آیت الله آقانجفی اصفهانی
اظهار نظر بزرگان پیرامون مرحوم آقا نجفی
مستر گراهام، قنسول انگليس در اصفهان:
همانا اگر اين مرد (آقانجفي) در انگليس بود، ما او را وزير امورخارجه مي ساختيم.
سيد جمال الدين اسدآبادي بعد از ملاقات با آقانجفي:
حرارتي که در کله اين مرد ديدم در بيسمارک (نخستين صدراعظم آلمان) نديدم. بهراستي اگر وزارت اعظم ايران را بر عهده داشت، مانند اميركبير حفظ حدود مملكت را ميكرد كه بيگانه از آن يك وجب نبرد!
مرحوم حاج شیخ عباس قمی (مولف عظیم الشان و محدث بزرگ) که در آثارش از معاصرانش کمتر نام برده و یاد
کرده است ، زمانی که در مشهد مقدس اقامت داشته و ناظر رسیدن خبر وفات آقانجفی بوده است، آن جا که از برادرش شیخ محمد حسین اصفهانی نام برده ، از آقا نجفی بدین گونه نام می برد : « برادر شیخ جلیل ، عالم فاضل فقیه محدث حافظ معظم ستوده خصال ، اهلبیت علم و فضل و کمال جناب آقا شیخ محمد تقی بن شیخ محمد باقر بن شیخ محمد تقی اصفهانی معروف به آقا نجفی صاحب
تصنیفات کثیره و تألیفات شریفه ...."
تجلیل آیت الله شیخ محمدحسین کاشف الغطا از آقانجفی
شیخ بلند همت و دلیر، بیان کننده احکام خدا، پناهگاه مردم، تکیه گاه شیعه، ترویج کننده قوانین شریعت، حامل رایت اسلام و فقیه اهل بیت که همنام جدش و حاکی مجد و عظمتش، ابوالحسن محمدتقی است که خداوند عمرش را دراز گرداند و کمرش را بر یاری دین محکم نماید. مدتی بر درس پدرش حاضر شد و آن گاه به عراق مسافرت نمود و در درس دو فقیه نامدار، شیخ مهدی و شیخ راضی و نیز در درس میرزاحسن شیرازی حاضر شد. آقانجفی در آنجا به طاعات و ریاضتهای شرعی مشغول شد تا اینکه خداوند درهای علوم معنوی را بر روی او گشود. سپس به اصفهان بازگشت و به تصنیف، تالیف و ترویج دین مشغول گشت و در زمان حیات پدرش، بسیاری از او تقلید می کردند و جمع پرشماری از فضلا در درس او شرکت می جستند.
مرحوم آقانجفی به ترویج دین و دفع حیله بدعت گذاران همت گماشت. هنگامی که پدرش به رحمت خدا پیوست؛ در محل خود به اصلاح امور مردم برخاست و به زودی مرجع حل و فصل مشکلات گردید. دشمنان و حاسدان آقا به خاطر شدت و سختگیری ایشان بر بدعت گذاران و فاسقان و به دلیل اجرای حدود شرعی و نهی از منکرات و افعال پست زیاد شدند. او جماعت بسیاری از طرفداران مذهب جدید (بهایی) را کشت، با اینکه آنها دارای حزب و جمعیتی بودند و طرفدارانی نیز داشتند. پس به سبب همین کار او را تهدید نمودند، چنان که با پدرش نیز چنین کردند. اما تهدیدات آنان جز افزودن به جرات و شدت بخشیدن به کارهای ایشان نتیجه ای نداشت. تا این که در سال 1307 دوباره بر قتل جماعتی از ایشان حکم کرد. با همین حکم، افراد این طایفه را به بدترین وضعی کشتند، با این که آنها به رکن محکمی پناه برده بودند و این، سبب حوادث مهم و بزرگی شد.
سپس آقانجفی به تهران آمد و در آنجا باقی ماند تا اینکه خداوند، کار او را به نیکوترین وجه اصلاح کرد و در نتیجه، موید و پیروز به شهر خویش بازگشت. سیدجعفر حلی، ادیب مشهور در سروده خویش به همین ماجرا اشاره کرده، آنجا که می گوید:
«ایشان گروهی بودند که در اصفهان به دین محمد(ص) قیام کردند و قانون آن زمان را برهم زدند. قومی را که کافر شدند؛ مهدورالدم دانستند و خون زنادقه و کفار محفوظ نیست. اگر مرتد و زندیق برای نجات جان خویش به ستاره سها پناه می برد؛ در امان نبود و اگر او در پشت هفت دریا می بود، یاری کنندگان دین خدا سوار بر کشتی می شدند و او را می کشتند.»
...آقانجفی که خداوند او را تایید کند هم اکنون پیشوایی است که در تمام اصفهان مرجعیت از آن او است و در همه مکانها به فضل و دانش به تمام معنا به سوی او اشاره می شود. او صاحب دو فرزند است که از نظر علم و دانش و تقوا در آسمان مجد و عظمت، دو ماه، بلکه دو بدر هستند و از دریای شریعت دوجویبارند، بلکه خود دو دریا هستند. خداوند این دو و پدرشان را از حوادث سخت روزگار تا هنگامی که شب و روز برپاست؛ حفظ گرداند.
ميرزا حسن خان انصاري ـ دانشمند و سياستمدار تيزبين عصر قاجار و پهلوي ـ مينويسد:
يادم دارم يکي از سياسيون درجه اول اروپا به اصفهان آمده بود خدمت آقا نجفي، ميگفت: اين آقا که خود را به صداقت مينماياند اگر اول نمرة سياسي لندن و پاريس بيايد آقا او را مانند دستمال پيچيده و در جيب خود ميگذارد.
همچنین وی در توصیفی نسبتا جامع دربارة ويژگيهاي آقانجفي،چنين می گوید:
عقل و علم و حلم و مکانت و جاهش، محيّرالعقول، حافظهاش به درجهاي که رئوس مطالب فقه را همواره حاضر داشتي، و عطايش بيش از هشتصد خروار جنس و ده هزار تومان هر سالي به طلاب و ارباب استحقاق رسيدي و خود از کمتر طلبه قانعتر بودي. تدبيرش بر ميرزا تقيخان [اميرکبير] راجح آمدي و به فعاليت خامه و نامهاش، از طليعة فجر تا نيمهشب در مهمّات امور مسلمين سيّار بود ...
مرحوم جلالالدين همائي (شاعر و ادیب بلند آوازه ) نقل ميکند:
مرحوم آقانجفي گفته بودند که هر وقت کسي با من کار داشت، در هر وقت؛ روز يا شب که باشد، مرا خبر کنيد. من ساعت 2 بعد از نيمهشب به قصد امتحان اين حرف، به درب خانة آقا رفتم در زدم و ديدم خود آقا با يک شبکلاه بر سر و يک کيسه پول و يک قلم و کاغذ آمدند دم درب و گفتند: فرزندم اين وقت شب چه حاجت داري؛ اگر پول ميخواهي به تو بدهم و اگر مظلوم شدهاي و يا حاجتي داري، برايت کاغذ بنويسم؟ عرض نمودم: آقا فقط آمده بودم جوياي سلامتي حضرتعالي باشم.
علامه محمدباقر الفت( ادیب ، شاعر و سیاستمدار برجسته) :
تدریس و تعلیم او هیچ سابقه مطالعه و مراجعه به کتب سابقین را نداشت؛ چون که در خانه او تقریباً هیچ یک از آن کتابها نبود و به علاوه، هر شب از مراجعه به محفوظات خود مقداری جزوه مینوشت...
این مرد علاوه بر علم فقه، علم تفسیر قرآن مفصل و مشروحی نیز داشت و میآموخت و یک علم کلام و بحث در اصول دین هم گاهی بر آن میافزود و علاوه بر اینها یک داستان نهایت ناپذیری به نام اثبات امامت در علم فضائل ائمه و اهل بیت علیهم السلام که در سینه خود محفوظ میداشت که این علم علاوه بر آن چه سابقین گفته و نوشته اند اختراع خودش بود و هرگز به پایان نمیرسید.
در هوش ذاتی و در وسعت فکر روشنی آن و مخصوصاً در قوه حافظه بی نظیرش تردیدی نیست... هر چه را یک بار شنیده و هر کتابی را یک بار خوانده یا مطالعه کرده هرگز فراموش ننموده است.
از همین رو وی پس از بازگشت به اصفهان قریب سی سال هر روزه جواب چندین مساله فقهی را می¬گفت و می¬نوشت، و با این وصف حتی یک فتوای مخالف مشهور از او دیده نشد. و نیز مجلس درس فقه او که پذیرای حدود یک صد طلبه بود با تکیه بر همین حفظیات دایر بود. و این در حالی بود که تقریبا هیچ یک از کتاب¬های فقهی در منزل او نبود. و نیز با استفاده از همین حافظه بوده که کتاب¬های متعددی را تالیف نموده است.
علامه محمد باقر الفت:
در این باب و در شرح مقام صبر و ثبات او این قدر می¬گویم که من او را مدت دو سال به مرض موت مبتلا، به سخت¬ترین وجهی در بستر مرگ افتاده و ز حیات مایوس دیدم، بدون آن¬که یک مرتبه آه و ناله, شکوه یا شکایتی از او مشاهده کنم. بلکه بعینه مانند زمان صحت جمیع این مدت را روزها به انجام حوائج خلق و رفع مظالم حکام اشتغال داشت و شب¬ها را بدون آن ¬که از قرب اجل بهراسد، به ترتیب امر وصایای خود می-پرداخت. حتی آن¬که آخرین مکتوبش به حکومت وقت، نیم ساعت قبل از مرگ او، سفارش در حق یک نفر متظلم بود و آن شخص هنوز خود را به دارالحکومه نرسانیده بود که صدای شیون از خانه ما به گوش حکومت رسید.
وفات آقانجفی به نقل بزرگان و مشاهیر :
روزنامه «ثريا» نيز به نقل از «حبلالمتين» مينويسد:
... رؤساي روحاني ملت و امر دولت ايران، معني وطن و ترقي آن را شناخته و درصدد ارتقاء بدان مدارج عاليه، برآمدهاند. اگر نام مبارک حجتالاسلام آقانجفي ـ مدّ ظله العالي ـ را سرآغاز تاريخ ترقي ايران قرار دهيم، شايسته و سزاست...
علامه محمد باقر الفت در اين زمينه مينويسند:
مردم شهر و بلوک اصفهان، مدت يک هفته تعطيل عمومي نموده، حسب المرسوم به عزاداري او پرداختند و در اقامة اين مراسم تا حدي مبالغه کردند که نه سابقا براي کسي اتفاق افتاده بود و نه انتظار وقوعش در آينده ميرود.
معلم حبيبآبادي دربارة ابراز ارادت و احساسات مردم پس از وفات آقانجفي و جايگاه و موقعيت ايشان مينويسد:
پس از وفات، در مسجد شاه براي او فاتحه گرفته و دستجات مختلفه از خود شهر و خارج تشکيل، و بازارها را تعطيل و لوازم تعزيه از سينهزني و زنجيرزني و غيره همه نوعي به عمل آمده، حتي اينکه در «تاريخ اصفهان» نوشته دو سه نفر از زخم قمه خود را کشتند. و چندين روز اين اوضاع ادامه داشت و بعد از وفات وي، در حقيقت پشت اهل اصفهان شکست؛ زيرا که در هر بليه و مصائبي که از طرف دولت و غيره بر آنها وارد ميشد، وي آن را دفع ميکرد و بعد از آن [= فوت آقانجفي] بسياري از بِدَع و سواد مقررة ناگوار، به موقع اجرا و عمل گذاشته شد.