آقا این گونه بود
در رمضان سال 1387 موفق شدم كه به مكه مكرمه جهت انجام عمره مشرف شوم و با توجه به اينكه در طول درمان مرحوم ميرزاى تبريزى(قدس سره) امور معالجه ايشان را به عهده داشتم و علاقه خاصى بين آقا واينجانب ايجاد شده بود لذا چندين بار موفق شدم كه خواب ايشان را ببينم.
مرحوم ميرزا(قدس سره) در لحظه جان دادن
دكتر سيد ابوالفضل مقدس نژاد مى گويد:
در رمضان سال 1387 موفق شدم كه به مكه مكرمه جهت انجام عمره مشرف شوم و با توجه به اينكه در طول درمان مرحوم ميرزاى تبريزى(قدس سره) امور معالجه ايشان را به عهده داشتم و علاقه خاصى بين آقا واينجانب ايجاد شده بود لذا چندين بار موفق شدم كه خواب ايشان را ببينم.
در سفر عمره يك شب مرحوم ميرزا(قدس سره) را در خواب ديدم كه يك سرى كتاب پشت ايشان بود ايشان اشاره كردند كه اين كتاب در مورد من تدوين شده است و از اينكه از ايشان تعريف شده همانگونه كه در دنيا علاقه به تعريف كردن از خود نداشتند در خواب هم تواضع را نشان دادند از مدح كردنشان استقبال نكردند. مرحوم ميرزا(قدس سره)خطاب به من كرد و گفته اند:
من وقتى كه داشتم جان مى دادم، آخرين لحظه ديدم كه مولانا على بن ابى طالب(عليه السلام) تشريف آوردند و آخرين لحظه با آمدن ايشان سپرى شد.
دكتر مقدس نژاد طى سالها كه با مرحوم ميرزاى تبريزى(قدس سره)ارتباط داشتند، خاطرات جالبى دارند كه عمده آنها حكايت از زهد و تقوى و بزرگوارى مرحوم ميرزا(قدس سره)مى كند. يك مورد كه بسيار قابل توجه است اهتمام مرحوم ميرزا(قدس سره) به نماز خود بود. بارها با آن حالت بى حالى و ضعف چشم باز مى كردند و از نماز سؤال مى كردند و در بيمارستان على رغم ضعف جسمى ايستاده نماز شب مى خواندند و در آن حالت با خداى خود راز و نياز مى كردند و ايشان به تمام معنى يك شخصيت الهى بود به طورى كه رفتار و كردار و اعمال ايشان در طول درمان درس براى همه بود و تواضع و فروتنى و استفاده از اوقات از اوصاف عاليه ايشان بود.