اَشْهَدُ اَنَّ هَذَا سَابِقٌ لَكُمْ فِيمَا مَضَي وَ جَارٍ لَكُمْ فِيمَا بَقِيَ
{ ...اَشْهَدُ اَنَّ هَذَا سَابِقٌ لَكُمْ فِيمَا مَضَي وَ جَارٍ لَكُمْ فِيمَا بَقِيَ؛ }
«من شهادت مي دهم [و اعتراف مي كنم كه اتّصاف به]اين [فضايل و مناقبي كه از اوّل زيارت ذكر شد] در زمان هاي گذشته براي شما سابقه داشته و در زمانهاي آينده نيز جريان دارد».
منظور از «ما مَضَي» و «ما بَقِي»
در اينجا منظور از«ما مَضَي»و«ما بَقِي»چيست ؟ احتمالاتي وجود دارد.يك احتمال اين است كه«ما مَضَي»مربوط به عالم ملكوت و«ما بَقِي»مربوط به عالم طبع و مادّه است. ولي اشكالي كه در اين احتمال وجود دارد اين است كه عنوان«ما مضي»با عالم ملكوت تناسب ندارد ؛ بلكه متناسب با عالم مادّه و طبيعت است كه تحت تأثير زمان قرار مي گيرد و معناي«ما مَضَي»و «مابَقِي»،يعني گذشته و آينده، تحقّق مي يابد و عالم زمان هم تنها همين عالم نيست كه ما در آن هستيم و مي بينيم.خدا مي داند كه چه عوالمي پيش از عالم ما بوده؛مثل همين زمين و آسمان ما كه منقرض شده و دوباره از نو پي ريزي شده و كهكشانها و منظومههايي به وجود آمده و منقرض شده است يا از نو آفريده شده و همچنان ادامه داشته است تا نوبت به عالم فعلي ما رسيده است و عالم فعلي ما هم منقرض مي شود و عوالم ديگري از پي آن به وجود خواهد آمد.
از آنجا كه خدا قديم است،فيض او نيز قديم است. لذا ما نمي دانيم چه عوالمي قبل از ما بوده و چه عوالمي بعد از ما خواهد بود.
بي خبري ما از عوالم پيشين
حديثي از امام باقر (ع)ذيل اين آيه آمده است:
{...بَلْ هُمْ فِي لَبْسٍ مِنْ خَلْقٍ جَدِيدٍ}؛[1]
آن حضرت فرمود:
(يا جابِر تَأْويلُ ذلِكَ اَنَّ اللهَ عَزَّ وَ جَلَّ اِذا اَفْنَي هذا الْخَلْقَ وَ هذا الْعالَمَ وَ سَكَنَ الْجَنَّة اَهْلُ الْجَنَّة وَ سَكَنَ النّارَ اَهْلُ النّارِ)؛
«اي جابر، آنگاه كه خداوند تمام اين خلق و اين عالم را فاني كرد [و قيامت برپا شد ] و بهشتيان در بهشت و دوزخيان در جهنّم مسكن گزيدند»،
(جَدَّدَ اللهُ عالَماً غَيْرَ هذَا الْعالَمِ وَ جَدَّدَ خَلْقًا مِنْ غَيْرِ فُحُولَة و لا اِناثٍ يَعْبُدُونَهُ وَ يُوَحِّدُونَهُ و خَلَقَ لَهُمْ اَرْضاً غَيْرَ هَذَا الاَرْضِ تَحْمِلُهُمْ وَ سَماءً غَيْرَ هذِهِ السَّماءِ تُظِلُّهُمْ)؛
«خداوند از نو عالمي غير اين عالم و خلقي غير اين خلق مي آفريند كه تمام آنها خدا را عبادت مي كنند و او را به يگانگي مي شناسند و براي آنها زميني غير اين زمين و آسماني غير اين آسمان مي آفريند».
(لَعَلَّكَ تَرَي اَنَّ اللهَ اِنَّما خَلَقَ هذَا الْعالَمَ الْواحِدَ اَوْ تَرَي اَنَّ اللهَ لَمْ يَخْلُقْ بَشَراً غَيْرَكُمْ بَلَي وَ اللهِ لَقَدْ خَلَقَ اَلْفَ اَلْفَ عالَمٍ وَ اَلْفَ اَلْفَ آدَمٍ اَنْتَ فِي آخِرِ تِلْكَ الْعَوالِم وَ اُولئِكَ الآدَمِييِّنَ)؛[2]
«شايد تو فكر مي كني كه خدا تنها همين يك عالم را آفريده يا فكر مي كني كه خدا بشري غير شما نيافريده است[در صورتي كه چنين نيست؛نه عالم منحصر به اين عالم است نه بشر منحصر به شماست]بلكه به خدا قسم، خدا هزارهزار عالم و هزارهزار آدم آفريده است[هزارهزار كنايه از كثرت است]و تو در آخر اين عالم ها و اين آدميزادها قرار گرفتهاي».
يعني، آدم ابوالبشري آمده و با ميلياردها نسلش منقرض گشته،سپس آدم ابوالبشر ديگري با ميلياردها نسلش آمده و رفته است و همچنان ميلياردها آدم ابوالبشر با ميلياردها نسلشان آمده و فاني شدهاند و اينك شما در پي آن آدمها آمده ايد و شما هم منقرض مي شويد و پس از شما دوباره عالم هايي و آدم هايي مي آيند و مي روند،الي ماشاءالله العليم الحكيم.
ولايت اهل بيت (علیهم السلام) در همهي عوالم
حالا ما خطاب به خاندان عصمت (علیهم السلام) مي گوييم :
(أَشْهَدُ أَنَّ هَذَا سَابِقٌ لَكُمْ فِيمَا مَضَي وَ جَارٍ لَكُمْ فِيمَا بَقِيَ)؛
«من شهادت مي دهم كه شما در همهي اين عوالم مولا بودهايد».
يعني، ولايت شما اهل بيت نبوّت (علیهم السلام)منحصر به همين بني آدم فعلي نيست ـ كه از آدم ابوالبشر شروع شده ـ بلكه ولايت شما در همهي عوالم محقّق بوده است.علاوه بر عوالم بالا و عوالم انوار، كه فعلاً مورد بحث ما نيست،در همين عوالم مادّي و جسماني و زماني و زمانيّات، كه آن هم منحصر به اين عالم فعلي ما نيست،شما وليّ بودهايد و ولايتتان نفوذ داشته است.
(وَ جَارٍ لَكُمْ فِيمَا بَقِيَ)؛
«بعد از انقضاي اين عالم نيز چنين است».
علي (ع)در عوالم پيشين «وليّ» بوده است، در عوالم پسين نيز «وليّ» خواهد بود و در عوالم بالا هم كه معلوم است.
(خَلَقَكُمُ اللَّهُ أَنْوَاراً فَجَعَلَكُمْ بِعَرْشِهِ مُحْدِقِينَ)؛
«خدا شما را انواري آفريد و محيط بر عرش خود قرار داد».
افتخار شيعيان در اقرار به ولايت اهل بيت (علیهم السلام)
بعد از اين جملات مي گوييم، افتخار من اين است كه(مَعَكُمْ)؛من با شما هستم؛يعني، به عظمت و جلالت و ولايت شما اقرار مي كنم و تمام حيات و نشاط و سعادت خود را در اين مي دانم كه با شما باشم و نكند كه از شما جدا بشوم.جدايي از شما پوچي و نابودي و هلاكت و بدبختي است.وجهالله باقي شما هستيد.
(فَمَعَكُمْ مَعَكُمْ لاَ مَعَ غَيْرِكُمْ آمَنْتُ بِكُمْ وَ تَوَلَّيْتُ آخِرَكُمْ بِمَا تَوَلَّيْتُ بِهِ أَوَّلَكُمْ)؛
«من با شما هستم؛من با شما هستم،نه با غير شما...».
ادّعاي اين مطلب بسيار سنگين است.انسان خجالت مي كشد كه بگويد من با شما هستم.اگر اخلاق و اعمال انسان نمونه اي از اخلاق و اعمال دشمنان آن بزرگواران باشد و آنگاه بگويد: (مَعَكُمْ مَعَكُمْ لا مَعَ غَيْرَكُمْ)،آيا بيم آن نيست كه بگويند اي كذّاب،اي دروغگو،بيحيايي تا چه حدّ ؟ البتّه،عادت آنها احسان و سجيتّشان كرم است؛ ولي ما از خودمان بايد خجالت بكشيم اگر اين گونه باشيم.
(آمَنْتُ بِكُمْ وَ تَوَلَّيْتُ آخِرَكُمْ بِمَا تَوَلَّيْتُ بِهِ أَوَّلَكُمْ)؛
«من به شما ايمان آوردهام و تن به ولايت آخرين شما دادهام ، همان گونه كه تن به ولايت اوّلين شما دادهام».
يعني، همان گونه كه علي (ع)را به ولايت و امامت پذيرفتهام، امام مهدي (ع)را هم به ولايت و امامت پذيرفته ام ؛ چون فرموده اند، انكار يكي از ما، در واقع، انكار همهي ماست.كسي داراي ايمان است كه ولايت و امامت همه را پذيرفته باشد. معارف دين مثل حلقههاي زنجير به هم متّصل است.از توحيد خدا شروع ميشود و به امامت حضرت مهدي (عج)ختم مي گردد.اگر يك حلقه از اين زنجير جدا بشود، تمام حلقه هاي آن، دنبال آن يك حلقه،از دسترس خارج مي شوند.انكار امامت حضرت مهدي (عج)(العياذبالله)مستلزم انكار همهي امامان (علیهم السلام)و انكار نبوّت حضرت خاتم
و انكار توحيد خدا خواهد بود(اعاذناالله).
برائت از دشمنان اهل بيت (علیهم السلام)به ويژه جِبْت و طاغوت
(وَ بَرِئْتُ اِلَي اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مِنْ اَعْدَائِكُمْ وَ مِنَ الْجِبْتِ وَ الطَّاغُوتِ وَ الشَّيَاطِينِوَ حِزْبِهِمُ الظَّالِمِينَ لَكُمُ الْجَاحِدِينَ لِحَقِّكُمْ)؛
«و بيزاري جستم به سوي خداوند، عزّوجلّ، از دشمنان شما و به ويژه از جِبْت و طاغوت و شيطانها و وابستگان آنها كه به شما ستم كرده حقّ شما را غصب كردند».
از جمله وجوه افتراق ما شيعه از اهل تسنّن ،همين برائت از دشمنان اهل بيت است.آنها منكر لزوم مودّت اهل بيت رسول (علیهم السلام) نيستند؛ زيرا به نصّ صريح قرآن كريم، مودّت ذيالقربيََ اجر رسالت رسولالله است.هر كس به قرآن و رسالت معتقد است،به مودّت اهل بيت و ذيالقربيََ نيز معتقد است. آنچه آنها ندارند و ما داريم، موضوع برائت از دشمنان اهل بيت است؛ لذا ما در اين جمله از زيارت مي گوييم:
(وَ بَرِئْتُ اِلَي اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مِنْ اَعْدَائِكُمْ وَ مِنَ الْجِبْتِ وَ الطَّاغُوتِ وَ...)؛
من از دشمنان شما تبرّي مي كنم و بيزاري مي جويم و از آنها متنفّرم ؛ مخصوصاً از دو نفر از آنها(جِبْت و طاغوت)كه در ميان همهي اعداء و شياطين و جاحدين، اَخبَث وَ اَرذَل و اَنجَسند، عَلَيهِما لَعْنة اللهِ و لَعنَة اللاّعِنينَ اَبَدَالآبِدينَ و دَهْرَ الدّاهِرينَ.
كلمهي (جِبت) در قرآن فقط يك جا آمده است ، آنجا كه مي فرمايد:
]أ لَمْ تَرَ إلَي الَّذِينَ اُوتُوا نَصِيباً مِنَ الْكِتابِ يُؤْمِنُونَ بِالْجِبْتِ وَ الطَّاغُوتِ وَ...[؛[3]
«آيا نديدهاي آن كساني را كه نصيبي از كتاب به آنها داده شده است،به جبت و طاغوت ايمان مي آورند...».
ولي كلمهي طاغوت در قرآن مكرّر آمده است.حالا مراد از جبت و طاغوت چيست ؟ گفتهاند: نام دو بت در زمان جاهليّت بوده است و عرب حجاز آن دو را پرستش مي كردهاند.البتّه،بت در ميان عرب جاهلي متعدّد بوده و قرآن نام برخي از آنها را آورده است، از جمله: لات و مَنات و عُزّيََ در سورهي نجم،وَدّ و سُواع و يَغوث و يَعوق و نَسر در سورهي نوح.امّا مقصود از جبت و طاغوت كه در زيارت جامعه آمده است، آن مجسّمههاي مورد پرستش عرب نيست،بلكه منظور كساني است كه در رأس دشمنان خدا و دين خدا قرار گرفتهاند و اگر چه نامشان در اين زيارت نيامده است ، در روايات فراوان از اهل بيت عصمت (علیهم السلام)شديداً مورد لعن قرار گرفتهاند و لذا اگر آنها نبودند، هيچ منكري در عالم بهوجود نمي آمد.
به خود بنگريم از كدامين گروهيم
حضرت امام صادق (ع)فرمود:
(نَحْنُ أصْلُ كُلِّ خَيْرٍ وَ مِنْ فُرُوعِنَا كُلُّ بِرٍّ فَمِنَ الْبِرِّ ... وَ عَدُوُّنَا أصْلُ كُلِّ شَرٍّ وَ مِنْ فُرُوعِهِمْ كُلُّ قَبِيحٍ وَ فَاحِشَة)؛[4]
«ما ريشه و اصل همهي خوبيها هستيم و هر نيكي از شاخههاي درخت وجود ماست... و دشمن ما ريشه و اصل همهي بديهاست و هر كار زشتي از شاخههاي درخت وجود آنهاست».
با اين توصيف،ما بايد در خود بنگريم و ببينيم در اخلاق و اعمال خود،نشان از ميوهي كدام درخت داريم و با كدام درخت پيوند خوردهايم ؟ نكند به زبان بگوييم :
(وَ بَرِئْتُ إِلَي اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مِنْ أَعْدَائِكُمْ وَ مِنَ الْجِبْتِ وَ الطَّاغُوتِ)؛
ولي عملاً و اخلاقاً دست دوستي به دشمنانشان داده باشيم؛ چرا كه تبرّي واقعي از جبت و طاغوت،تبرّي عملي از اخلاق و اعمال آنهاست. مولايمان اميرالمؤمنين (ع) فرمود:
(وَ ارْغَبُوا فِيما عِنْدَاللهِ عَزَّوَجَلَّ وَ اطْلُبُوا مَرْضاتَهُ و طاعَتَهُ وَ اصْبِرُوا عَلَيْهِما)؛
«به بهشت خدا رغبت نشان بدهيد و در اطاعت از فرمان خدا ساعي و در تحمّل رنج بندگي اش صابر باشيد[ كه بندگي خدا دشواري ها دارد و پا روي هوس نهادن مي خواهد]».
(لا تُعْيُونا فِي طَلَبِ الشِّفاعَة لَكُمْ يَوْمَ القِيامَةِ بِسَبَبِ ما قَدَّمْتُمْ)؛
«ما را در روز قيامت، براي شفاعت به خاطر گناهانتان به رنج و تعب نيفكنيد».
كاري نكنيد كه ما بر اثر بدي اعمالتان نتوانيم از شما شفاعت كنيم و از بوي گند و عفونت گناهانتان نتوانيم به شما نزديك بشويم. به قول يكي از علما، حدّاقلّ به صورت آدم وارد محشر بشويم تا شفاعتمان كنند.
(وَ لاتَفْضَحُوا اَنْفُسَكُمْ عِنْدَ عَدُوِّكُمْ يَوْمَ القِيامَةِ)؛
روز قيامت ، خودتان را در نزد دشمنانتان مفتضح نسازيد كه بگويند شما كه پيرو علي بوديد ، چه برتري بر ما داريد و ما كه نبوديم ، چه كم و كسري از شما داريم؟
(تَمَسَّكُوا بِما اَمَرَكُمُ اللهُ بِهِ)؛
«به اوامر خدا متمسّك باشيد».
دين خدا را نگه داريد كه در راه نگهداري دين خدا عزيزاني آغشته به خون گشته و سرهاشان بالاي نيزهها رفته است. ما هم كه مدّعيان دوستداري آن عزيزان هستيم،بايد در راه حفظ دين از هر نوع اقدامي كه در توانمان هست دريغ نكنيم و در اين صورت است كه به ما اين بشارت را دادهاند كه:
(فَما بَيْنَ اَحَدِكُمْ وَ بَيْنَ اَنْ يَغْتَبِطَ وَ يَرَي ما يُحِبُّ اِلاّ اَن يَحْضُرَهُ رَسولُ اللهِ وَ ما عِندَاللهِ خَيْرٌ وَ اَبْقَي وَ تَاْتِيهِ الْبِشارَة مِنَ اللهِ عَزَّوَجَلَّ فَتَقَرُّ عَيْنُهُ وَ يُحِبُّ لِقاءَاللهِ)؛[5]
«دم جان دادن ، فاصلهاي بين شما و مشاهدهي مقامات عالي و محبوبتان نخواهد بود، جز حضور رسول خدا
در كنار شخص محتضر؛ و در اين موقع ، بشارت از جانب خدا مي رسد و چشم انسان محتضر روشن مي شود و دوستدار لقاي خدا مي گردد و با حالي خوش وارد عالم برزخ مي شود».
روز قيامت از شيعيان خود حمايت مي كنيم
در سورهي بقره آيهي تهديد آميزي داريم كه مي فرمايد:
]وَ اتَّقُوا يَوْماً لا تَجْزِي نَفْسٌ عَنْ نَفْسٍ شَيْئاً وَ لا يُقْبَلُ مِنْها شَفاعَة وَ لا يُؤْخَذُ مِنْها عَدْلٌ وَ لا هُمْ يُنْصَرُونَ[؛[6]
«بترسيد از آن روزي كه كسي به جاي ديگري مجازات نمي شود؛ نه از كسي شفاعت پذيرفته مي شود نه غرامت و بدل و نه ياري مي شوند».
ولي ذيل اين آيه،از حضرت امام صادق (ع)بياني اميدبخش آمده است كه فرمودهاند:
(وَ هذا يَوْمُ الْمَوْتِ فَاِنَّ الشَّفاعَة وَ الْفِداءَ لا يُغْنِي عَنْهُ)؛
«اين روز [كه چيزي را از انسان نمي پذيرند] روز مرگ است[در روز مرگ است كه براي تأخير آن] نه شفاعت كسي را مي پذيرند نه دادن عوض و بدل مؤثّر است».
(فَاَمّا فِي يَوْمِ الْقِيامَةِ فَاِنّا وَ اَهْلَنا نَجْزِي عَنْ شِيعَتِنا كُلَّ جَزاءٍ)؛
«و امّا در روز قيامت، ما و خاندانمان به حمايت از شيعيان خود برمي خيزيم و از آنها دفاع مي كنيم».
(لَيَكُونَنَّ عَلَي الْاَعْرافِ بَيْنَ الْجَنَّة وَ النّارِ مُحمّدٌ وَ عَلِيٌّ وَ فاطِمَة وَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَينُ وَ الطَّيِّبُونَ مِنْ آلِهِمْ فَنَرَي بَعْضَ شِيعَتِنا فِي تِلْكَ الْعَرَصاتِ فِي بَعْضِ شَدائِدِها)؛
«در اعراف كه جايگاهي بين بهشت و جهنّم است، محمد و علي و فاطمه و حسن و حسين و پاكان از آل رسول حاضرند [و اشراف بر صحنهي محشر اشراف دارند].در آن موقع، بعضي از شيعيان خود را مي بينيم كه [بر اثر گناهانشان] در برخي از شدايد و سختيهاي آن عرصات افتاده اند[آنها را شفاعت مي كنيم]».
(فَنَبْعَثُ عَلَيْهِمْ خِيارَ شِيعَتِنا كَسَلْمانَ وَ الْمِقْدادَ وَ اَبِيذَرٍّ وَ عَمّارِ وَ نُظَرائَهُمْ...فَيَلْتَقِطُونَهُمْ مِنَ الْعَرَصاتِ كَما يَلْتَقِطُ الطَّيْرُ الْحَبَّ وَ يَنْقُلُونَهُمْ اِلَي الْجِنانِ بِحَضْرَتِنا)؛[7]
«خوبان از شيعيانمان مانند سلمان و مقداد و ابوذر و عمّار و نظاير آنها را مي فرستيم مي روند و مانند مرغي كه دانه هاي گندم را از لابهلاي ريگ ها برمي چيند، آنها دوستان ما را از لابهلاي اهل محشر بر مي چينند و آنها را به حضور ما در بهشت مي آورند».
شرايط شيعيان براي برخورداري از شفاعت اهل بيت (علیهم السلام)
ذيل همين حديث قيدي آورده و فرمودهاند:
(مِنْ مُقَصِّرِي شِيعَتِنا فِي اَعْمالِهِ بَعْدَ اَنْ قَدْ حازَ الْوِلايَةَ وَ حُقُوقَ اِخْوانِهِ)؛
«آنان كه در حوزهي شفاعت ما قرار مي گيرند،آن گروه از شيعيان ما هستند كه از حيث اعمالشان مقصّر بوده و كوتاهي كردهاند، ولي دو شرط عمده را دارا بودهاند:اوّل، اعتقاد به ولايت ما را به دست آورده و در جان نشاندهاند و دوّم، حقوق برادران ايماني خود را رعايت كردهاند».
مسألهي حقّ النّاس،آن چنان داراي اهمّيّت است و در سعادت ابدي انسان دخيل است كه در اين حديث در كنار اعتقاد به ولايت قرار گرفته است.
امام صادق (ع) فرموده اند : (بَعْدَ اَنْ قَدْ حازَ الوِلايَة وَ حُقُوقَ اِخْوانِهِ)؛ تضييع حقّ از هر قبيل كه باشد، باعث گرفتاري هاي شديد در دنيا و آخرت مي شود.
زن و شوهر،اولاد و والدين،مشتري و فروشنده،همه بر گردن هم حقّ دارند ؛ همكار بر گردن همكار حقّ دارد و خلاصه،همهي ما كه با هم در ارتباطيم، بر گردن هم حقّ داريم.اگر حقوق يكديگر را رعايت نكنيم، مسلّماً پس از مرگ، دچار گرفتاري هاي فراوان خواهيم شد.البتّه، اوّلين شرط حصول سعادت ابدي اعتقاد به ولايت و حبّ اهل بيت عصمت (علیهم السلام)است ولي آثار آن بايد در عمل ظاهر شود و مظهر بارز آن رعايت حقوق النّاس است و لذا مراقبت شديد لازم است كه در اثر بد عمليها و تجاوز به حقوق مردم،آن گوهر اصلي را كه حبّ آل بيت رسول (علیهم السلام)است، از دست ندهيم يا لكّه دار نسازيم و به سلامت از اين دزدگاه دنيا عبورش دهيم و در موقف ارائهي صحيفهي اعمال، با سربلندي تمام، صحيفهي عمل خود را به فرشتگان موكّل ارائه كنيم كه در سر لوحهي آن با خطّي درخشان نوشته شده است:
(حُبُّ عَلِيِّ بْنِ ابيطالب)؛
در حديث نيز آمده است:
(عُنوانُ صَحِيفَة الْمُؤمِنِ حُبُّ عَلِيِّ بْنِ اَبيطالِب)؛[8]
در پرتو نور اين عنوان است كه به سهولت و مهرباني به حساب اعمال انسان مؤمن رسيدگي مي شود.امّا آن نامهي عملي كه خالي از اين عنوان است، داراي آن ارزش نخواهد بود كه به حسابش برسند؛طردش مي كنند و مي گويند:
(سيماهُ سيمَا الْمُجْرِمينَ)؛
«قيافهاش قيافهي تبهكاران است».
]يُعْرَفُ الْمُجْرِمُونَ بِسِيماهُمْ فَيُؤْخَذُ بِالنَّواصِيِِ وَ اْلاَقْدامِ[؛[9]
«تبهكاران با قيافه هايشان شناخته مي شوند و آنگاه آنها را با موهاي سر و پاهايشان مي گيرند[و به ميان دوزخ مي افكنند]».
خدايا، به حرمت اميرالمؤمنين (ع)سيماي ما را سيماي محبّ اميرالمؤمنين (ع)قرار بده.آري، سرمايهي اصلي ما،در حيات جاوداني ما، حبّ اميرالمؤمنين (ع) است؛ولي به شرط اين كه آن را سالم نگه داريم.
نهيب درسآموز زينب كبري (س)به كوفيان
اهل كوفه هم محبّ اميرالمؤمنين (ع) بودند، امّا نتوانستند اين سرمايه را نگه دارند.اهل كوفه ساليان دراز مستقيماً زير سايهي ولايت آن حضرت بودند ؛ پاي منبر او موعظه هاي حيات بخش فراوان از وي شنيدند؛پشت سرش نمازها خواندند ؛ در ميدانهاي جنگ و جهاد،در ركاب او جانبازي ها و فداكاري ها كردند؛ ولي چه شد كه بدبختي به سراغشان آمد و آن سرمايهي حيات ابدي را به آساني از دست دادند و ننگ و عار ابدي را به جان خريدند،آن چنان كه روز دوازدهم محرّم، زينب (س) براي علي اميرالمؤمنين (ع) به آنها سركوفت زد و فرمود:
(اَتَبْكُونَ)؛
«آيا داريد گريه مي كنيد»؟
(اَجَلْ وَ اللهِ فَابْكُوا فَاِنَّكُمْ اَحْرياءُ بِالْبُكاءِ)؛
«بله،به خدا قسم، گريه كنيد كه شما سزاوار گريهايد».
به بدبختي خود بايد گريه ها كنيد؛ هيچ مي دانيد چه كردهايد ؟ چه جگري از پيامبر سوزاندهايد ؟ چه پردگياني را از حرم رسول الله بيرون كشيده و در ميان شهرها چرخانده ايد؟!
اَلا لَعْنَةُ اللهِ عَلَي الْقَوْمِ الظّالِمينَ و صَلَّي اللهُ عَلَي مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطّاهِرينَ.
[1]ـ سورهي ق،آيهي15.
[2]ـ تفسير صافي،سورهي ق،ذيل آيهي15.
[3]ـ سورهي نساء،آيهي51.
[4]ـ كافي،جلد8 ،صفحهي242.
[5]ـ بحارالانوار،جلد6،صفحهي153، حديث8 ؛ تحف العقول،صفحات74و75.
[6]ـ سورهي بقره،آيهي48.
[7]ـ بحارالانوار،جلد8 ،صفحهي44،حديث45.
[8]ـ تاريخ بغداد،جلد4،صفحهي410،از رسول خدا
به نقل از مرحوم آقاي رحماني همداني(رحمة الله عليه)در كتاب الامام عليّبنابيطالب.
[9]ـ سورهي الرّحمن،آيهي41.