حضرات آیات
منبع:بیت معظم له
خلاصه اي از زندگي عارف رباني آيت ا... سيد حسين قاضي طباطبائي(حشره الله مع اوليائه)
نه در اختر حركت بود و نه در قطب سكون گر نبودي به جهان خاك نشيناني چند
مرحوم آيت ا... سيد حسين قاضي طباطبائي تبريزي به سال 1317 قمري ـ در تبريز ـ در يكي از خانواده هاي علمي و روحاني كه در كتب تاريخي و رجال مورد اعتنا قرار گرفته و با نظر عظمت و بزرگي ياد شده اند و از بزرگترين طايفه از سادات علوي ديده به جهان گشودند. ايشان با 33 واسطه به مولي الموحدين اميرالمؤمنين علي بن ابيطالب (علیهم السلام) مي رسد. والد ماجد ايشان،مرحوم«آيت الله سيد احمد قاضي طباطبائي»است كه از جمله علماي آذربايجان و از هم دوره هاي آيات عظامی چون مرحوم «حجت كوه كمره اي»(مدفون در مدرسه حجتيه قم) و مرحوم ـ عارف بالله ـ حاج«ميرزا جواد ملكي تبريزي»(متولي 11 ذيحجه 1343 قمري در قم و مدفون در قبرستان شيخان قم) كه ايشان از اساتيد تأثيرگذار مرحوم«امام خميني»(ره) بوده اند و شخص مرحوم حاج ميرزا جوادآقا از تلامذه مستقيم حضرت سيد العرفا مرحوم«ملاحسينقلي درجزيني همداني» مدفون در صحن مطهر حضرت سيدالشهداء(علیه السلام) در كربلا مي باشند و مرحوم همداني از شاگردان برجسته استاد حاج«ملاهادي سبزواري» مدفون در سبزوار مي باشند. اجمالاً جدآقای قاضي که همنام ايشان بوده اند،يعني آيت ا... سيد حسين قاضي طباطبائي متوفي در تبريز و مدفون در نجف اشرف از شاگردان مبرز مرحوم«ميرزاي شيرازي»بزرگ در سامرا بوده اند از ايشان هم فرزند عارف كم نظير و نمونه يعني«آيت الله سيد احمد قاضي طباطبائي»و«سيد علي قاضي طباطبائي»متوفي 1366 قمري در نجف اشرف و مدفون در قبرستان وادي السلام پا به عرصه وجود گذاردند كه بركات وجودي ايشان همچنان بعد از وفات هم ادامه دارد. آيت ا... سيد حسين قاضي طباطبائي در چنين خانداني متولد گشته و مقدمات را در تبريز،ابتدائاً از والد خود و اساتيد آن زمان چون حاج«ميرزا علي اصغر ملكي»و مرحوم«آيت الله سيد ابوالحسن انگجي»و ... فرا گرفته و سپس براي ادامه تحصيل و تكميل آن عازم حوزه هزار ساله نجف اشرف گرديده و تحت نظر آيت الحق عموي خود حاج«ميرزا علي قاضي طباطبائي»قرار گرفته و علاوه بر حضور مستمر در جلسات بحث و درس اخلاق ايشان در دروس اعاظم آن روز نجف اشرف چون آيت ا...«شيخ احمد كاشف الغطاء (ره)»و مرحوم«ايرواني(ره) »و مرحوم«سيد ابوالحسن تراب خوانساري(ره)»و مرحوم«ميرزاي نائيني(ره)»و مرحوم«ضياء الدين عراقي(ره)»و مرحوم«محمدحسين غروي»معروف به كمپاني و مرحوم«سيد ابوالحسن اصفهاني(ره)»و ... شركت و بهره مند گرديده و از اغلب آنان داراي اجازه مي باشند.پس از گذراندن نجف اشرف به ایران مراجعت و به مشهد مقدس مشرف و چند سالي در جوار حضرت ثامن الحجج (سلام الله علیه) از محضر آيات عظام حاج«آقا سید حسين قمي (ره)»و مرحوم«ميرزا محمد كفائي خراساني(ره)»و مرحوم«ميرزا مهدي اصفهاني»استفاده شايان برده و در سال 1354 قمري به حوزه نوپاي علميه قم وارد و اين شهر دارالمؤمنين را براي همه عمر به عنوان وطن اختيار نموده و تا پايان حيات پر بركت خود در اين شهر زيستند . در قم اگرچه از نظر علمي در حد بالائي بودند ولي براي حفظ حرمت و تكريم و تعظيم در دروس آيات عظام مرحوم آيت الله حاج«شيخ عبدالكريم حايري يزدي» (موسس حوزه علميه قم) ـ زيرا قبل از تشرف ايشان به قم به دعوت بزرگان قم،ايشان در اراك بودند و مشغول تدريس و امام خميني هم در معيت ايشان از اراك به قم آمدند و از شاگردان ايشان بودند ـ و نيز دروس مرحوم آيت ا...«سيد محمد حجت كوه كمره اي»و پس از وفات ايشان در مباحثات آيت ا...«سيد حسين طباطبائي بروجردي»ـ كه مرجع مطلق بودند ـ شركت و در تعليم و تربيت علمي طلاب و به ويژه برجستگي هاي اخلاقي اهل علم نقش بارزي ايفا كردند. زماني مرحوم آقاي بروجردي براي نظم بخشيدن به حوزه قم عده اي را مكلف به رسيدگي به امور طلاب،چه از نظر علمي و چه اخلاقي كردند از جمله مرحوم آقاي قاضي(ره) و مرحوم امام خميني(ره) و مرحوم سلطاني(ره) و... .مرحوم بروجردي(ره) در تقريب حوزه قم نقش استثنائي داشتند،زيرا در بدو تأسيس به دست آقاي حايري(ره)، همزماني تأسيس با سلطنت رضاشاه بود و رضاشاه خيلي با حوزه موافقت نداشت و مايل به گسترش آن نبود به ويژه پس از مسافرت به تركيه و ملاقات با كمال پاشا آتاتورك و برگشت به ايران ،عمامه از سر روحانيون و چادر را از سر بانوان برداشت و ممنوع كرد،ليكن تدابير زيباي مرحوم حايري توانست حوزه را نجات دهد و حوزه كم كم ريشه دوانيد و قوي شد به حدي كه مي توان ادعا كرد بر حوزه هزار ساله نجف تفوق يافت و سبقت گرفت.
مرحوم آقاي«ميرزا احمد مجتهدي تهراني (ره)»به من فرمود:مرحوم آقاي سيد حسين قاضي والد شما از ممتحمين من بود.ایشان پس از امتحان مطلبي در گوشم در باب تزكيه و تقوي، كه لازمه هر عالمي است گفت كه من در تمام عمر آويزه گوش خود قرار دادم. من مُصر شدم كه چه فرمودند؟ نگفت. از مرحوم آقاي قاضي (ره) كرامات بسيار ظاهر گشته و بحمدالله بسياري از افراد شاهد اين كرامات، در قید حياتند و من حقير به عنوان فرزند شايد كمتر از سايرين مطلع باشم. يكي از خصوصيات مرحوم آقاي قاضي كتمان سر و انزواي ايشان بود. آقاي«حسن زاده آملي»(حفظه ا...)در جائي نوشته بودند: بعد از وفات آقاي قاضي خدمت علامه طباطبائي(ره) رسيدم و پس از گفتن تسليت از مراتب ايشان پرسيدم.مرحوم علامه فرمودند: ايشان از هيچ يك از بزرگان قم كمتر نبودند؛ ليكن ايشان و بيت ايشان اهل انزوا و دوری از شهرت و معرض از دنيا بودند. من حقير زود از جمع خانواده جدا شده و به دنبال كسب و كار راهي تهران شدم كه اينك تأسف آن روزگار را دارم و مي فهمم كه طول عمر همراه حسن عمل مفيد است. دل بي تفكر و عبادت، به پوچي مي رسد. اگر حقيقت در دل انسان نشست،در همه اعمال انسان ظهور و بروز مي كند افسوس كه در دنيا زمين و منابع آن و دريا و منابع آن و بالاتر، همه چيز را شناختيم،قلب خود را نشناختيم. انسان اگر مومن واقعي شد قلبش نوراني مي شود و قلب نوراني داراي فضيلت است انسان را از كجروي باز مي دارد. قبل از اينكه چشم ببيند، دل مي بيند. پناه بر خدا اگر قلب اغفال شود. قلب انسان وقتي اميخته با قرآن شد قرآني مي بيند و صعود مي كند. مرحوم آقاي قاضي(ره) در دروس حوزوي هم كه داشتند، پايه دروس ايشان زهد و فضيلت و تقوي و تزكيه بود و در همه اعمال ايشان هم ظاهر بود و معتقد بودند اگر انسان تمام مدارج علمي را طي كند اما اهل تقوي و تزكيه نباشد، هم به خود ظلم مي كند هم به جامعه.
مال و منصب،ساز و برگ گمرهان دنيوي است مرد راه آخرت را ساز و برگي ديگر است
مرحوم آقاي قاضي در ساده زيستي شهره بود. خانه اي كوچك و تقريباً مخروبه با فرش هاي كهنه. ايشان بسيار كم غذا مي خوردند. در ميهماني ها كه بسيار دعوت مي شدند به ناهار يا شام، هيچگاه نمي پذيرفتند. شبها بسيار كم مي خوابيدند ثلث آخر شب را هميشه بيدار بودند چون در منزل مسكونيمان در قم جاي وسيعي نداشتيم و كل جمع خانواده در يك اتاق مي خوابيديم ايشان اعمال عبادي خود را اغلب در تاريكي شب و بدون هيچ صدائي انجام مي دادند كه مبادا ما را ناراحت كنند. من حقير در تهران زندگي مي كردم. يخچال كوچكي براي ايشان به قم بردم که با كراهت ايشان مواجه شدم بالاخره يخچال را به برق وصل كردم. 15 روز بعد به قم رفتم ديدم هيچ شي اي در يخچال نيست، حتي ليوان آبي. بعد از ظهري در منزل استراحت كرده بودند از جا برخاسته از من آبي طلب كردند معمولاً اينكار را نمي كردند و خودشان حوائج خود را انجام مي دادند. من ليوان آب را در يخچال گذاشته بودم دادم نوشيدند و فرمودند همان آب شير كافي بود؛ اصولاً هميشه خلاف هواي نفس عمل مي كردند.
ما در قم مستأجر بوديم و منازل زيادي عوض كرده بوديم. روزي كه جنازه مرحوم آيت ا... سيد محمد تقي خوانساري(ره) را كه در همدان فوت شده بودند به قم مي آوردند،ما اثاث كشي داشتيم مرحوم آقاي قاضي به والده گفتند اثاثيه را باز نكن؛ آمدند بين اثاثه منزل که چندان هم نبود- چند تكه فرش و رختخواب و سري ظروف و غیره- ايستادند به نماز . دو ركعت نماز خوانده پس از آن دست به دعا گشودند عرض كردند: خدايا از اثاث كشي خسته شدم! اين آخرين اثاث كشي شد همان منزل را به 14 هزار تومان ابتیاع قسطي نمودند.
يك روز بعد از ظهر كه هوا نسبتاً گرم بود و ايشان در استراحت بودند درب منزل را زدند؛ آن وقت هنوز اف اف نبود. من خواستم بروم.فرمودند: بگذار خودم بروم،آقاي آملي برنج فرستاده اند. همين كه رفتند درب را گشودند ملاحظه كردند مرحوم حاج ميرزا هاشم آملي از علماي بزرگ و از همدوره اي هاي ايشان در نجف بودند رسمشان بود بين علما برنج توزيع مي كردند 4 گوني برنج با فرغان ارسال نموده بودند. ايشان از قبول آن امساك كردند و به آورنده گفتند به حضرت آقا سلام برسانيد و بگوئيد من هيچ گاه در منزل برنج با گوني نخريده ام يك كيلو بيشتر نمي خرم. روز بعد رفته بودن ديدن مرحوم آقاي آملي لاريجاني(ره) باندازه يك كيلو از آن برنجها را از آقاي آملي گرفته بودند كه خاطرشان آزاده نشود. خانه دل را از هر خواهشي جاروب كرده بودند. بسيارند عالماني كه با الفاظ مفاهيم را انباشته اند، بحاث خوبي هستند اما و اما! عالمي بايد که با خشیت باشد، انما يخش ا... من عباده العما، چقدر قرآن خوان داريم كه قرآن حضم اوست و چه بزرگان داريم كه نمي دانند عالم چه خبر است. قلب ما بت خانه است همه چيز را مي پرستيم جز خدا ! كارهاي خوبمان را براي خوشنامي خود مي كنيم يا براي خدا؟ كار بايد خالص براي خدا باشد، نه براي خلق، نه براي نفس. مرحوم آقاي قاضي استخاره هاي عجيبي داشتند. اغلب ضمير افراد را به ايشان بيان مي كردند عصرهاي جمعه در منزلشان ذكر مصيبتي و روضه اي بود كه سابقه صد ساله داشت. من حقير مي خواستم در تهران خانه اي ابتياع كنم 60 متري به قيمت 17 هزار تومان. آنچه داشتم از كتاب و فرش و ... نصف آن پول فراهم شد ترسيدم نتوانم بقيه را تدارك كنم شب شنبه رفتم قم. روضه تمام شده بود مرحوم علامه طباطبائي و مرحوم حاج شيخ مرتضي حايري(ره) و ايشان مشغول نماز مغرب بودند.پس از نماز و دست بوسي عرض كردم براي من استخاره اي لازم شده، نه قرآن گشودند و نه حرفي زدند بعد بلافاصله فرمودند: پسرم خانه خريدن استخاره نمي خواهد. من بسيار تعجب كردم زيرا با احدي در اين رابطه صحبت نكرده بودم.
در خيابان ارم قم كاسبي بود كه اهل تدين و بسيار سالم بود از مرضي در دل خود رنج مي برد و از مداوا مأيوس شده بود روزي مرحوم آقا به مغازه او مي رود و مي گويد تو بيماري چرا تا كنون بمن نگفته اي كاسب مي گويد مگر شما طبيب هستيد چرا بايد دردم را به شما بگويم و شما را ناراحت كنم بعلاوه من شما را نمي شناختم كه دردم را بگويم اجمالاً آن كاسب شرح مفصلي از درد خود را به آقاي قاضي بيان مي كند و آقاي قاضي روز بعد آبي از منزلشان مي آورند و به كاسب مي گويد بخور به تدريج انشاء ا... خوب مي شوي. تدریجاً حال آن كاسب رو به بهبودي رفت و كاملاً از آن درد و رنج خلاص شد.
طبيبي بود در تهران كه قبلاً در قم مطب داشت و با مرحوم آقاي قاضي رابطه خانوادگي داشت بنام دكتر نادر مسيحا.اغلب به روضه مرحوم آقاي قاضي هم مادامي كه در قم بود مي آمد شب شنبه اي پس از روضه آمد به منزل آقاي قاضي اغلب آن ساعت كسي نمي ماند همه مي رفتند. مرحوم آقاي قاضي تنها بود من هم در شرف خداحافظي براي آمدن به تهران بودم مرحوم آقاي دكتر مسيحا گفت به سرفه و سينه درد شديدي مبتلا شده ام نه معالجات طبي اثر مي كند نه مداواي غذائي و طب سنتي، خسته ام كرده؛آمده ام فقط مرا دعا كنيد ايشان از بطري آب بزرگي به اندازه يك استكان ريختند و ذكر و دعايي خواندند و دادند به مرحوم دكتر مسيحا. ايشان با اعتقادي که به حالات خوش آقای قاضي داشتند ميل كردند و از همان لحظه درد و سرفه از بين رفت.
اين حقير در زمان حيات پدر به علل سياسي سه بار بازداشت شدم يك بار در قزل قلعه بودم و علت آن هم ملاقات با مرحوم آقای خميني(ره) در قم كه گروهي از دانشجويان را برده بودم به منزل ايشان و راجع به استخلاص مرحوم آيت ا... طالقاني و ديگر زندانيان، صحبت هائي با ايشان و سپس با آيت الله شريعتمداري كرده بودم. نزديک صحن حضرت معصومه(س) نزديك غروب براي زيارت مي رفتم آقاي كامكار رئيس آگاهي شهرباني دست مرا گرفت و مرا به اتومبيلي هدايت كرد و بازداشت شدم.بازجوئي مفصلي انجام داد. روز بعد مرا فرستادند تهران نزد يكی از روسای ساواك سرهنگ مولوي و سپس زندان قزل قلعه. در زندان با مرحوم شيخ فضل ا... محلاتي مرحوم آيت ا... شيخ محمد تهراني حاج شيخ مهدي دولابي و مرحوم حجه الاسلام گلسرخي و آقاي هاشمي رفسنجاني و آقاي حاج شيخ علي اصغر مرواريد و ... مرحوم پدرم به اتفاق مرحوم حجه الاسلام حاج ميرزا حسن مقدس(ره) كه از منسوبين و امام جماعت مسجد اعظم قلهك شدند به ديدنم آمدند راه ندادند بعد مطلع شدم مرحوم پدر نقشه زندان را در ذهن تصوير كرده متوسل به بعضي از اولياي دين شده و ادعيه و ختم هايي هم گرفته بودند زيرا من برخلاف پرونده سنگيني كه داشتم زود خلاص شدم. بعدها متوجه شدم يك ختم قرآن براي والده حضرت ولي عصر(عج) و يك ختم قرآن هم براي شيعيان بي وارث اميرالمومنين از جمله اينها بود.
باز در سال 1343 من گرفتار ساواك و زندان شدم در زندان قصر تهران در محبس در خدمت آيت ا... طالقاني و ديگر همفكران و همسنگران بودم. مرحوم پدرم به اتفاق مرحوم علامه طباطبائي(ره) و مرحوم حاج شيخ حسن مقدس(ره)جهت ديدار به زندان آمدند زندان قصر داراي دو درب بود يكي وارد راهرو مي شد پس از تفتيش از درب ديگر وارد محوطه زندان. همزمان عده اي از طلاب قم جهت ديدار با آقاي طالقاني(ره) آمده بودند يكي از طلاب مقداري اعلاميه مرحوم امام را حامل بود كه اگر مي گرفتند او را زنداني و آزار مي دادند. مرحوم آقاي قاضي (ره) متوجه مي شوند و به آن طلبه جوان مي گويند: بده بمن. وی امساک میکند و می گوید مخاطرات بدی دارد ونمی دهد و می گوید آقا شما نمی دانید درصورت گرفتن چه بلائی سرآدم می آورند. مرحوم علامه طباطبائی (ره) از موضوع مطلع شدن به آن طلبه می گویند وقتی آقا می گوید بده شما بده به بقیه امرکاری نداشته باش آن طلبه هم با اکراه میدهد. تک تک وارد زندان می شوند همه را تفتیش بدنی می نمایند واجازه ورود می دهند به مرحوم والد یعنی آقای قاضی میرسند میگویند بفرمائید حتی به عبای ایشاندست هم نمی زنند. بعد ملاقات در پشت میله های زندان صورت میگیرد و مرحوم قاضی و مرحوم طباطبائی از اینکه آقایان طالقانی و ..... را هم دیده اند و صحبت های مفصلی هم کرده بودند بسیارخوشحال بودند. من که آزاد شدم و بقم آمدم و ازقضیه مطلع شدم هرچه سوال وکاوش کردم چیزی عایدم نشد. پیگیری بیشتر نکردم چون میدانستم که مرحوم آقا کاری انجام داده که نمی خواهد بگوید اصرارنکردم.
مرحوم حاج سید احمد خمینی نقل میکردند در زایمان اول همسرم ازبیمارستان در قم اطلاع دادند که فوراً بروم به بیمارستان همسرم یا فرزند یکی به هنگام زایمان زنده خواهد بود! با عجله و سرعت ازخانه خارج شدم وسیله ای برای رفتن به بیمارستان پیدا نکردم لاجرم به سرعت به سمت خیابان آذر قم بحرکت در آمدم.نزدیک حرم مطهرحضرت معصومه (ع) در نزدیکی سه راه موزه مغازه کفاشی بود که مختص روحانیون بود،دیدم مرحوم قاضی نشسته اند سلام کردم با انگشت اشاره کردند که بروم کنارشان صندلی خالی بود بنشینم. بلافاصله مرحوم قاضی فرودندخیلی خسته به نظر میرسی چرا؟ داستان را بایشان نقل کردم فوراً از جیب خود کاغذی در آوردند و چیزی نوشتند و فرمودند این را بگذار زیر بغل خانم و از قول من به بچه خطاب کن که: اذیت نکن راحت بیا. لیکن این کاغذ را نخوان بستند و بمن دادند. رفتم طبق گفته ایشان عمل کردم بفاصله اندکی همسرم به سلامت فارغ شد مادر سالم بچه هم سالم. پزشکان متوجه ماجرا شدند احاطه ام کردند و با اصرارو اجبار کاغذ را گشودیم و دیدم نوشته اند «بسم ا... الرحمن الرحیم» این قصه را ایشان در جماران و در حیات امام در بیرون اطاقی که امام دیدارهایشان بودند نقل کردند. آقای جنتی امام جمعه تهران هم حضورداشتند بلافاصله آقای جنتی گفتند این از آن بسم ا... ها ئی که ما روزی چند بار می گوییم نیست، عمیق تر است و برازنده آن که آنرا نوشت.
حجت الاسلام و المسلمین آقای علامی امام جماعت کانون توحید تهران نقلهای گوناگونی از کرامات ایشان نقل می کند که کلاً جالب وشنیدنی است. من به یکفقره آن اکتفا می کنم ایشان نقل کردند من و خانواده ام در کوچه ارک در کوچه باریکی که بطرف کوچه آقا زاده میرفت منزلمان بود. هر روز نزدیک غروب جغدی می آمد و بالای دیوار خانه می نشست و می خواند خانواده من در رنج و عذاب بودنند زیرا جغد به شومی شهرت یافته بود بمن اصرار می کردند خانه را عوض کنم ومن هم بهیچ عنوان امکان آن را نداشتم رفتم خدمت مرحوم قاضی و داستان را گفتم ایشان دعائی را انشاء کردند و گفتند بروید منزل عصر هنگام این پرنده آمد آن دعا را وسط حیاط بخوانید و بحیوان بگوئید: قاضی گفت برو برنگرد. من خوشحال عصر کاری را که ایشان فرموده بود کردم و برای همیشه از آمدن آن پرنده خلاص شدم.
جمعی بودند که در ایام جوانی پیاده به جمکران میرفتند مسیر پیاده سبز و خرم و با صفا بود آنهم در فصل بهار که گندمها ساقه شان بلند بود و طراوتی داشت. از جمله این عزیزان مرحوم آیت ا... حاج سید احمد زنجانی مجسمه زهد و تقوی بود و یکی مرحوم حاج شیخ مرتضی حایری که ایشان هم زبانزد خاص و عام بود و یکی مرحوم علامه طباطبائی زاید الوصف یکی هم مرحوم ابوی آقای قاضی بودند. مرحوم آیت ا... حاج شیخ حسن تیلی که از اصحاب سر مرحوم آیت ا... حجت کوهکمری بود بمن فرمودند: روزی بهار بود و هوا بسیار مطبوع من تصمیم گرفتم با آقای قاضی (ره) به جمکران بروم با این نیت که از هوای بهارو سبزه زار و غیره لذتی برده باشم خیلی در خیال زیارت ونماز و دعا بسر نمی بردم رفتیم به اتفاق از زیر ریل قطار رد شدیم هوا بسیار منقلب و تیره و تار شد رعد وبرق و زوزه سگان و یکباره رگبار شدیدی هم باریدن گرفت. جاده خاکی بود و سریعاً تبدیل به گل شد همه درسختی قرارگرفتیم ناگهان یک اتومبیل جیپ آمد بجزمن همه را سوارکرد وحرکت کرد.من ماندم تنها در بیابان ومورد هجوم سگان وحشی وبارندگی شدید. بهر صورت باجان کندن خودم را به منزل رساندم و لباسهایم کلاً خیس وگلی بودند و تعویض نمودم فهمیدم چون من بقصد تفریح حرکت کردم این بلابه سرم آمد آنان که با قصد زیباتری رفتند ازاین ماجرا مصون ماندند.
درجمکران حدود 60سال قبل می خواستند چاه آبی حفرنمایند چون آب نبود. من حقیر یادم هستند کوچک بودم به مسجد میرفتیم حوض سر بسته کوچکی در کنار ساختمان متروکه قدیمی مسجد به صورت مسقف وجود داشت که برای وضو گرفتن از آن آب بهره می گرفتیم. کرمهای ریز مانند خاک شیر در آب فراوان بود برای اینکه این کر مها به سرو صورتمان نرسد آب را از یک لنگه جوراب عبور می دادیم و... ازمرحوم قاضی(ره) برای محل چاه استفسار شد. مرحوم قاضی مکان فعلی که چاه درآن قرار دارد نشان دادند. شرکتی که بایستی چاه آب را حفرمی کرد از تهران بود و با مشکل رفت و آمد به جمکران. بگمانم صاحب شرکت هم زرتشتی بود آمدند با وسایل زمین شناسی محلی را که آقای قاضی نشان داده بود بررسی کردند و گفتند اینجا صلاح نیست به سنگ می خوریم جای دیگری از فضای مسجد را که خاکی و فاصله بیش ازصد متر داشت را برگزیدند و قرار هم بر این بود که شرکت به احترام مسجد جمکران نیمی از پول حفر چاه را ببخشد. قضیه را به مرحوم قاضی گفتند، مرحوم قاضی فرمودند نه همان جائی را که نشان دادم ارجح است. با شرکت که صحبت شد شرکتی ها گفتند ما همانطور که آقا گفتند چاه را حفر می کنیم،حتما با سنگ برخورد کرده،آبی به دست نمی آید و آن تخفیف را هم معذوریم زیرا این به خواست ما نیست،خواست شماست.اجمالا مدیریت آنزمان مسجد به احترام آقای قاضی(ره)،که کمی از روحیات ایشان را می دانست،قبول کرد و محلی را که آقای قاضی(ره) انتخاب کرده بودند حفر کرد بر خلاف انتظار در گودی کمتر از حد انتظار به آب رسید و موتور و سوله گذاری هم انجام شد مدتها آن آب در آن محیط کم آب تأثیر داشت برای روستای جمکران هم مفید بود. اینک هم فعال است نا گفته نماند شرکت حفر کننده تخفیف را داد.
آقا زاده علامه طباطبائی مهندس عبدالباقی طباطبائی، داماد مرحوم حاج شیخ مرتضی حائری (ره) و با جناق مرحوم آقای سید مصطفی خمینی (ره) نقل کردند: من بدرد پای عجیبی مبتلا شدم و به بستر افتادم پایم از حرکت ماند و معالجات موثر واقع نشد حتی صحبت از قطع پا هم مطرح بود به خانم گفتم برو پیش آقای قاضی بگو عبدالباقی می گوید: من مرتب خدمت شما می رسیدم اکنون به خاطر درد پا، که نزدیک به فلج شده هستم، در منزل بستری هستم عیادتی ازمن بفرمائید.مرحوم قاضی آمدند عیادت من فرمودند:پسر عمو چرا اینطور شدی قضیه را نقل کردم لیوان آبی خواستند؛ آوردند و به ایشان دادند دعائی خواندند و قدری خوردند و دادند به من و فرمودند: قدری بخور سه بار این عمل را تکرار کردند من آب را که خوردم حس کردم پایم رامیتوانم تکان دهم اجمالاً مرحوم قاضی به من فرمودند: من برای عیادت شما به زودی می آیم خود شما باید درب منزل را باز کنی من روحیه خوبی پیدا کردم ولی در دل گفتم مگر ممکن است چون به حالات ایشان وقوف داشتم دلگرم شدم و ایشان رفتند پای من کم کم بهبودی حاصل کرد و ایشان چند روز بعد به منزلم آمدند درب منزل را من باز نکردم ولی درب اطاق را گشودم و چندین قدم در حضورشان زدم دعائی کردند و رفتند و فرمودند آمده بود بلائی بخیر گذشت. از این قصه شاید چهل سال گذشته باشد و متأسفانه آقای مهندس طباطبائی اکنون بخاطر عارضه ای در بیمارستان بستری هستند امیدورارم به آبروی آن بزرگان و آن دعاها به زودی شفا یابند و مرخص شوند. (چندی بعد،و درهنگام ویرایش متن فوق،متاسفانه آقای مهندس عبدالباقی طباطبایی دار فانی را وداع گفتند. – وارثون– )