وَ كُلُّ مُحِبّينا وَ مُوالي اَولياءِنا وَ مُعادِي اَعدائِنا وَ الْمُسْلِمُ بِقَلْبِهِ وَ لِسانِهِ لَنا لَيْسُوا مِنْ شِيعَتِنا اِذا خالَفُوا اَوامِرَنا وَ نَواهِينا وَ هُمْ مَعَ ذلِكَ فِي الْجَنَّهِْْ
به هنگام خسوف و ماه گرفتگي بايد نماز آيات بخوانيم.يكي از موجبات نماز آيات،خسوف يا ماه گرفتگي است كه در اين باره مسألهاي عرض مي كنم.
خواندن نماز آيات در شرايط ادا و قضا
وقت اداي نماز آيات از هنگامي است كه ماه شروع به گرفتن مي كند.از همين زمان وقت آن شروع مي شود تا تماماً منجلي شود؛ يعني قرص ماه به كلي روشن شود كه اگر از آن حال انجلايش تأخير افتد، نماز، قضا مي شود.اگر هم كسي عمداً تأخير بيندازد گناه كرده و نماز او قضا مي شود و احتياط آن است كه آن قدر تأخير نيندازد كه ماه شروع به انجلاء كند.
انجلاء يعني باز شدن و انخساف يعني تاريك شدن.ممكن است از وقتي كه ماه شروع به انخساف مي كند تا وقتي كه منجلي شود مثلاً يك ساعت طول بكشد،اين يك ساعت تا ماه خوب منجلي نشده، وقت اداي نماز است و همين كه منجلي شد يعني تيرگي آن برطرف گرديد و قرص ماه روشن شد وقتش گذشته و نماز قضا خوانده مي شود.
حال فرض بفرماييد كه سر نيم ساعت يعني از اوّل گرفتگي تا نيم ساعت شروع انخساف است يعني تيرگي بيشتر مي شود و سر نيم ساعت شروع به انجلا مي كند يعني كم كم تيرگي كم مي شود.بعضي از آقايان فقها احتياط واجب دارند كه نماز آيات را سر نيم ساعت كه شروع به انجلا داشته باشد تأخير نيندازند.اگر فرض گرفتيم كه سر نيم ساعت شروع به باز شدن مي كند خلاف احتياط است كه نماز تأخير بيفتد و هنگام شروع به انجلا خوانده شود.
چگونگي نماز آيات و نحوهي خواندن آن
نماز آيات دو ركعت است و مستحبّ است با جماعت خوانده شود.در هر ركعتي پنج ركوع داريم و نحوهي خواندن آن چند صورت دارد.بهترينش اين است كه قبل از هر ركوع،سورهي فاتحه و يك سورهي تمام مثلاً سورهي توحيد بخواند و به ركوع برود،دوباره برخيزد و به همين ترتيب حمد و يك سورهي تمام بخواند و به ركوع برود تا ركوع پنجم برخيزد و به سجده برود و ركعت دوّم را نيز به همين كيفيّت انجام دهد.يعني در هر ركعت،پنج بار سورهي حمد و پنج بار سورهي تمام مي خواند.اين نحوهي خواندن بهترينش است و لذا هر چه طولاني تر باشد بهتر است حتّي در جماعت. با اين كه در نمازهاي يوميّه بهتر است امام جماعت تخفيف كند يعني نماز را سبك بخواند و حال "اضعف مأمومين" را رعايت كند،ولي در نماز آيات تطويل مستحبّ است و امام مي تواند در نماز آيات از سورههاي طولاني قرآن بخواند و طوري نماز را ادامه دهد تا ماه گرفته منجلي شود.حتّي فرمودهاند اگر نماز آيات تمام شد و هنوز منجلي نشده است خوب است كه باز اعاده كند.
به هر حال بهتر است نماز آيات طول بكشد ولي ما كه حوصله نداريم، يك سوره را پنج تكّه مي كنيم و مي خوانيم تا زود تمام شود.البتّه اين هم جايز است كه در هر ركعت يك بار سورهي حمد را بخوانيم و بعد سورهي قدر را مثلاً پنج قسمت كنيم و در هر قسمتش به ركوع برويم.
]بسم الله الرّحمن الرّحيم إنَّا أنْزَلْناهُ فِي لَيْلَهِْْ الْقَدْرِ[؛
برويم ركوع و دوباره بلند شويم و بگوييم:
]وَ ما أدْراكَ ما لَيْلَهُْْ الْقَدْرِ[؛
برويم ركوع و باز برخيزيم و بگوييم:
]لَيْلَهُْْ الْقَدْرِ خَيْرٌ مِنْ ألْفِ شَهْرٍ[؛
برويم به ركوع و برخيزيم:
]تَنَزَّلُ الْمَلائِكَهُْْ وَ الرُّوحُ فِيها بِإذْنِ رَبِّهِمْ مِنْ كُلِّ أمْرٍ[؛
برويم به ركوع و برخيزيم:
]سَلامٌ هِيَ حَتَّي مَطْلَعِ الْفَجْرِ[؛
برويم به ركوع و بعد سجده و ركعت دوّم هم به همين منوال و تشهّد و سلام؛ ولي بهتر است قبل از هر ركوع، يك حمد و يك سورهي تمام بخوانيم كه در هر ركعت، پنج حمد و پنج سورهي تمام خوانده باشيم.
غير ممكن بودن كسب فيض از ذات اقدس حقّ بدون توسّل
سيزدهم ماه جمادي الاولي بنا بر يكي از دو نقل مشهور،شهادت حضرت صدّيقهي كبري (س)است.جملهاي از زيارت وجود اقدسشان را عرض مي كنم كه مي فرمايد:
(وَ احْمَدُوا للهَ الَّذِي لِعَظَمَتِهِ وَ نُورِهِ يَبْتَغي مَنْ فِي السَّماواتِ وَ الاَرْضِ اِلَيْهِ الْوَسيلَهَْْ وَ نَحْنُ وَسيلَتُهُ فِي خَلْقِهِ وَ نَحْنُ خاصَّتُهُ وَ مَحَلُّ قُدْسِهِ وَ نَحْنُ حُجَّتُهُ فِي غَيبَتِهِ وَ نَحْنُ وَرَثَهُ اَنْبيائِهِ)؛
«شكر كنيد خدايي را كه به خاطر عظمت و جلالت و نورانيّت قاهرهاش،طوري قرار داده كه همهي موجودات در آسمانها و زمين،هر كه هست با وسيله به سمت او حركت مي كند...».
تمام موجوداتي كه در آسمانها و زمين هستند مي خواهند با وسيله از فيض عنايت او برخوردار شوند.يعني بي وسيله نمي شود از ذات اقدس او كسب فيض كرد.نه اينكه العياذبالله او قادر نيست موجودي را بي وسيله به فيض برساند،نه،ضعف از اين طرف است.اين مخلوق و موجود از شدّت ضعفي كه دارد و مبدأ هستي از شدّت قهّاريّت و نورانيّتي كه دارد، اين موجود ضعيف از آن مبدأ قهّار هستي نمي تواند بلاواسطه كسب فيض كند.اين موجود عاجز است و نمي تواند بلاواسطه كسب فيض كند،نه اينكه العياذبالله از آن طرف عجز و ضعفي در كار باشد ، نه :
]... وَ لَمْ يَكُنْ لَهُ شَرِيكٌ فِي الْمُلْكِ وَ لَمْ يَكُنْ لَهُ وَلِيٌّ مِنَ الذُّلِّ...[؛[1]
او به هيچ چيزي نيازي ندارد.البتّه امكان دارد كه خداوند ريگها و خاك هاي بيابان را تبديل به گندم كند امّا اين طور قرار داده كه آفتاب بايد در اين بين باشد و اشعّهي آن به زمين برسد.باران هم ببارد تا اين كه گندم در دل خاك برويد و سبز شود.گندم كه سبز مي شود اين فيض را از خدا مي گيرد،آن كه فيض مي دهد خداست و آن كه به اين گندم حيات مي دهد خداست.ولي در اين وسط بايد آفتاب و ابر باشند.ابر ببارد و حرارت از خورشيد برسد تا گندم در دل خاك سبز شود و بيرون بيايد.بلاواسطه نمي شود.نظام خلقت اين است.اين موجود به قدري ضعيف است كه از شدّت ضعف نمي تواند بدون واسطه كسب فيض كند؛لذا به قول يكي از بزرگان،اين چشم عنصري خودمان نمي تواند به طور مستقيم با خورشيد مواجه شود.خورشيد آن چنان نورش قوي است كه اگر ما بخواهيم به قرص خورشيد نگاه كنيم كور مي شويم.چشم ما ضعيف است و نمي تواند بدون واسطه به خورشيد نگاه كند؛مگر اين كه ابر خفيفي اين وسط باشد و از پشت آن ابر خفيف بتوانيم قرص خورشيد را ببينيم وگرنه:
]...سَنا بَرْقِهِ يَذْهَبُ بِالْأبْصارِ[؛[2]
عالم انسان هر چه دارد، از ذات اقدس حقّ مي گيرد؛امّا با وسايطي كه بين او و ذات اقدس حقّ قرار دارد.
قانون توسّل، يك نظام طبيعي و تكويني است
قانون توسّل، گذشته از اين كه تشريعي است، يك قانون طبيعي و تكويني است.يعني قبل از اينكه تشريعي باشد، تكويني است.در نظام خلقت مسألهي وسيله انگيزي قرار داده شده است. هزاران موجود از جماد و نبات و حيوان و انسان و زمين و آسمان همه دست اندركار هستند تا ما بتوانيم به بعضي از مقاصد خودمان نائل شويم و لذا در خودمان احساس مي كنيم كه به اين موجودات نيازمنديم.ما احتياج به آب داريم تا به وسيلهي آن رفع عطش كنيم.به آتش نياز داريم تا از سرما نجات پيدا كنيم.ما به اينها احتياج داريم و اينها اثربخش در زندگي ما هستند.از طرف ما نياز است و از طرف آنها اثربخشي و در اين شكّي نيست. من مريض هستم و نياز به دارو دارم.دارو هم اثربخش نسبت به من است.ممكن نيست هيچ بشرِ باشعوري ـ چه مادّي و چه الهي ـ اين قانون را منكر شود.اين قانون توسّل در نظام خلقت است كه انسان تشنه بايد متوسّل به آب بشود تا آب از او رفع عطش نمايد.انسان بيمار بايد متوسّل به دارو بشود تا دارو از او رفع بيماري بنمايد.البتّه خداست كه رفع عطش مي كند امّا به وسيلهي آب.خداست كه به بيمار شفا مي بخشد امّا به وسيلهي دارو.اين نظام توسّل يك نظام طبيعي و تكويني است كه خدا در عالم خلق قرار داده و در قرآن كريمش نيز به آن دستور داده و فرموده است:
]يا أيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللهَ وَ ابْتَغُوا إلَيْهِ الْوَسِيلَهَْْ...[؛[3]
اي كساني كه ايمان آوردهايد و خدا را به عظمت و جلالت شناختهايد! تقواي او را رعايت كنيد و براي رسيدن به فيض عنايات او وسيله جويي نماييد و با وسيله به سوي او حركت كنيد.
توسّل به اهل بيت (علیهم السلام)براي كسب فيض الهي
در رأس اين وسايل، اولياي مقرّب درگاه او رسول الله اعظم
و اهل بيت اطهار او (علیهم السلام) مي باشند.حالا حضرت صدّيقهي كبري (س)مي فرمايد:
(وَ احْمَدُوا للهَ الَّذِي لِعَظَمَتِهِ وَ نُورِهِ يَبْتَغي مَنْ فِي السَّماواتِ وَ الاَرْضِ اِلَيْهِ الْوَسيلَهَْْ)؛
خداوند تعالي از آن نظر كه داراي عظمت و نورانيّت قاهرهاي است كه مخلوقات بدون واسطه نمي توانند از ذات اقدسش كسب فيض بنمايند، در ميان خود خلقش وسايط و وسايلي قرار داده و از آسمانيان و زمينيان خواسته است كه دست به دامن آنها بزنند و به وسيلهي آنها خود را به بركات و عنايات خالقشان برسانند.آنگاه فرمود:
(وَ نَحْنُ وَسيلَتُهُ فِي خَلْقِهِ)؛
ما [آل بيت رسول الله] وسيلهي او در ميان خلقش هستيم كه تمام وسايط و وسايل بايد منتهي به آن اقربالوسائل گردد كه مقام ولايت مطلقهي الهيّه است و ارادهي او به اذن خدا، حاكم بر همهي عوالم مي باشد.
اين جملهي نوراني در نهجالبلاغهي شريف آمده است كه امام اميرالمؤمنين (ع)فرمودند:
(فَإِنَّا صَنَائِعُ رَبِّنَا وَ النَّاسُ بَعْدُ صَنَائِعُ لَنَا)؛[4]
«ما ساخته شدهي پروردگارمان هستيم و پس از آن، مردم ساخته شدهي ما هستند».
در يكي از توقيعهاي حضرت بقيّهْْ الله عجّلاللهتعاليفرجهالشّريف نيز آمده است:
(نَحْنُ صَنَائِعُ رَبِّنَا وَ الْخَلْقُ بَعْدُ صَنَائِعُنا)؛[5]
حاصل اين كه: خدا اين نعمت بزرگ را به ما عطا فرموده كه بين ما و او واسطهاي نيست و ما واسطه بين خدا و مردم مي باشيم.ما تربيت يافته در دامن ربوبيّت او هستيم و مردم تربيت يافته در دامن ولايت ما.
پاداش بيكران پاسخگويي به سؤالات
زني خدمت حضرت زهرا (س)آمد و گفت : مادر پيري دارم كه مسائلي راجع به نمازش دارد،مرا فرستاده كه از شما سؤال كنم.فرمود:بگو.او سؤال اوّل و دوّم و سوّم تا ده سؤال پرسيد و جواب شنيد.ديگر خجالت كشيد كه بپرسد.گفت : مرا ببخشيد كه با كثرت سؤالاتم شما را اذيّت كردم.حضرت فرمود: نه،من اذيّت نشدم، باز هم بپرس؛اگر كسي را اجير كنند و بگويند،بيا اين بار سنگين را به دوش بگير و تا پشت بام ببر،صدهزار دينار به تو پول مي دهيم، آيا او از سنگيني بار احساس ناراحتي مي كند ؟ زن گفت : خير،چون هر چه بار سنگين تر باشد، او پول بيشتري مي گيرد.فرمود: خدا به من در مقابل هر جوابي كه به سؤال تو مي دهم، اجر و ثوابي عنايت مي فرمايد بيش از اين كه از اعماق زمين تا عرش اعلاي خدا پر از جواهرات باشد.
اين بيان را هم مناسب با درك و فهم آن زن فرموده است وگرنه ما نمي توانيم بفهميم آن عزيز خدا چه پاداشي از خدا مي گيرد و چه پاداشي به بندگان خدا ميدهد.روز قيامت آن چنان دامنهي شفاعتش گسترده مي شود كه به بيان روايت:
(فَعِنْدَ ذلِكَ يَؤُمُّ الْخَلائِقُ اَنَّهُمْ كانُوا فاطِمِيّين)؛[6]
تمام اهل محشر آرزو مي كنند اي كاش در زمرهي فاطميها به حساب مي آمدند و در دنيا دستي به دامن فاطمه (س) رسانده بودند.اينك ما از خدا شاكريم كه ما را در جرگهي فاطمييّن قرار داده است و اميدواريم تا آخرين لحظهي عمرمان اين دست به دامن فاطمه (س) داشتن را از ما سلب نكند. آمين يا ربّ العالمين!
شرط شيعه بودن
ولي در عين حال فرمودهاند:
(اِعْمَلُوا وَ لا تَتَّكِلُوا وَ لا تَسْتَصْغِروا عُقُوبَهَْْ اللهِ عَزَّوَجَلَّ)؛[7]
[طبق دستورات آسماني دين] عمل كنيد.تنها اتّكال به محبّت نداشته باشيد.عقوبت خدا را كوچك نشماريد.دين، ناموس خداست و هر كس به ناموس خود غيرت مي ورزد و هرگز به احدي حقّ تعدّي به حريم آن نمي دهد.اين حقيقت را از زبان خود حضرت صدّيقه (س)بشنويد.
زني خدمت آن حضرت آمد و عرض كرد : شوهرم مرا فرستاده كه از شما سؤال كنم، آيا او از شيعهي شما به شمار مي آيد يا خير؟ فرمود : به شوهرت بگو :
(اِنْ كُنْتَ تَعْمَلُ بِما اَمَرْناكَ بِهِ وَ تَنْتَهِي عَمّا زَجَرْناكَ عَنْهُ فَاَنْتَ مِنْ شِيعَتِنا وَ اِلاّ فَلا)؛[8]
«اگر تو به آنچه ما امر كردهايم عمل مي كني و از هر چه كه نهي كردهايم مي پرهيزي، از شيعيان ما هستي وگرنه خير».
زن برگشت و اين گفتار را به شوهرش رساند.او سخت ناراحت شد و گفت : پس واي به حال من كه آلوده به گناهانم بنابراين شيعهي آنان محسوب نمي شوم و جهنّمي خواهم بود.زن بار ديگر به حضور حضرت صدّيقه آمد و ناراحتي شوهر را به عرض رسانيد.آن حضرت فرمود : بگو چنين نيست كه هر كس شيعهي به معناي واقعي ما نشد، مخلّد در جهنّم باشد.
محبّ علي جهنّمي نخواهد بود
بلكه:
(وَ كُلُّ مُحِبّينا وَ مُوالي اَولياءِنا وَ مُعادِي اَعدائِنا وَ الْمُسْلِمُ بِقَلْبِهِ وَ لِسانِهِ لَنا لَيْسُوا مِنْ شِيعَتِنا اِذا خالَفُوا اَوامِرَنا وَ نَواهِينا وَ هُمْ مَعَ ذلِكَ فِي الْجَنَّهِْْ)؛[9]
تمام دوستان ما و دوستداران دوستان ما و دشمنان دشمنان ما در صورتي كه در مقام اطاعت از اوامر و نواهي ما كوتاهي داشته باشند، البتّه در زمرهي شيعيان ما محسوب نمي شوند ولي در عين حال آنها بهشتي خواهند شد منتهيََ مشروط به شرط سنگيني و آن اينكه:
(وَلكِنْ بَعْدَ ما يُطَهَّرُونَ مِنْ ذُنُوبِهِم بِالْبَلايا وَ الرَّزايا)؛
«بعد از اين كه از آلودگي به گناهانشان تطهير شده باشند و [راه تطهيرشان نيز اين است كه اگر توبهكار با شرايطش نشده باشند]بايد در دنيا گرفتاريها و مصيبتها ببينند».
(اَوْ فِي عَرَصاتِ الْقِيامَهِْْ بِاَنْواعِ شَدائِدِها)؛
يا در عرصات قيامت، انواع سختي هاي آن را تحمّل كنند و اگر باز هم از گناهان متراكم چيزي باقي مانده باشد؛
(اَوْ فِي الطَّبَقِ الاَعْلَي مِنْ جَهَنَّمَ بِعَذابِها)؛
«بايد در طبقهي بالاي جهنّم[كه عذاب كمتري دارد]عذاب بشوند».
(اِلَي اَنْ نَسْتَنْقِذَهُمْ بِحُبِّنا وَ مِنها نَنْقُلَهُمْ اِلَي حَضْرَتِنا)؛[10]
«تا زمينه فراهم شود و ما آنها را به بركت همين محبّتي كه از ما در دل دارند، از جهنّم نجاتشان دهيم و آنها را در كنار خودمان جايگزينشان سازيم».
يعني عاقبت شما در پرتو اين نور محبّتي كه به ما داريد، مشمول شفاعت ما گشته و بهشتي خواهيد شد ولي اگر توبه كار از گناهان نشده باشيد و با آلودگي از دنيا برويد، اين گرفتاريها را خواهيد داشت تا پاك شويد و به جايگاه پاكان راه يابيد؛ از اين روست كه مي گوييم، محبّ علي (ع)هيچ گاه جهنّمي نخواهد شد زيرا جهنّمي يعني كسي كه براي هميشه ملازم جهنّم و اصحاب النّار باشد.
(حُبُّ عَلِيٍّ حَسَنَهٌْْ لا تَضُرُّها مَعَها سَيِّئَهِْْ)؛
حبّ علي (ع) حسنهاي است كه هيچ سيّئهاي نمي تواند آن را از اثر بيندازد و دارندهاش را مخلّد در جهنّم سازد ولي بدون گوشمالي هم رهايش نمي كنند و به غرفههاي بهشتي كه جاي پاكان است، راهش نمي دهند.
انقلاب روحي حضرت زهرا (س)با شنيدن صداي اذان بلال
تنها يادگار رسول خدا
بعد از پدر،ديگر روز خوش نديد.
(ما زالَتْ بَعْدَ اَبِيها مُعَصَّبَهَْْ الرَأْسِ ناحِلَهَْْ الْجِسْمِ مُنْهَدَّهَْْ الرُّكْنِ باكِيَهَْْ الْعَيْنِ مُحْتَرِقَهَْْ الْقَلْبِ يُغْشيََ عَلَيْها ساعَهًْْ بَعَدَ ساعَهٍْْ)؛[11]
«بعد از پدر، هميشه پارچهاي به سر بسته بود[كه علامت رنجورياش بود] چشمي گريان و قلبي سوزان داشت.ساعتي بيهوش مي شد و ساعتي به هوش مي آمد».
كودكان خود را كنار بسترش، افسرده و پريشان حال مي ديد.روزي گفت: دوست دارم صداي بلال، مؤذّن پدرم را بشنوم؛چون بلال پس از رحلت رسول خدا
ديگر اذان نمي گفت.وقتي به او گفتند، دختر رسول خدا دوست دارد صداي اذان تو را بشنود، او براي اطاعت امر، موقع اذان بالاي بلندي رفت و گفت: اللهاكبر و اللهاكبر.
تا صداي بلال به گوش حضرت زهرا (س) رسيد،برايش آن ايّام تداعي شد كه پدرش با شنيدن صداي بلال آمادهي رفتن به مسجد ميشد. حالش دگرگون شد و گريهي شديدي كرد.بلال گفت: اشهد اَنْ لااله الاّ الله،گريهي زهرا (س) شديدتر شد.امّا همين كه گفت:اشهد اَنَّ محمّداً رسول الله، حال حضرت زهرا سخت منقلب شد و نالهاي كرد و روي زمين افتاد و بيهوش شد.دويدند سوي بلال كه: اي بلال! ديگر اذان نگو كه فاطمه از دنيا رفت...
اللّهمّ صلّ علي الصّدّيقهْْ الطّاهرهْْ فاطمهْْ الزّكيهْْ
اللّهمّ صلّ عليها و علي ابيها و بعلها و بنيها بعدد ما احاط به علمك و العن اعدائهم بعدد ما احاط به علمك
اللّهمّ عجّل لوليّك الفرج و اجعلنا من المنتظرين لظهوره و اجعل خاتمهْْ امرنا خيراً
والسّلام عليكم و رحمهْْ الله و بركاته
[1]ـ سورهي اسراء،آيهي111.
[2]ـ سورهي نور،آيهي43.
[3]ـ سورهي مائده،آيهي35.
[4]ـ نهجالبلاغهي فيض،خطبهي28.
[5]ـ بحارالانوار،جلد53،صفحهي178.
[6]ـ بحارالانوار،جلد8 ،صفحهي53.
[7]ـ همان،جلد6،صفحهي153.
[8]ـ بحارالانوار،جلد65،صفحهي154.
[9]ـ بحارالانوار،جلد65،صفحهي100.
[10]ـ بحارالانوار،جلد65،صفحهي154.
[11]ـ بحارالانوار،جلد43،صفحهي181.