اموال مظلوم را صادر نموده، محترمانه با خيل مريدان به سوي مسجد باز ميگشت. و اين واقعه مکرر اتفاق افتاد. بالآخره حکومتها از دستش به ستوه آمدند و بر آزار او و بستگانش کمر بستند.»
با نگاهي به کارنامه سي ساله مبارزات آقانجفي درمييابيم که او در برخورد با اشخاص مختلف، از مرام مشخصي پيروي ميکرده است. پيش از مشروطه داد مظلوم را از ظل السلطان طلب ميکرد و در زمان حاکمان بختياري نيز پيوسته در حال دادخواهي از مظلوماني بود که مورد ستم و چپاول خوانين قرار گرفته بودند. نقل است شخصي براي دادخواهي به نزد آقانجفي ميرود و آقانجفي نيز براي او نامه سفارشي مينويسند که براي صمصام السلطنه حاکم وقت اصفهان ببرد. اين درحالي است که ايشان در بستر احتضار بودند. آن شخص نامه را به پيش حاکم ميبرد و مشکلش برطرف ميشود. همان موقع صداي شيون و زاري از محله آقانجفي بلند مي-شود. صمصمام السلطنه ميگويد: اگر اوست که مرده پس چه کسي اين نامه را نوشته!