آقا این گونه بود
فقيه مقدس، مرحوم ميرزا جواد تبريزى (قدس سره) صبح ها قبل از اذان صبح خارج مى شدند و بعد از زيارت و خواندن نافله در حرم حضرت معصومه (عليها السلام) جهت اداى فريضه صبح به سمت مسجد امام حسن عسكرى(عليه السلام) حركت مى كردند
مرحوم ميرزا(قدس سره) و خبر از اسرار
فقيه مقدس، مرحوم ميرزا جواد تبريزى (قدس سره) صبح ها قبل از اذان صبح خارج مى شدند و بعد از زيارت و خواندن نافله در حرم حضرت معصومه (عليها السلام) جهت اداى فريضه صبح به سمت مسجد امام حسن عسكرى(عليه السلام) حركت مى كردند و بعد از آن مقدارى قدم مى زدند و سپس به نانوايى مى رفتند و مانند ساير مردم يك قرص نان مى خريدند و جهت صرف صبحانه به سمت منزل حركت مى كردند. يكى از نانواها در قم در تشييع جنازه معظم له به سر و صورت خود مى زد، گريه مى كرد و مى گفت: اين آقا را نشناختيد! چقدر شخص جليل القدرى بود! چقدر متواضع بود! چقدر نمونه بود! وقتى ايشان وارد نانوايى مى شدند، احساس ديگرى داشتم واقعاً نگاه به ايشان در آن صبح زود ما را تا شب سرحال نگه مى داشت. نانوا مى گويد: آقا هر روز از نانوايى ما نان مى خريد و دوست داشت مانند ساير مردم در صف نان بايستد. نانوا مى گويد: مشاهده كردم چند وقتى است ميرزا(قدس سره) از ما نان تهيه نمى كند، به فكر فرو رفتم و به نظرم آمد كه علما از اسرار هم خبر دارند و يادم افتاد كه چند روز قبل نان پز (شاطر) با شلوار نجس و خونى نان مى پخت و احياناً دست هايش را به شلوار مى زد و همين امر موجب دورى ميرزا(قدس سره)از نانوايى شده است; از اين رو تصميم گرفتم نانوايى را به بهترين وجه تطهير كنم. در كمال تعجب مشاهده كردم كه روز بعد مرحوم ميرزا (قدس سره) در صف نانوايى ايستاده است. بسيار خوشحال شدم و خدا را شكر كردم و سعى كردم از آن روز به بعد به اين آقا خدمت كنم و به عظمت اين مرد الهى پى بردم كه خداوند چگونه حتى در تهيه نان هم به آنها عنايت دارد. رحلت ايشان ضايعه بزرگ و بسيار غم انگيزى است و مردم قدر اين شخصيت را ندانستند و حوزه چه شخصيت عظيمى را از دست داد.